مطالب مرتبط با کلیدواژه
۸۱.
۸۲.
۸۳.
۸۴.
۸۵.
۸۶.
۸۷.
۸۸.
۸۹.
۹۰.
۹۱.
۹۲.
۹۳.
۹۴.
۹۵.
۹۶.
۹۷.
۹۸.
۹۹.
۱۰۰.
نقاشی
حوزه های تخصصی:
جهان بینی انسان در آغاز قرن بیستم ، تحت تأثیر جنگ جهانی اول ، دستخوش دگرگونی هایی می شود و در پی آن ، هنر این عصر نیز چهره ای دیگرگون می یابد. انسان در این دوران ، انسانی است مرگ اندیش و تلواسه و تشویش بر وجود او سایه افکنده است. رهاورد این فرایند در هنر ، اکسپرسیونیسم است که به عنوان مکتبی هنری ، به بازنمایی وضعیت یاد شده می پردازد و آثاری را به عرصه هنر عرضه می دارد که با آثار دوره های پیشین تفاوت هایی آشکار دارند. این مقاله کوشیده است با بهره گیری از منابع کتابخانه ای و به روش توصیفی - تحلیلی ، مؤلفه های مکتب اکسپرسیونیسم را در رمان همنوایی شبانه ارکستر چو ب ها ، اثر رضا قاسمی، بررسی کند تا ضمن کمک به درک بهتر جنبه های اکسپرسیونیستی داستان، به معرفی بیشتر این اثر به عنوان الگویی متفاوت در زمینه رمان نویسی فارسی بپردازد. نتایج به دست آمده نشان دهنده آن است که نویسنده از مؤلفه هایی همچون بیان ترس ، مسائل روانی، سردرگمی ، اعتقادات و باورها، روابط عاشقانه و پرداختن به شگردهایی مانند پیشگویی ، ایجاد بحران هویت ، تحریف واقعیت ، مسخ ، تاکید بر درهم ریختن فرم و بی توجهی به قواعد نگارشی بهره برده است و در به کارگیری برخی از این مؤلفه ها، از بن مایه های مکتب اکسپرسیونیسم که در نمایشنامه نویسی و به ویژه سینمای اکسپرسیونیستی آلمان دیده می شود، متأثّر بوده است؛ ترس از مرگ، استفاده از ظرفیت فضاهای تاریک و نورپردازی ، ایجاد اختلال در شخصیت راوی توسط سایه او و پیامدهای آن که به مشکلاتی همچون خود ویرانگری و بحران هویت منجر می شود، ازجمله این موارد است؛ افزون بر این ، ردپایی از نیم نگاه نویسنده به نقاشی اکسپرسیونیستی نیز در رمان به چشم می خورد که این ویژگی جلوه ای خاص به اثر قاسمی بخشیده است.
مطالعه دیوارنگاره های بوم پارچه دوره اسلامی در ایران و منتخبی از آثار کشورهای اروپایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش هنر سال هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱۳
۵۷-۴۳
حوزه های تخصصی:
در پژوهش های انجام شده در ارتباط با موضوع دیوارنگاره بوم پارچه، برخی از محققان این آثار را در گروه نقاشی روی کرباس قرار می دهند و پژوهشگرانی نیز این آثار را در زمره دیوارنگاره ها می شناسند، درصورتی که این آثار، در واقع ترکیبی از نقاشی روی کرباس و دیوارنگاره است. همچنین سیر تحول و پیدایش این آثار به صورت ویژه مورد مطالعه قرار نگرفته و در رابطه با آن بحثی به میان نیامده است؛ بنابراین شناخت کافی در این حوزه وجود ندارد. برای شناخت بهتر این گونه از دیوارنگاره ها در ایران، بهتر است مقایسه ای بین این آثار و آثار مشابه در اروپا انجام پذیرد. چیستی و چگونگی شباهت ها و تفاوت های سیر تحول و پیدایش دیوارنگاره های بوم پارچه در ایران و اروپا از سؤالات اصلی این پژوهش است. هدف از نگارش این مقاله، آشکار ساختن شباهت ها و تفاوت هایی است که در نحوه و مراحل به وجود آمدن و همچنین شکل اجرای دیوارنگاره های بوم پارچه در ایران و اروپا وجود دارد. برای رسیدن به این مهم تلاش نگارندگان بر آن بوده تا با معرفی منتخبی از دیوارنگاره های بوم پارچه در ایران و اروپا، به ارتباط فنی و تکاملی نقاشی روی تخته چوبی، کرباس و همچنین دیوارنگاره دست یابند و سپس مقایسه صورت پذیرد. داده های پژوهش حاضر در یک بررسی کتابخانه ای و مطالعه میدانی گردآوری شده اند و در جهت پاسخ گویی به پرسش بیان شده، این پژوهش با روشی تحلیلی - تطبیقی سامان یافته است. یافته های تطبیقی بیانگر آن است که دیوارنگاره های بوم پارچه اروپا از نظر روش اجرا، مواد و مصالح، مراحل اجرا و شکل نهایی آثار، بسیار شبیه به هم است و درواقع به عنوان یک شیوه خاص دیوارنگاره موردپذیرش هنرمندان قرار گرفته است؛ ولی آثار موجود در ایران (که تعدادی از آنها در اروپا اجرا شده) از نظر روش اجرا، مواد و مصالح، مراحل اجرا، موضوع نقاشی ها و شکل نهایی آثار، متنوع است و به عنوان یک شیوه خاص دیوارنگاره شناخته نشده است.
