مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۰۱.
۱۰۲.
۱۰۳.
۱۰۴.
۱۰۵.
۱۰۶.
۱۰۷.
۱۰۸.
۱۰۹.
۱۱۰.
۱۱۱.
۱۱۲.
۱۱۳.
۱۱۴.
۱۱۵.
۱۱۶.
۱۱۷.
۱۱۸.
۱۱۹.
۱۲۰.
نقاشی
منبع:
مطالعات هنرهای زیبا دوره ۳ بهار ۱۴۰۱ شماره ۷
14 - 25
حوزه های تخصصی:
تاریـخ هنـر، تنهـا عرصـه ظهـور و بـروز هنرمنـدان و سـبکهای هنـری نبوده اسـت بلکه نشـانگر طیـف متنوع و پویایـی از مخاطبـان میباشـد کـه بـا تغییـر و دگرگونـی در ایـن طیف، هنـر و فرمهـای آن نیز تغییر کردهاسـت. ایـن پژوهـش از نـوع توصیفـی- تحلیلـی بـوده و بـه روش کتابخانـهای صـورت گرفتهاسـت و بـه پاسـخگویی بـه ایـن سـؤال اصلـی میپـردازد کـه ارتبـاط میان هنرمنـد و اثر هنـری و مخاطـب چگونه اسـت؟ همچنیـن نقش و جایـگاه مخاطـب در هنـر نقاشـی و تأویـل و ادراک مخاطـب در ارتبـاط با اثـر هنری را بررسـی مینمایـد. در این رونـد از دو منظـر مطالعـات جامعهشناسـی و دیدگاههـای فلسـفی بـه بررسـی جریـان ذکرشـده پرداختـه اسـت. یافتههـای ایـن بررسـی نشـان دادند اشـکال هنـری در ارتباط با مخاطـب در دورههـای تاریخی مختلـف، به چهار شـکل کلـی هنر فرمایشـی، سفارشـی، مدرن و پسـامدرن تقسـیم شـدهاند. در هنر مـدرن، هنرمنـدان نابغه فرض میشـدند، مخاطبـان ایـن آثـار هنـری اغلـب روشـنفکر بودنـد، در زمـرۀ خواص تلقـی میشـدند و هنرمنـد و اثر هنـری، مرکزیـت حـوزه هنـر را تشـکیل میدادنـد و مخاطـب منفعـل در حاشـیه قـرار میگرفت. هنر پسـامدرن، جایـگاه ویـژهای در هنـر را بـه مخاطـب و نقـش ارتباطـی آن اختصـاص دادهاسـت، اثـر هنـری بازتاب خواسـت و میـل مخاطـب بـوده که به واسـطه کنـش هنـری هنرمند تجسـم یافتهاسـت. پسـامدرن، مخاطبمحور میباشـد، مخاطـب در مرکزیـت حـوزه هنـر و هنرمنـد در حاشـیه قـرار گرفتـه و زمینـه حضـور مخاطـب بهعنـوان بخشـی از فراینـد تولیـد اثـر، فراهـم شدهاسـت. مـرزی میـان زبانهـای گوناگـون وجود نداشـته و اثـر خلقشـده ماهیتی متفـاوت از تکنیـک زبانهـای هنـری را دارا میباشـد. ایدهگرایـی و رسـانههای نویـن، نقاشـی را وارد مرحلـه جدیـدی کردنـد کـه تعامـل بـا مخاطـب را متحـول نمـود و بـه نوعی، تعریـف اثـر هنـری از هنرمند بـه مخاطب ارجـاع گردیـد. تعامـل در چنیـن سـطح گسـتردهای مدیـون امکانات و فنـاوری رسـانههای نوینی میباشـد که به تکنولـوژی وابسـتهاند.
کلیشه های جنسیتی و اطلاق جنسیت به یک اثر هنری: مطالعه موردی "نقاشی رئال و انتزاعی"(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۷ بهار ۱۴۰۱ شماره ۱
63 - 70
حوزه های تخصصی:
شکل گیری کلیشه های جنسیتی ماحصل برداشت از تفاوت زیستی بین جنس ها است که منجر به واگذاری نقش ها به جنسی خاص می شود و در پی آن ترجیحات و انتظارات از جنس ها را به وجود می آورند که به عنوان نوعی پیش زمینه تمامی مناسبات اجتماعی و فرهنگی را تحت تاثیر قرار می دهد و موجب عدم قضاوت صحیح آن ها می گردد. این پدیده در دنیای هنر نیز امکان پذیر است. در پژوهش حاضر بازتاب تقابل دو شیوه فکری منطقی و احساسی در دو سبک نقاشی انتزاعی و رئالیستی مورد بررسی قرار می گیرد تا با تکیه بر این امر به این مقوله دست یابد که تا چه میزان کلیشه های جنسیتی در انتساب یک اثر هنری به زنان یا مردان تأثیر گذار است؟ روش پژوهش حاضر از نوع پیمایشی و میدانی و با اتکا به روش های تجربی و به شیوه کمی است و به منظور سنجش فرضیه پژوهش از ابزار گمانه زنی جنسیت خالق اثر هنری استفاده شده است. تحلیل عاملی پرسشنامه مزبور نشان می دهد که در انتساب سبک اثر هنری به جنسیتی خاص (آثار انتزاعی به مردان و آثار رئالیستی به زنان)، پیش زمینه های فکری و کلیشه های جنسیتی مؤثر است و اطلاق جنسیت به پدیدآورنده اثر هنری با هیچ یک از عوامل جمعیت شناختی همبستگی معناداری ندارد.
