مطالب مرتبط با کلیدواژه

عبیدزاکانی


۱.

وجوه ابهام نحوی درساختار طنزهای رساله دلگشا با تکیه بر تئوری فوناژی(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: عبیدزاکانی طنز ابهام نحوی فوناژی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۴۹ تعداد دانلود : ۲۶۸
قدمت پرداختن به طنز به دوره ی افلاطون بازمی گردد. امروزه تئوری های متنوعی در باب طنز در حوزه ی دانش زبان شناسی و ادبیات مطرح شده است. این تئوری ها توانایی تحلیل ساختمان طنز را در اختیار می گذارند. عبید زاکانی (701-772 ه.ق) یکی از طنزپردازان موفق در حوزه ی ادب فارسی است. حکایت های عبید زاکانی در رساله ی دلگشا بیان حقایقی جدی و واقعی در قالب عباراتی طنزآمیز و هزل گونه است. در بین خطوط رساله ی دلگشا واقعیت های آغشته به طنزی وجود دارد که در ساختار خود، بار ابهام را به دوش می کشد. تحقیق حاضر به روش توصیفی تحلیلی با طرح بررسی قابلیت تئوری طنز فوناژی در تحلیل ابهام طنزهای رساله ی دلگشا انجام شده است. یافته ها نشان می دهد چهار نوع ابهام نحوی در حکایت های طنزآمیز رساله ی دلگشا وجود دارد که منطبق با الگوی ابهام نحوی در تئوری طنز فوناژی است؛ ابهام ها عبارتند از: ابهام روساخت، ابهام ژرف ساخت، اختلاط روساخت و ژرف ساخت و تضاد آن. ساختارشکنی در محور جانشینی در ایجاد ابهام نحوی رساله ی دلگشا نقش مهمی دارد و از میان الگوهای چهارگانه پرکاربردترین ابهام در ژرف ساخت است.
۲.

ساتیر در نقاشی های محمد سیاه قلم

نویسنده: مترجم:

کلیدواژه‌ها: محمد سیاه قلم نقاشی تصوف قلندر ها مسکر شیطان ابن تیمیه عبیدزاکانی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۷۰ تعداد دانلود : ۱۳۸
تاکنون پژوهش های بسیاری بر روی بیش از 60 نقاشی، منسوب به هنرمندی با نامِ محمد سیاه قلم، با مضمونِ انسان ها و دیو ها صورت گرفته است.  آثاری که عمدتاً درآلبوم هایH.2153  و H.2160 کتابخانه ی کاخ توپقاپی نگهداری می شوند. هرچند شیوه های به کار برده شده در جهتِ مقایسه ی ساختاری این آثار، عمومِ پژوهشگران را برآن داشته است که نقاشی ها یا به قرن 14 و یا قرن 15 تعلق دارند، با اینحال، توجهِ اندکی به آنچه که این تصاویر باز می نمایانند معطوف شده است. این مقاله، به بررسیِ این نقاشی ها در بستری ازمستنداتِ معتبر ومنابعِ ادبی (چه درزبان فارسی وچه عربی) پرداخته ومجموعه ای از نقش مایه های مشترکِ موجود در نقاشی های سیاه قلم وچندین تصویرِمتأخر تر را مشخص کرده است. علی رغم نظر بعضی از محققان، مبتنی براینکه نقاشی ها با ثبت گوشه هایی از زندگی در مناطق جغرافیاییِ مرزی، سعی دارند آداب و رسوم یک فرهنگِ التقاطی را عیناً باز نمایی کنند، این مقاله بر این عقیده است که نقاشی ها با شاخه ای از ایده های ساتیریکِ رایج در دنیای اسلامِ در قرونِ 14 و 15 در پیوند هستند و به تقلیدی پارودی وار ازاین آدابِ مشترک می پردازند. آدابی که احتمالاَ توسط برخی ناظران، بی معنی و یا ممنوعه پنداشته می شد.