مطالب مرتبط با کلیدواژه
۸۱.
۸۲.
۸۳.
۸۴.
۸۵.
۸۶.
۸۷.
۸۸.
۸۹.
۹۰.
۹۱.
۹۲.
۹۳.
۹۴.
۹۵.
۹۶.
۹۷.
۹۸.
۹۹.
۱۰۰.
فلسفه سیاسی
منبع:
مطالعات حقوقی دوره دهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳
1 - 27
حوزههای تخصصی:
با توجه به جایگاه مفهوم سترگ عدالت، به عنوان یکی از مهم ترین و بنیادی ترین غایات و اهداف کلیه نظام های سیاسی و حقوقی و نظر به تأثیرپذیری عمیق فلاسفه سیاسی مسلمان از فیلسوفان یونانی، این نوشتار با روش توصیفی- تحلیل اِسنادی و نگرشی تطبیقی، پرسش خود را پیرامون معانی گسترده و نظریات دو فیلسوف شهیر یونان؛ یعنی افلاطون و ارسطو قرار داده و آن ها را به نقد می کشد. فرضیه مقاله حاضر آن است که در اندیشه افلاطون، عدالت در اصل ویژگی نفس فردی است که در جامعه انعکاس می یابد و هرکس باید به کار ویژه خویش مشغول باشد و از آن سرپیچی نکند. حکومت نیز شایسته خردمندان و حکیمان است و اما ارسطو، عدالت را اعطای حق به سزاوار آن می داند و آن را فضیلتی می داند که به موجب آن باید به هرکسی آنچه را که حق و استحقاق اوست داد. فضیلت هر چیز در حد وسط است و این حد نیز حدی طبیعی است و طبیعت، خود نابرابر تلقی می شود و عدالت دنباله همین نابرابری ها است. ارسطو به جای آن که مانند افلاطون از عدل تعریف کلى ارائه دهد، مى کوشد تا با دقت علمی بیشتری انواع آن را برشمارد و این ناشى از روش تجربى و استقرایی وى و پرهیز از کلى نگرى است.<br /> <br />
الزام سیاسی در فلسفه سیاسی اسلام
منبع:
فرهنگ پژوهش زمستان ۱۳۹۶ شماره ۳۲ ویژه علوم سیاسی
5 - 30
حوزههای تخصصی:
الزام سیاسی در عمده متون و نوشته ها در ضمن بحث مشروعیت سیاسی مورد بحث قرار می گیرد. چرایی اطاعت پذیری و اینکه «چرا انسان ها باید از حاکم در جامعه اسلامی اطاعت کنند؟» از منظر فلسفه سیاسی اسلام با روشی توصیفی تحلیلی پاسخ داده می شود. توجیه الزام سیاسی در نظام های سیاسی گوناگون متفاوت است. هر نظامی بر اساس اعتقادات و اهدافی که از زندگی اجتماعی سیاسی دنبال می کند به نحوی این مسئله را توجیه می کند. دیدگاه های غیر دینی با اصولی مانند قانون طبیعی یا اراده انسانی در قالب؛ اختیارگرایی، غایت گرایی و وظیفه گرایی و در مقابل دیدگاه های مبتنی بر حاکمیت الهی با تاکید بر مرجعیت الهی در صدد توجیه و تبیین اطاعت پذیری از حاکم می باشند. رویکردهای مذهبی به ویژه اسلامی، الزام سیاسی را در قالب یک اندیشه ی وحیانی و مدعی سیاست ارایه می کنند و عمل درست را با توجه به محتوای دینی توجیه می کنند، در چنین حالتی الزام سیاسی به گونه ای الزام دینی می باشد؛ یعنی تعهد و تکلیف فرد به متابعت از حاکمیت الهی و قوانینی که از سوی یک مرجع ماورایی طبیعی و توسط واسطه ای به مردم ابلاغ گشته است. در فلسفه سیاسی اسلام، با بیان مبانی؛ خداشناسی، انسان شناسی و فرجام شناسی و گره زدن آْن ها به یکدیگر لزوم اطاعت از حاکم الهی اثبات می شود. با توجه به خصوصیات انسانی و اجتماعی نوع بشر، اثبات حقانیت حاکمیت الهی با براهین عقلی و سعادت طلبی ذاتی انسان ها اثبات می شود. به دنبال توجیه لزوم اطاعت پذیری و الزام سیاسی در برابر حاکم الهی، ثمرات و آثار فراوانی در ابعاد فردی و اجتماعی زندگی انسان برای او اثبات می گردد. به این ترتیب است که انسان به رغم خصلت آزادی خواهانه و میل و گرایش طبیعی به آزادی، خودخواسته و با میل باطنی، خویشتن را در چارچوب این الزامات که به ظاهر نوعی محدودیت است قرار می دهد.
