مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۴۱.
۱۴۲.
۱۴۳.
۱۴۴.
۱۴۵.
۱۴۶.
۱۴۷.
۱۴۸.
۱۴۹.
۱۵۰.
۱۵۱.
ذهن
منبع:
انسان پژوهی دینی سال ۲۰ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۹
113 - 133
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی تحلیلی انسان شناسی منسیوس، یکی از بزرگترین فرزانگان چین باستان و تاثیرگذار بسیارمهم بر حیات فکری و عملی مردم سرزمین خاور دور، پرداخته است. مضمون مرکزی فلسفه منسیوس برداشت او از طبیعت انسان است. پرسش از طبیعت واقعی انسان برای منسیوس پرسشی راستین و اساسی است که در ساختار وجودی او باید به آن پاسخ یافت. شناخت طبیعت انسان از یک سو از فهم او از خدا/تین گرفته شده و از سوی دیگر از ایده انسان کامل وی. او طبیعت آدمی را نیکو دانسته و ابعاد تشکیل دهنده وجود انسان را در سه عنصر ذکر می کند: 1-جسم انسان، که فی نفسه بد نیست، اما باید تحت کنترل ذهن آگاه قرار گیرد؛ 2- ذهن (قلب)، که انسان به واسطه آن می تواند انسانی رفتار کند. راه رسیدن به ذهن کامل توسعه دادن و پرورش آن از راه تفکر است. 3- طبیعت انسان، جنبه ای از وجود انسان، که پدیدآورنده انسانیت است. توسط ذهن کامل ظاهر می شود و تجلی می یابد و جسم حامل آن است؛ ولی هرگز با ذهن و جسم یکی نیست. طبیعت انسان حقیقتی محض است، که هر انسانی حتی شرور هم آن را دارد؛ خوبی صرف است به خاطر این که عناصر بد در آن وجود ندارد. این جنبه است که باید کشف و پرورش یابد.
رابطه زبان با زیست انسانی بر مبنای نظریه زبانی سوسور(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال ۲۸ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۱۳)
172 - 192
حوزههای تخصصی:
زبان از بنیادی ترین ساحت هایی است که می تواند موضوع تفکر انسان قرار گیرد. فلسفه زبان و زبان شناسی با پرسش هایی اساسی مواجهند؛ همچون اینکه چه نسبتی میان ذهن و زبان برقرار است، آیا زبان ابزاری صرف برای مکالمه و مفاهمه است یا قوه ای دارای قدرت تاثیرگذاری بر درک انسان از واقعیت، یا این پرسش که زبان یک جامعه چه تاثیری بر زیست افراد آن دارد. مقاله حاضر بر آن است تا با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، رابطه زبان با زیست انسانی را بر مبنای آرا زبان شناختی سوسور مورد پژوهش قرار دهد. در این مقاله خواهیم دید که می توان زبان را در قامت نظامی که واجد قدرت تاثیرگذاری بر اذهان است، به منزله یکی از عوامل پیشینی شکل گیری اندیشه های کاربران زبانی در نظر آورد و ساختارهای موجود در نظام یک زبان را نه به مثابه عوامل محدودکننده اندیشه و اراده بلکه به مثابه اموری مورد خوانش قرار داد که می توان از آنها برای رشد آگاهی و ناخودآگاه فردی و جمعی افراد بهره جست. از این منظر، زبان مطلوب زبانی خواهد بود که مفاهیم و تمایزات معنایی کارآمدی را با واژه های خود قاب بندی کند، موضوعیت ببخشد و به ذهن کاربر خود منتقل سازد.
از رویکرد دانش افزا تا رویکرد نگرش ساز (نگاهی آسیب شناسانه به کتابهای معارف اسلامی و پیشنهاد یک رویکرد راهگشا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این مقاله در پی ارائه رویکردی نوین است که برخی کاستی های کتب درسی معارف اسلامی دانشگاه را تا حدّی برطرف کند. روش: در گردآوری اطلاعات، تکیه این مقاله به روش کتابخانه ای است و دستاورد خود را با پژوهشهای میدانی(کمّی و کیفی) نیز تکمیل کرده است. برای تحلیل و نتیجه گیری نیز از تحلیلهای دینی، فلسفی و روان شناختی بهره برده ایم. یافته ها: در مرحله نخست، برخی چالشها و کاستی های موجود درکتب درسیِ معارف، شناسایی شده است. در مرحله بعد، این نوشتار به ریشه یابی و راهیابی پرداخته و برای رفع این چالشها، رویکرد جدیدی به نام «رویکرد نگر ش ساز» را پیشنهاد می دهد. نتیجه گیری: در حقیقت، در این مقاله دو موضع از هم تفکیک شده اند؛ یکی، رویکرد دانش افزای صرف و دیگری، رویکرد نگرش ساز؛ آن گاه ریشه و خاستگاه بسیاری از ضعفها در اتخاذ همین موضع نخست تشخیص داده شده و راه برون رفت نیز در اتّخاذ رویکرد دوم معرّفی شده است.
