فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۷٬۷۸۱ تا ۷٬۸۰۰ مورد از کل ۵۲٬۵۲۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
اشعار عامه بخش مهمی از ادبیات شفاهی و برگرفته از احساسات، رنج ها، شادی ها، آرزوها، نیایش ها و عشق های مردم عامه است که طی قرن ها از گذشتگان به آیندگان و از نسلی به نسل دیگر رسیده و نمایان کننده فرهنگ، تفکر، باور و رسوم گویای آنان بوده و به صورت دست نخورده باقی مانده است. استان بوشهر به دلیل دارا بودن آب و هوا و اقلیم متنوع و احاطه شدن با دریا، کوه و دشت ازجمله مناطقی است که فرهنگ عامه غنی و پرباری دارد. زندگی مردم این استان از زمان تولد تا مرگ همواره با اشعار زیادی همراه بوده است که این اشعار عامه متناسب با لهجه و گویش مردم، برای مقاصد و اهداف گوناگون کاربرد داشته است. در این پژوهش که از نوع بنیادی و به شیوه تحلیلی توصیفی است در پی شناسایی، جمع آوری، طبقه بندی و بررسی و تحلیل گونه های مختلف اشعار عامه استان بوشهر هستیم. برای انجام این پزوهش از ترکیب دو روش ابزار گردآوری اطلاعات میدانی و کتابخانه ای استفاده کردیم و برآنیم تا به پرسش هایی از این قبیل پاسخ دهیم که چه گونه هایی از اشعار عامه در استان بوشهر وجود داشته است؟ هر یک از اشعار در چه زمان یا مراسمی و به چه شیوه ای خوانده می شده اند؟ راویان و مخاطبان آن ها چه کسانی بوده اند؟ با بررسی و پژوهش در این زمینه، مشخص شد که اشعار عامه استان بوشهر، شامل 7 گونه لالایی ها و ترانه های نوازش، اشعار بازی و سرگرمی، اشعار شادی و سرور، اشعارِ کار، اشعار آیینی، اشعار تغزلی و اشعار سوگواری و غم است. این اشعار همواره با موسیقی و آهنگ همراه بوده که این موسیقی یا توسط دستگاه و سازی خاص نواخته می شده است یا خوانندگان با کشش صدا و ایجاد اصوات متفاوت و یا با استفاده از ابزار کار و بازی و ... به اشعار ریتم و نوای خاص می داده اند و راویان این اشعار نیز عموماً زنان بوده اند.
مقاربه أسلوبیه فی قصیده "مَلحَمَه الصُّمُود" لسمیر العُمَری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال نهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۳۴
110 - 90
حوزههای تخصصی:
تُعَدُّ الأسلوبیه من المناهج النقدیه واللسانیه التی تتناول دراسه النصوص الشعریه فی شتی المستویات کالفونیمات، والإیقاع والحقول الدلالیه والصور الشعریه للعثور علی الدلالات ورصد الملامح الأسلوبیه فی النصّ، فهی طریقه الشاعر فی تشکیل الماده اللغویه. یستهدف البحث دراسه السمات الأسلوبیه فی شعر الشاعر الفلسطینی الحدیث - سمیر العُمَری- عبر قصیدته "ملحمه الصمود". تمّ إعداد هذا البحث وفق المنهج الأسلوبی ثمّ الوصفی التحلیلی للعثور علی نماذج الصور الأسلوبیه فی القصیده والإبانه عن قصدیه الشاعر فی توظیفها. حاول الشاعر عبر توظیف هذه الصور الأسلوبیه إضفاء نمط من أنماط الجمال والتأثیر علی بنیه القصیده الحدیثه. وأخیرًا خلص البحث إلی أنّ الشاعر أراد من خلال استخدام هذه الأنماط الأسلوبیه التعبیر عن العواطف والمشاعر المکبوته التی ترأسها القضیه الفلسطینیه لیجعلها قضیه إنسانیه تشمل کلّ أبناء البشر علی مرّ العصور. من أهمّ المظاهر الأسلوبیه المدروسه فی هذا البحث المستوی الصوتی والإیقاعی والترکیبی والدلالی والصوره الشعریه. تُعَدُّ الأسلوبیه من المناهج النقدیه واللسانیه التی تتناول دراسه النصوص الشعریه فی شتی المستویات کالفونیمات، والإیقاع والحقول الدلالیه والصور الشعریه للعثور علی الدلالات ورصد الملامح الأسلوبیه فی النصّ، فهی طریقه الشاعر فی تشکیل الماده اللغویه. یستهدف البحث دراسه السمات الأسلوبیه فی شعر الشاعر الفلسطینی الحدیث - سمیر العُمَری- عبر قصیدته "ملحمه الصمود". تمّ إعداد هذا البحث وفق المنهج الأسلوبی ثمّ الوصفی التحلیلی للعثور علی نماذج الصور الأسلوبیه فی القصیده والإبانه عن قصدیه الشاعر فی توظیفها. حاول الشاعر عبر توظیف هذه الصور الأسلوبیه إضفاء نمط من أنماط الجمال والتأثیر علی بنیه القصیده الحدیثه. وأخیرًا خلص البحث إلی أنّ الشاعر أراد من خلال استخدام هذه الأنماط الأسلوبیه التعبیر عن العواطف والمشاعر المکبوته التی ترأسها القضیه الفلسطینیه لیجعلها قضیه إنسانیه تشمل کلّ أبناء البشر علی مرّ العصور. من أهمّ المظاهر الأسلوبیه المدروسه فی هذا البحث المستوی الصوتی والإیقاعی والترکیبی والدلالی والصوره الشعریه.