نظم مطلوب در اندیشه سیاسی حاج ملاهادی سبزواری و سید جعفر کشفی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
علوم سیاسی (باقرالعلوم) سال بیستم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۷۹
53 - 74
حوزههای تخصصی:
نظام سیاسیِ مبتنی بر امامت شیعی، نظام مطلوب در رویکرد فیلسوفان عصر قاجار است. فلاسفه شیعه با بهره گیری از متون به جای مانده و توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی عصر خود، به تبیین الگوی نظم مطلوب شیعی پرداختند. این مقاله با استفاده از هرمنوتیک روشی اسکینر، به تحلیل نظم مطلوب حاکم بر اندیشه سیاسی حاج ملا هادی سبزواری و سید جعفر کشفی می پردازد. هدف این نوشتار در مقابل دیدگاهی که هرگونه اندیشه ورزی را در این دوره انکار می کند، بررسی نظم مطلوب در نگاه فیلسوفان مسلمان، بر پایه ولایت نواب عام در پرفرازونشیب ترین دوران تحولات سیاسی اجتماعی ایران است. تأملات فلسفی فیلسوفان عصر قاجار، به ویژه حاجی سبزواری و کشفی در باب حکومت، حاکمیت و عدالت، بیانگر پویایی اندیشه سیاسی شیعه است و تعامل فیلسوفان مسلمان با سلاطین قاجار و گاه مخالفت آنان با هرگونه ارتباط با سلاطین به عنوان کنشگران اصلی در جامعه، بیانگر دغدغه آنان در خصوص رشد دانش فلسفه و تعالی جامعه بوده است
تحلیل سیر تحول و تطور فلسفه سیاسی در چشم انداز پارادایمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر کوشیده است تا به این پرسش پاسخ دهد که فلسفه سیاسی از ابتدای شکل گیری تا کنون، چگونه ازحیث مضامین دستخوش تحول و تطور شده است؟ فرضیه این مقاله آن است که تحول در بینش موردپذیرش درباب هستی، معرفت و انسان، سبب تحول و تطور مضمونی فلسفه سیاسی و سرانجام انحلال آن گردیده است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که فلسفه سیاسی با گذر از حقیقت مداری، فضیلت گرایی و سعادت گرایی شکل گرفته درچارچوب بینش سلسله مراتبی کیهان /خدامحور و مبانی معرفت شناسی قیاسی و انسان شناسی نخبه گرای متناظر با آن در پارادایم پیشامدرن، از یک سو به نوعی تلقی درزمانی و افقی برپایه مفاهیم حق، تاریخ و آزادی در پارادایم مدرن انسان محور و ازسوی دیگر، بنابر عنصرشکاکیت نهفته در عقل مدرن به طیفی از جریان های انتقادی و یا خواهان احیای فلسفه سیاسی کلاسیک می انجامد و سرانجام فلسفه سیاسی در پارادایم جوهرستیز، خردگریز و انسان ستیز پسامدرن به روایت تبدیل می شود. این نوشتار از رویکرد پارادایمی سود جسته و گونه شناسی از فلسفه سیاسی در سه پارادایم پیشامدرن، مدرن و پسامدرن ارائه کرده و درخلال آن، سیر تحول مضامین فلسفه سیاسی را نشان داده است.
