طی دهه گذشته مدیریت دانش نه تنها برای دنیای آکادمیک، بلکه برای دستگاه های دولتی قانون گذار، بنگاه های اقتصادی، سرمایه گذاران و سهام داران نیز به عنوان یک موضوع مهم مطرح گردیده است. اگر چه بیشتر پژوهش های انجام شده در حوزه سرمایه فکری و مدیریت دانش در بخش خصوصی انجام شده است، اخیرا سازمان های دولتی از قبیل دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی نیز، به پژوهش در این حوزه علاقه شدیدی پیدا کرده اند. دلیل عمده آن این است که هدف اصلی دانشگاه ها تولید و اشاعه دانش بوده و مهم ترین سرمایه گذاری های این سازمان ها در حیطه تحقیقات و منابع انسانی است. علی رغم این واقعیت که ورودی ها و خروجی های اصلی دانشگاه ها ناملموس است، اما ابزارهای محدودی برای سنجش و مدیریت آن ها وجود دارد.
به دلیل اینکه عموما ادراک افراد از مدیریت دانش به طور ذهنی و با استفاده از واژه های زبانی مبهم صورت می گیرد، این مقاله در صدد است تا رویکرد فازی را برای مدیریت دانش در موسسات دانشگاهی به کار گیرد و شکاف بین انتظارات و ادراکات کارکنان و اعضای هیات علمی دانشگاه های دولتی و آزاد یزد و اصفهان را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. یافته های این پژوهش حاکی از آن است که در کل، دانشگاه های دولتی از وضعیت مطلوب تری در ابعاد مدیریت دانش نسبت به دانشگاه های آزاد برخوردارند. بیشترین شکاف مشاهده شده در دانشگاه های آزاد به ابعاد خلق دانش و سازمان یادگیرنده مربوط می شود.