چگونگی میزان بازتاب هنرهای سنتی در نقاشی معاصر ایران (بررسی هشتمین دو سالانه)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش هنر سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۱۸
۸۰-۶۷
حوزه های تخصصی:
هنرهای سنتی[1] ایران، قابلیت زیادی در بازآفرینی در نقاشی معاصر ایران دارند. در مواردی، هنرمندان با بازتاب صنایع دستی[2] در نقاشی معاصر ایران، به غنی کردن آثار خود پرداخته اند. چگونگی میزان گرایش به صنایع دستی در نقاشی معاصر ایران، مسئله اصلی این پژوهش است. هدف از این تحقیق، توجه به قابلیت های صنایع دستی در هویت سازی به نقاشی معاصر ایران است؛ همچنین، می تواند به ماندگاری هنر صنایع دستی و ارتباط آن با نقاشی معاصر ایران کمک کند. جامعه آماری این پژوهش، شامل نقاشی های هشتمین دو سالانه ایران است. تحقیق پیش رو ابتدا به تعریف صنایع دستی پرداخته، سپس حضور هر یک از رشته های صنایع دستی در نقاشی های هشتمین دوسالانه را به صورت مجزا در جدولی مورد بررسی قرار داده است. در این بررسی، بازآفرینی صنایع دستی در رشته های؛ خوشنویسی[3]، طراحی سنتی، چاپ قلمکار[4]، گره سازی[5] و هندسه نقوش، سفال، لعاب و کاشی کاری، مشبک فلزی، قلم زنی[6]، فرش، دست بافت ها و حجاری[7]، در آثار هشتمین دوسالانه نقاشی دیده می شود. این پژوهش نشان می دهد 16/12 درصد از نقاشی های راه یافته به هشتمین دوسالانه، از صنایع دستی استفاده کرده اند. همچنین، این تحقیق نتیجه می گیرد در بازتاب صنایع دستی، هنرمندان، کمترین گرایش را به سه رشته قلم زنی و مشبک فلزی، حجاری و دست بافت ها (در هر رشته 2/2 درصد) داشته اند و بیشترین توجه هنرمندان در این هویت بخشی، به طراحی سنتی (33/33 درصد) است. این پژوهش می تواند نگاه هنرمندان را به آن دسته از صنایع دستی که قابلیت زیادی جهت بازتاب در نقاشی معاصر ایران دارند، معطوف ساخته و به هویت بخشی آثار کمک کند. روش انجام این تحقیق، توصیفی- تحلیلی و شیوه گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای است.
مطالعه تطبیقی شاخصه های صوری نقاشی قاجار با چند نگاره از شاهنامه عمادالکتّاب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات تطبیقی هنر سال پنجم پاییز و زمستان ۱۳۹۴ شماره ۱۰
۱۳۹-۱۲۱
حوزه های تخصصی:
نقاشی عصر قاجار به طور عمده، به دو دوره تقسیم می شود: دوره نخست؛ مقارن با سلطنت فتحعلی شاه نضج می یابد تا عصر ناصری دوام می آورد؛ بر تلفیق صور نگارگری و تزئینی با دستاوردهای هنر ناتورالیستی تکیه دارد و سیطره کلی دستاوردهای هنر ایرانی در آن، حائز اهمیت است. دوره دوم، با سلطنت ناصرالدین شاه و ظهور هنرمندان اروپارفته، شکل می گیرد و مبتنی بر بازنمایی از هنر طبیعت گرای غرب است. شاهنامه عمادالکتّاب، محصول نیمه دوم است. شاهنامه ای که به عنوان آخرین نسخه دست نویس و مصور شاهنامه، به عهد مظفرالدین شاه تعلق دارد اما احراز هویت شاخص های ساختاری صور نگارگرانه نیمه نخست قاجار در آن، وانمود محسوسی دارد. بنابراین، در پژوهش حاضر این پرسش مطرح است که: نگاره های شاهنامه عمادالکتّاب براساس دستاوردهای هنری کدام سبک نقاشی قاجار خلق شده است. هدف این مطالعه، تطبیق نگاره های شاهنامه مذکور با مؤلفه های نقاشی مکتب اول و دوم قاجار است. بنابراین پس از معرفی شاخصه های نقاشی قاجار، پنج نگاره از شاهنامه عمادالکتّاب به روش توصیفی تحلیلی بررسی می شود: نخست، دو نگاره از این نسخه را تشریح و سپس به منظور فراهم آوردن پشتوانه استدلالی غنی، سه نگاره از شاهنامه عمادالکتّاب با نمونه های همتای آن در شاهنامه های دیگر عصر قاجار ازجمله شاهنامه داوری، مقایسه می گردد. چراکه بررسی ها نشان داده اند که تصاویر نسخه عمادالکتّاب برخلاف آنکه در نیمه دوم حکومت قاجار خلق شده اند، با نمایش چهره های عاری از فردیت، غلبه عناصر تزئینی، بهره گیری از رنگ های گرم و شفاف و استفاده از دورنماهای ساده در تمامی شئون، به سبک نگارگرانه نیمه نخست قاجار ادای دین کرده اند. مسئله ای که در قیاس با سبک تصویرسازی محمد داوری در شاهنامه داوری که چندی پیش تر از نسخه عمادالکتّاب رقم خورده، ارائه هرگونه توجیهی چون ارجاع به سلیقه زمانه و غیرممکن بودن راهیابی تکنیک های هنر غرب به تصویرگری این کتاب را باطل می سازد.
بازشناسی عوامل مؤثر بر فضای بازنمایی کودکان با تکیه بر نقاشی های آن ها (مطالعه موردی: فضاهای آموزشی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نوآوری های آموزشی سال بیستم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۰
81-104
حوزه های تخصصی:
هدف از این تحقیق شناسایی عوامل کالبدی و غیرکالبدی مؤثر بر تجربه مطلوب دانش آموزانِ مقطع ابتدایی از فضاهای آموزشی شهر اصفهان است که از نظر موضوع مورد پژوهش و ماهیت تجربیات زیسته کودکان از حضور در فضاهای آموزشی نوآورانه می باشد. روش شناسی مقاله حاضر مبتنی بر راهبرد آمیخته است که تصاویر ذهنی و تجارب زیسته دانش آموزان با استفاده از روش طراحی- ترسیمی و نقاشی های آن ها به دست آمده است. با توجه به وجود یکپارچگی فاعل شناسایی و موضوع شناسایی در این روش، می توان آن را شیوه ای مناسب برای بازنمایی و فهم تجربه زیسته کودکان دانست. در مجموع تعداد 192 نقاشی با روش کدگذاری باز طبقه بندی گردیدند و به روش تحلیل عاملی اکتشافی با نرم افزار SPSS مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج تحقیق حاکی از آن است که پنج عامل اصلی بر تجربه زیسته و تصویر ذهنی دانش آموزان از فضای آموزشی مؤثر است که به ترتیب اولویت شامل 1. تأکید بر خوانایی بنا؛ 2. اشاره به انواع فعالیت های متنوع 3. تأکید بر سیمای کلی بنا؛ 4. توجه به عوامل طبیعی و فضای باز و 5. توجه به جزئیات محرک های محیطی- حسی می باشند.