چرخش اسپینوزایی در فلسفه سیاسی فرانسوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سال های پس از جنگ جهانی دوم، در فلسفه اروپایی نگاه ویژه ای به اسپینوزا شکل گرفت. تا پیش از این، متافیزیک، اخلاق و سیاست اسپینوزا در پرتو خوانشی هابزی هگلی از او تفسیر می شد. در فرانسه قرن بیست، جریانی از تفکر فلسفی سیاسی شکل گرفت که نسبت به هگل نگاهی انتقادی داشت و شماری از فیلسوفان ضدهگلی فرانسه تفسیر جدیدی از اسپینوزا به دست دادند که در مجموع سنتی از تفسیر جدید اسپینوزایی و فلسفه اسپینوزایی جدید آفریده شد. این دگردیسی گفتمانی فلسفی در چارچوب نظریه انتقادی یا نظریه رادیکال، در تقابل با گفتمان های فلسفه سیاسی غالب در فرانسه قرار دارد. در این مقاله بر پایه رویکرد تاریخ انتقادی اندیشه، به بررسی تحلیلی تحول خوانش اسپینوزایی و ادوار تفسیر اسپینوزایی در فلسفه عمومی به طور کلی و فلسفه سیاسی به طور خاص در فرانسه قرن بیستم می پردازیم.
نسبت سنجیِ خشونت و سیاست در اندیشه سیاسی فارابی بر اساس چارچوب نظری هانا آرنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فهم دلالت ها و تضمنات سیاسی اندیشه فارابی با تکیه بر معیار تصمیمات مبتنی بر «گفتگو» و استوار کردن مفروضات سیاسی بر روابط میان انسان های آزاد و برابر در «حوزه عمومی»، مسئله مقاله حاضر را تشکیل می دهد. نگارندگان با تحقیق در منظومه اصلی فلسفه سیاسی فارابی، بر این ادعا هستند که این فیلسوف مسلمان، با فضل تقدم «رئیس» بر «جامعه» و قائم نمودن شهرِ فاضله بر رئیس فاضل و قرار دادن وی در جایگاه فرد هنجارگزار و مجرای تشخیص خیر برین و سعادت نهایی، مصلحت عمومی و به تعبیری متأخر، «عرصه عمومی» را نادیده می گیرد. بدین سان، مقوله شهروندی، به همان معنای کلاسیک و ارسطویی آن، یعنی موجودیتی «مشارکت»جو، در اندیشه فارابی ممتنع می شود. در این پژوهش، نگارندگان نسبت اندیشه و سیاست را از منظری خاص و با اتکا به منطق علمی و چارچوب نظری هانا آرنت تبیین می کنند. از نظر آرنت، سیاست صرفاً محصول روابط انسان های آزاد و برابر در حوزه عمومی است؛ از این رو، انسداد حوزه عمومی و حاکم کردن مداری سلسله مراتبی بر جامعه، نتیجه ای جز «خشونت» نخواهد داشت. لذا، این مقاله برای اثبات ادعای خود، با کاربست روش کیفی، به گردآوری دلایل و اطلاعات لازم پرداخته و به این نتیجه رسیده است که فارابی با وابسته کردن جامعه به رئیس اول، نوع خاصی از سیاست ورزی را در افق اندیشه اسلامی رواج می دهد که خشونت به معنای آرنتی کلمه را توجیه می کند و راه گفتگو و ظهور شهروند آزاد و مشارکت جو را می بندد.
میکرو-اُتوپی در فلسفه سیاسی معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلسفه سیاسی علی رغم اهمیت خود در دوران معاصر، به دلایلی چون رویکرد انتزاعی و بادسری یا دیگر عوامل محیطی مورد انتقاد و حمله قرار گرفته است. در دهه های اخیر، جماعت گرایان، نوپراگماتیست ها و پست مدرن ها هریک به شکلی بر آن شدند تا رویکرد اتوپیایی و غیرواقع بینانه فلسفه سیاسی گذشته را مورد نقد قرار دهند و از ضرورت بازاندیشی و اتخاذ مؤلفه های امروزی در آن دفاع کنند. این مقاله به ابتنای این شرایط، در پی پاسخ به این پرسش است که مختصات فلسفه سیاسی معاصر از چه قرار است؟ در پاسخ به این پرسش، این فرضیه مطرح می شود که فلسفه سیاسی ماهیتی میکرو-اتوپی گرفته است و این بدان معناست که به جای رویکرد «نظریه حقیقت» به «نظریه زندگی و عمل» نزدیک شده است. به اقتضای موقعیت دلالتی-وضعیتی، برخی ویژگی های میکرو-اتوپی عبارت اند از: چرخش عمل گرایانه، پراتیک گفتگو و نیز تمرکز بر مقوله عدالت. مقاله حاضر در چارچوب هنجاری-انتقادی قرار دارد و به روش توصیفی-تحلیلی نوشته شده است.
