فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۸۱ تا ۴۰۰ مورد از کل ۱٬۳۵۵ مورد.
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، واکاوی برنامه های درسی تجربه شده نظام آموزش عالی مهارت محور از منظر دانشجویان بود؛ بنابراین، از رویکرد کمی و روش توصیفی - پیمایشی بهره گرفته شد. جامعه آماری، دانشجویان دانشگاه های جامع علمی – کاربردی کشور بود که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای نسبتی و فرمول کوکران، تعداد 660 دانشجو به عنوان نمونه انتخاب شد. داده ها توسط پرسشنامه محقق ساخته برنامه درسی مهارت محور در آموزش عالی گردآوری و از طریق ، آزمون های فریدمن، ( t ) تک گروهی مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت. روایی محتوایی، توسط متخصصین برنامه درسی و روایی سازه ای با استفاده از نرم افزار ( PLS ) بررسی و تائید شد. ضریب پایایی نیز با استفاده از آلفای کرونباخ محاسبه و (86/0) به دست آمد. یافته ها نشان داد، وضعیت برنامه درسی تجربه شده در ابعاد «تطبیق برنامه درسی با اهداف دانشگاه»، «تطبیق برنامه درسی با اهداف نظام مهارت محور» و «جنبه های اجرایی برنامه درسی جدید» نسبتاً مطلوب بوده است. بر این اساس، نظام آموزش عالی مهارت محور کشور، نیازمند توجه بیشتر و تغییرات اساسی در برنامه های درسی و شیوه های آموزش است؛ بنابراین پیشنهاد می شود، برنامه های درسی دانشگاه جامع علمی – کاربردی که باهدف یادگیری مهارت های مختلف و کاربست آن در زندگی شغلی و اجتماعی طراحی شده است؛ در محیط های آموزشی شبیه سازی شده و عملی تدریس شود تا اهداف موردنظر نظام مهارت محور محقق شود.
Comparison of Effectiveness of Reverse and Cooperative Learning Methods on Creativity and Academic Self-Efficacy of Female Senior High School Students(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
Curriculum Research, Volume ۲, Issue ۱, ۲۰۲۱
132 - 140
حوزههای تخصصی:
Purpose : The objective of this study was to compare effectiveness of reverse and cooperative learning methods on creativity and academic self-efficacy of female senior high school students. Methodology : This was a quasi-experimental study with pre-test and post-test design and the control group. The study population consisted of female senior high school students in Ahvaz during the academic year 2019-2020. The research sample was 90 people who were randomly selected from three classes of a school and two classes were selected as experimental groups (reverse and cooperative learning) and a class was selected as a control group. Each experimental group was trained in 10 sessions of 75 min by reverse and cooperative learning methods and the control group received no training. The research tools were Abedi (1993) Creativity Test Questionnaire and Morgan-Jinks (1999) Student Efficacy Scale. The data were analyzed by multivariate analysis of covariance and Bonferroni post hoc test using SPSS-22 software. Findings : The study results showed that experimental and control groups were significantly different in terms of creativity and academic self-efficacy (P <0.05). In other words, reverse and cooperative learning methods increased creativity and academic self-efficacy compared to the control group (P <0.05), but no significant difference was found between them in terms of creativity and academic self-efficacy (P> 0.05). Conclusion : Regarding the effectiveness of both learning methods and no significant difference between them, both reverse and cooperative learning methods can be used to increase creativity and academic self-efficacy.
To Present a Model of Psychological Well-Being based on the Components of Psychological Capital and Cognitive Flexibility by Mediating role of Mindfulness(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
Curriculum Research, Volume ۲, Issue ۴ , ۲۰۲۱
42 - 54
حوزههای تخصصی:
Purpose : The purpose of this study is to present a model of psychological well-being based on the components of psychological capital and psychological flexibility by mediating role of mindfulness. Methodology : This study is a descriptive research and subjects are composed of 350 masters' students of psychology from Islamic Azad University in Tehran that are selected using ‘stratified random sampling proportional to size’ method. In this method, from each unit of the university, a sample was selected independently and proportional to size of that unit. The participants responded to psychological well-being questionnaire (Ryff, 1989), psychological capital questionnaire (Luthans et al, 2007), Acceptance and action Inventory (Bond et al, 2011) and Mindfulness Questionnaire (Buchheld et al, 2006). Data are analyzed using path analysis through LISERL 8.8. Finding: The results show that cognitive flexibility, hope, optimism, self-efficacy, resiliency and mindfulness directly predict psychological well-being (P<0.01), and on the other hand, cognitive flexibility, hope, optimism, self-efficacy and resiliency indirectly predict psychological well-being by mediating role of mindfulness (P<0.01). Conclusion: So a program can be developed to enhance cognitive flexibility and components of psychological capital and mindfulness, through which students’ level of psychological well-being would be improved. This study was applied in terms of objective and combined.