مطالعه تطبیقی رهیافت های فرمی- فضایی معماری و نقاشی در مرور آثار مهرداد ایروانیان و علیرضا تغابنی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال نوزدهم فروردین ۱۴۰۱ شماره ۱۰۶
5 - 18
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله : ارتباط میان معماری و نقاشی یکی از حوزه های مورد مطالعه در نظریه هنر و معماری است. هر چند معماری ترکیبی از معانی کاربردی است، ولی می تواند در ارتباط با نقاشی، از بابت فرم و فضا مطالعه شود. در این میان، در خلق اثر هنری، اگر «هنرمند» متغیر ثابت فرض شود، این سؤال مطرح است که ساختار فکری او در خلق فرم و فضا در دو رسانه، چه تأثیری بریکدیگر دارند و در نهایت منجر به چه نوع ارتباطی بین دو نظام هنری می شود؟هدف پژوهش : هدف این پژوهش به طور اخص مطالعه آثار معمارانی است که در هر دو حیطه فعالیت دارند. فرض بر آن است که مهارت معمار از فاصله تصور تا تصویرکردن طرح واره های ذهنی به عنوان نقاشی، منجر به نشر اندیشه او می شود و این فرایند در نحوه آفرینش اثر معماری و تفکر فضایی او مؤثر است.روش پژوهش : پژوهش با رویکرد کیفی و روش تطبیقی بین رشته ای، منطبق با دیدگاه کری واک انجام شده و مدل پژوهش ترکیبی از گرایش های فضایی و رهیافت های معنایی فرم و فضا است. در بخش اول آثار نقاشی مهرداد ایروانیان و علیرضا تغابنی، به عنوان نمونه، با روش شکل گرایی ولفلین تحلیل می شوند. در گام بعد مفاهیم فرمی-فضایی معماری آنان بررسی شده است. دستاوردهای این تحلیل برآمده از مطالعات نظری و داده های تجربی هستند که از طریق روش توصیفی نتیجه گیری می شوند. در نهایت جهت تبیین رابطه، مقایسه تطبیقی تحلیل ها در دو رسانه صورت می گیرد.نتیجه گیری : به نظر می رسد برخورد هنرمند در راستای معانی مصادیق عینی (ابژکتیو) اثر، در سطح «ابتدایی» و «کارکردی» در دو حیطه کاملاً مستقل صورت گرفته و به معانی ذهنی (سابژکتیو) در سطح «ارزشی» پرداخته شده است که قابلیت تطبیق بر ساختار فکری هنرمند را دارد. در سطح «نمادین» با انتقال برخی رهیافت های فرمی از نقاشی به معماری، اثر معماری بیشتر به بعد هنری خود نزدیک شده و جنبه زیبایی شناسی یافته است.
مطالعه عناصر ساختاری نقاشی پرده بزرگ درویشی دوره قاجار براساس تاریخ نگاری بخش قدیم و جدید موجود در موزه آستان قدس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره پاییز ۱۴۰۰ شماره ۵۹
43 - 59
حوزه های تخصصی:
پرده درویشی نقاشی است که به وقایع عاشورا می پردازد و با نقاشی قهوه خانه ای متفاوت است. پرده های درویشی در ابعاد بسیار بزرگ بوده و برای عزاداری رسمی شاه و به سفارش دربار تهیه می شده است. یکی از بهترین نمونه های تصویری پرده درویشی در موزه آستان قدس رضوی قرار دارد. این نقاشی دارای دو قسمت است و از آن به عنوان بزرگترین پرده نقاشی ایران یاد می شود و تا به حال مورد پژوهش قرار نگرفته است. قسمت راست نقاشی از ویژگی های رنگ گذاری، ترکیب بندی و طراحی بسیار دقیقی برخوردار است ولی قسمت چپ تابلو بعدها اضافه شده و دارای نقاشی و قلم گذاری و رنگ بندی از ارزش بصری و کیفیت پایین تری برخوردار است. این نقاشی در بخش قدیم براساس معیارهای نقاشی رسمی قاجاری، زاویه دید، زبان نمادین، حرکت محوری پیکره ها، نسبت های هندسی، واقع گرایی تصویر، دید چندوجهی، رنگ گذاری، عناصرانسانی، حیوانی، گیاهی کار شده است که این کیفیات در بخش جدید که در دوره دیگری به اثر اضافه شده دیده نمی شود. مفروض این پژوهش مطالعه عناصر ساختاری و ویژگی های بصری این نقاشی و مقایسه دو بخش قدیم و جدید در نقاشی است. در این راستا پژوهش حاضر در پی پاسخ به این دو سوال اساسی است که در پرده بزرگ درویشی از چه ویژگی های بصری و عناصر ساختاری استفاده شده است؟ تفاوت ویژگی ساختاری و بصری در بخش قدیم و جدید اثر چیست؟ محتوای پژوهش حاضر کیفی و بر مبنای تحلیل عناصر ساختاری در نقاشی است. این نقاشی براساس روش شناسی توصیفی- تحلیلی و شیوه گردآوری اطلاعات به شیوه کتابخانه ای صورت گرفته است. نتایج یافته ها حاکی از آن است که بخش اصلی و قدیم نقاشی توسط نقاشان درباری کار شده و دارای ویژگی نقاشی پیکره نگاری رسمی قاجار است و قسمت دیگر جدیدتر و بعدها به اثر اضافه شده و از کیفیت تصویری پایین تری نسبت به نقاشی بخش قدیم تر برخوردار است.