خوانش ها و مکاتب فلسفه سیاسی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله با مفروض گرفتن اینکه فلسفه اسلامی و فلسفة سیاسی اسلامی وجود دارد در پی تبیین این پرسش است که فلسفة سیاسی اسلامی به چه معنی است و چه تلقی هایی از آن وجود دارد و در ذیل این معانی و تلقی ها، چه مکاتبی در حوزه فلسفة سیاسی شکل گرفته اند. در تحلیل چیستی و معنای فلسفه سیاسی اسلامی، دیدگاه ها و تلقی های گوناگونی ارائه شده یا قابل ارائه است، برخی از این تلقی ها شبیه یا نزدیک به هم هستند، برخی نیز در مواردی هم پوشانی دارند یا فقط به یک بعد معطوف هستند. هدف مقاله تأیید یا نقد اینها نیست، بلکه فقط به ارائه تصویری از تلقی ها و برداشت های موجود یا ممکن از چیستی فلسفه سیاسی اسلامی پرداخته است. ابتدا خوانش های فلسفة سیاسی اسلامی و سپس مکاتب آن آمده اند. خوانش ها و تلقی هایی که از فلسفه سیاسی اسلامی ارائه شده مربوط به عصر حاضر است و عمدتاً توسط پژوهشگران کنونی فلسفه سیاسی مطرح شده یا قابل استنباط است. شاید تا دو دهه قبل نمی توانستیم چنین تلقی هایی را تقسیم بندی کنیم؛ ولی به مدد تلاش محققان و رشد علمی این حوزه، این امکان فراهم شد. البته مکاتب و نحله های مطرح شده در مقاله، مربوط به فلسفه سیاسی قدیم یا عمدتاً دوره میانه در جهان اسلام است و خوانش ها و تقسیم بندی ها مربوط به پژوهشگران امروزی است.
عدالت بر پایه میثاق های برآمده: تحلیلی انتقادی از ایده قرارداد اجتماعی اِسکِرمز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
طی دو دهه اخیر برخی فلاسفه علوم اجتماعی و اقتصاددانان علاقه خویش را به تبیین های تکاملی از عدالت نشان داده اند. برایان اسکرمز یکی از نوآوران اصلی چنین تبیین هایی است. دو اثر مهم وی، یعنی تکامل قرارداد اجتماعی (1996) و شکار گوزن و تکامل ساختار اجتماعی (2004)، تلاش هایی در راستای طرح چنین تبیین هایی از عدالت با استفاده از نظریه بازی های تکاملی هستند. هدف این مقاله، شرح و ارزیابی چارچوب تحلیلی و مبانی ایده اسکرمز است. از این رو، مقاله بر اساس روش نظری و تحلیلی عناصر بناکننده تلقی اسکرمز از قرارداد اجتماعی را شناسایی کرده و سپس به ارزیابی آن مبانی پرداخته است. یافته های این تحقیق حاکی از آن است که اسکرمز در پی طبیعی سازی مفاهیمی چون عدالت است؛ پروژه ای که با کاستی هایی چون تلقی اثباتی از ارزش ها و عدم سازگاری درونی روبروست
ماهیت فلسفة سیاسی اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
تصور رایج از فلسفة سیاسی اسلامی، بدین گونه است که این دانش شاخه ای از فلسفه است و روش شناسی حاکم بر آن نیز همانند فلسفه، روش عقلی صرف است. این مقاله، این دیدگاه را به چالش کشیده و نشان داده است که: اولاً، فلسفة سیاسی اسلامی یک دانش پسا دینی است. در حالی که فلسفه یک دانش پیشادینی است، ثانیاً، این دو هم در روش و هم در محتوا با هم متفاوت هستند. ثالثاً، مسائل فلسفة سیاسی اسلامی، به گونه ای است که عقل به تنهایی از عهدة حل آنها بر نمی آید. این دانش، برای اینکه از سویی از سکولاریسم رهایی یابد و از سوی دیگر، در حل مسائلش توفیق به دست آورد، باید از روش عقلی صرف، به روش عقلی نقلی، تغییر روش می دهد.