نسبت ادراکات پیشامرگی و پسامرگی در حکمت صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش به هدف شناسایی عامل حفظ و بقای ادراکات انسانی و به دنبال آن کشف رابطه و نسبت ادراکات، پیش و پس از مرگ، در اندیشه ملاصدرا، انجام شد. روش: به این منظور، تحقیقی نظری و بنیادی با استفاده از منابع مکتوب و با روش توصیفی– تحلیلی صورت گرفت. یافته ها: در جهان مادی، ادراکات حصولی انسان، وابسته به بدن جسمانی است، اما نقش اندام های حسی در آن ها صرفاً اعدادی است. ادراکات فی نفسه مجردند که بر مبنای نفس شناسی صدرایی، از بستری جسمانی روییده و مراتب تجرد و تکامل را تا رسیدن به جهانی دیگر می پیمایند. قوه خیال و مرتبه مثالی نفس، حامل ادراکات و عامل بقای آن هاست. با ترک بدن مادی و تغییر ساحت وجودی انسان، ادراکات نیز به گونه ای متفاوت باقی می مانند. نتیجه گیری: ادراکات پسامرگی برخلاف ادراکات پیشامرگی هیچ وابستگی حصولی به ذهن ندارند، بلکه حضوری و مرتبه ای از خود نفس اند که با حرکت جوهری نفس به نهایت تکامل و ثبات خود رسیده و احضار آن ها به معنای مشاهده نفس توسط خود نفس در همان مرتبه از ادراک است.
معیار ثبوتی صدق قضایا در رئالیسم انتقادی با تأکید بر دیدگاه آندرو سایر(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۳ شماره ۹۸
48 - 78
حوزههای تخصصی:
چگونگی ادراکات ذهنی و بازنمود عالم واقع در ذهن، پرسشی معرفت شناختی است که ذهن اندیشمندان زیادی را به خود مشغول داشته است. بر محور پاسخ به این پرسش، دو جریان عمده شکل گرفت که یکی بر تناظر جزء به جزء ذهن و عین همچون بازتاب تصویر بر آینه اصرار دارد و جریان دوم، معرفت بشری را سراسر برساخته ذهن می داند که راهی به عالم عین ندارد. در این میان برخی، ادراکات ذهنی را محصول تعامل و تفاعل ذهن و واقعیت خارجی می دانند. رئالیسم انتقادی اگرچه جهان خارج را مستقل از ذهن فاعل شناسا مفروض می گیرد، اما ادراک جهان خارج را مساوی با جهان بیرونی نمی داند. بر این اساس واکاوی نقادانه معرفت خود از جهان را لازمه دست یابی به معرفتی معتبر می داند. این مقاله در صدد پاسخ به این پرسش است که موضع رئالیسم انتقادی درباره ماهیت صدق یا معرفت معتبر چیست تا از خلال پاسخ به این پرسش، خلأهای محتمل در این مکتب تبیین گردد. درنهایت ضمن پذیرش برخی دعاوی رئالیسم انتقادی با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی، نشان می دهد توافق بین الاذهانی و کفایت عملی به عنوان جایگزین مسئله صدق خالی از اشکال نیست.