مقایسه ساختار و مفهوم در آثار نقاشی برگرفته از قصه ضامن آهو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پیکره دوره دهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۴
40 - 54
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: ضامن آهو ازجمله مضامین روایی ارزشمند شیعی است که مبنای خلق آثاری در حوزه هنرهای تجسمی در ایران بوده است. «حسن اسماعیل زاده»، «محمد فراهانی»، «محمدتجویدی»، «محمود فرشچیان»، ازجمله هنرمندانی هستند که این مضمون را در آثار نقاشی خود بازنمایی کرده اند. آثار این هنرمندان دارای شباهت ها و تفاوت هایی در ساختار، مفهوم و شیوه روایی است؛ از این رو، مقاله حاضر در نظر دارد تا ضمن پاسخ به چیستی تفاوت ها و شباهت های یاد شده، شکل و میزان تأثیرهریک از آثار هنرمندان مذکور را بر ارتقاء جایگاه این مضمون و بویژه نقطه اوج آن یعنی «ضمانت آهو» را بررسی نماید. هدف: آگاهی از ساختار، مفهوم و شیوه روایی و ویژگی های کیفی آثار نقاشی مورد بررسی از طریق شناخت تفاوت ها و شباهت ها در ساختار و مفهوم از اهداف این پژوهش است. روش پژوهش: در این پژوهش، مقایسه تطبیقی تعداد چهار اثر نقاشی با موضوع و مضمون ضامن آهو به روش توصیفی–تحلیلی صورت گرفته است؛ هم چنین از مطالعات کتابخانه ای، اسنادی، پایگاه های اطلاعاتی و مشاهده آثار نقاشی جهت گردآوری و ارزیابی داده های پژوهشی استفاده شده است. یافته ها: شباهت آثار ذکر شده بیشتر در ساختار یعنی در رنگ فرم، نور، پیروی از الگوی بصری یکسان و به لحاظ موضوعی پرداختن به، نقطه اوج این ماجرای ضمانت آهو قابل پی گیری است. اما تفاوت های قابل تشخیص، عموماْ در کیفیت بیان مفاهیم است که به واسطه توانمندی های تکنیکی هنرمندان در استفاده از انواع نشانه ها و عناصر نمادین حیوانی، گیاهی، رنگ و مانند آن شکل گرفته است. بر این اساس تفاوت های ایجاد شده در یک ارتباط مستقیم با کیفیت ساختار در جهت مثبت و ارتقاء مفهوم قابل ارزیابی است .
زیبایی شناسی تصاویر طنز بیدل و کلیم و انعکاس آن در هنر عصر صفوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۴۳
461 - 479
حوزه های تخصصی:
در عصر صفوی که یکی از درخشان ترین دوره های هنر ایرانی – اسلامی است، جریان های ادبی و هنری، روایت گری کامل از فرهنگ مردم آن روزگار است که افق های دید هنرمند را گسترش می دهد. ارتباط تنگاتنگ میان شعر و نقاشی ایرانی در این عصر و درهم تنیدگی شعر با طنز از ویژگی های بارز هنر این دوره است. از میان شاعران طنزپرداز معروف این دوره می توان به بیدل و کلیم اشاره کرد که مفاهیم طنزآمیز و انتقادی را با شگردهای هنری خاص خود آورده اند. مسئله ای که اینجا مطرح است زیبایی شناسی طنزهای موجود در آثار ادیبانی چون بیدل و کلیم و بازشناسی این زیبایی در هنر دوره صفوی است. پژوهش حاضر به روش توصیفی و تحلیل و با تکیه بر داده های منابع کتابخانه ای به رشته تحریر در آمده است. یافته های پژوهش حاکی از این است که شاعران مذکور در ساختار طنزهای خود با زبان ادبی – هنری و با آگاهی از رموز بلاغت، کلام رندانه خود را در خطاب به اهل تفکر و تأمل سروده اند. از میان نقاشان معروف این عصر نیز می توان به کمال الدین بهزاد و رضا عباسی اشاره کرد که با نگرشی جدید به خلق نقاشی های پرمایه پرداخته اند. نقاشان نیز همانند شاعران طنزپرداز، مفاهیم و معانی جامعه پیرامون خود را با بیان زنده و جاندار که حاکی از تشخیص ویژه آنهاست، به خوبی تصویر کرده اند. همگامی و هماهنگی میان شعر و نقاشی را می توان در محافل اجتماعی آن روزگار بویژه در قهوه خانه دانست که با حضور اقشار مختلف مردم به طرح و نقد شعر و پیوند آن با نقاشی پرداخته اند. اهداف پژوهش: 1.تبیین انگیزه شاعران از طرح مقوله های طنزآمیز در خلال آثارشان. 2.بازشناسی انعکاس فرهنگ مردم عصر صفوی در شعر و نقاشی های آن دوره. سؤالات پژوهش: 1.بیدل و کلیم از عناصر بلاغی چگونه در طنزهای خود بهره جسته اند؟ 2.آیا نقاشی های عصر صفوی توانسته است بازتاب دهنده فرهنگ مردم آن روزگار باشد؟
مطالعه نقش تدریس میرزا علی اکبرخان مزین الدوله در مدرسه دارالفنون در دوره قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
در زمان قاجار یکی از هنرمندان تأثیرگذار بر نقاشی دوران قاجار میرزا علی اکبرخان نطنزی معروف به مزین الدوله از اهالی شهر هنرپرور کاشان است. مزین الدوله شاگرد هنرمند بزرگ دوران انگر بود و در مدرسه هنرهای زیبای پاریس آموزش دیده بود. با توجه به اهمیت نقش مزین الدوله و سال ها تدریس در دارالفنون و پرورش شاگردانی چون میرزا ابوتراب غفاری، اسماعیل جلایر، مصورالملک و کمال الملک، به زندگی و آثار او، تدریس در دارالفنون و معرفی شاگردان برجسته اش پرداخته می شود. در جست وجوی این مسئله ابتدا آموزش نقاشی آکادمیک قاجار در دارالفنون، نقش مزین الدوله در تدریس هنر نقاشی، شاگردان او و به خصوص کمال الملک بررسی می شود. هدف این پژوهش پی بردن به نقش تدریس میرزا علی اکبرخان مزین الدوله در دارالفنون و هنرمندان یادشده در دوره قاجار است. سؤال پژوهش به این شرح است نقش میرزا علی اکبرخان مزین الدوله به عنوان معلم و نقاش در مدرسه دارالفنون چه بود؟ روش تحقیق در این پژوهش، توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای و بررسی نمونه های موزه ای انجام شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که مدرسه دارالفنون و آموزش رشته نقاشی نقش مهمی در رشد هنر این داشته است. نقش مزین الدوله به عنوان مدیر، معلم و هنرمندی توانا حائز اهمیت است. او با مدیریت قاطع و آموزش زبان و نقاشی در دارالفنون جایگاه این هنر را ترقی بخشیده است. در عرصه نقاشی، منظره سازی و هنرمندی، چیره دست بوده است که با تأثیرپذیری از هنرآکادمیک اروپایی، نسلی درخشان برای هنر نقاشی ایران تربیت کرده است. او آموزش نقاشی آکادمیک به شیوه غربی در ایران قاجار را پایه گذاری کرد. سابقه تدریس و مدیریت قوی در دارالفنون، هنرمندی پرمایه آموزش هنری و تربیت نسل درخشان نقاشی، تدریس زبان فرانسه، موسیقی و نقاشی از این هنرمند اسطوره ای از آموزش در دوران قاجار می سازد که تکرارناپذیر است.