تأملی بر «درد دل؛ تحریر نوین نفثه المصدور» تألیف دکتر منصور ثروت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ ادبیات بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۸۴
109-125
حوزههای تخصصی:
تتبع در متون کهن، برای علاقمندان امروزی - در کنار جذابیت - دارای برخی مضایقی است که طی آن جز با امعان نظر، تأمل و مراجعه به کتب مرتبط مقدور نیست؛ حال اگر این متون به زیور تصنع و تکلف نیز مزین باشند، اهمیت کار را دو چندان می کنند. از جمله کتبی که به خاطر ابعاد تاریخی - ادبی- فرهنگی، توجه شارحان و علاقمندان را به خود جلب، و باعث تألیف آثاری در این زمینه شده، کتاب نفثه المصدور نسوی است. در این میان، یکی از شروحی که با نگاهی متفاوت بدان پرداخته، کتاب «درد دل؛ تحریر نوین نفثه المصدور» تألیف منصور ثروت است. ایشان در این کتاب با در نظر داشتن طیف های مختلف علاقمندان در رشته های مختلف، این متن را به شیوه ای استادانه به نثری ساده و روان درآورده اند که در نوع خود منحصر به فرد و قابل تحسین است؛ حال آنکه هر متنی به مصداق «به ناچار حشوش بود در میان» خالی از برخی اشکالات ولو اندک نیست. از جمله اشکالات این برگردان، صرف نظر از برخی اغلاط تایپی در متن اصلی، مربوط به کم توجهی شارح محترم به کتاب مستطاب امیرحسن یزدگردی و برخوردهای مختلف با متن در موقعیت های یکسان است. این پژوهش با بهره گیری از روش استقرایی مبتنی بر تحلیل و با بازبینی چندین باره، با ارائه پیشنهاداتی در پی تنقیح هر چه بهتر این اثر بوده است.
بررسی استعاره مفهومی «جهان هستی، درخت است» در متون عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در جستار حاضر، استعاره مفهومی «جهان هستی، درخت است» در سه متن عرفانی انسان کامل عزیزالدین نسفی، مرصادالعباد نجم الدین رازی و معارف بهاءولد بررسی می شود. پرسش های پژوهش عبارت اند از: 1. نویسندگان این آثار کدام یک از دریافت ها و تجربه های عرفانی انتزاعی خود را درباره عالم هستی با بهره گیری از قلمرو مبدأ درخت تبیین کرده اند؟ 2. از انطباق میان حوزه مبدأ و مقصد در استعاره مفهومی مورد بحث، چه جفت های متناظری شکل گرفته است؟نگارندگان برای پاسخگویی به این پرسش ها، ابتدا به شیوه استقرایی متن های مورد مطالعه را واکاوی و شواهد کاربرد استعاره مفهومی «جهان هستی به مثابه درخت» را استخراج کردند. سپس به شیوه توصیفی تحلیلی به بررسی داده های پژوهش پرداختند. دستاورد تحقیق بیانگر آن است که نویسندگان یادشده از این استعاره مفهومی به منظور بیان مفاهیمی چون مبدأ آفرینش، توحید ذاتی، انسان کامل، بلوغ و حریت، مبدأ ارواح، مبدأ عالم، وحدت وجود، مرگ و معاد استفاده کرده اند. بعضی از جفت های متناظری که در این آثار، از نگاشت درخت و اجزا و عناصر مربوط به آن بر پدیده های انتزاعی عالم هستی حاصل می شود عبارت اند از: «درخت/ جهان، آفرینش و هستی، زمین و آسمان (مجازاً دنیا)، جسم انسان»، «میوه/ انسان، حضرت محمد (ص)، روح انسان»، «تخم/ عقل اول، روح محمدی، گوهر ذات الهی»، «رسیدن و پختن میوه/ رسیدن آدمی به کمال» و «جداشدن میوه از درخت/ مفارقت روح از جسم».