یک خوانش پدیدارشناختی از انتزاع در نقاشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این موضوع که تصاویر قادر به نمایش چیزهایی کاملاً متفاوت از خودشان هستند، از زمان افلاطون برای فیلسوفان جذاب بوده است. از جمله فیلسوفانی که به این حوزه پرداخته اند پدیدارشناسان هستند، آنها از زوایای مختلف به تصاویر نزدیک می شوند. در این مقاله سعی می شود به این سؤال پاسخ داده شود که چگونه می توان از مفاهیم پدیدارشناختی برای درک انتزاع در نقاشی کمک گرفت؟ در این نوشتار متأثر از ادموند هوسرل، از مفاهیم [افق، تقلیل پدیدارشناختی، زیست جهان، اپوخه] کمک گرفته شده است تا نشان بدهد چه ارتباطی بین انتزاع، جهان و تقلیل پدیدارشناختی وجود دارد. نتیجه مورد تأکید مقاله این است که هنرمند مانند پدیدارشناس از جهان طبیعی و روزمره دور می شود و عمیق تر به جهان نگاه می کند و زیست جهان فراموش شده را دوباره احیا کرده و شکاف بین آگاهی و جهان را پُر می کند. از این نظر دو نتیجه قابل تحصیل است: یکی اینکه کارکرد انتزاع در هنر نشان دادن این بازگشت به جهان و روابط درونی ناشناخته آن است. دیگر اینکه تمام نقاشی ها انتزاعی هستند. زیرا دنیای قابل رؤیت را نشان نمی دهند، بلکه نیروهای نامرئی فعال در جهان را نشان می دهند. همچنین مفهوم اپوخه پدیدارشناختی و تمایزش با اپوخه زیبایی شناختی نشان می دهد، نقاشی ها معنایی فراتر از عناصر تصویری دارند که باید با تمرین طولانی اندیشیدن هنری آن را آموخت.
واکاوی یک فانتزی تاریخی: انگاره ی یوسف و زلیخا"(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۷ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴
51 - 65
حوزه های تخصصی:
خوانش روان کاوانه ی آثار نقاشی ایران، به ویژه در بستر تاریخی-اجتماعی، امری است که کمتر مورد توجه محققان قرار گرفته است؛ بنابراین اهمیت و ضرورت چنین پژوهش هایی ایجاب می شود. نقاشی یوسف و زلیخا، اثر بهزاد، یکی از نقاط عطف تاریخ نقاشی ایران محسوب می شود و بدین سبب، بسیار به آن پرداخته شده است. بررسی های انجام شده، بیشتر به خوانشی مذهبی و عرفانی در خودآگاهی راه می برند؛ ولی فارغ از این نگاه متافیزیکی، اگر این صحنه را به مثابه ی یک فانتزی در پیش آگاه یا ناخودآگاهی در نظر بگیریم؛ چه نتایجی حاصل خواهد شد؟ بدین جهت، نیاز به یک دستگاه مفهومیِ متفاوت داریم. رویکرد روان کاوانه ی لکان، با یک روش توصیفی و تحلیلِ ترکیبی که به نحوی انتقادی شکل یافته است؛ چارچوبی برای واکاوی و فهم دیگرگون اثر فراهم می آورد. نتایج حاکی از آن بود که این نقاشی، با توجه به عناصر تصویری و ویژگی های خاص تاریخِ فرهنگ دیداری، نوعی فانتزی برای دیالکتیک میل و اضطراب سوژه-مخاطب فراهم آورده که به لحاظ فرآیندهای روانی در ساحات خیالی و نمادین ریشه دارند. این صحنه، با توجه به تبعات تصویری اش در سیر تاریخ ، می تواند آغازی برای شکل گیری یک دیدمان جنسیتی در تاریخ نقاشی ایران باشد که در اداور بعدی (از میانه ی دوره ی صفوی) حاکم شده است.
