وجوه ابهام نحوی درساختار طنزهای رساله دلگشا با تکیه بر تئوری فوناژی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قدمت پرداختن به طنز به دوره ی افلاطون بازمی گردد. امروزه تئوری های متنوعی در باب طنز در حوزه ی دانش زبان شناسی و ادبیات مطرح شده است. این تئوری ها توانایی تحلیل ساختمان طنز را در اختیار می گذارند. عبید زاکانی (701-772 ه.ق) یکی از طنزپردازان موفق در حوزه ی ادب فارسی است. حکایت های عبید زاکانی در رساله ی دلگشا بیان حقایقی جدی و واقعی در قالب عباراتی طنزآمیز و هزل گونه است. در بین خطوط رساله ی دلگشا واقعیت های آغشته به طنزی وجود دارد که در ساختار خود، بار ابهام را به دوش می کشد. تحقیق حاضر به روش توصیفی تحلیلی با طرح بررسی قابلیت تئوری طنز فوناژی در تحلیل ابهام طنزهای رساله ی دلگشا انجام شده است. یافته ها نشان می دهد چهار نوع ابهام نحوی در حکایت های طنزآمیز رساله ی دلگشا وجود دارد که منطبق با الگوی ابهام نحوی در تئوری طنز فوناژی است؛ ابهام ها عبارتند از: ابهام روساخت، ابهام ژرف ساخت، اختلاط روساخت و ژرف ساخت و تضاد آن. ساختارشکنی در محور جانشینی در ایجاد ابهام نحوی رساله ی دلگشا نقش مهمی دارد و از میان الگوهای چهارگانه پرکاربردترین ابهام در ژرف ساخت است.