تحلیل عناصر تزئینی مشترک در بناهای مذهبی (بررسی تطبیقی کلیساهای دوره گوتیک و مساجد دوره ایلخانی)
با در نظرگرفتن جایگاه معماری و به خصوص تزئینات آن ها به عنوان عاملی عینی که نشان دهنده ی شیوه تفکر مردمان آن زمان، نوع اعتقادات و سبک زندگی هر دوره می باشد این نگرش را می توان در مسجد و کلیسا که کارکردی فراتر از زیباسازی بنا و همچنین نوع اعتقاداتی که داشته اند نمود پیدا می کند. حال با توجه به جایگاه ویژه ی این بناهای مذهبی در حاکمیت ها بر اساس تفکر دینی، و بیان داشتن این نکته که حاکمیت دینی کلیسا در اروپا، دوران گوتیک را در بر می گیرد و یکی از اوج های حاکمیت دینی در ایران، دوره معماری ایلخانی می باشد. روش تحقیق به ش یوه توصیفی تحلیلی و استدلالی منطقی با رویکرد تطبیقی می باشد. در ابتدا مبانی و تفاوت های فکری مرتبط با تزیینات در مس جد و کلیس ا مطرح می شود و در نهایت با بررسی تطبیقی مس اجد و کلیسا به تحلیل معنایی نقش تزیینات پرداخته می شود. نتایج نشان می دهد که مبانی تأثیرگذار بر هنر و معماری و عوامل شکل دهنده بر چند قسمت تقسیم می شود: دلایل فنی : که با ابزار، ادوات و پیشرفت های علمی و فنی هر دوره ارتباط دارد. دومین دلیل آن منشی می باشد: که با فضائل اخلاقی متولیان اثر می باشد که با هنرمند و معمار پیوند دارد. دلایل که با رفتارهای تأثیر میپذیرد و بر آنها تأثیر میگذارد. بنابراین تاثیرگذاری پیشینه تفکری شرقی و غربی؛ تفکرات دینی و بحث زیبایی شناسی؛ عواملی شرح داده شده است. که مبین تفکرات، اعتقادات، باورهای دینی، شیوه زندگی و ادراکات مردمان هر دوره نسبت به آموزه های دینی، خدا و کتب مقدس می باشد.
مطالعه تطبیقی نقوش قلمدان های روسی و ایرانی به سبک روسی در مجموعه آثار لاکی ناصر خلیلی
حوزه های تخصصی:
در دوران قاجار، بیش از هر زمان دیگری، قلمدان های کاغذی در ایران رونق داشته و نقوش و تصاویری که بر روی سطوح قلمدان و جهت تزئین آنها به کار گرفته می شد از تنوع فراوانی برخوردار بوده است. از این میان، مجموعه ای از نقوش بر روی قلمدان های ایرانی آن زمان که با تصویر بانویی در سطح فوقانی قلمدان وتصاویری از دسته های گل، پرندگان و یا پرتره هایی از مردان یا زنان در ناحیه بالایی و پایینی این تصویر بانو قرار داشت، مجموعه ای از قلمدان ها را پدید آورده است که نمونه های مشابهی از آن در قلمدان های تولیدی آن زمان کشور روسیه نیز موجود است. در این مقاله قصد برآن بوده است که با روش توصیفی تحلیلی و رویکردی ساختارشناسانه به مطالعه تطبیقی میان نقوش قلمدان های روسی و ایرانی به سبک روسی در مجموعه آثار لاکی ناصر خلیلی، پرداخته شود و نقاط اشتراک و افتراق میان این دو گروه قلمدان، بررسی شود. با توجه به مدارک موجود، تاکنون بررسی دقیق و موشکافانه ای برای مطالعه تطبیقی میان نقوش این دو گروه قلمدان صورت نگرفته است و این مقاله اشاره برآن دارد که، هم هنرمندان روسی از سبک نقاشی ایرانی تاثیر پذیرفته اند و هم هنرمندان ایرانی از موضوعات مورد استفاده در تابلوهای روسی و غربی، اقتباس نموده اند و از آن ها در تصویرگری قلمدان های ایرانی، استفاده نموده اند.