تحلیل و برسی رنگ و محتوا در آثار کمال الدین بهزاد و دیوید هاکنی
کمال الدین بهزاد بزرگ ترین و ماهرترین نقاش ایرانی بود که تحولی شگرف در نقاشی ایرانی به وجود آورد. در نقاشی های بهزاد، احساس و تعقل به طوری ظریف وهنرمندانه متعادل شده که هیچ گاه از چارچوب کلی زیباشناسی نگارگری ایرانی خارج نمی شود. دیوید هاکنی نیز یکی از مهم ترین نقاشان قرن بیستم است. او یکی از بزرگ ترین هنرمندان انگلیسی تبار معاصر به شمار می رود که با نگاهی متأثر از نقاشی شرقی، دست به آفرینش هنر شرقی زده است. او درباره هنر شرق می گوید که ما غربیان فضا را به یک نقطه دید محدود کرده ایم و از در باز به آن نگاه می کنیم، در حالی که شرقیان فضای نامحدود را وارد هنرشان نموده اند. در این پژوهش، با بهره گیری از مطالعات تطبیقی در آثار این دو هنرمند، به دنبال تحلیل و برسی رنگ و محتوا و همچنین نقاط اشتراک و افتراق در آثار این دو هنرمند هستم. این پژوهش نشان می دهد که رنگ مورد علاقه هاکنی، آبی بوده و در بیشتر نقاشی های خود به ترسیم دو فرد پرداخته است. موضوعات آثار هاکنی، جنبه خانگی و خصوصی دارد، اما موضوعات آثار بهزاد جنبه اجتماعی و مفهومی دارد. در آثار هاکنی، گویی همه چیز در حالت سکون و بی روح است و گویی در تصاویر چهره ها، آرامش درونی نهفته است. در صورتی که در آثار بهزاد، همه چیز زنده و پرحرکت و پویا به چشم می خورد و تمام این پویایی و حرکت در آثار بهزاد، برگرفته از جهان بینی اسلامی او است. آثار بهزاد برگرفته از هنر ایرانی - اسلامی و ترکیبی از هنر نگارگری ایرانی و تفکرات اسلامی او است. از شباهت های آثار این دو هنرمند، می توان به عدم بعد در نگارگری ایرانی و وجود فضای چندساحتی در آثار بهزاد، استفاده از سطوح رنگی خالص، ایجاد پلان های جداگانه رنگی و اهمیت بخشیدن به جنبه نمادگرایانه رنگی، ایجاد ریتم رنگی و به وجود آوردن توهم فاصله ها با استفاده از رنگ می توان اشاره کرد.
بررسی نقاشی گل و مرغ در دوره قاجار و صفوی
از آن جایی که گل و گیاه در نگارگری ایرانی دارای اهمیت به سزایی بوده، در جریان روند تاریخی آن، با نگرش های مختلف و روش های گوناگون در این خصوص تحقیق و مطالعه گردیده است. هدف از این پژوهش، مطالعه سیر تحول و تکمیل نقاشی گل و مرغ از دوره صفوی تا دوره قاجار است. در طی این پژوهش، مشخص شد که گل و مرغ در زمینه های گوناگونی همچون کاشی نگاری، آثار لاکی مثل آیینه کاری، قلمدان نگاری، جعبه جواهرات و منسوجات کاربرد دارد. سؤالات پژوهش عبارتند از: سرآغاز نقاشی گل و مرغ در ایران چگونه است؟ تطبیق این نقاشی در دوران باستان با دوران صفویه تا قاجار چگونه است؟ تحول این نقاشی از دوره صفوی تا قاجار چگونه بوده است؟ خلق این نقاشی در هر دوره برچه اساس بوده است؟ تفسیر آثار نقاشی گل و مرغ در هر دوره چگونه است؟ نقاشان برجسته گل و مرغ ایرانی چه کسانی هستند؟ روش تحقیق در این پژوهش توصیفی- تحلیلی است و شیوه گرداوری اطلاعات، کتابخانه ای است. در زمینه نقاشی گل و مرغ، تحقیقات زیادی انجام شده است. در این مقاله، از تحقیق های ذکر شده جهت بررسی نگارگری گل و مرغ در ادوار مختلف، هنرمندان و کاربردهای آن به صورت جامع استفاده شده است. طبیعت گرایی ریشه در اعتقادات باستانی مردم ایران دارد و در نگارگری ها به عنوان عنصری ضروری مشاهده شده است. گل و مرغ نوعی از نگارگری ایرانی است که شروع رسمی آن به دوره صفوی بازمی گردد. در دوران زندیه، این شیوه در قالب شیوهای تزیینی در معماری و محصولات کاربردی تداوم یافت. این فرآیند در دوران قاجار با بازگشایی کارگاه های دربار ادامه یافت و در قالب هنرهای کاربردی و با ترکیب بندی و رنگ های مشخص تا پایان دوره قاجار ادامه یافت.
فرم و معنا در داستان «مراء کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی» مولانا در مقایسه با اثر «آینۀ آسمان» آنیش کاپور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پیکره دوره یازدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۲۹
59 - 70
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: مبحث فرم و معنا همیشه در روند شکل گیری اثر هنری جزو لاینفک مبانی هنر بوده است. همانطور مولانا در داستان «رومیان و چینیان» به ارتباط ظریف میان فرم و معنا از نظر گاهی عارفانه پرداخته است. از دیگر سو، اثر «آینه آسمان» آنیش کاپور که به عنوان اثری حجمی در هنر معاصر از جایگاه ویژه ای برخوردار است، در مقایسه با دیدگاه مولانا دارای نقاط مشترکی است و پژوهش حاضر درصدد است تا به آن ها بپردازد و این مهم را بررسی کند که چگونه و با چه زبان مشترکی، فرم و معنا در این آثار که در تقابل تاریخی بسیار زیادی هستند، مورد مطالعه قرار می گیرد؟ هدف: مولانا به مقوله معنا نگاهی بسیار فراتر از زمان خویش داشته است؛ همین ویژگی باعث شده است که به زبان هنر معاصر بسیار نزدیک باشد. لذا پژوهش حاضر درصدد است که با مقایسه ارزش معنا در داستان « مراء کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی » مولانا و «آینه آسمان» آنیش کاپور به مفهومی جدید دست یابد، به نوعی که با زبان هنر معاصر نیز در ارتباط باشد. روش پژوهش: پژوهش حاضر به صورت توصیفی-تحلیلی مورد مطالعه قرار گرفته است و با مراجعه به منابع کتابخانه ای، مفاهیم فرم و معنا در هنر معاصر و جایگاه و رابطه آن ها را در اندیشه و عرفان اسلامی بیان کرده است. یافته ها: یافته ها نشان داد داستان « مراء کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی » و اثر «آینه آسمان» در اهمیت نقش معنا تا آن اندازه کوشیده اند که حتی منجر به حذف فرم نیز گردیده است. این دو اثر تا حد بسیار زیادی از لحاظ فرم به یکدیگر نزدیک اند، اما زبان معنایی آن ها با توجه به بستر زمانی که در آن قرار گرفته اند نسبت به یکدیگر متفاوت است.