مطالعه فرایند تربیت جنسی نوجوانان ایرانی: نظریه داده بنیاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های برنامه درسی دوره یازدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
126 - 153
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر ارائه مدل نظریه برای مطالعه فرایند تربیت جنسی نوجوانان ایرانی است. پارادایم حاکم بر مطالعه حاضر کیفی و با استفاده از روش تحقیق گراندد تئوری انجام شده است. مشارکت کنندگان بخش کیفی، متخصصان حوزه تربیت جنسی، برنامه ریزی درسی، روان شناسی تربیتی، معلمان و والدین دارای تخصص علمی یا تجربه عملی بودند که با رویکرد نمونه گیری هدفمند و روش نمونه گیری نظری 20 نفر به عنوان مشارکت کننده انتخاب شدند. ابزار جمع آوری داده ها، مصاحبه های نیمه ساختارمند بود که با این تعداد نمونه اشباع تئوریک در داده ها حاصل شد. تجزیه وتحلیل داده ها در قالب مدل پارادایم اشتراوس و کوربین انجام گرفت. پس از تحلیل داده ها محقق به 169 گزاره مفهومی اولیه در قالب 59 کد باز، 18 کد محوری در قالب 6 کد انتخابی بر اساس مدل داده بنیاد دست یافت. نتایج تحلیل داده ها در قالب مدل الگوواره ای بیانگر آن است که عوامل علی (شناخت دقیق نوجوانان، شناخت ضرورت های تربیت جنسی و هدایت و جهت دهی به رفتار مناسب جنسی)، پدیده اصلی (طرح ریزی تربیت جنسی کارآمد)، شرایط مداخله گر (تعصبات مذهبی و اعتقادی نادرست، دیدگاه های اجتماعی- فرهنگی، سیاست های آموزشی – سازمانی)، عوامل زمینه ای (نبود سیاست های روشن و جسورانه، ناکارآمدی والدین، منابع اطلاعاتی نامعتبر)، راهبردها (غلبه بر موانع فرهنگی، رعایت ملاحظات فرهنگی – اجتماعی، ظرفیت سازی در نظام آموزشی و والدین، همکاری بین بخشی، راهکارهای آموزش، اصول آموزش) و پیامدها (فردی و اجتماعی) الگوی فرایند تربیت جنسی نوجوانان را منعکس می نماید. بر مبنای مدل ارائه شده، ضرورت و نیاز آموزش و ساختارهای فرهنگی اجتماعی حاکم بر جامعه ایرانی بر مؤلفه محوری (تربیت جنسی کارآمد در نوجوانان) تأثیرگذار است.
بررسی اعتیاد به فضای مجازی و رابطه ی آن با ویژگی های شخصیتی دانشجومعلمان دختر و پسر دانشگاه فرهنگیان
منبع:
پژوهش در برنامه درسی دوره ۱ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱
43 - 56
حوزههای تخصصی:
اعتیاد در معنای کلی آن، یعنی یک نوع عادت اجباری در انجام دادن فعالیتها و یا مصرف موادی خاص که علارغم پیامدهای ویرانگر فیزیکی، اجتماعی، اقتصادی، روحی و روانی به صورت مستمر ادامه پیدا می کند. ویژگی های شخصیتی صفاتی پایدار در طول زمان هستند که از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر چندانی نمی کنند. تحقیقات بسیاری نشان داده است که ویژگی های شخصیتی تاثیر مهمی بر استفاده از اینترنت دارند، لذا این پژوهش برای ارزیابی این ارتباط در دانشجومعلمان شهر اردبیل طراحی گردید. روش کار: نمونه ی پژوهش که در بهار سال ۱۴۰۰ انجام گرفته است، در بر گیرنده ی ۲۱۱ نفر از دانشجو معلمان دانشگاه فرهنگیان شهر اردبیل بود که به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب و به وسیله ی پرسش نامه ی ۲۰ سوالی اعتیاد به اینترنت یانگ و پرسشنامه ی ۶۰ سوالی نئو مورد سنجش قرار گرفتند. آزمودنی ها در پاسخ گویی مختار بودند و اطلاعات آن ها محرمانه ثبت و نگهداری گردید. روش های آماری مورد استفاده شامل ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون هم زمان و گام به گام می باشد. یافته ها: ارتباط معنی داری میان روان رنجورخویی و اعتیاد به اینترنت در دانشجویان دختر و پسر در ضرایب همبستگی و تحلیل رگرسیون هم زمان و گام به گام ( ۰۱/۰P<، ۴۵/۰r=) وجود دارد. همچنین ارتباط معنی داری میان وظیفه شناسی و اعتیاد به اینترنت در دانشجویان دختر و پسر در ضرایب همبستگی و تحلیل رگرسیون هم زمان و گام به گام ( ۰۱/۰P<، ۵۰/۰-r=) به دست آمد. نتیجه گیری: اعتیاد به اینترنت با برخی از صفات شخصیتی دانشجویان از جمله روان رنجورخویی و وظیفه شناسی ارتباط دارد.
