در نظریه های شهرسازی، مزایای زیادی برای کاربست رویکرد ساختاری یاد شده است. با این حال، در حرفه برای تعیین ساخت اصلی از روش های ذهنی-شهودی (و نه عینی) بهره گرفته شده و عمدتاًً معادل شبکه معابر اصلی و کاربری های عمومی اطراف دانسته می شود. از آنجا که ساختار مفهومی ذهنی که در آن نحوه ترکیب اجزا با یکدیگر به گونه ای که یک کل ایجاد شود، دانسته شده، در این تحقیق قصد بر آن است که برای استخراج ساختار ذهنی مردم از بافت، سازوکاری عینی تدوین شود. بر این اساس این تحقیق در پی پاسخ گویی به این سئوال است کدام عناصر و تحلیل عینی تأثیر بیشتری در تبیین ساختارهای موجود در نقشه های شناختی را دارند؟ در این راستا نقشه های شناختی مردم از طریق ترسیم های کروکی و مصاحبه جمع آوری و ساختار موجود در آن در سه بعد کالبدی، عملکردی و معنایی استخراج شد. تحلیل ارزش های مکانی مرتبط با شبکه معابر و کاربری زمین در سیستم اطلاعات جغرافیایی و کیفیت ها و روابط فضایی با استفاده از تحلیل چیدمان فضایی صورت گرفت. هم پیوندی فضایی بین ساختارهای ذهنیِ نقشه های شناختی از یک سو و تحلیل های عینی معابر، کاربری ها و چیدمان فضایی از دیگر سو نشان داد که تحلیل«عمق محوری 1» بهترین تبیین کننده بعد کالبدی ساختار ذهنی ( Correlation = 0.72361, Sig. <0.001 )، تحلیل «عمق متوسط فضای محدب 2» بهترین تبیین کننده بعد عملکردی ( Correlation = 0.66973, Sig. <0.001 ) و تحلیل «هم پیوندی 3فضای محدب» بهترین تبیین کننده بعد معنایی ( Correlation = 0.44744, Sig. <0.001 ) است. بر این اساس نتیجه گیری می شود که برای تبیین ساختار نقشه های شناختی مردم می توان از تحلیل های عینی بافت های شهری موجود استفاده کرد. برخلاف تئوری های موجود، این مقاله نشان داد که الگوی قطعه بندی و کاربری زمین نمی توانند به صورت معنی داری ساختار نقشه های شناختی را تبیین کنند؛ در حالی که تحلیل های فضایی از بالاترین میزان تبیین ساختار نقشه های شناختی برخوردارند. شبکه معابر اصلی نیز در انطباق با تئوری موجود، همچنان تبیین کننده مناسبی برای هر سه بعد ساختار ذهنیِ نقشه های شناختی است.