در گفتار رایج علمی و فکری معاصر، غالباً فرهنگ در جایگاه علت و متغیر مستقلی قرار می گیرد که بسیاری از امور اجتماعی را همچون معلول و متغیر تابع تبیین می کند، اما از این کمتر سخن گفته می شود که فرهنگ خود معلول چه عامل یا عواملی است. به نظر می رسد ترجیح بر این بوده است که فرهنگ مقامی ارجمند داشته باشد که با نقش علّی آن تناسب بیشتری دارد تا موقعیت معلولی. در حالی که فرهنگ از محیط به شدت متأثر است تا جایی که می توان گفت تاحدودی مولود و معلول آن است. فرهنگ یک نرم افزار یا یک ابزار نرم است که در دنباله و تکمله سخت افزار یا ابزارهای سخت به کار رفع بهتر نیازهای بشر می آید. به حکم تأثیر محیط، در فضاهای بدوی تفاوت در محیط طبیعی و جغرافیایی باعث تفاوت فرهنگ ها بوده است و، به سبب همین تأثیر محیط، در فضای مدرن، محیط صناعی و کالبدی در موقعیت علت فرهنگ قرار می گیرد؛ در نتیجه، به سبب همگرایی صنعت و توسعه شهری در جهان، فرهنگ ها هم به تَبَعِ آنها به سمت یک کانون همگرایی می کنند. به این شکل، فرهنگ در معنای قدیم آن یعنی فرهیختگی، که عام و ارزش گذار بود، جایگزین معنای مردم شناختی مدرن آن می شود که با تنوع همراه و از ارزش گذاری و مقایسه گریزان بود.