شناسایی دانش ضمنی معلمان زبان انگلیسی دوره دوم متوسطه از روش های ارزشیابی عینی: یک مطالعه پدیدارنگاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات برنامه درسی ایران سال پانزدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۵۶
140 - 119
حوزههای تخصصی:
یادگیری، آموزش و غنی سازی تجربیات معلمان باعث افزایش و بهبود سرمایه فکری سازمان مدرسه می باشد، افزایش مستمر دانش همراه با افزایش آگاهی نسبت به دانش روز، معلم را در فرآیند ارزشیابی کمک می کند. هدف این مقاله شناسایی دانش ضمنی معلمان زبان انگلیسی دوره دوم متوسطه از روش های ارزشیابی عینی است. این مطالعه به صورت کیفی انجام گرفته شد و روش به کارگرفته شده در این مطالعه پدیدارنگاری (تفسیری) می باشد. مشارکت کنندگان در مقاله حاضر شامل کلیه معلمان زبان انگلیسی دوره دوم متوسطه آموزش و پرورش شهرستان شهریار که در سال تحصیلی 97-98 مشغول به تدریس بوده اند، است. تعداد کل معلمان این دوره در این سال 75 نفر (48 نفر معلم زن و 27نفر معلم مرد) می باشد. نمونه گیری در این مقاله با رویکرد نمونه گیری هدفمند و روش انتخاب موارد مطلوب و تا سرحد اشباع صورت گرفت؛ لذا مواردی انتخاب شدند که تجربه کافی در زمینه ارزشیابی عینی داشتند. در این مقاله، نمونه ما 18 معلم زبان انگلیسی دوره دوم متوسطه (11نفر معلم زن و 7 نفر معلم مرد) بود. از حضور در کلاس های درس مدارس و مشاهده مستقیم عملکرد و رویه های به کار گرفته شده توسط معلمان، به دلیل عدم تمایل معلمان و ممانعت مدیران مدارس، صرف نظر شد و تنها به بیان آشکار این دانش از طریق انجام مصاحبه با معلمان بسنده شد. این مشارکت کنندگان، مورد مصاحبه نیمه ساختاریافته قرار گرفتند و اظهارات آنان با استفاده از روش تحلیل مضمون، تحلیل گردید. تحلیل داده های حاصل از مصاحبه نشان داد که دانش ضمنی معلمان از روش های ارزشیابی عینی، میزان قابل توجهی از دانش ارزشیابی ضمنی معلمان را شکل می دهد و اعتماد زیادی به این نوع ارزشیابی و آزمون های مرتبط به آن وجود دارد. در این مقاله به این نتیجه رسیده شد که. میزان دانش ضمنی آن ها از روش های ارزشیابی سنتی که بخش بزرگی از آن ارزشیابی به وسیله آزمون های عینی است، میزان قابل قبولی است. معلمان از میزان استفاده و مناسبت استفاده از ارزشیابی عینی با توجه به موقعیت و نوع دانش آموزان و کلاس درس اطلاعات خوبی داشتند. از نظر آن ها در ارزشیابی عینی عدالت درباره دانش آموزان بهتر و بیشتر رعایت می شود و قضاوت در رابطه با دانش آموزان صحیح تر صورت می گیرد. آن ها به صورت تجربی و آکادمیک از روش ارزشیابی عینی اطلاعات قابل توجهی دارند. به عقیده این معلمان دانش آموزان نیز با این نوع روش ارزشیابی بیشتر خوگرفته اند و این نوع ارزشیابی را مورد قبول و توجه قرار می دهند و برای آن اهمیت قائل هستند. دانش ضمنی شرکت کنندگان در سه حوزه شناخته شده برای این دانش که شامل دانش ضمنی فردی، دانش میان فردی و سازمانی است، مورد توجه قرار گرفت. معلم نیازمند به روز شدن و بالا بردن اطلاعات شخصی و فراگیری پیوسته است. مسئولان و برنامه ریزان درسی و آموزشی باید دانش معلمان را از لحاظ دانش رسمی و ضمنی مورد سنجش قرار دهند. این مقاله بر آن شد تا به دلیل حائز اهمیت بودن دو مقوله دانش ضمنی و ارزشیابی عینی، به هر دوی آن ها بپردازد. تا کنون پژوهشی از تلفیق این دو مورد صورت نگرفته است. تعداد اندکی از پژوهش ها در زمینه دانش ضمنی و ارزشیابی، با روش پدیدارنگاری (تفسیری) انجام شده است. مقاله حاضر به جهت استفاده از این روش اطلاعات نابی را از دنیای ذهنی دبیران استخراج کرد.