بررسی بازتعریف گفتگومندی در آرا میخاییل باختین با نقاشی های فتحعلی شاه در دوره اول قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه گفتگو یکی از رویکردهای مطالعه تصاویر در زمان معاصر است و از جمله موضوعاتی است که به طور عمده مورد مطالعه و بازاندیشی انتقادی واقع شده است. حضور انسان در آثار هنری در همه دوره ها از موضوعات هنری بوده است. مطالعه انسان و نقش انسان در تقابل با گفتمان زیبایی شناسی در آغاز قرن بیستم از نظریه های میخاییل باختین است. او شیوه مطالعاتی خود را بر مبنای انسان، خود و دیگری و گفتگوی مابین آن ها قرار داده است. هدف از پژوهش حاضر مطالعه گفتگومندی و بررسی زمینه فکری گفتگو در آرا باختین به صورت زیرساخت نظری و در پیوند با نقاشی های فتحعلی شاه قاجار است. فرض پژوهش حاضر تحول معانی و جایگاه گفتگو در پیوند با هنر نقاشی قاجار است که انسان مدار است. ابتدا حوزه نظری باختین و مطالعه گفتگومندی و جایگاه تک صدایی و چندصدایی مورد بررسی قرار گرفته است و بر این مبنا جایگاه آن در نقاشی قاجار با مطالعه موردی نقاشی از فتحعلی شاه قاجار تحلیل و بررسی شده است. پرسش اصلی این پژوهش این است که گفتگومندی در آثار نقاشی دوره ابتدایی قاجار چگونه است؟ روش پژوهش حاضر کیفی و بر اساس روش شناسی تحلیلی و شیوه گردآوری اطلاعات کتابخانه ای بوده است. نتایج یافته ها حاکی از آن است گفتگو گرایی در هنر نقاشی دوران قاجار وجود داشته و به صورت عاملیتی فعال و پویا در تعامل با مخاطب به صورت تک صدایی و چندصدایی با محوریت انسان نمایان می شود. تک صدایی بیشتر از چندصدایی در نقاشی های ابتدایی قاجار وجود داشته است.
مطالعۀ تطبیقی نقاشی پیکرنگاری از ناصرالدین شاه در ابتدا و انتهای دورۀ قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقاشی از شاه در دوران قاجار یکی از موضوعات اصلی پیکر نگاری درباری است. نقاشی از چهره ناصرالدین شاه (۱۲۴۷-۱۳۱۳ ق) در دوران حکومتش از ابتدا تا انتها مسیر متفاوتی را طی می کند. در دوره ابتدایی چهره او منطبق با معیارها و زیبایی شناسی نقاشی ایرانی و در دوره انتهای سلطنت چهره او تحت تأثیر صنعت عکاسی و تغییرات اجتماعی و سفر به اروپا به سمت واقع گرایی و نقاشی اروپایی تغییرمی کند. سؤال کلی این مقاله آن است که تصاویر پیکر نگاری از ناصرالدین شاه در دوره ابتدایی و انتهایی قاجار دارای چه تغییراتی است و با توجه به تغییر شرایط اجتماعی، معیارهای زیبایی شناسی برای چهره شاه در هر دوره کدام است. با توجه به اهمیت نقاشی از چهره شاه در دوران قاجار، این تغییرات در نقاشی از ناصرالدین شاه قاجار از ابتدا تا انتها موضوع این پژوهش است. بدین منظور، ابتدا نقاشی پیکر نگاری در دوران ناصری بررسی می شود. سپس به سیر تحول و تفاوت و شباهت نقاشی های این دوران از ناصرالدین شاه پرداخته می شود. محتوای پژوهش حاضر کیفی و شیوه گردآوری اطلاعات، به صورت اسنادی (کتابخانه ای) است و روش پژوهش، تاریخی–تطبیقی است. یافته ها بیانگر آن است که در دوران طولانی حکومت ناصرالدین شاه، نقاشی پیکر نگاری با موضوع شاه، یکی از مضامین اصلی در هنر نقاشی این دوران است. در دوره ابتدایی سلطنت او، نقاشی شاه متأثر از هنر نقاشی ایرانی در دوران قبل و دوران ابتدایی قاجار است و نگاه باستانی و آرمان گرایانه دارد، ولی در نقاشی دوره انتهایی، به علت تأثیرپذیری از تحولات اجتماعی این دوران به سمت واقع گرایی و عکاسی متمایل می شود و چهره شاه، انسانی و واقعی تصویر می شود. موضوع نقاشی از ناصرالدین شاه در هر دو دوره ثابت است، ولی نگاه نقاشان با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی دوران ابتدایی و انتهایی در زیبایی شناسی متحول و متفاوت تصویر می شود. این تحولات حاصل تغییر تفکر شاه، ارتباط با اروپا، تغییرات اجتماعی و استفاده از هنر عکاسی و تمایل به تصویر واقعی به دور از هرگونه آرمان گرایی است. این عوامل نشان می دهد هنر دوران ناصری در نقاشی از چهره در هر دو دوره متأثر از تغییرات اجتماعی آن دوران است و نگاه هنرمندان به موضوع پیکر نگاری با عوامل اجتماعی تغییر کرده و دارای زیبایی شناسی متغیر است. نگاه به موضوع انسان در هنر پیکر نگاری در هر دوره متفاوت تصویر شده و این روند در چهره ناصرالدین شاه قابل بررسی است. [1] [1]. این مقاله حاصل هسته پژوهشی با عنوان مطالعه هنر نقاشی پیکره نگاری دوره قاجار تصویب شده در دانشگاه الزهرا س می باشد.
