با کنکاش در سینما می توان مولفه های تأثیرگذار در شکل و ساختار جامعه را که در موقعیت های زمانی و مکانی متفاوت تبدیل به «عنصر مسلط» آن جامعه شده اند، فهم کرد. «تحلیل ساختاری روایت» بازنمایی «عناصر مسلط» را در «روایت» هایی جستجو می کند که از سطح فرد فراتر می رود؛ این روش به صنایع و شگردهایی که یک متن در نسبت با آن ها تولید می شود می پردازد. برای کاربست روش «تحلیل ساختاری روایت» می توان از نظریه «فرمالیسم» بهره جست. مطابق با این نظریه آنچه در مطالعه آثار هنری از درجه اهمیت برخوردار است فرم است و نه محتوا. این نوع مواجه با آثار هنری و به طور خاص با فیلم های سینمایی واجد نگاهی یست که ارزش اثر را در فرم اثر جستجو می کند و نه در معنایی که آن اثر منتقل می کند؛ در اینجا به هدف و نیت مولف نمی پردازیم، بلکه به صنایع و شگردهایی می پردازیم که یک اثر را فاخر و ارزشمند (و حتی انتقادی) می سازد. نظریه «فرمالیسم» در جستجوی «عنصر مسلط» در آثار ادبی است. در این مقاله سعی بر این است تا با استفاده از روش پراپ (ریخت شناسی قصه های پریان) الگویی جهت «تحلیل ساختاری روایت» ها در سینما بدست آورده شود. از منظر پراپ «عنصر مسلط» در یک «روایت» «کارکرد» است. وی «کارکرد» را واحد تحلیل خود قرار می دهد و قصه های پریان را با توجه به تعداد «کارکرد»هایشان بازتعریف می کند. از آنجایی که رویکرد مطالعات فرهنگی انتقادی است، در نتیجه در ترکیب این رویکرد با روش «تحلیل ساختاری روایت» می توان به روشی در جهت هر چه دقیق تر مطالعه کردن سینما نائل آمد. در این مقاله به یکی از فیلم های مسعود کیمیایی اشاره شده است، تا مخاطب بصورت مصداقی با نحوه انجام این کار در سینما آشنا شود. در انتها و با توجه به نقد استراوس به پراپ، به «اسطوره» این فیلم نیز اشاره خواهد شد.