تاکید غزالی صوفی، هم چون سایر صوفیان، بر علم باطن (حقیقت) در برابر علم ظاهر است، و تاویل از این منظر، کوششی است برای پی بردن به معنی باطنی یک متن. بنابراین، در نظام اندیشگی غزالی تاویل به نوعی با شناخت حکمت و باطن شریعت در ارتباط است. فقط عرفان می تواند شناخت را تا سطح «معرفت» برساند، سطحی که در آن فرد آن چه را که می داند با تمام وجود تجربه می کند، یعنی تجربه بدون واسطه خدا، آن جا که دیگر انانیتی برای فرد باقی نمانده است (حالتی از ترک یا نفیِ نفس که «فنا» نام دارد) و کاملاً جذب وجود خدا شده است («بقا»). غزالی اما معتقد بود که این تجربه برای آن نیست که جایگزین فلسفه و دین شود، بل که برای تکمیل آن ها و برای تامین مبنا و مقصودی برای آن هاست.