عوامل مؤثر و روابط بین آن ها در ارتقای استفاده از فناوری های دیجیتال در میان معلمان دوره دوم ابتدایی و دبیران ریاضی دوره اول متوسطه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات برنامه درسی ایران سال پانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۵۷
65 - 106
حوزههای تخصصی:
تلفیق فناوری های دیجیتال در فرآیند یاددهی و یادگیری یک پدیده جهانی است که عمدتاً به وسیله دولت ها، در دانشگاه ها، دانشکده های علوم تربیتی و مدارس با هدف بهبود سیستم آموزشی توصیه می شوند. هرچند علی رغم قابلیت های متعدد این فناوری ها، استفاده از آن ها در کلاس های درس، جدید و بیشتر محدود به پایه های ابتدایی است. این مطالعه با رویکرد آمیخته سلسله مراتبی اکتشافی، به استخراج عوامل مؤثر در ارتقای استفاده از فناوری های دیجیتال از طریق مصاحبه های نیمه ساختاریافته با شرکت شش گروه سه تا پنج نفری پرداخته و با اجرای پیمایش با شرکت 457 نفر از معلمان دوره دوم ابتدایی و دبیران ریاضی اول متوسطه به وسیله تحلیل مسیر با استفاده از مدل سازی معادله ساختاری، روابط بین عوامل را آزمون و پیشنهاد هایی برای ارتقای استفاده از آن ها ارائه کرده است. نتیجه اصلی این پژوهش این است که آمادگی معلم در استفاده فناوری های دیجیتال متأثر از آمادگی مدرسه است که روی استفاده دانش آموزان از فناوری های دیجیتال اثر مثبت و معناداری دارد.
تحلیل نوع و میزان تأثیرگذاری نقش آفرینانِ برنامه درسی در کمیته برنامه ریزی درسی دانشگاه های ایران: نگاهی آسیب شناسانه به وضع موجود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف مطالعه ی حاضر تحلیل نوع و میزان تأثیرگذاری نقش آفرینانِ برنامه درسی در کمیته ی برنامه ریزی درسی دانشگاه های منتخب ایران با استفاده از رویکرد پژوهش کیفی و از نوع پدیدارشناسی بود. از بین متخصصین برنامه ریزی درسی و موضوعی در کمیته های برنامه ریزی درسی، 21 نفر از طریق روش نمونه گیری هدفمند و استفاده از «معیار اشباع» انتخاب شدند. داده ها از طریق مصاحبه نیمه ساختار یافته عمیق جمع آوری و با استفاده از روش کلایزی تحلیل شدند. تحلیل داده های مصاحبه به ایجاد یک مقوله اصلی «اثرگذاری نقش آفرینان برنامه ریزی درسی» و سه مقوله فرعی: 1-معیارهای انتخاب اعضایِ کمیته های برنامه ریزی درسی (مقاومت در برابر تغییرات، سیاست زدگی و دوزیست نبودن در میدان نظر و عمل)، 2-سهم مشارکت متخصصین برنامه ریز درسی و موضوعی در برنامه ریزی درسی (حاکمیت متخصص موضوعی، نگاه سطحی و غیر علمی به عمل برنامه ریزی درسی ) و 3-سهم مشارکت دانشجویان و کارفرمایان در برنامه ریزی درسی (بی توجهی به حضور دانشجویان و مشارکت ضعیف کارفرمایان در برنامه ریزی درسی) انجامید.
اثر تدریس به روش معکوس در پیشرفت یادگیری ریاضی در بین دانش آموزان دختر پایه هفتم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات برنامه درسی ایران سال پانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۵۷
129 - 154
حوزههای تخصصی:
با توجه به اینکه تحقیقات اندکی در زمینه استفاده از رویکرد کلاس درس معکوس (که در آن جای تدریس و تمرین در کلاس درس جابه جا می شود) انجام شده است؛ مطالعه حاضر به منظور بررسی تأثیر این رویکرد بر پیشرفت یاددهی- یادگیری ریاضی دانش آموزان دختر پایه هفتم طراحی شد. در این مطالعه 60 دانش آموز دختر در دو گروه آزمایش و گواه شرکت داشتند. دانش آموزان گروه آزمایش به مدت هشت جلسه (90 دقیقه ای)، مبحث جذر و توان بر اساس کتاب درسی ریاضی پایه هفتم را به شیوه کلاس درس معکوس آموختند. در پایان، دانش آموزان هر دو گروه در آزمون پایانی مبحث جذر و توان شرکت کردند. نتایج حاصل از بررسی داده ها نشان داد که اگرچه عملکرد دانش آموزان گروه آزمایش (کلاس درس معکوس) بهتر از عملکرد دانش آموزان گروه گواه است؛ ولی تحلیل کواریانس نشان داد که این اختلاف در میانگین دو گروه از نظر آماری معنی دار نیست.