تحلیل تصویر ذهنی در فضاهای شهری تاریخی مبتنی بر رویکردهای شناختی (مطالعه موردی: خیابان ارگ شهر مشهد)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات محیطی هفت حصار سال ۱۳ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۸
121 - 146
حوزههای تخصصی:
واکاوی در ارزش تصویر ذهنی یک شهر که از دهه 1960 فضای بازتری پیدا کرده است، به عنوان انتقادی علیه تقلیل گرایی جنبش مدرن مطرح شد و ارزش جنبه های کیفی منظر ذهنی را برجسته کرد. تصویرپذیری فضاهای شهری بالاخص دارای هویت و ذات تاریخی، غایت کیفیت های مطلوب محیط است. حال سوال مهمی که مطرح می شود این است که چگونه طراحان شهری و یا برنامه ریزان شهری می توانند بر روی شکل گیری تصویرذهنی از فضاهای شهری تاثیر بگذارند؟ پاسخ به این سوال در ابتدا نیاز دارد که متخصصان به برداشت و تحلیل درست از ذهن افراد دست یابند و این موضوع یک چالش مهم تلقی می شود، زیرا باید تکنیک های تحلیل تصویرذهنی افراد هم از منظر کیفی و هم عینی مورد واکاوی قرار گیرد. پژوهش در حوزه این که چه ابزارها و استراتژی هایی برای دستیابی درستی از تصویر یک شهر، هویت و مکان های موثر آن در برابر نیروهای همسان که در حال دگرگونی و ایجاد تحول در شهرهای معاصر هستند، ضروری است. این مقاله ابتدا بر دیدگاه نگرش به ایجاد تصویرذهنی از فضاهای شهری تاریخی به عنوان فلسفه شناخت شهری تاکید می کند که کیفیت فضایی معنادار از طریق تجربیات محیطی چند حسی ایجاد و در ادامه به اهمیت برداشت و تحلیل درست تصویرذهنی از طریق ابزارهای گوناگون می پردازد. هدف از این مطالعه شناسایی تکنیک های ارزیابی تصویرذهنی شکل گرفته از قلمرو ادراک ساکنان آن با استفاده از تحقیقات تجربی افراد است. در این تحقیق سعی شده درک شود که ساکنان خیابان ارگ شهر مشهد چگونه تصویر آن را می بینند و کدام روش های برای ارزیابی تجربی آن موثر هستند. بررسی اصول نظری و روش هایی که به صورت تجربی برای مدیریت کیفی تصویرذهنی در محیط شهری مورد استفاده قرار می گیرند به دلیل تغییر و تحول گسترده شهرها دارای اهمیت فراوانی است. روش تحقیق پژوهش حاضر ترکیبی از نوع کیفی-کمی است. ابتدا در بخش کیفی تکنیک ها و ابزارهای تحلیل تصویرذهنی دسته بندی شده است و سپس با توجه به ماهیت و ویژگی هر تکنیک شاخص های مدل مفهومی با آن سنجش شده است، بدین صورت که مصاحبه های نیمه ساختار یافته در خیابان ارگ شهر مشهد با مخاطبین از اقشار گوناگون در محیط صورت گرفته است تا لایه های تحلیلی تصویرذهنی آن ها برداشت شود و سپس تحلیل های کیفی هر روش صورت گرفته است. در بخش کمی نیز در نهایت تمام خروجی های بخش کیفی با استفاده از نرم افزار تبلو (نرم افزاری قوی در حوزه مصورسازی داده های کیفی و تبدیل آن به اطلاعات مکانی) انجام شده است. نتایج نشان دهنده آن است که در سکانس سوم خیابان ارگ کمرنگ شدن عمق ارتباط ذهنی افراد با محیط به وضوح دیده می شود. در باب خاطره انگیزی اکثرا سکانس ها بسیار نامطوب عمل می کند و عدم ارتباط در نرم افزاز نیز رویت می شود. نبود مکان های آشنا در سکانس سوم نیز از ضعف های محور تلقی می شود و در مجموع وضعیت تصویرذهنی در ابتدای ورودی محور در سکانس یک نیز بسیار مناسب از منظر ذهنی تلقی می شود که در تصویرذهنی اولیه از محیط تاثیر زیادی دارد. در نهایت مهم ترین تکنیک های ارزیابی تحلیل تصویرذهنی شامل (رده بندی مکان های آشنا، مقیاس دهی چند بعدی، سنجش طیف رنگی ذهنی افراد، عملیات بازشناسی، ارزیابی گذر زمان، تحلیل عناصر گمشده شهری و ذهنی افراد) است.