بررسی جایگاه زن و بحران خانواده در داستان معاصر براساس دو رمان فمینیستی فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه زبان و ادبیات فارسی سال ۲۰ زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴۳
103 - 130
حوزههای تخصصی:
جنبش «فمینیسم» با هدف دفاع از حقوق زنان شکل گرفته و فرازوفرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. ازجمله مسائلی که به شدت در کانون توجه فمینیست ها قرارگرفته جایگاه خانواده و مسائل مربوط به آن است. فمینیست های افراطی با نگاهی ضد ارزشی به روابط زناشویی، ازدواج های رسمی، فرزند آوری، تعهد در ازدواج و... استحکام خانواده ها را، به ویژه در دنیای مدرن، با خطر مواجه می سازند. در این میان، نویسندگان فمینیست در قالب خلق آثار داستانی با رویکردهای افراطی ذهنیت ضد ارزشی درباره خانواده و مسئله ازدواج را در میان خوانندگان گسترش می دهند. مقاله حاضر درصدد است تا با رویکردی آسیب شناسانه، دو رمان فمینیستی فارسی را با تأکید بر جایگاه زنان و خانواده بررسی و نقد کند. آثار منتخب شامل «سگ و زمستان بلند» از شهرنوش پارسی پور و «پرنده من» از فریبا وفی می شود. نتایج نشان می دهد که آثار داستانی منتخب با خلق شخصیت های ضعیف از زنان، ترویج دیدگاه های تند علیه مردان، موردتردید قرار دادن مسأله ازدواج و جایگاه ارزشی خانواده، نتوانسته است به بهبود موقعیت زنان داستان ها یاری برساند و با جدا ساختن آن ها از جایگاه و نقش طبیعی و اجتماعی شان، قهرمانان زن را دچار بحران هویت کرده است.
بازتعریف «بنیادگرایی» در رمان بنیادگرای مردد نوشته ی محسن حمید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال دوازدهم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴۸
115-141
حوزههای تخصصی:
مفهوم «بنیاد گرایی» اصالتاً متعلق به حوزه تحقیقات دین و به ویژه دین مسیحیت بوده؛ اما به تدریج آن را وارد سایر دین ها نیز کرده اند. پژوهشگران این حوزه در تلاش بوده اند ضمن بررسی تاریخ ظهور این پدیده، دلایل شکل گیری و وجوه مشترک آن در دین های مختلف را بکاوند. اما به دنبال چند واقعه تاریخی، ازجمله انقلاب ایران، قضیه سلمان رشدی و به ویژه اتفاق های 11 سپتامبر 2002، واژه «بنیاد گرایی» در عرصه عمومیِ غرب توسط رسانه ها مصادره شد و با استحاله کامل، به یک دال با دلالت های سیاسی و غیر دینی بدل گردید. در این فرایند که در چارچوب کلان روایت نو شرق شناسی تحقق یافت، دو راهبرد نشانه شناسی پیگیری شده است. ابتدا تلاش می شود مدلول های چند گانه «بنیادگرایی» در دین های مختلف به یک مدلول واحد و متعیّن، یعنی دین اسلام، تقلیل یابد و در گام بعد مدلول های گسترده دین اسلام (و به بیان بهتر مسلمانی) به یک مدلول بسیار کوچک یعنی «افراطی های مسلمان» فرو کاسته شود. محسن حمید در رمان جریان ساز خود بر آن بوده است تا ضمن باز نویسی این روایت/ فرایند، ضمن کمک به تکثیر دلالت های بنیاد گرایی، دلالت های اصیل دینی آن را احیا نماید، از تحدید مدلول های آن جلو گیری کند و راه را بر دو قطبی سازی مورد پسند گفتمان نوشرق شناسی یعنی همان دوقطبی شرق غرب یا اسلام لیبرالیسم ببندد. در مقاله حاضر با تکیه بر آرای نظریه پردازان حوزه «بنیادگرایی» و مقایسه آن با چگونگی بازنمایی آن در رمان بنیادگرای مردد ، نشان داده شده که چگونه اثر ادبی می تواند ضمن تأیید بخشی از نظریه ها، بینش های جدیدی در این حوزه ارائه دهد و کمک کند تا پیچیدگی های این موضوع در دنیای جدید واکاوی شود. این جستار درصدد است تا استدلال کند که چگونه رمان بنیادگرای مردد برداشت های رسانه ای و حتی نخبگانی در دنیای غرب از «بنیادگرایی» را به چالش می کشد و به باز تعریف و باز مصادره آن دست می زند.