اکفراسیس در نقاشی محمودخان صبا(ملک الشعراء)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کفراسیس، گزارش ِکلامی یک تصویر است. متون اکفراستیک در تحولات هنر نقش ارزنده ای داشته اند. در خلالِ اکفراسیس می توان از زاویه ای تازه به آثار تجسمی نگریست و به حقیقت اثر هنری نائل آمد. علاوه بر این، در صورت از میان رفتن اثر هنری، به کمک یک متن اکفراستیک می توان آن اثر را به یادآورد و مورد بازآفرینی قرارداد. محمودخان صبا (ملک الشعراء) یکی از هنرمندان دوره قاجار است که در هر دو حوزه شعر و نقاشی آثاری خلق نموده است. او را از مهم ترین نقاشان دوره ی قاجار برشمرده اند. وی علاوه بر نقاشی، در شعر نیز از سرآمدان روزگار خود بوده است. مضامین مشترک در شعر و نقاشی محمودخان صبا یکی از جلوه های اکفراسیس است که این مقاله در پی بررسی آن است و در نهایت به پرسش چگونگی بروز اکفراسیس واقعی یا ذهنی بودن آن در آثار این هنرمند پاسخ می دهد. رویکرد این پژوهش کیفی است و روش ارائه آن تحلیلی و توصیفی است. روش جمع آوری اطلاعات این پژوهش با استفاده از مطالعه منابع کتابخانه ای و نیز بر آمده از پایگاه های اطلاعات علمی و عمومی است. به موجب یافته های این مقاله آنچه در شعر محمودخان صبا (ملک الشعراء) حائز اهمیت است، کاربستِ اکفراسیس است که می تواند یاری رسان ِ ما در فهم و شناخت نقاشی های این هنرمند قاجار باشد. این اکفراسیس، به دو صورت اکفراسیس ذهنی و اکفراسیس واقعی در شعر او دیده می شود. آن جا که شعر او با نقاشی او همگام می شود اکفراسیس واقعی اتفاق می افتد و آن جا که به صورت یک گزارش کلامی در خدمت توصیف یک بنای معمارانه ( نظیر باغ و عمارت سلطنت آباد) به کار می رود اکفراسیس ذهنی رخ داده است.
ساتیر در نقاشی های محمد سیاه قلم
منبع:
مطالعات هنرهای زیبا دوره ۲ بهار ۱۴۰۰ شماره ۳
104 - 135
حوزه های تخصصی:
تاکنون پژوهش های بسیاری بر روی بیش از 60 نقاشی، منسوب به هنرمندی با نامِ محمد سیاه قلم، با مضمونِ انسان ها و دیو ها صورت گرفته است. آثاری که عمدتاً درآلبوم هایH.2153 و H.2160 کتابخانه ی کاخ توپقاپی نگهداری می شوند. هرچند شیوه های به کار برده شده در جهتِ مقایسه ی ساختاری این آثار، عمومِ پژوهشگران را برآن داشته است که نقاشی ها یا به قرن 14 و یا قرن 15 تعلق دارند، با اینحال، توجهِ اندکی به آنچه که این تصاویر باز می نمایانند معطوف شده است. این مقاله، به بررسیِ این نقاشی ها در بستری ازمستنداتِ معتبر ومنابعِ ادبی (چه درزبان فارسی وچه عربی) پرداخته ومجموعه ای از نقش مایه های مشترکِ موجود در نقاشی های سیاه قلم وچندین تصویرِمتأخر تر را مشخص کرده است. علی رغم نظر بعضی از محققان، مبتنی براینکه نقاشی ها با ثبت گوشه هایی از زندگی در مناطق جغرافیاییِ مرزی، سعی دارند آداب و رسوم یک فرهنگِ التقاطی را عیناً باز نمایی کنند، این مقاله بر این عقیده است که نقاشی ها با شاخه ای از ایده های ساتیریکِ رایج در دنیای اسلامِ در قرونِ 14 و 15 در پیوند هستند و به تقلیدی پارودی وار ازاین آدابِ مشترک می پردازند. آدابی که احتمالاَ توسط برخی ناظران، بی معنی و یا ممنوعه پنداشته می شد.
مروری بر تاریخ نگاری رسالات هنری عصر صفوی (مطالعه موردی: گلستان هنر، مناقب هنروران و قانون الصور)
منبع:
مطالعات هنرهای زیبا دوره ۲ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۶
23 - 27
حوزه های تخصصی:
سه رساله ی گلستان هنر ، مناقب هنروران و قانون الصور ، از جمله متون هنری ارزشمند عصر صفوی هستند که می توان آنها را به عنوان طلایه داران عرصه ی تاریخ نگاری نقاشی ایرانی به شمار آورد؛ چرا که مؤلفان این رسالات، برای اولین بار، هنرهای دیداری و احوالات هنرمندان آنها را به شکلی مستقل، موضوع و محتوای اثر خود قرار داده و از این طریق، بر اهمیت این دسته از هنرها در گفتمان آن دوران، صحه گذاشته اند. با توجه به ضرورت بررسی و مطالعه ی پیشینه ی تاریخی هنر نقاشی ایرانی، در راستای درک بهتر مفاهیم و شناخت رویکردها و نگرش های بنیادین هنرمندان آن، در این نگاشته به مرور، ابعاد تاریخ نگاری سه رساله ی فوق پرداخته می شود. لازم به ذکر است که این پژوهش، در چهارچوب مطالعات تاریخی، تحت راهبرد کیفی و با روش تفسیری- تاریخی صورت پذیرفته است. در نهایت، علاوه بر مقایسه ی وجوه تاریخ نگارانه ی این متون، اهمیت نقاشی در محتوای نوشتاری این رسالات و به طور خاص در گلستان هنر، بررسی گردیده است.