بررسی مناسبات حکمت سیاسی اسلامی مشاء با «دموکراسی غربی» و «مردم سالاری دینی»(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
فلسفة سیاسی اسلامی، که عمدتاً محصول سه مکتب فکری حکمت مشاء، اشراق و متعالیه است، از ظرفیت مناسبی برای پاسخگویی به پرسش ها و مسائل نوین فلسفی سیاسی برخوردار است. با این حال، پاسخ های قابل استنتاج از این مکاتب، به فراخور مفاهیم، مبانی، مسائل، اهداف و روش های به کار گرفته شده متفاوت خواهد بود. این مقاله، به بررسی ظرفیت حکمت اسلامی مشاء برای پاسخگویی به مقوله مردم سالاری با استفاده از روش تحلیل مفهومی و تحلیل محتوا می پردازد. عدم تنافی حکمت سیاسی مشاء با مردم سالاری دینی و اثبات وجود قرائنی مبنی بر پیوند و ارتباط با آن و فقدان ارتباط با مقوله دموکراسی غربی، از نتایج این تحقیق است.
تحلیل زبانی دلالت امر و تطبیق آن در «فقه حکومتی» و «فلسفه سیاسی»
حوزههای تخصصی:
بر اساس مباحث تحلیل زبانی، میان دلالت ماده و صیغه امر، تفاوت هایی وجود دارد. ماده امر در مرحله دلالت تصوّری ظهور در الزام دارد و در مرحله دلالت تصدیقی، چنانچه شنونده به حقّ آمریّت گوینده معترف باشد، امر و الزام گوینده، شنونده را وادار به تبعیّت می کند و از این طریق دلالت بر وجوب امر آشکار می گردد. امّا صیغه امر در زبان های گوناگون، قالبی است برای بیان خواسته گوینده، اعم از اینکه درخواست کننده مقامی برتر، همطراز و یا پایین تر از وی داشته باشد. خواسته گوینده در صورت اول، «فرمان و دستور»، در صورت دوم «درخواست و التماس» و در صورت سوم «دعا و نیاز» است. بر این اساس در مرحله دلالت تصوری صیغه امر دلالت بر وجوب و الزام ندارد ولی در مرحله دلالت تصدیقی اگر ثابت شود که صیغه امر توسط مقام عالی متوجه فرد زیردست و دانی شده و شنونده نیز معترف به آن است، دلالت بر الزام و لزوم تبعیّت دارد. نتایج تحلیلی فوق، قابل تطبیق بر الزامات سیاسی نظام های حکومتی می باشد؛ بدین بیان که: تنها در صورتی اوامر و الزامات حاکمیت سیاسی لزوم تبعیّت بر جامعه دارد که جامعه به مشروعیّت سیاسی حاکمیت ایمان داشته و به آن معترف باشد و در این صورت بر اساس دلالت تصوری مادّه امر و دلالت تصدیقی صیغه امر، اوامر و الزامات سیاسی، التزام نسبت به آنها و امتثال آنها لازم است. همچنین گاهی الزام در قالب کنایه، اشاره و جملات خبری ابراز می شود، که در صورت دارا بودن پشرایط فوق، وجوب اطاعت دارد.