نقش واسطه ای باورهای خودکارآمدی در رابطه ارضای نیازهای اساسی روان شناختی و ادراک از کیفیت فضای دانشگاه با سازگاری دانشجویان با دانشگاه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی رابطه ساختاری بین ارضای نیازهای اساسی روان شناختی و ادراک از کیفیت فضای دانشگاه با سازگاری با دانشگاه، همراه با واسطه گری باورهای خودکارآمدیبود. این پژوهش از نوع همبستگی بود. شرکت کنندگان 469 نفر از دانشجویان دانشگاه شیراز بودند، که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند، و پرسش نامه نیازهای اساسی روان شناختی گانیه، پرسش نامه دانشکده و محیط دانشگاه مک دونالد، مقیاس ابعاد خودکارآمدی موریس، و پرسش نامه سازگاری دانشجویان با دانشگاه بیکر و سیرک را تکمیل نمودند. پایایی و روایی نمرات حاصل از ابزارهای پژوهش با استفاده از روش آلفای کرونباخ و تحلیل عامل تأییدی تعیین شد. نتایج تحلیل مدل یابی معادلات ساختاری نشان داد، مدل پیشنهادی با داد ه های این پژوهش برازش مناسبی دارد، و اثر مستقیم نیازهای اساسی روان شناختی و کیفیت فضای دانشگاه بر باورهای خودکارآمدیوسازگاری با دانشگاه تأیید شد. باورهای خودکارآمدینیز بر سازگاری با دانشگاه اثر مستقیم و همچنین داشت. همچنین یافته ها نشان دادند ارضای نیازهای اساسی روان شناختی و کیفیت فضای دانشگاه با واسطه گری باورهای خودکارآمدیبر سازگاری با دانشگاه تأثیر مثبت و غیرمستقیم دارند. بر اساس نتایج به دست آمده از این پژوهش می توان گفت ارضای نیازهای اساسی روان شناختی و کیفیت فضای دانشگاه از طریق افزایش باورهای خودکارآمدی، بر سازگاری دانشجویان با دانشگاه تأثیر دارد.
نظریه پردازی در برنامه درسی: تبیینِ تفهمی تجربه های تربیتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه پردازی در برنامه درسی روش شناسی تدوین نظریه است و بر این اساس دو ساختار تبیینی و تفهمی برای تدوین نظریه ها مشخص شده است. نظریه های تبیینی به سیاق علوم تجربی و نظریه های تفهمی با در نظر گرفتن درجاتی از درگیر شدن شخصی، تکرار ناپذیری و فهم پیچیدگی ها تدوین می شوند. در این مقاله دو ایده اصلی نظریه پردازی عینیت گرا-کاهش گرا و ذهنیت گرا -رمز و راز گرا و شاخه نومفهوم گرایی مربوط به آن در انطباق با نظریه های تبیینی و تفهمی قرار می گیرند و نابسندگی آنها در مواجهه با ساحت های حیات انسانی مشخص می شود. عصب پدیدارشناسی به عنوان درمان نابسندگی بخشی نگری و تفکیک منابع معرفتی و ذهنی معرفی و بر اساس اصول آن، مسائل به شکل شبکه ای از وجوه مختلف پدیدارهای متنوع و حالت های ناظر بر محتوای آنها صورت بندی می شود.
طراحی الگوی شایستگی های مصرف پایدار در دانش آموزان دوره ابتدایی-رویکرد فراترکیب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، طراحی الگوی شایستگی های مصرف پایدار در دوره ابتدایی می باشد. روش پژوهش، فراترکیبِ است. در گام اول، سؤال پژوهش مطرح "الگوی شایستگی های مصرف پایدار دانش آموزان دوره ابتدایی چیست؟" و بر اساس آن اعضای تیم فراترکیب مشخص شدند. در گام دوم و سوم، منابع داده های پژوهش شامل پایگاه های اسکوپوس، اشپرینگر و ...، تعیین و معیارهای شمول مقالات مشخص گردید. در گام چهارم، با تجزیه و تحلیل داده ها، 56 مضمون پایه مرتبط با مصرف پایدار استخراج شد و سپس به ترکیب یافته ها پرداخته شد. در این گام، مضامین پایه استخراج شد و در 9 مضمون سازمان دهنده ی سطح دوم شامل دانش اقتصادی(مانند آشنایی با سیاست پولی و مالی)، دانش اجتماعی – فرهنگی (آشنایی با مصرف پایدار و ناپایدار) و دانش زیست محیطی (آشنایی با شیوه های بازیافت و بازیابی کالا)؛ مهارت اقتصادی (مهارت در خرید مواد غذایی پایدار)؛ مهارت اجتماعی – فرهنگی (توانایی در شناسایی نمونه های مصرف و تولید ناپایدار) و مهارت زیست محیطی (مانند توانایی مشارکت در بازیافت)؛ نگرش اجتماعی – فرهنگی (تعهد و مسئولیت اجتماعی نسبت به نحوه مصرف) و نگرش زیست محیطی (احساس تعهد نسبت به کاهش اثرات زیست محیطی) طبقه بندی شدند. و مضمون سازمان دهنده سطح دوم در 3 مضمون سازمان دهنده سطح اول اقتصادی؛ اجتماعی- فرهنگی و زیست محیطی قرار گرفتند و در انتها نیز، شبکِه مضامین شایستگی های مصرف پایدار ترسیم گردید. الگوی طراحی شده در این پژوهش، چارچوبی برای آموزش شایستگی های مصرف پایدار برای دانش آموزان دوره ابتدایی، در سطوح مذکور را که پیش از این میسر نبود، فراهم آورده است. و از اعتباریابی توصیفی، اعتباریابی تفسیری – نظری- پراگماتیک، استفاده شد.