تبیین استعاره های «ذهن» و استنتاج دلالت های آن در تعلیم و تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله ابتدا به توصیف استعاره های فیلسوفان برای «ذهن» و سپس به دسته بندی و بررسی انتقادی آنها، و در نهایت به استنتاج دلالت های آن در تعلیم و تربیت اقدام نمودم. نتایج حاکی از آن است که نُه استعاره در باب ذهن به کار رفته که بر اساس آنها ذهن را به منفعل و فعال تقسیم کردم. از میان استعاره های مذکور، استعاره زمین مستعد و استعاره عینک، استعاره های فعال نگر هستند که بر اساس آنها - برخلاف استعاره های دیگر - هر دانش آموز نوعی منحصربه فرد و موجودی است متفکر، دارای آزادی انتخاب، فردیت و تشخّص. این دیدگاه نگاهی سیال به انسان دارد و اختیارگراست و به او نگاه ماشینی ندارد. دلالت های نگرش مذکور در عناصر برنامه درسی در جدولی ارایه شده است. چون هر معلمی دارای یک فلسفه شخصی است، نوع نگرش وی به ذهن دانش آموزان می تواند به روش یاددهی و شیوه برخورد وی با آنان جهت بدهد.
تبیین اهمیت جایگاه «آگاهی» در فلسفه ی تربیت معلم (دانش آموز بودن چه کیفیتی دارد)؟
منبع:
آموزش پژوهی دوره ۱۰ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۳۸)
34 - 41
حوزههای تخصصی:
نوع نگرش معلم به دانش آموز رکن رکینی در تعلیم و تربیت است که در طول مدت تدریس، چون نقشه ی راه اوست. یکی از وظایف فلسفه ی تربیت معلم ارائه ی دیدگاهی صحیح نسبت به دانش آموز است. هدف از تألیف این مقاله که به روش توصیفی-تحلیلی به نگارش درآمده، تبیین اهمیت جایگاه «آگاهی» در فلسفه ی تربیت معلم است. یافته های پژوهش اجمالاً حاکی از آن است که معلم به لحاظ فلسفی هیچ راهی ندارد برای اثبات اینکه آیا دانش آموز وی ذهن دارد یا خیر، اما شهودی قوی در ما وجود دارد که دیگر انسان ها ازجمله دانش آموزان نیز مانند ما دارای ذهن هستند. بنابراین، معلم باید از منظر عاطفی با دانش آموز همدلی کند و خود را به جای او قرار دهد. با چنین فرض و نگرشی است که راه نه برای آموزش صرف، بلکه برای تربیت انسانی فراهم می شود. بی تردید، چنین نگرشی نتایج بسیار مهمی در برنامه ی درسی، روش تدریس، نحوه ی ارزشیابی و ... دارد که برای آشنایان با مکاتب تربیتی بی نیاز از ذکر است.
هوش مصنوعی و استنتاج بر پایه بهترین تبیین: آیا ماشین می تواند در حد ما انسان ها هوشمند باشد؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مابعدالطبیعی سال ۵ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۹
۲۱۱-۱۸۸
حوزههای تخصصی:
هوش مصنوعی یا ماشینی، که امروزه در حال گسترش به تمام ساحت های زندگی بشری است، بی تردید نیازمند بررسی و ارزیابی از ابعاد گوناگون از جمله بُعد فلسفی است. یکی از سوالات فلسفی در این زمینه این است که آیا هوش مصنوعی می تواند تا آنجا پیشرفت نماید که کاملاً به حد هوش طبیعی انسانی و یا حتّی فراتر از آن نائل آید؟ آیا در این خصوص برای هوش مصنوعی محدودیّت یا مانعی فلسفی قابل تشخیص است که اساساً آن را برای همیشه از نیل به چنین سطحی محروم سازد؟ این مقاله در صدد پرداختن به چنین سوالاتی است. طبق بررسی ها و نتایج مقاله، هوش مصنوعی، که تاکنون در مسیر توسعه خود دو موج را پشت سرگذاشته، برای ورود به موج سوم و تقرّب به هوش طبیعیِ انسانی نیازمند توانایی انجام نوعی استنتاجِ وابسته به زمینه به نام "اَبداکشن" ("استنتاج بر پایه بهترین تبیین") است؛ درحالی که نسبت به چنین توانمندی، به دلیل خلّاقانه، محتوایی، غیرصوری و غیرمحاسباتی بودنِ این نوع استنتاج، اساساً افق روشنی برای ماشین متصور نیست. در واقع طبق استدلالات مقاله، هوش ماشینی، گرچه می تواند در ابعاد کارکردی خود (یعنی ابعاد صوری-محاسباتیِ محض) هوش انسانی را پشت سر گذاشته و از آن فراتر هم برود، ولی مادام که از توانمندی های غیرکمّی و غیرصوری نظیر "تخیّل"، "خلّاقیّت"، "فهم"، "تفّکر"، "شمّ خوب" و در رأس آنها "آگاهی" (که هوش طبیعی انسانی متنعّم از آنهاست) محروم باشد، امکان هوشمندی در تراز هوش انسانی را نخواهدداشت.