عناصر تراژیک در داستان های سیاوش و فرودِ شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تراژدی در شکل اصیل یونانی خود، به صورت نمایش روی صحنه اجرا می شد. ارسطو از نخستین کسانی بود که درباره ی تراژدی در کتاب "فن شعر" بحث کرد و آن را از انواع شعر دانست به شکلی که تقلید کردارهای مردم باشد و آن ها را از آنچه هستند برتر نشان بدهد؛ همچنین ارسطو درباره ی ویژگی های صحنه و بازیگران تراژدی، توضیحات کاملی را ارائه داد. در روم باستان تراژدی هایی خلق شد که صرفا برای اجرا روی صحنه نوشته نشده بود. در دوران قرون وسطی و رنسانس، عنصر نمایشی بودن، به عنوان اصلی ترین عنصر در بررسی آثار تراژیک به حساب نمی آمد. تا جایی که در دوران معاصر ویژگی های تراژدی در رمان ها و منظومه های شعر نیز قابل بررسی است. شاهنامه ی فردوسی به عنوان یک اثر منظوم حماسی دارای داستان هایی است که می توان تحت عنوان تراژدی از آن ها یاد کرد. داستان هایی که قهرمانانی دارد، به فاجعه ختم می شود، ذهن انسان را درگیر موضوع فلسفه ی زندگی می کند، رقت قلب می آورد و باعث پالایش روح می شود. مولفان برآنند تا به جستجوی عناصر کلیدی تراژدی یونانی در دو داستان تراژیک شاهنامه ی فردوسی، سیاوش و فرود، بپردازند. نتایج تحقیق نشان می دهد که این دو داستان نمی توانند مصداق کامل تراژدی یونانی باشند و در این راستا مهم ترین وجه افتراق، شکل روایی شاهنامه است که با شکل نمایشی تراژدی یونانی هماهنگ نیست، اما به لحاظ ویژگی های محتوایی، این دو داستان در بسیاری از موارد با عناصر کلیدی تراژدی، در نوع یونانی خود، همپوشانی دارند؛از این رو میتوان این دو داستان را تراژدی دانست. واژه های کلیدی:شاهنامه فردوسی،ادبیات تطبیقی
رویکردی تعلیمی بر مفهوم واژه عشق درگزیده ای از منظومه های غنایی قرن های هفتم تانهم(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش در پی بررسی واژه عشق در منظومه های غنایی هفتم تا نهم است ومساله اصلی آن پاسخ به این پرسش است که سرایندگان این دوره زمانی با مواجهه با واژه عشق چه توصیه ای برای مخاطبان خود داشته اند و یا ایشان را به تشویق یا تحذیر رهنمون ساخته اند در این میان از مثنوی های عاشقانه محمد عصار تبریزی ، نزاری قهستانی و خواجوی کرمانی وقاضی مسعود قمی ،امین احمد صافی وسلیمی جرونی بهره گرفته شده است وچنین مشخص می شود که در تعلیم عشق شاعران مذکور بیشتر با دید مثبت به واژه عشق نظر داشته اند و خوانندگان را به گذشت و دوری از منیت و کمال گرایی تشویق نموده اند . واژهای کلیدی : عشق ، تعلیم ،منظومه غنایی ،قرن هفت وهشت این نگارش در پی آن است مفهوم تعلیمی واژه عشق ، در بین سرایندگان منظومه های عاشقانه قرون ششم تا نهم را بررسی نماید هرچند هرکدام از منظومه های غنایی این دو قرن مفاهیم تعلیمی بسیاری در منظومه های خود وارد ساخته اند که از حوصله بحث خارج است اما همانطور که اشاره شد برآن هستیم نظر سرایندگان در مواجهه با واژه عشق را بررسی نماییم تا آشکار گردد هر کدام ازایشان برای مخاطبان خود چه توصیه ای داشته اند و در این بین ازسرایندگانی مانند نزاری قهستانی، محمد عصار تبریزی، خواجوی کرمانی، خواجه مسعود قمی، سلیمی جرونی و امین احمدصافی نام می آوریم
تحلیل تطبیقی تصاویر بلاغی عشق، غم و مرگ در اشعار سهراب سپهری و مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از میان شاعران صاحب سبک معاصر، سهراب سپهری شاعری است که شعرهایی با رنگ و بو و نگرش عرفانی دارد. با توجّه به عرفانی بودن برخی از این اشعار و نیز سرآمد بودن سپهری در میان شاعران عصر خود، بررسی مقایسه ای میان عناصری چون عشق، غم و مرگ در اشعار سپهری و مولوی می تواند نشان دهد چه شباهت ها و تفاوتهایی در نگاه این دو شاعر وجود دارد. این سه عنصر از عناصر اصلی و مفاهیم مشترک انسانی است که نوع نگاه شاعران به این مفاهیم می تواند بیانگر تفاوت ها و تشابه های اندیشگانی آن ها باشد به خصوص که هر دو شاعر نیز گرایش و تمایلات عرفانی دارند. این پژوهش به دلیل تفاوت در حجم آثار دو شاعر کیفی است و استفاده از جدول، تنها به دلیل سامان دادن و ایجاد نظم در بررسی و تحلیل داده هاست. در این پژوهش، از تمام اشعار سپهری و سه دفتر اول مثنوی استفاده شده است. همچنین، برای رسیدن به این هدف از ابزار «تشبیه» استفاده شده است؛ زیرا تصاویر بلاغی و به ویژه تشبیه، نشان دهنده تصوّرات هنرمند از خود و هستی است و نسبت به بیان مستقیم این مزیّت را دارد که با ناخودآگاه شاعر نیز در ارتباط است. بررسی ها در این پژوهش نشان می دهد که سپهری نسبت به مولوی، از طبیعت، به عنوان مشبه به بیشتر استفاده کرده و عالی ترین پدیده ها و عناصر را به طبیعت و عناصر آن تشبیه کرده است. این نکته، نشان می دهد که خداوند و طبیعت در تصوّرات سپهری و عرفان طبیعت گرای او همدوش و برابرند. درحالی که مولوی در تشبیهات خود از مشبّه به های مربوط به طبیعت به گونه ای استفاده کرده است، که نشان می دهد طبیعت، بالاترین پدیده نیست و در تصوّرات او امری متعالی که فراتر از طبیعت و نیروهای آن است، وجود دارد. همچنین، این پژوهش نشان می دهد که نگرش مولوی و سپهری به سه بن مایه «عشق»، «غم» و «مرگ»، به هم شبیه و نزدیک است. هر دو شاعر، به غم و مرگ، نگاهی مثبت دارند.