طراحی و اعتباریابی چارچوب برنامه درسی ذهن شاد در دوره ابتدایی- رویکرد ترکیبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های برنامه درسی دوره دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
154 - 178
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، طراحی و اعتباریابی چارچوب برنامه درسی ذهن شاد در دوره ابتدایی بود. این پژوهش جزء پژوهش های ترکیبی، از نوع اکتشافی متوالی و مدل طبقه بندی بود که در دو مرحله کیفی و کمّی اجرا شد. بخش کیفی با استفاده از روش فراترکیب تبدیلی و طی شش مرحله ساندلوسکی و باروسو (2007) انجام شد. منابع گردآوری داده ها در بخش کیفی هفت پایگاه داده «اسکوپوس»، «امرالد»، «ساینس دایرکت»، «اشپرینگر» و «پروکوئست»، «پایگاه نشریات کشور» و «پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی» بودند. داده ها با استفاده از روش کدگذاری تجزیه و تحلیل شدند. چارچوب برنامه درسی ذهن شاد در دوره ابتدایی شامل عناصر اهداف (درک شادی به عنوان پادزهر در حل مشکلات اجتماعی، عاطفی و رفتاری)، محتوا (آموزش مهارت های کارگروهی)، نقش معلم (عامل انگیزاننده)، نقش دانش آموز (فعال و تعاملی)، روش های تدریس (شعر و آواز)، ارزشیابی (ترکیبی)، مواد آموزشی (ایفای نقش)، نوع برنامه درسی (رسمی و قصد شده)، سطح تحصیلی (دوره ابتدایی)، مشارکت کنندگان در طراحی و اجرای برنامه درسی (معلم و دانش آموز)، مکان (کلاس درس) و زمان آموزش (45 دقیقه) طراحی شد. سپس بخش کمّی به منظور اعتباریابی چارچوب مذکور تعریف گردید. بخش کمّی با استفاده از روش توصیفی پیمایشی و مقیاس محقق ساخته انجام شد. جامعه آماری در بخش کمّی تمامی معلمان دوره ابتدایی و آشنا با مبانی مشاوره تحصیلی، برنامه ریزی درسی و مدیریت آموزشی بودند که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، تعداد 65 نفر از معلمان دوره ابتدایی شهر شیراز به عنوان نمونه انتخاب و مقیاس مربوطه بین آنان توزیع گردید. به منظورتعییناعتبارمقیاس،ازروشاعتبارمحتوا و محاسبه شاخص های نسبت روایی محتوا و روایی محتوا استفاده شد. پایایی ابزار نیز توسط روش همسانی درونی محاسبه گردید. داده های کمّی با استفاده از روش تحلیل عامل تأییدی تجزیه و تحلیل شدند که در نهایت مشخص گردید چارچوب برنامه درسی ذهن شاد در دوره ابتدایی از اعتبار لازم برخوردار می باشد. نتیجه اینکه نیاز کودکان، تنها به بهره مندی از آموزش مناسب محدود نمی شود بلکه کودک، نیاز مهم دیگری هم دارد و آن هم نیاز به شادی و نشاط است.
The Effect of the Idea of Education Content Knowledge on the Planning and Development of Faculty Members in Farhangian University, Region 2 of the Country(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
Curriculum Research, Volume ۱, Issue ۱, Summer ۲۰۲۰
69 - 76
حوزههای تخصصی:
Purpose : The impact of content knowledge idea instruction on teaching quality of Farhangian University faculty members of Region 9 of Iran. Method : This applied study was conducted with a mixed approach using a qualitative and quantitative approach. In the qualitative section, the statistical population included 20 professors of Farhangian University in Region 9, 10 of who were selected by purposive sampling method based on saturation law, and 263 faculty members, professors and visiting lecturers of Farhangian University in Region 9 of the country. Including (Semnan, Mazandaran and Golestan) were in the quantitative section that 156 of them were selected as a sample using random sampling method classified according to Cochran's formula. To collect data, two content knowledge education questionnaires (researcher-made) with 82 questions and the development of faculty members of Qoroneh et al. With 93 questions were used. The validity and validity of the instruments were confirmed by the supervisors and consultants and the combined reliability and Cronbach's alpha were calculated higher than 0.7. SPSS21 and PLS3.2 software and structural equations were used for data analysis. Findings : The results of structural equation test showed that the effect of content knowledge of education and training on the development of faculty members in Farhangian University, Region 9 was positive and significant. Conclusion : The results showed that the effect of content knowledge of education on the development of faculty members in Farhangian University in 9 countries has been significant.
