عرصه تعاملات سیاسی، عرصه کارگزاری انسان هاست و ابزار تعامل کارگزاران انسانی نهایتاً «زبان» است. نظریات مختلف در رشته های متنوع علوم انسانی می تواند ما را در فهم زمینه شکل گیری این تعاملات زبانی یاری کند؛ اما هیچ تحلیل سیاسی ای نمی تواند خود را صرفاً به این سطح پیرامونی محدود کند. تحلیل گران همواره با متونی مواجه اند و تحلیل آن ها نیز نیازمند نظم روش شناختی است تا به فهم روشن از این تعاملات زبانی برسد. رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی واجد یک جعبه ابزار روش شناختی مجهز است که آشنایی با آن می تواند ما را در فهم تعاملات زبانی در عرصه سیاسی یاری کند. رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی همچنین درک کارکردی بسیار منظمی از عرصه گفتمان دارد و گفتمان ها را بر این اساس خالقِ یک جهان و عرصه تعامل معرفی می کند. جهانی که واجد قواعدِ بازی و تعامل مشخص است و کارگزاران انسانی و نهادی در این جهانِ بازنمایی و معرفی شده در هر گفتمان، هریک واجد سهمی مشخص از قدرت اند. براساس بازنمایی از جهان است که سنخ خاصی از رابطه قدرت بین کارگزاران شکل می گیرد. کالبدشکافی گفتمان ها براساس این کارکردها می تواند پژوهشگر علوم اجتماعی را قادر به فهم روشن تر از بازی های زبانی و معانی ای کند که هر دال یا واژه در این بازی ها واجد آن است.