تحلیل ادبیات تعلیمی در انواع ادبی دیگر قرن چهاردهم (نظم)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال یازدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۴۳
86 - 130
حوزههای تخصصی:
ادبیات، زیبایی آفرینی در زبان است و ادبیات تعلیمی، آن دسته از آثار ادبی را شامل می شود که با زبانی ادبی و هنرمندانه به تعلیم و هدایت انسان ها بپردازند. ادب تعلیمی در ایران یکی از پردامنه ترین انواع ادبی است؛ به طوری که اگر یک اثر ادبی کاملاً از نوع تعلیمی نباشد و در انواع حماسی، غنایی و یا نمایشی قرار گیرد، باز تعلیماتی در آن نهفته یا آشکار است. این مقاله پس از تحلیل ادبیات تعلیمی در قلمرو زبانی و ادبی به بررسی این نوع ادبی در قلمرو فکری می پردازد. در قلمرو فکری، ادبیات تعلیمی از نظر محتوایی در شاخه های تربیتی، آموزشی و نیز در دیگر انواع ادبی مورد تحلیل قرار گرفته است. در هرکدام از انواع ادبی تعلیماتی با همان درون مایه به صورت غیرمستقیم وجود دارد. در ادبیات غنایی، تعلیمات بر پایه احساسات انسانی است و شاعر ضمن توصیف و بیان احساسات شخصی خویش در موضوعات مختلف به بیان تعلیمات عاشقانه، عارفانه، آیینی، فلسفی و طنز نیز می پردازد. در ادبیات حماسی، تعلیمات انقلابی، جنگ و پایداری جایگاه ویژه ای دارند. در ادبیات نمایشی، محتوای ارزشی و اخلاقی به صورت غیرمستقیم در آثار نمایشی استفاده می شود که نقش تربیتی آن ها به ویژه برای کودکان و نوجوانان، اهمیت زیادی دارد. وجود ادبیات تعلیمی در انواع ادبی دیگر، نشانه ای از «ادبیات متعهد» در آن آثار است.
دنیاهای محتمل در ساختار روایی مثنوی معنوی ( داستان دژ هوش ربا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دنیاهای محتمل از مبانی نظری سبکشناسی شناختی است و ریشه در فلسفه لایبنیتس دارد. درک چگونگی روایت روایتها مسأله اصلی در این نظریه است و نحوه ارتباط خواننده با روایت ادبی و تأثیر کنش و واکنش متن و خواننده را روشن میسازد. مثنوی معنو ، ی بزرگترین منبع ادب عرفانی است که مبانی عرفان عملی و نظری را دربرمیگیرد. در این جستار برآنیم، براساس نظریه دنیاهای محتمل و با روش توصیفی تحلیلی محتوا، خوانش جدیدی از این کتاب، ارائه دهیم. مولانا به عنوان کارگزار در نقش عامل انتقال داستان با باریکبینی به تولید گفتمان روایی میپردازد و دنیاهایی را در ذهن خواننده رقم میزند که عبارتند از: دنیاهای معرفتی، خیالی، مقصودی و آرمانی. دنیاهای محتمل در داستان دژ هوش ربا اگر...، « بیشتر به صورت دنیای معرفتی و در جهت آموزش نکات عرفانی است که بر اساس الگوی و کلمههایی که آرزو، حسرت » یا « نمایش داده میشود. در دنیای مقصودی مولانا از حرف ربط » بنابراین و تقاضایی را دربردارند، استفاده میکند. عشق مهمترین وسیله کشف و شهود و سازنده دنیای آرمانی مولاناست. در حقیقت این عشق است که سالک را در مسیر معرفت یاری میرساند. دسترسی به این دنیاها به صورت زمانی، زبانی، طبیعی و اشیاء است که بسامد دسترسیهای زمانی بیشتر است.