شناسایی صلاحیت های حرفه ای مربیان پیش دبستانی در فرایند برنامه ریزی درسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله با هدف شناسایی صلاحیت های حرفه ای مربیان پیش دبستانی در فرایند برنامه ریزی درسی از دیدگاه متخصصان، به روش آمیخته اکتشافی ناهمزمان، انجام شده است. مشارکت کنندگان در بخش کیفی 12 نفر از اساتید دانشگاه ها و کارشناسان بودند که به روش هدفمند و زنجیره ای انتخاب شدند. جامعه آماری،180 نفر مربیان پیش دبستانی اهواز در سال 1397 بودند که با روش تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات بخش کیفی، مصاحبه نیمه ساختاریافته و در بخش کمی، پرسشنامه محقق ساخته بود. در بخش کیفی 4 مؤلفه اصلی و 48 مؤلفه فرعی شناسایی شدند که بر اساس روش کدگذاری اشتراوس و کوربین کدگذاری و مقوله بندی شد. طبق نتایج، مربیان در تمام مراحل برنامه ریزی درسی از صلاحیت های حرفه ای چندانی برخوردار نیستند و تفاوت آنها با میانگین مطلوب معنادار است. همبستگی همه متغیرها، مثبت معنا دار است. کمترین همبستگی بین دو متغیر گزینش و سازماندهی محتوا با ارزشیابی و بیشترین همبستگی بین دو متغیر نیازسنجی و الگوهای یاددهی-یادگیری مشاهده شد.
شناسایی ابعاد و مؤلفه های تغییر بینش دبیران برای آموزش کارآفرینانه به منظور ارائه یک مدل کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات برنامه درسی ایران سال پانزدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۵۸
205 - 228
حوزههای تخصصی:
هدف مقاله حاضر، تعیین ابعاد و مؤلفه های الگوی تغییر بینش دبیران با هدف آموزش کارآفرینانه بوده است. روش مقاله حاضر کیفی از نوع پدیدار شناسی بوده است. محیط پژوهش شامل کلیه کارشناسان آموزش متوسطه آموزش و پرورش شهر اصفهان بوده است. نمونه گیری نظری تا حد اشباع بوده است. ابزار تحقیق شامل مقالات و مصاحبه با کارشناسان به تعداد 23 نفر بود. برای تأمین روایی ابزار تحقیق از روش تأییدپذیری و برای اعتباریابی از روش همگرایی مصاحبه های انجام شده استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات از روش تحلیل مضمون و کُدگذاری استفاده شد. نتایج تحقیق نشان داد، ابعاد و مؤلفه های تغییر بینش دبیران با هدف آموزش کارآفرینانه مبتنی بر کُدگذاری باز، محوری و انتخابی، شامل 7 بُعد: بهره وری در تدریس، اخلاق آموزشی، رشد حرفه ای، زودبازده سازی برنامه درسی، درس پژوهی، تأمل بر برنامه درسی، آینده پژوهی) و 110 گویه بوده است. این مقاله نشان داد، برای تغییر بینش معلمان جهت آموزش کارآفرینانه، می توان از الگوی بدست آمده از این تحقیق استفاده کرد.
مطالعه تجارب زیسته دانش آموزان دوره ابتدایی از یادگیری مبتنی بر رویکرد کلاس معکوس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های برنامه درسی دوره دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
130 - 153
حوزههای تخصصی:
در پژوهش حاضر تجارب عمیق دانش آموزان پسر پایه پنجم ابتدایی از کلاس معکوس به شیوه کیفی و از نوع پدیدارشناسی بررسی شد. با توجه به ماهیت پژوهش از روش نمونه گیری هدفمند از نوع معیار استفاده شد، که با مصاحبه عمیق 15 دانش آموز، داده های اخذ شده به اشباع رسید. داده های حاصل از تجارب زیسته دانش آموزان به روش کُلایزی (2002) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند و از نرم افزار MAXQDA11 به عنوان ابزار تحلیل داده ها استفاده شد. یافته های حاصل از تجارب زیسته دانش آموزان، در 9 مضمون اصلی"حل مشکلات یادگیری"، "بهبود مسائل کلاسی و خانه"، "اثرات تغییر محیطی"، "افزایش سواد فناوری"، "مشارکت و تعامل"، "لذت بردن از یادگیری"، "یادگیری مادام العمر و در حد تسلط"، "کنترل یادگیری"، "پوشش سبک های یادگیری و نیازهای ویژه" دسته بندی شد. تجارب دانش آموزان نشان می دهد که استفاده از کلاس معکوس دارای نتایج اثربخش و مثبتی در جهت یادگیری آنان داشته است و شرایط متفاوتی نسبت به روش های سنتی برای دانش آموزان ایجاد کرده است.