بررسی تطبیقی تراژدی ارسطو و آثار نقاشی کاراوادجو بر مبنای نظریه کاتارسیس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال نوزدهم خرداد ۱۴۰۱ شماره ۱۰۸
69 - 80
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: زمینه تاریک، نورپردازی، پیکره هایی با اندازه واقعی و نمایش اوج احساسات در پرتره ها و به عبارتی تئاتر کاملاً واقع گرایانه در آثار کاراوادجو، ما را بر آن می دارد تصور کنیم در آثار وی در مواجهه با روایت یک تراژدی قرار گرفته ایم که می تواند در مخاطب منجر به کاتارسیس گردد چراکه باید اذعان داشت روان پالایی فقط در نمایشنامه نویسی شکل نگرفته است، بلکه اثرات آن را در دیگر هنرها اعم از نقاشی، موسیقی و نیز پیکره سازی می توان مشاهده کرد. مسئله اصلی در مقاله حاضر این است که چگونه یک اثر نقاشی می تواند تراژدی را در ذهن مخاطب متبادر سازد و به تبع آن تأثیرات روان پالایی یا کاتارسیس داشته باشد؟ هدف پژوهش: این مقاله در پی آن است تا تطبیقی میان تراژدی ارسطو و آثار نقاشی کاراوادجو بر اساس نظریه کاتارسیس (روان پالایی) انجام دهد. روش پژوهش: روش تحقیق در این مقاله توصیفی- تحلیلی بوده و جمع آوری اطلاعات با استناد به منابع کتابخانه ای و بررسی آثار نقاشی در منابع موجود انجام پذیرفته است. برای این منظور و تطبیق آثار نقاشی کاراواجو، تعداد پنج اثر به صورت تصادفی انتخاب و بر اساس رویکرد پژوهش مورد تجزیه، تحلیل و تطبیق قرار گرفته اند. نتیجه گیری: نتایج حاصل از این پژوهش بر این مقوله تأکید داشت که در آثار کاراوادجو با یک تئاتر کاملاً واقع گرایانه از تضادها شامل: نور و تاریکی، پیری و جوانی، زندگی و مرگ، قدرت و ضعف به صورت همزمان سر و کار داریم، وی صحنه را با نمایشی خارق العاده از طریق حضور این چهره ها و شدت احساسات آنها طراحی می کند. لذا با توجه به تعریف ارسطو از تراژدی و تطبیق آن با آثار کاراوادجو، آثار وی دارای فرم تراژیک است و موجب کاتارسیس و روان پالایی در مخاطب می شود.
نسبت وجوه بازنمایانه سبک کمال الملک با نقاشی دهه ۸۰ و۹۰ ایران بر اساس نظام سبکی ولفلین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پیکره دوره دهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۶
53 - 66
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: پس از کم رنگ شدن هژمونی جریان مدرنیسم از اواخر دهه ۷۰ شمسی، نقاشی بازنمایی در ایران به محور اصلی تولیدات نقاشی دهه ۸۰ و ۹۰ شمسی تبدیل شد. بی شک ظهور مجدد این جریان بعد از سنت کمال الملکی، دلایل بیرونی و داخلی خاص خود را داشت؛ اما آنچه در این حضور مجدد، نیازمند مداقه است، واکاوی ویژگی ها و مختصات این نوع نقاشی نسبت با سنت تصویری کمال الملک می باشد که خود وامدار نقاشی بازنمایی اروپایی است. پرسش های مطرح شده در این پژوهش، این است که از منظر نظام سبکی هاینریش ولفلین، در نقاشی بازنمایی دهه ۸۰ و ۹۰ ایران، چه مؤلفه های فرمی از سبک کمال الملک وجود دارد؟ این مختصات سبکی با روش های بازنمایی در تاریخ نقاشی اروپا چه نسبتی دارد؟ هدف: پژوهش پیش رو با هدف بررسی و تحلیل ویژگی های سبکی مسلط در نقاشی بازنمایی معاصر ایران و نسبت آن با سبک تصویری کمال الملک صورت گرفته است. روش پژوهش: این پژوهش بنیادی و با روش توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای و آرشیوهای موجود، انجام شده است. مبنای این پژوهش بر اساس رویکرد فرمالیستی و با استفاده از نظریه های فرم و سبک توسط هاینریش ولفلین در باب اصول متضاد دوگانه (خطی / نقاشانه، سطحیت / عمق، تکثر / وحدت، فرم باز / فرم بسته، وضوح نسبی / مطلق) بوده است. یافته ها: استفاده از رویکرد سبکی ولفلین در تطبیق با نقاشی بازنمایی دهه ۸۰ و ۹۰ ایران نشان داد بسیاری از وجوه تصویری نقاشی کمال الملک که بر پایه عکس، پرداخت جزییات، نظام متکثر فضا، نماهای رو به رو و هم راستا با سطح کادر و حاکمیت کیفیت خطی است، در زیرساخت بنیادین نقاشی بازنمایی دهه ۸۰ و ۹۰، حضوری قاطع و چشمگیر دارد. این مختصات، بیش از آنکه با نگرش نقاشانه و مفهوم فضا در تاریخ نقاشی غرب، نسبتی داشته باشند، بر الگویی خطی (در مقابل نقاشانه) استوار هستند که بن مایه های آن ها را می توان تا سنت نگارگری ایرانی (فرم مثالی) جست وجو کرد.
واکاوی تابلو نقاشی «مادرِ ویسلر» اثر جیمز ویسلر و بررسی تطبیقی آن با تابلو «مونالیزا»
تابلو نقاشی «مادرِ ویسلر» اثر جیمز ویسلر، نمایشی مینیمال از شکوه، جایگاه و احساسی است که مادرِ ویسلر در نقش یک زن، یا مادر به وی (نقاش) القاء کرده است. این اثر سرشار از تضاد، تقابل و در عین حال هماهنگی است؛ تقابل رنگ ها و تضاد بین خطوط افقی و عمودی که شاید این موارد، نمادی از تفاوت در دیدگاه های مادر و فرزند باشد. ترسیم و تصویر کردن نیم رخ مادر نیز شاید مفهومی معنوی بین مادر و فرزند را نشان بدهد؛ اما بیشتر باعث ایجاد تاکید بصری شده است. این موارد آنچنان نمادین در اثر نمود پیدا کرده که تابلو مادر ویسلر به «مونالیزا ویکتوریایی» مشهور شده و یکی از شناخته شده ترین آثار هنری امریکایی قلمداد می شود و در فرهنگ عامه نیز نمادین شده است. تابلو مادر ویسلر و شمایل تمثیل گونه ی آن که شاید برداشتی از تابلو مونالیزا باشد، تلاش موفقی برای تبدیل سمبلیک یک زن به یک اسطوره است. در واقع ویسلر و داوینچی، به نوعی یک سوژه و زن را ستایش کرده اند. در این پژوهش با در نظر گرفتن این سوالات که جیمز ویسلر در تابلو «مادر ویسلر» چه نمادهایی را به تصویر کشیده و ترکیب بندی کلی اثر به چه صورت است و آیا خلق این تابلو با توجه به ترکیب بندی نوآورانه ای که دارد، به صورت ناخودآگاه بوده یا زاییده تفکر پیشین هنرمند است و اینکه آیا بین آثار «مادر ویسلر و مونالیزا» ارتباطی وجود دارد یا خیر؟ تحلیل و بررسی صورت گرفته است. روش پژوهش این مقاله توصیفی - تحلیلی و روش جمع آوری اطلاعات نیز کتابخانه ای است.