تفسیر و تحلیل اندیشه حماسی در ایران (شاهنامه) و اسکاندیناوی (حماسه اسکاندیناوی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فارغ از مسئله تأثیرگذاری و تأثیرپذیری آثار دو سرزمین، می توان بابی را گشود در موضوعی خاص که از جهت محتوا در آنها وجوه اشتراکی وجود دارد و آن را دستمایه قیاس یک موضوع، یک گرایش و یک محتوای ویژه مشترک در دو سرزمین مختلف قرار داد. مسئله رویین تنی از نکات پر اهمیت و پر بسامد در تاریخ ادب و اعتقادات سرزمین های مختلف است که رویی جانب تاریخ و رویی جانب تخیل بشر روزگار پیشین دارد. در این پژوهش بنا داریم تا به بررسی اندیشه حماسی ایران و اسکاندیناوی و مشهورترین تجلی این اندیشه در آثار حماسی این دو قوم پرداخته و به بیان وجوه اشتراک و سنجش برتری ها و کاستی های این آثار در مقابل یکدیگر بپردازیم تا به این بهانه، این دو اثر در قابی مشترک به نمایش درآیند و به این واسطه نکاتی چند در باب هر یک با نگاهی دقیق تر آشکار گردد
تحلیل روش شناختی مسئلۀ تأثیر و تأثر ادبی در سخن و سخنوران فروزانفر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی بهار ۱۳۹۸ شماره ۵۲
113-137
حوزههای تخصصی:
همزمان با طرح آرای باختین دربارۀ «منطق مکالمه» در اوایل قرن بیستم که مقدمۀ وضعِ نظریۀ بینامتنیت توسط ژولیا کریستوا در دهۀ 60 میلادی گردید، بدیع الزمان فروزانفر در تألیف سخن وسخنوران، رویکردی انتقادی پدید آورد که بعدها عبدالحسین زرین کوب مبانی نظری آن را ذیل عنوان «نقد نفوذ» در کتاب نقد ادبی تبیین کرد. این پژوهش می کوشد چگونگی عملکرد فروزانفر را در ایجاد روشی منسجم برای بیان تأثیر و نفوذِ صوری و محتوایی در شعر فارسی تبیین کند و ضمن مقایسۀ آن با روش «نقد نفوذ»، آن را به مثابه یک رویکرد انتقادی مستقل معرفی نماید. فروزانفر با دخل و تصرف در مبحث کهن سرقات ادبی، آن را به ابزاری کارآمد و کاربردی برای توصیف چگونگی تأثیرگذاری های ادبی در شعر فارسی تبدیل کرد و با وجود فاصله از خاستگاه نظری بینامتنیت، مفاهیمی مشابه با آن را در تحلیل روابط ادبی در شعر و تعیین نقش و جایگاه شاعران در بستر تاریخ به کار برد.
واژه های برساخته فارسی زبانان به قیاس عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ویژه نامه نامه فرهنگستان (فرهنگ نویسی) ۱۳۹۸ شماره ۱۴
127-137
حوزههای تخصصی:
تحلیل مقایسه ای عوامل سازنده ابهام در کتاب سیبویه و ترجمه آن بر اساس عناصر انسجام دستوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عوامل انسجام متن به عنوان یکی از دستاوردهای زبان شناسی نقش گرا، از ابزارهای کاربردی برای سنجش و تحلیل متن به شمار می آید. از جمله متونی که از دیرباز مورد توجه جامعه بین المللی واقع شده است و در عین حال، به دشواری و دیرفهمی شهره یافته، الکتاب سیبویه است. نظر به اهمیت این اثر در مطالعات زبان شناسی و ضرورت فهم دقیق و درست آن از یک سو، و اما و اگرهای موجود برای بازگردان این اثر به زبان فارسی از سوی دیگر، این پژوهش می کوشد با روش توصیفی تحلیلی و با تکیه بر برش هایی از جلد اول الکتاب، به کمک ابزارهای انسجام دستوری متن، به شناسایی عوامل سازنده ابهام در این کتاب بپردازد. سپس نحوه بررسی انتقال این عوامل را در ترجمه موجود از جلد اول بررسی و تحلیل نماید. یافته های پژوهش حاکی از این است که استفاده حداکثری از پتانسیل زبان عربی در به کارگیری ضمایر و عبارت های اشاری و حذف های مکرر، آن را تبدیل به یک شاخصه سبکی نزد سیبویه کرده است و دیریابی مرجوعات در ارجاعات درون متنی با اسباب مختلف، از جمله چندمرجوعی، احتیاج به دانش پیش زمینه ای، تغییر جنسیت مرجوع، وجود فاصله زیاد بین ارجاع و مرجوع آن و... از سوی دیگر، بسامد بالای ارجاعت برون متنی و حذفیات به قرینه های معنوی که خود مستلزم حرکت رو به جلو در متن، دانش پیش زمینه ای و... است، کتاب سیبویه را تبدیل به یک متن دشوار و سراسر مبهم کرده است. در فرایند ترجمه، این صورت های زبانی با مرجوعات آن ها جایگزین و از ابهام آن کاسته می شود، هرچند این رویکرد منجر به محو کردن شاخصه سبکی سیبویه در متن مقصد می گردد.