واکاوی تحول مفهومی فلسفه سیاسی بر اساس دو مؤلفه حقیقت و قدرت در اندیشه اشتراوس، آرنت و فوکو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تاکنون تقریرهای گوناگونی در باب ماهیت فلسفه سیاسی عرضه شده است و پنداشت واحدی در باب سرشت فلسفه سیاسی در میان متفکران وجود ندارد. مقاله حاضر نیز درصدد پاسخ به این پرسش است که چگونه می توان وجود تعبیرها و پنداشت های متفاوت در باب چیستی و ماهیت فلسفه سیاسی را توضیح داد؟ فرضیه این مقاله آن است که دگرگونی و تحول معنایی مفاهیم بنیادین حقیقت و قدرت در چارچوب الگوهای متفاوت پارادایمی و نسبت متفاوتی که ذیل پارادایم های گوناگون میان دو مفهوم یادشده برقرار می شود، سبب شکل گیری تعبیرهای گوناگونی در باب ماهیت فلسفه سیاسی شده است. جستار حاضر کوشیده تا با اتخاذ رویکرد متن گرا و با سود جستن از تحلیل مقایسه ای، ماهیت فلسفه سیاسی را در پرتو دو مفهوم بنیادین حقیقت و قدرت از جنبه انضمامی در اندیشه اشتراوس، آرنت و فوکو تحلیل کند. با این هدف، نشان داده ایم که در اندیشه اشتراوس، وجود حقیقتی استعلایی مفروض دانسته شده است. در اینجا قدرت، ابژه فلسفه سیاسی تلقی می گردد و فلسفه سیاسی به مثابه دانشی عقلی در نقش گفتارهای حقیقت ظاهر می شود. اما «آرنت»، حقیقت را از حیطه امر استعلایی به درون حوزه عمومی و حیطه مفاهمه بین الاذهانی می کشاند. بنابراین قدرت با سیاست گفت وگویی پیوند می خورد و فلسفه سیاسی از حیطه فعالیت صرف ذهنی به حیطه کنش عملی کشانده می شود. در اندیشه «فوکو» اما قدرت به مثابه پدیده ای مویرگی در پس هر معرفت سیاسی نهفته است و فلسفه سیاسی در نقش ابزاری در خدمت توجیه مناسبات قدرتی عمل می کند که معطوف به برساختن یک رژیم حقیقت است.
رهیافت اخلاق و سیاست در فلسفه سیاسی معاصر: با تاکید بر آرا و اندیشه های رضا داوری اردکانی و السدیرمک اینتایر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعه و رابطه اخلاق و سیاست و ایجاد تعامل میان امر سیاسی و مبانی اخلاقی یکی از مسائل مهم و علمی حوزه فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی است. رضا داوری اردکانی و السدیرمک اینتایر از فیلسوفان سیاسی و اخلاقی دوره معاصر هستند؛ که در دو سنت فکری متفاوت (اسلام و غرب) در مطالعات فلسفی و سیاسی خود به رابطه اخلاق و سیاست پرداخته اند. این پژوهش صرف نظر از تفاوت های دو سنت فکری، با توجه به اشتراکات عمومی و دیدگاه های مشترک در امور اجتماعی و سیاسی، در پی پاسخ به این پرسش است که: چه نسبتی میان اخلاق و سیاست در اندیشه سیاسی رضا داوری اردکانی و السدیر مک اینتایر وجود دارد؟ فرضیه ما این است که داوری و مک اینتایر، با توجه به نظام معرفتی و انسان شناسی خود، بر یگانگی و پیوند اخلاق و سیاست نظر داده اند. با توجه به یافته های تحقیق هردو متفکر در تحلیل نهایی به یگانگی و پیوند اخلاق و سیاست نظر دارند. افزون براین، کوشش شده است با الهام از رهیافت پارادایمی دلالت های سه گانه تبیینی، معرفتی وهنجاری هر دو متفکر با کالبدشکافی آرای اخلاقی سیاسی آن ها در جهت اثبات فرضیه ایجابی کمک گرفته شود. روش تحقیق در این پژوهش تحلیلی- توصیفی و تطبیقی است.
اندیشه ی سیاسی ابن طفیل(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش، بررسی اندیشه ی سیاسی ابن طفیل در منشور فلسفی رساله ی «حی بن یقظان» است. روش این پژوهش، توصیفی– تحلیلی است و با استفاده از روشِ «هرمنوتیک قصد» کوئنتین اسکینر، مراتب سیاست را از دیدگاه ابن طفیل مورد بررسی قرار داده است. "بررسی نقش فیلسوف در تدبیر زندگی سیاسی"، "مقایسه ی مقام فقیه و فیلسوف" و نیز "ارتباط سنجی میان فقه و فلسفه" مهم ترین مسائل مورد بحث بوده اند. نتایج حاکی از آن است که هدف ابن طفیل در رساله ی حی بن یقظان حل رابطه ی دین و فلسفه بوده و عمده ی توجه خود را بر بحث فقه، فلسفه و عرفان قرار داده است. اولین بعد سیاسی رساله ی ابن-طفیل به "نظام دانایی تمدن اسلامی" باز می گردد. علم فقه در تمدن اسلامی جایگاهی ممتاز داشته و اخراج فلسفه و فیلسوف از متن اجتماع، از پیامدهای سیاسی مهم حضور همه-جانبه ی فقه در زندگی انسان مسلمان بوده است. از دیدگاه حی بن یقظان، باهم بودگی فقه و فلسفه امکان پذیر نیست. ابن طفیل، در راستای مبانی فکری دولت موحدون، با تدوین رساله ی حی بن یقضان، به فیلسوفان هشدار می دهد که دست از تعرض به عقاید مردم بردارند و شریعت را محترم بدارند.