بازنمایی زن در آثار زنان نقاش معاصر ایران (با تأکید بر نگاه جنسی به زن)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف مقال? حاضر شناخت نگاه زنان نقاش معاصر ایران به زن و نحو? بازنمایی زن در آثار آن ها می باشد. بازنمایی یک سوی? تصویر زن در هنر ها به علت تک جنسیتی بودن هنرمندان که قدمتی به درازای تاریخ دارد و خالی بودن عرص? هنر از حضور زنان، از یک طرف و افزایش حضور زنان در عرص? هنر ها به خصوص نقاشی، از طرف دیگر، می دانی برای محقق می گشاید تا بتواند از این طریق نوع نگاه زنان هنرمند را، که امروزه تعدادشان حداقل در نقاشی بیش از تعداد مردان است، در مورد مسائل مختلف مطالعه نماید. برای تحقق این هدف از نظری? بازنمایی استوارت هال استفاده شده است. جامع? آماری تحقیق حاضر دوسالانه های نقاشی زنان با نام «تجلی احساس» می باشد که شامل ???? اثر است. نمون? آماری این پژوهش ??? اثر منتخب از جامع? آماری است که در آن ها زن به عنوان موضوع اصلی تصویر شده است؛ با استفاده از روش تحلیل محتوا غلبه? نگاه جنسی یا غیرجنسی به زن سنجیده شده است. با یک نگاه کلی به یافته های تحقیق در می یابیم که در این آثار نگاه جنسی به زنان بر نگاه غیر جنسی اولویت دارد. اما نگاه دقیق در جزئیات داده های جداول نشان می دهد که رگه هایی از مخالفت و مقاومت در برابر کلیشه های جنسیتی در آثار زنان نقاش وجود دارد.
ویژگی های اجتماعی مخاطبان نقاشی مدرن و مردم پسند در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله پیش رو، برگرفته از تحقیقی میدانی در حوزه مخاطبان نقاشی مدرن و عامه پسند ایرانی است که به مسئله تفاوت یا عدم تفاوت ویژگی های فردی، اجتماعی و ذائقه هنریِ مخاطبان نقاشیِ مدرن از یک سو و مخاطبان نقاشی های عامه پسند از سوی دیگر می پردازد. همچنین عوامل موثر را در شکل گیری این تفاوت ها بررسی می کند. نتیجه کلی تحقیق نشان می دهد مخاطبانِ نقاشیِ مدرن با مخاطبان نقاشی مردم پسند از ابعاد مختلف فرهنگی و اجتماعی متفاوت هستند. نتایج حاصل از آزمون فرضیات نشان داد مخاطبان، علاوه بر تفاوت در میزان سرمایه مرتبط با میدان، از حیثِ مشخصاتِ جمعیت شناختی مانند منزلت شغلیِ پدر و سبکِ زندگی نیز تفاوت معناداری با یکدیگر دارند. همچنین فرضیه اصلیِ پژوهش این بود که میانِ ویژگی های مخاطب با نوع نقاشیِ مورد علاقه او رابطه معنی داری برقرار است که مشاهده شد این فرضیه نیز بنا بر نتایج حاصل از فرضیاتِ پیشین تایید می شود و رابطه ی معنی داری میان مخاطبان و قضاوت ذوقی ایشان وجود دارد.
خوانش جامعه شناختی مضامین کاشی های تکیه معاون الملک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اثر هنری اغلب محصول شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دینی و فرهنگی جامعه عصر خویش است، بر این اساس ارتباط اثر هنری با جامعه و بستر شکل گیری خویش از مباحث مطالعه آثار هنری به ویژه در روش ها و رویکردهای جامعه شناختی چون رویکرد بازتاب است. بنابر این رویکرد، اثر هنری همواره چیزی درباره جامعه می گوید. مطالعه آثار هنری دوره قاجار نیز بنا به تحولات گسترده در حوزه های مختلف و ارتباط مؤثر با آفرینش های هنری آن واجد این ویژگی است. از آثار شاخص اواخر قاجار، تکیه معاون الملک است که تنوع کاشی ها و نقاشی های آن شایان توجه است. هدف این پژوهش تأکید بر ارتباط زمینه و بستر اجتماعی با شکل گیری اثر هنری با تکیه بر مضامین کاشی های تکیه معاون الملک است و به این پرسش ها پاسخ می دهد که چه عواملی در شکل گیری این مضامین نقش داشته اند ؟ و چگونه در کاشی نگاره ها بازنمود یافته اند؟ این پژوهش از نوع بنیادی_ توسعه ای و روش توصیفی- تحلیلی است و با تکیه بر رویکرد بازتاب انجام گرفته است. در بیان نتایج آن می توان گفت اغلب مضامین تصویرشده بر کاشی های تکیه معاون الملک، در پی تحولات دوره قاجار و فرآیند مدرن شدن، ارتباط گسترده با اروپا، ورود فناوری های جدید و شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه شکل گرفته اند و از این رو، بازتابی از شرایط جامعه عصر خویش هستند.