Designing Desirable Curriculum Goals Based on the Components of Entrepreneurship in Elementary Schools: The Viewpoint of Teachers and Experts(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
Curriculum Research, Volume ۱, Issue ۱, Summer ۲۰۲۰
30 - 41
حوزههای تخصصی:
The purpose of this study was to carry out a design on the desirable goals of curricula based on the components of entrepreneurship in the elementary schools from the viewpoint of teachers and experts. Hence, the research employed grounded and applied method. To collect data, a 22-item researcher-made questionnaire was designed in terms of knowledge, attitude, and skill. The sample size of 289 teachers was used using the Cochran formula, the entire statistical population was sampled as the statistical population of experts was limited. A random stratified sampling method was used to select the teachers’ sample. Frequency and percentages were used to analyze the data at the descriptive statistics level. In inferential statistics, chi-square test was used at 5% significance level. The results of the research revealed that, from the viewpoint of teachers and specialists, the desirable goals in the entrepreneurial curriculum were well suited to the dimensions of knowledge, attitude, and skills.
مقایسه الگوی ارتباط کلامی فلاندرز در مدارس ابتدایی عادی و هوشمند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات برنامه درسی ایران سال پانزدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۵۹
93 - 114
حوزههای تخصصی:
یکی از پیامدهای نفوذ فناوری در عرصه آموزش و پرورش، ایجاد و گسترش مدارس هوشمند با شکلی متفاوت از ارتباطات و تدریس است. از مهمترین الگوهای ارتباطات، الگوی کلامی فلاندرز می باشد. مقاله حاضر در پی مقایسه مدارس هوشمند و عادی از منظر این الگوست. روش تحقیق از نوع علی–مقایسه ای و نمونه تحقیق شامل 20 مدرسه شهرستان ارومیه (10 مدرسه عادی و 10 مدرسه هوشمند) است. داده های پژوهش با استفاده از فهرست وارسی مشاهده مبتنی بر جدول طبقه بندی تحلیل تعاملی فلاندرز جمع آوری شده اند. یافته ها نشان داد که در تمام مؤلفه های مطلوب الگوی ارتباط کلامی فلاندرز ، یعنی گفتار غیرمستقیم و گفتار آغازگرانه، مدارس هوشمند از شرایط بهتری برخوردارند و نیز خاموشی و گفتار مستقیم (مؤلفه های نامطلوب ارتباط) در مدارس عادی بیشتر به چشم می خورند. بنابراین پیشنهاد می شود اقدامات لازم جهت تجهیز مدارس بیشتر به فناوری اطلاعات و ارتباطات و نیز آموزش معلمان به منظور استفاده بهینه از آنها انجام گیرد.
رویکرد پدیدارشناسانه به تجارب معلمان مدارس ابتدایی دخترانه از اجرای طرح شناسایی و هدایت استعدادهای برتر (شهاب)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های برنامه درسی دوره دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
179 - 200
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، استفاده از رویکرد پدیدارشناسانه جهت بررسی تجارب معلمان مدارس ابتدایی دخترانه از اجرای طرح شناسایی و هدایت استعدادهای برتر (شهاب) بود رویکرد پژوهش کیفی بود و از روش پژوهش پدیدارشناسی توصیفی استفاده شد. میدان پژوهش، کلیه معلمان زن پایه پنجم ابتدایی مدارس دخترانه مجری طرح شهاب ناحیه دو همدان در سال تحصیلی 98-97 بودند. بر اساس روش نمونه گیری ملاک محور و قاعده اشباع نظری، تعداد 16 نفر از معلمان به عنوان مشارکت کننده انتخاب شدند، روش جمع آوری داده ها مصاحبه نیمه ساختاریافته بود. زمان مصاحبه از 25 تا 40 دقیقه متغیر بود. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات از کدگذاری و تحلیل مضمون استفاده شد براساس یافته ها، تجربیات و ادراکات معلمان در چهار مضمون سازمان دهنده شامل مضامین انگیزشی، ستادی و پشتیبانی، آموزشی و اجتماعی و فرهنگی طبقه بندی شد و در مجموع 31 مضمون پایه، برای مضامین سازمان دهنده شناسایی شد. همچنین نتایج نشان داد، معلمان ادراکات و تجربیات ناخوشایندی نسبت به اجرای طرح داشتند و بیشترین تجربیات ناخوشایند، مربوط به عوامل آموزشی بود.جایگزین ساختن خلاقیت، خودآغازی، جستجوگری، خوداکتشافی و خودانگیزشی به جای آموزش نتیجه محور، نمره محور، رقابت محور، پر آموزی و پرباری حافظه در سایه طرح شهاب نیازمند تعامل کلیه عوامل درگیر از جمله بنیاد ملی نخبگان، سازمان پرورش استعدادهای درخشان، دفتر هدایت استعدادهای درخشان، جامعه، خانواده، معلم و مدیر مدرسه است.