مطالعه مناظر شهری در آثار نقاشی محمود خان ملک الشعرا با تأثیرپذیری از عکاسی در دوره دوم قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره بهار ۱۴۰۱ شماره ۶۱
111 - 137
حوزه های تخصصی:
در زمان قاجار یکی از هنرمندان درخشان محمود خان ملک الشعراست که در نقاشی دورنماسازی از منظره های شهری از اساتید برجسته است. آثار او دارای زمینه های متفاوتی نسبت به زمانه خود است و محمودخان را می توان از پیشگامان هنر نقاشی مدرن در ایران دانست. دانش ریاضی بالا وکاربردی کردن آن درهنر نقاشی، سه بعدی یا چند بعدی دیدن یک موضوع مثلا"دیدن یک ساختمان از بالا، پایین و زوایای متعدد که در نقاشی های او دیده می شود. دانش رنگ گذاری،ذهن گرایی، نور پردازی، زاویه دید، پیوند هندسی میان سطوح از ویژگی های بارز نقاشی های او است. هدف از این پژوهش مطالعه ویژگی های بصری آثار مناظر شهری محمود خان ملک الشعرا با تأثیرپذیری از عکاسی بر است. منظره نگاری شهری و دورنماسازی در این آثار از این لحاظ حایز اهمیت است که او تهران و ساختمانهای جدید آن در دوره قاجار را به مخاطب نشان می دهد و آثارش نوعی مستند نگاری نقاشی گونه از ساختمان ها و چشم اندازهای تهران است. سوالات در این مقاله به شرح زیر است: 1-ویژگی های بصری منظره پردازی از مناظر شهری در آثار محمودخان ملک الشعرا کدام است؟ 2- آیا آثار محمودخان ملک الشعرا متأثر از عکاسی است؟ این تأثیرات در کدام بخش هاست؟ 3- تأثیر نقاشی غرب و ایران در کدامیک از بخش ها و عناصر بصری آثار محمودخان ملک الشعرا دیده می شود؟ روش تحقیق به شیوه توصیفی - تحلیلی و جمع آوری اطلاع به صورت اسنادی (کتابخانه ای) است. نتایج یافته ها در این پژوهش نشان می دهد محمودخان یکی از هنرمندان پیشگام در عرصه نقاشی نوین درایران دوره قاجار است. او در نقاشی های خود از عکاسی و نگاه عکاسانه برای تکمیل آثار خود استفاده می کند ولی تلاش ندارد موضوع را عین عکس نشان دهد و تفاوت تفکر نقاشی و عکاسی را به درستی می داند. درآثار او ذهن گرایی، خلاقیت هنری، دیگاه جلوتر از زمانه و بسیار مدرن در تمامی آثار نقاشی آبرنگ و رنگ و روغن با موضوعات مختلف دیده می شود. او نوع متفاوتی از نقاشی منظره سازی در دوره قاجار با تأثیر پذیری از عکاسی را در آثار نقاشی خود نشان می دهدکه دارای روحیه و هویت ایرانی است.
تحلیل مضمون شناسانه ی نقاشی معاصر افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سابقه طولانی هنر افغانستان، تأسیس نهادهای هنری مانند مکتب صنایع نفیسه و نیز دارالمعلمین کابل، توسط شاه امان الله، ظهور استادان دانش آموخته هنر غربی و پس از آن تجربه های جستجوگرانه هویت در نگارگری معاصر و نیز استقبال گسترده زنان در دوره زمامداری کرزی، منجر به تولید انبوهی از آثار و خلق مضامین متنوعی در نقاشی گشت، که در جای جای دنیا پراکنده شده اند. هدف پژوهش حاضر، جمع آوری، بررسی، طبقه بندی و تحلیل مضمونی آثار نقاشان شاخص در نقاشی معاصر افغانستان است. سؤال این است که مضمون های اصلی و فرعی و رمزگان اولیه در تحلیل مضمون شناسانه نقاشی معاصر افغانستان شامل چه موضوعاتی است؟ و نیز چه روابطی میان عناصر تحلیل مضمون شناسانه نقاشی معاصر افغانستان برقرار است؟ این پژوهش به روش تحلیل مضمون شناسانه و به صورت توصیفی انجام گرفته است. نوع نمونه گیری، غیر تصادفی به روش هدفمند است که در آن، آثار صد و نود و دو نقاش، از آغاز دوره ی دوم اصلاحات امانی، بررسی و آثار نقاشان شاخص مذکور در کتاب ها و یا آرشیوهای معتبر، منتخبین جشنواره ها و دوسالانه ها و نیز برگزارکنندگان نمایشگاه انفرادی و جمعی در داخل یا خارج، انتخاب و مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها نشان می دهد که تم های اصلی و فرعی عبارت اند از نقاشی با موضوعات دینی (مفاهیم قرآنی، مضامین بودایی)، نقاشی فرمالیستی (آثار بدون مضمون، نقاشیخط)، نقاشی مردم نگارانه (بناهای تاریخی، زندگی روزمره، مناظر شهری، بازی ها) که در نقاشی مردان، بیشتر به مناظر شهری و بازی بزکشی، و در نقاشی زنان، همگام با اصول مینیاتور با موضوعاتی نظیر عروسی و محافل زنانه به انجام می رسد. مضامین اجتماعی و سیاسی(زنان، جنگ، کودکان، غرور ملی، وضعیت افغانستان)، مناظر طبیعی (باغ ها، جنگل ها و رودخانه های افغانستان)، طبیعت بی جان، مضمون چهره، مضامین عرفانی (رقص، چهره) همچنین در برخی موارد مسائل، مشکلات و افتخارات افغانستان به عنوان رمزگان اولیه در نقاشی بازتاب می یابند. برخی تم های اصلی، با یکدیگر، تداخل صوری و برخی دیگر تداخلی محتوایی برقرار می کنند.