مطالعه تأثیر عکاسی بر نقاشی های بنای صارم الدوله کرمانشاه در دوره ناصرالدین شاه قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بنای صارم الدوله از مهمترین بناهای قاجاری واقع در شهر تاریخی کرمانشاه می باشد، این بنا متعلق به شاهزاده صارم الدوله فرزند ارشد عماد الدوله حاکم کرمانشاه می باشد . خانه صارم الدوله علاوه بر معماری اصیل ایرانی دارای نقاشیهای دیواری زیبایی در اتاق پنچ دری واقع در ضلع غربی می باشد. این نقوش دیواری دارای موضوعات حماسی، عاشقانه و تزیینی می باشد که در قابهایی با تزیینات فراوان تلفیقی از هنر ایرانی و اروپایی تصویر شده است. عوامل بسیاری از جمله عوامل اجتماعی در شکل گیری این آثار نقش داشته است که یکی از مهمترین آنها ورود دوربین عکاسی به ایران در دوره قاجار است که بر همه جنبه های فرهنگ و اجتماعی و هنری دوره ناصری تاثیر گذار بوده است . مفروض پژوهش حاضر مطالعه تاثیر عکاسی بر نقاشی دوره قاجار به عنوان یک پدیده اجتماعی و مطالعه تاثیر آن بر نقاشی های بنای صارم الدوله می باشد . در این دوران عوامل اجتماعی متعددی از جمله ارتباط ایران با اروپا ، سه سفر ناصر الدین شاه به اروپا ، رواج روزنامه های مصور و مهمتر از همه ورود دوربین عکاسی به ایران از زمینه های تحولات فرهنگی دوره قاجار می باشد که بر نقاشی دوران قاجار تاثیر گذار بوده است. نقاشی های بنای صارم الدوله هم به عنوان یک امارت درباری که دارای عکاسخانه بوده و دختر عماد الدوله به عنوان نخستین زن عکاس ایرانی مطرح شده است متاثر از این موضوع می باشد .
نقش پژوهش های کیفی در تحلیل هنرهای تجسمی با تأکید بر آثار نقاشان جهان اسلام (نمونه های موردی: حبیب الله صادقی، خالد تهمازی، آمینه احمد، عادل رستمف)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش کیفی نوعی پژوهش بینا رشته ای و ترا رشته ای به شمار می رود که می توان آن را در مطالعات و تحقیقات حوزه هنر به کار برد. این فرآیند از طریق برخی از الگوها و دیدگاه های معرفت شناختی قوام پیدا می کند و هدف آن بیشتر درک و فهم پدیده هاست تا پیش بینی وضعیت ها. پژوهش کیفی، ساحتی متأثر از مؤلفه ها و پارادایم های پسامدرن، هرمنوتیک، مطالعات فرهنگی، نشانه شناسی و تحلیل های انتقادی گفتمان است، لذا از این منظر گاهی مواقع واجد نوعی رویکرد انتقادی و تحلیلی است. این مقاله که با استفاده از روش تحقیق کیفی (نشانه معناشناسی) نوشته شده، به بررسی و معرفی پژوهش کیفی و کاربرد آن در مطالعات هنری، با مطالعه موردی نقاشی معاصر جهان اسلام پرداخته است. اطلاعات و داده های مورد نظر بر اساس مطالعات نظری و روش کتابخانه ای گردآوری شده اند. نتایج حاصل از تحلیل یافته ها نشان می دهد که: 1 نقاشی معاصر جهان اسلام، به دلیل دارا بودن ابعاد زیبایی شناختی، زبان و بیان معاصر خویش؛ و در عین حال به عنوان یک نظام نشانه ای، می تواند توسط پژوهش های کیفی از چارچوب ها و دیدگاه های کلی و بعضاً توصیفی خارج شده و در حوزه های تحلیل متن مورد بررسی قرار گیرد. 2 تحقیقات کیفی به دلیل خاصیت چند بعدی و منعطف خود، مناسب ترین روش و رویکرد علمی در مطالعات هنرهای دیداری و به ویژه نقاشی به شمار می رود که اغلب هم نتایج علمی و متفاوتی از تفسیر و تحلیل متون هنری به دست می دهد.