بررسی تأثیرات مکتب رواقیون بر شکل گیری فلسفه سیاسی مسیحیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد اول بهار و تابستان ۱۳۹۳ شماره ۱
123 - 138
حوزههای تخصصی:
بدون شک یکی از چالش های نظری مهم در تاریخ اندیشه ها، نسبت میان فلسفه و دین است. لحاظ قرار دادن این مهم در تحول اولیه مسیحیت و تأثیر میراث عقلی دوره کلاسیک است و در این میان هم سنخی و یا یکسانی محورها و ارکان آموزه ها و اصول دین مسیحیت با فلسفه رواقی از اهمیت ویژه برخوردار است. استدلال بر این است که اندیشه سیاسی - الهیاتی مسیحی اصولی چون نظریه نظام الهی کائنات، لوگوس و ... را از آراء فلسفه یونانی و رومی اخذ کرد. مفروض اصلی مقاله حاضر آن است که «فلسفه رواقی به عنوان میانجی، بسیاری از آموزه های اصلی تکامل یافته در فلسفه سیاسی یونان را به فلسفه سیاسی مسیحیت منتقل کرده است». این پژوهش، با تکیه بر تحلیل محتوایی (نظریه مضمون گرایی)، تلاش دارد با تکیه بر مضامین اندیشه دو متفکر مسیحی یعنی آگوستین و آکوئیناس، هم سنخی همراه با بسط و تفسیر و تعبیر جدید ارکان آموزه های رواقی را در فلسفه سیاسی مسیحیت نشان دهد.
نسبت سنجی ابعاد دین و هویت ملی در فلسفه سیاسی شیخ اسماعیل محلاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال پانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۵۶
115-134
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین نظریه پردازان طرفدار نظام سیاسی مشروطیت در عصر مشروطه، شیخ اسماعیل محلاتی می باشد. فلسفه سیاسی مرحوم محلاتی گویای تعاملی نظری میان مفهومی نوین چون هویت ملی و دین است. در نوشتار پیش رو پس از بررسی مفهومی و نظری دو مفهوم دین و هویت ملی با روش توصیفی تحلیلی مبتنی بر داده های اسنادی و کتابخانه ای به شناسایی شاخصه های دین و هویت ملی و نسبت های میان این دو مفهوم در آرای شیخ اسماعیل محلاتی مبادرت ورزیده ایم. این نسبت ها در حوزه هایی هم چون بعد شعائر دینی با بعد سیاسی هویت ملی، بعد شعائر دینی با بعد اجتماعی هویت ملی، بعد تشکیلاتی دین با بعد سیاسی هویت ملی و... مشاهده می شود.
چرخش فلسفه سیاسی به سوی دموکراسی؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۱ تابستان ۱۳۹۰ شماره ۲
1 - 13
حوزههای تخصصی:
امروزه اهمیت کانونی دموکراسی بر کسی پوشیده نیست و کمتر گرایش یا نحله ی فکری را می توان یافت که در فرمول بندی دیدگاه های خود نسبت به این موضوع بی تفاوت باشد. همین اهمیت کانونی دموکراسی موجب تغیر و تحول در ایستار بسیاری از نظریه های سیاسی نسبت به دموکراسی شده است. شاید یکی از مهم ترین این تلاش ها به شاغلان در فلسفه سیاسی بر می گردد که کوشیده اند تا ایستارهای منفی این گرایش نسبت به دموکراسی را مورد تجدیدنظر و بازبینی قرار دهند. مقاله ی حاضر می کوشد ضمن بیان مولفه های اصلی این تجدیدنظرطلبی به ارزیابی انتقادی آن بپردازد. امروزه اهمیت کانونی دموکراسی بر کسی پوشیده نیست و کمتر گرایش یا نحله ی فکری را می توان یافت که در فرمول بندی دیدگاه های خود نسبت به این موضوع بی تفاوت باشد. همین اهمیت کانونی دموکراسی موجب تغیر و تحول در ایستار بسیاری از نظریه های سیاسی نسبت به دموکراسی شده است.