آنچه جرجانی از استعاره مفهومی نمی گوید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
استعاره مفهومی یکی از دستاوردهای نوین زبان شناسی شناختی است. این نظریه استعاره را فراتر از یک تمهید بلاغی می نگرد و آن را یکی از سازوکارهای بنیادین ذهن انسانی می شمرد. بر اساس این نظریه کل نظام زبان- و حتی کل نظام تفکر در بشر- با کارکردهای استعاری شکل می پذیرد. این نظریه بسیار بدیع به نظر می رسد امّا از آنجایی که در میان آرای بلاغیون اسلامی – و به ویژه در آرای جرجانی- مواضعی دیده می شود که استعاره را با ایجاد معنی و مفهوم سازی پیوند می دهد، بعضاً به عدم تازگی نظریه استعاره های مفهومی حکم می کنند و بلاغیونی همچون جرجانی را مبدع اوّلیّه این نظریه می پندارند. در این پژوهش صحت و اعتبار این ادعا سنجیده شده است. بی توجهی به آبشخور معرفتی نظریه ها ممکن است باعث پنداشتِ یکسانی آنها شود. از آنجا که استعاره های مفهومی از یافته های زبان شناسی شناختی است، به اصول و مبانی این شاخه علمی متعهد است؛ اصول و مبانی ای که در تاریخ فلسفه غرب و شرق تازگی دارد و در میان آرای بلاغیون اسلامی اثری از آن نیست. در این نوشتار کوشیده ایم نشان دهیم که چرا این اصول و مبانی، زاویه دید جدیدی رو به مفهومِ استعاره باز می کند و بدون توجه به مبانی معرفتی آن، حرفِ تازه استعاره های مفهومی ناشنیده می ماند.
نقد بلاغی شعر مشروطه با تأکید بر اشعار میرزاده عشقی و ابوالقاسم لاهوتی
منبع:
علوم ادبی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۱۶
167 - 205
حوزههای تخصصی:
یکی از راه های شناخت ادبیات یک دوره، نقد و بررسی دقیق آثار ادبی و قضاوت بر مبنای واقعیّت های موجود آن دوره است. شعر دوره مشروطه که حدّ واسط شعر سنتی و شعر نو محسوب می شود، از جهات گوناگون درخور توجه است. در این مقاله به دنبال آن هستیم که به بررسی نقد بلاغی دوره مشروطه با تأکید بر اشعار میرزاده عشقی و ابوالقاسم لاهوتی به عنوان دو شاعر مهم این دوره بپردازیم. برخلاف تصور رایج، نقد بلاغی تنها در شناخت مباحث علم بیان منحصر نمی شود و طبق نظر ادیبان، بررسی صنایع بدیعی نیز بایستی در این حوزه گنجانده شود. از این رو در این مقاله ضمن بررسی تشبیه، استعاره و کنایه، به بررسی صنایع تأثیرگذار بدیعی دو شاعر نیز پرداختیم و این صنایع بدیعی را بر اساس فلسفه شکل گیری و معیارهای زیبایی که کمتر بدان پرداخته شده، طبقه بندی کرده ایم. از آنجا که نیروی تخیّل در ساختن مجاز دخیل نیست و مجاز مُرسل توسط شاعر ساخته نمی شود، مجاز را مورد تحلیل قرار ندادیم. از رهرو این پژوهش جدا از شناخت بیشتر دو شاعر، دریافتیم که با وجود عوام گویی شعر دوره مشروطه، شاعران این دوره استفاده از صنایع بلاغی را کنار ننهاده اند و تنها از جنبه زینت نیز بدان ننگریسته اند؛ بلکه از این صنایع در جهت بیان معضلات و مشکلات جامعه سود جسته اند تا بدین واسطه بر مخاطبان خود تأثیر بگذارند و آنها را ترغیب به ایجاد تحوّل و تغییر نمایند.
چالش های برگردان عناصر فرهنگی نمایشنامه با تکیه بر نظریه نیومارک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«شهرزاد» اثر ماندگار پدر نمایشنامه نویسی عربی؛ توفیق الحکیم با استناد به داستان <em>هزارویک شب</em> در جامه ای فلسفی ابداع شده و نه تنها در بُعد اندیشگانی، بلکه از نظر ادبی نیز حائز اهمیت است. همواره مقوله هایی وجود دارند که به دلیل تعلق به فرهنگ مبدأ به راحتی قابل انتقال به متن مقصد نیستند. انتقال این مقوله ها که به نام مقوله های فرهنگ محور شناخته می شوند با دشواری زیادی روبه رو است. پیوند های آثار ادبی و نویسندگان ملل مختلف و کشف منابع الهام بخش آنان در حیطه ادبیات تطبیقی بررسی می شود. از این رو، ترجمه می تواند ابزار بسیار مهم و کاربردی برای ایجاد این ارتباط باشد. ترجمه مقولات فرهنگی در بحث های ترجمه شناسی، موضوعی پیچیده و هزارتو است. مقولاتی که انعکاس دهنده فرهنگ یک جامعه هستند معمولاً برای سایر جوامع که دارای فرهنگی متفاوت اند، غیرقابل درک بوده و گاه نیز منجر به ایجاد سوء تفاهم می شوند. نمایشنامه «شهرزاد» از سوی آقایان عبدالمحمد آیتی و محمد صادق شریعت به زبان فارسی ترجمه شده است. این پژوهش بر آن است که دو برگردان فارسی را با توجه به چارچوب نظری پیتر نیومارک مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. مهم ترین یافته های پژوهش حاضر که با روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از ابزار کتابخانه ای نوشته شده، بیانگر این مطلب است که نمایشنامه «شهرزاد» چهار مقوله فرهنگی موردنظر نیومارک را داراست و مقوله بوم شناسی در این متن نمایشی جایگاهی ندارد و مترجمان برای ترجمه این نمایشنامه بیشتر از راهکار معادل فرهنگی استفاده کرده و بدین ترتیب هر دو مترجم ترجمه ای مخاطب محور ارائه داده اند.