مقایسه تطبیقی گلستان هنر با مناقب هنروران (بخش نقاشی و نقاشان)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۱۷ بهار ۱۳۹۱ شماره ۴۹
45 - 56
حوزه های تخصصی:
تمامی پژوهشگرانی که در سده حاضر تالیفاتی در زمینه هنرهای تصویری ایران داشته اند از دو کتابِ تاریخی «گلستان هنر»، نوشته قاضی میراحمد منشی قمی و «مناقب هنروران» اثر مصطفی عالی افندی که در زمانی نزدیک به هم تالیف شده اند بهره ها برده و لزوماً ارجاعات بسیاری به آنها داشته اند این دو نسخه مهم یکی در ایران عصر صفوی و دیگری در سرزمین عثمانی به رشته تحریر درآمده است. نوشتار حاضر می کوشد پس از معرفی کتاب ها و نویسندگان شان مختصات آنها را با هم مقایسه کرده در بخش نقاشی و نقاشان، وجوه اشتراک و افتراق آنها را بررسی نماید و پس از شناسایی اختلاف ها، در رفع و تحلیل برخی از آنها موثر باشد. برای سهولت در امر مقایسه، اطلاعات دو کتاب درباره هنرمندان در جداول جداگانه ای تنظیم شده است تا هم شباهت ها و هم اختلاف روایات روشن تر شود. با توجه به این نکته که برخی اطلاعات هر کتاب مکمل آگاهی های کتاب دیگر است لاجرم از تطبیق آنها یافته های جدیدی استنتاج می شود که می تواند در پژوهش های آینده به کار آید برای مثال می توان دانست هنرمندی که عالی افندی وی را «میرنقاش اصفهانی» معرفی می کند همان «آقا میرک» بوده است.
تحلیل ساختاری نقد نقاشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۱۹ بهار ۱۳۹۳ شماره ۱
5 - 12
حوزه های تخصصی:
نقد نقاشی، نوشتاری است مبتنی بر دو رکنِ «توصیف» و «تفسیر». توصیف بخش اصلی و اساسی هر نقد نقاشی را تشکیل می دهد و غایتش انتقال نشانه های تصویری به نشانه های زبانی است. فرضیه ی این مقاله مبتنی است بر این که بی وجود توصیف دقیق، تفسیر عمیق نقاشی ممکن نیست، زیرا مبنای گزاره های تفسیریِ یک نقد موفق توصیفاتی است که منتقد در نوشتار نقد ارائه می دهد. نخستین نقدهای نقاشی توصیفات ادیبانه ای بوده اند از آنچه روی تابلو بازنمایی می شده است. اما ویژگی مهم نقد نقاشی اتکاء به توصیف دقیق برای ارائه ی تفسیر عمیق است. هویت هر اثر تجسمی مبتنی بر تفسیری است که منتقد از آن ارائه می دهد. لذا ارزش گذاری یک تابلوی نقاشی مستلزم این است که منتقد، دیدگاه هایش را در قالب تشریح و تحلیل (توصیف) و توضیح و تبیین (تفسیر) صورت بندی کند. این مقاله با ارائه ی نمونه هایی نشان خواهد داد که اولاً، نگارش نقد نقاشی مستلزم پایبندی به این صورت بندی است؛ ثانیاً، توضیح و تفسیر بر مبنای نظریه و فلسفه ی منتقد صورت بندی می شود. روش به کار رفته عبارت است از مطالعه ی دو نمونه نقد نقاشی به منظور استخراج ساختار توصیفی تفسیری آنها.
چالش های نشانه شناختی نقاشی و نقد نقاشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقاشی و نقد نقاشی از دو نظام نشانه شناختی متفاوت بهره می برند، به این معنا که نقدْ نشانه های زبانی را به کار می برد و نقاشیْ نشانه های بصری را. در نتیجه، نقد نقاشی بین دو قطب نشانه های بصری نقاشی و نشانه های زبانی نقد قرار می گیرد و باید آنها را در یک شاکله ی منسجم با یکدیگر سازگار کند. اما بنابر فرضیه ی ما در این مقاله، این سازگاری با چالش های متعدّدی روبه روست. اولاً، تصویر و واژه به یکدیگر تحویل پذیر نیستند و بنابراین، توصیف ترکیب بندی های بصری، به مثابه ی نخستین رکن مقوّم هرگونه نقد نقاشی، از طریق واژگان زبان فی نفسه چالش برانگیز است. لذا نقد نقاشی همواره موقعیتی بحرانی دارد و با کشمکش بین واژه و تصویر دست به گریبان است. ثانیاً، پساساختارگرایان نشان داده اند که زبان به خودی خود سرشار از ابهام و ایهام و برخلاف تصوّر معمول، فاقد وضوح و شفافیّت است. این ویژگی ها به نقد، به مثابه ی یک متن، نیز تسّری می یابد. با فرض این که نقد نقاشی از چهار رکن (نقاشی، بیننده، نقد و مخاطب نقد) تشکیل شده است، می کوشیم تعاطی و تعاضد بین این ارکان را بررسی کنیم و نشان دهیم این ساختار چهاروجهی چگونه نقد نقاشی را به یک متن منحصربه فرد «بینابین» مبدّل می کند که همزمان نشانه های بصری را به زبان و نشانه های زبانی را به تصویر نزدیک می کند.