از ذهن تا زبان: تبارشناسی نظریه زبانی جان لاک و چالش های تفسیر آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۷
257 - 276
حوزههای تخصصی:
چنانکه می دانیم، مباحث مربوط به زبان و ارتباط آن با عالم واقع؛ نقش زبان در تفکر (رابطه ذهن و زبان)، و نیز ساختار زبان و نحوه عملکرد آن از گذشته های دور در ساحت فلسفه، و بعدها در روان شناسی و زبان شناسی مورد توجه قرار گرفته و همواره سیر جدالی و تکاملی داشته است. در مقاله حاضر موضوع دیالکتیک زبان و ذهن در اندیشه لاک با تمرکز بر تفسیرهای سنتی و نوین از آن در کانون توجه قرار گرفته است. با بررسی آراء معرفت شناسانه و زبان شناسانه لاک بویژه در کتاب های «جستار در باب فاهمه بشری» و نیز «برخی ملاحظات در باب آموزش» به این نتیجه می رسیم که او با طرح نظریه رمزگشایی زبانی، کلمات را نماد مفاهیم ذهنی و زبان را آئینه فرهنگ و واقعیت می داند. این دیدگاه به دلیل پیچیدگی و ظرافت؛ تنوع پیش فرض های فلسفی و ایدئولوژیکی؛ تحولات تاریخی در فلسفه و زبان شناسی؛ و نهایتاً ابهام در نوشتار لاک با خوانش های چهارگانه سنتی، ساختارگرا، عمل گرا و فمینیستی همراه بوده است. در نوشتار حاضر ضمن تبیین و نقد و بررسی این رویکردهای چهارگانه و بیان نقاط قوت و ضعف هر یک، تلاش شده است به دور از جنجال های سیاسی- اجتماعی، ایدئولوژیکی و فمینیستی، با یک نگاه صرفا فلسفی به آراء و اندیشه این فیلسوف راه یافته و تبیین جدیدی از نظریه زبانی وی ارائه گردد.
بازخوانی علیت ذهنی از منظر نوخاسته گرایی با تأکید بر مشکل طرد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۸۴)
95 - 112
حوزههای تخصصی:
در دیدگاه «نوخاسته گرایی» امور ذهنی دارای قدرت علّی مستقلی هستند و ازاین رو علیت ذهنی در این دیدگاه پذیرفته می شود. علیت ذهنی ناظر به ارتباط میان امور ذهنی و بدن است و در سطح علیت، میان امور ذهنی بدنی، ذهنی ذهنی و بدنی ذهنی مطرح می شود. در این میان علیت ذهن بدن که در فلسفه ذهن از آن به «علیت رو به پایین» گفته می شود، با چالش های مهمی مواجه است. طرد علّی یکی از اشکالات مهم علیه علیت ذهنی به شمار می آید. بنا بر اشکال طرد علّی، پدیده های فیزیکی (از جمله فعل و انفعالات بدنی) علل فیزیکی دارند و به ساختار عصبی انسان که توسط مغز پایش می شود، منتهی می گردند. در این صورت پدیده فیزیکی به عامل ذهنی نیاز ندارد؛ زیرا لازمه چنین امری پذیرش تعین مضاعف (تداخل علل) است که امری مردود به شمار می رود. اشکال طرد مبتنی بر پذیرش اصل «بستار» علّی فیزیکی است. این مقاله که به روش «توصیفی تحلیلی» صورت گرفته، اصل «بستار» علّی فیزیکی را به مثابه یکی از مقدمات اشکال طرد، نقد کرده و حاصل آن این است که مشکل طرد از مقدمات لازم برای نفی علیت ذهنی برخوردار نیست.