تحلیل روان شناختی شخصیت کودکان در داستان های هوشنگ مرادی کرمانی براساس نظریه ی کارن هورنای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات کودک و نوجوان ادبیاتی است متنوع و از دیدگاه های مختلف قابل بررسی. لذا هدف پژوهش حاضر مطالعه ی شخصیت و شخصیت پردازی در داستان های هوشنگ مرادی کرمانی بر مبنای نظریه ی شخصیت در اندیشه ی کارن هورنای است. این مطالعه به لحاظ روش شناسی، کیفی است. جامعه ی پژوهش حاضر شامل داستان های کودکان و نوجوانان از هوشنگ مرادی کرمانی گزینش وتحلیل شد. از میان داستان های این نویسنده، داستان هایی انتخاب شده است که شخصیت های آن ها را بتوان با نظریه ی کارن هورنای تحلیل روان شناختی کرد. نتایج بررسی ها نشان می دهد که تضاد اساسی موجود در شخصیت ها باعث شده است که آن ها به سه تیپ مهرطلب، برتری طلب و انزوا طلب، بگروند. تمام تیپ های شخصیتی، برای رهایی از رنج وآزار عصبی، به خود آرمانی، متوسل شده اند و در برخورد با دیگران عمداً یا به صورت ناخودآگاه ماسک به صورت می زنند و احساس می کنندکه خود حقیقی را از دیگران پنهان کرده اند. در تمام شخصیت های داستان ها، اضطراب بنیادی به عنوان اساسی ترین اصل در نظریه ی هورنای قابل مشاهده است،اضطرابی که از خانواده، محیط و اجتماع نشأت می گرفت و در دوران طفولیت برکودک تحمیل شده است و به یک رفتارعصبی مخرب، تبدیل شده است.
جایگاه فاطمه أمّ علی مهد علیه در تصوف و فتوت اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از زنانی که در تاریخ و فرهنگ کهن ایران و اسلام نقش برجسته ای ایفا کرده، فاطمه أمّ علی (متوفی حدود 250 ق.) همسر احمد بن خضرویه (متوفی 240 ق.) از عارفان و فتیان قرن سوم هجری است. دربارۀ زندگی این بانوی فرهیخته اطلاعات پراکنده ای موجود است؛ اما با توجه به اینکه نام او همواره در کنار نام همسرش در تذکره ها آمده است، می توان با جمع آوری داده ها به شرح احوال و آرا و سخنان وی دست یافت و تلاش های او را برای یافتن جایگاهی درخور در تصوف و فتوت اسلامی نشان داد و ستود. نویسنده این مقاله می کوشد با تحلیل گفتمان های موجود در عصر فاطمه، افزون بر ترسیم نقش او در حمایت و یا برانداختن آن گفتمان ها، حقایق پنهان تاریخی را آشکار کند. با استفاده از نظریه انواع سرمایه های پیر بوردیو می توان به اثبات این مطلب پرداخت که فاطمه أمّ علی فرزند دختر یکی از خانواده های اشراف و بزرگان بلخ با تکیه بر سرمایۀ اقتصادی و نمادین می کوشد سرمایۀ فرهنگی درخوری برای خود فراهم آورد و با ورود به گفتمان صوفیه و اهالی فتوت به سرمایۀ اجتماعی و جایگاه اجتماعی سزاوار دست یابد. همچنین توانسته است با ورود به حلقه های تصوف و اهل فتوت در مقابل گفتمان مردسالاری روزگار خود بایستد و نگرش زن گریز حاکم بر آن را به حاشیه براند. روش این پژوهش در بخش مرکزی مقاله، شیوۀ پژوهش تاریخی است؛ در آن بخش به جست وجوی منابع درباره زندگی، احوال و آثار أم علی اقدام شده است. شیوۀ پژوهش در بخش دیگر مقاله تحلیلی توصیفی بوده و از نظریه سرمایه پیر بوردیو و دیدگاه زن مبنای والترز در چهارچوب نظری این پژوهش استفاده شده است.