ماهیت فلسفه سیاسی در ایران دوره اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۱ زمستان ۱۳۹۰ شماره ۴
1 - 19
حوزههای تخصصی:
فلسفه سیاسی در ایران دوره اسلامی به دو دوره؛میانه و معاصر تقسیم می شود. در دوره میانه که به انقلاب مشروطه ختم می شود فلسفه سیاسی به یگانگی با دین تمایل دارد و قواعد تولید تفکر و فلسفه سیاسی، مبتنی بر سلطه متون دینی بوده و اهمیت عقل در توضیح بی تذکر آرای گذشتگان خلاصه می شود و به نوعی فلسفه سیاسی به ارشاد نامه نویسی، سیاست نامه نویسی و شریعت نامه نویسی تبدیل می شود. در عین حال، فلسفه سیاسی تفسیری اقتدار گرایانه به خود می گیرد. در دوره دوم به تبعیت از دوره اول به دنبال احیاء مفاهیم سنتی هستند و عقل و اندیشه به دنبال شرح و تفسیر است ولی در عین حال، اقتدار گرایی در آن از بین می رود. به عبارت دیگر، در دوره دوم هم در زمینه فلسفه سیاسی و هم در زمینه اقتدار گرایی با نوعی خلأ مواجه هستیم.
نقد اجتماع گرایانه لیبرالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۴ پاییز ۱۳۹۳ شماره ۳
609 - 622
حوزههای تخصصی:
اجتماع گرایی به عنوان گفتمان رقیب و منتقد لیبرالیسم، یکی از مهم ترین مضامین فلسفه سیاست در دهه های اخیر بوده است. ضعف ساختارهای سنتی اجتماع مانند خانواده، کلیسا و مدارس، افزایش چشمگیر طلاق و تولدهای نامشروع، گسترش ادیان نامتعارف، افزایش استعمال مواد مخدر و افزایش ناگهانی بی سوادی در کشورهای غربی، از مهم ترین زمینه های اجتماعی شکل گیری اجتماع گرایی بوده است. اجتماع گرایی با کمک مبانی فلسفی ویتگنشتاین دوم انتقادات تأثیرگذاری در آرای اندیشمندان لیبرال معاصر وارد کرده است. پرسش اصلی این مقاله این است که مهم ترین نقد اجتماع گرایان بر لیبرالیسم چیست؟ فرضیه این است که نقد تلقی لیبرال از فرد، مهم ترین انتقادی است که اجتماع گرایان از لیبرالیسم کرده اند و نقدهای دیگر در نهایت به همین انتقاد رسیده است. انسان غیرموقعیت مند، فردگرایی غیراجتماعی، جهانشمول گرایی، ذهنی گرایی و بی طرفی مهم ترین مواضع لیبرالیسم است که اجتماع گرایان آن را نقد کرده اند. اجتماع گرایان معتقدند فرد را نمی توان بدون در نظر گرفتن زمینه و متن فرهنگی و اجتماعی ای تصور کرد که فرد خود بخشی از آن است. همان گونه که زبان و فلسفه زمینه محوراست، فرد نیز در زمینه های بسیار متفاوت فرهنگی تبیین و تعریف می شود. بنابراین، نمی توان برای آن ویژگی های جهانشمول ارائه کرد. اجتماعی بودن «خود» موجب می شود نتوان آن را از ویژگی هایش جدا کرد و قواعدی بی طرف و غیرمرتبط با برداشتی از خیر برای بنا نهادن اجتماعات سیاسی ارائه کرد. سیاست و سعادت از نظر اجتماع گریان بر خلاف لیبرال ها، تفکیک ناپذیرند.