بررسی هرمنوتیک پل ریکور و تأویل مخاطب از اثر هنری با تکیه بر عنوان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۱۹ پاییز ۱۳۹۳ شماره ۳
19 - 26
حوزه های تخصصی:
در ازدحام دگرگونی های هنری سده ی بیستم، آثار نقاشی نیز «عنوان» های گوناگونی به خود پذیرفته اند؛ در بررسی این عنوان ها با گذر از علل انتخاب آنها، نقش عنوان در رویارویی با مخاطب و چگونگی تأثیر بر تأویل مخاطب مطرح می گردد؛ که این پژوهش نیز از منظر هرمنوتیک ریکور قصد بررسی این تاثیرپذیری را دارد. در هرمنوتیک ریکور با مطرح شدن اثر هنری همچون گفتمان، مخاطب و متن، اهمیتی بیش از مؤلف آن می یابند. اثر به جهانی ارجاع دارد که رویاروی جهان مخاطب قرار می گیرد و مخاطب با طی کردن مراحل تأویل ریکور یعنی تبیین، فهم، و خویشتن فهمی، اثر را تأویل می کند. می توان نقشی برای عنوان در این فرآیند در نظر گرفت. عنوان می تواند بخشی از استراتژی مؤلف باشد و با کارکردی همچون استعاره، و یا ابداع پیرنگ، موجب نوآوری معنایی گردد. همان طور که نقاش سده ی بیستم، خلاقانه در انتخاب عنوان اثر هر چه بیشتر با مخاطب درگیر شده، نوآوری معنایی را از او طلب می کند؛ تا مخاطب با هر تأویل، معنا را بازآفریده، پیکربندی متن را دگرگون سازد. شیوه ی پیشبرد این پژوهش از نظر هدف، توسعه ای-کاربردی، از نظر روش، تطبیقی-تحلیلی می باشد. همچنین داده ها با روش کتابخانه ای-ترکیبی گردآوری شده ، به صورت کیفی، از طریق منطق و استدلال مورد تجزیه تحلیل قرار گرفته اند.
زیباشناسی «نمود» و ظهور امپرسیونیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فیلسوفان غالباً نمود را از ماهیت حقیقی چیزها جدا می دانستند و، به همین سبب، می کوشیدند واقعیت را ورای نمودهای گذرا و ناپایدار جست وجو کنند. این نگرش یکی از عوامل اصلی نکوهش هنرهای بصری و خصوصاً نقاشی در افکار افلاطون بوده است. به زعم او این هنرها صرفاً قادرند از نمود چیزها تقلید کنند؛ لذا نه تنها هیچ شناختی به دست نمی دهند بلکه بیننده را نیز گمراه می کنند. این ملامت و مذمت هنرهای بازنمودی تا قرن هجدهم بر فرهنگ و هنر غرب سیطره داشت. در این زمان بود که فیلسوفان به مطالعه نمود توجه نشان دادند و بر نقش آن در شناخت، زیباشناسی و هنرهای بصری تأکید کردند. بخش نخست این مقاله شرحی است از تحول و تطور مفهوم نمود نزد فیلسوفان و اهمیت آن در پژوهش های فلسفی از یونان باستان تا قرن هجدهم. بخش دوم به تأثیر این تحول بر ظهور مکتب امپرسیونیسم می پردازد. فرضیه این مقاله مبتنی است بر این که ظهور این جنبش در قرن نوزدهم نتیجه دگرگونی هایی است که در مفهوم فلسفی «نمود» صورت پذیرفته. توجه صرف به جلوه های گذرای طبیعت و فروکاستن عناصر تابلو به تأثرات بصری و بازنمایی نور یکدست و رنگ های خالص در آثار امپرسیونیست ها همگی در خدمت بازنمایی نمود مرئی اشیاست.
بررسی جهت گیری نظام نقاشی در دوران انقلاب مشروطه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۲ بهار ۱۳۹۶ شماره ۱
107 - 122
حوزه های تخصصی:
در مواجهه با سپیده دم تجدد ایرانی در عصر مشروطه می توان پرسید آیا انقلاب مشروطه ایران، سرآغازی برای تحولات هنری بوده است یا خیر؟ دربار قاجار پیش از این به مدرنیزاسیون از بالا رو آورده بود که در پی آن، نظام نقاشی ایران، عناصری از بیرون را پذیرفته و حرکت به سوی نقاشی واقع گرایانه را آغاز کرده بود. در این پژوهش، با اتخاذ دیدگاهی تاریخی و جامعه شناختی تلاش شده است نشان داده شود دربار در چه شرایطی سلیقه هنری خود را بروز و تغییر داد و چگونه تحولات فرم شناختی را به خدمت در آورد. با تعلیق این حکم کلی که نظام نقاشی دوره قاجار، درباری است و دربار هم نمی تواند به تجدد فرهنگی کمک چشمگیری کند، می توان مشاهده کرد بستری برای تجدد نقاشی فراهم شد؛ ولی نیروهای مخالفِ دربار، حتی بعد از انقلاب، حمایت چندانی از نقاشی نکردند. در این بین، ناتورالیسم ایرانی نیز از طرح مفاهیم صریح اجتماعی فاصله می گرفت. به نظر می رسد دوری مبارزان عصر مشروطه از هنرهای تجسمی و شکل نگرفتن نقاشی متعهد را بتوان ناشی از عواملی همچون موانع مذهبی در پیوند مشروطه خواهان با هنرهای جدید، اقتصاد خاص و اغلب اشرافی نقاشی و مسائلی از این دست دانست. در این نوشتار، با معرفی جایگاه هنرمند، نقاشان عصر یادشده در کارکردی که در بدنه اجتماع دارند، قالب بندی می شوند.