مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
دژ هوش ربا
حوزه های تخصصی:
برای خواننده مثنوی در بادی امر دریافت موضوع عقل مبهم و دشوار جلوه می کند؛ آیا عقل، در این کتاب دریاگونه مطابق اندیشه کدام یک از نحله ها تعریف شده است؟ آیا همان است که متکلمان، فلاسفه، علمای اخلاق، صوفیه - که عقل نزد هر یک از آنان تعریف جداگانه ای دارد.....
تأملی در تمامی یا ناتمامی مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از معماهای ناگشوده مثنوی معنوی، بحث تمامی یا ناتمامی آن در دوره زندگی مولوی است. عده ای بر این باورند که کهولت سن، بیماری و درگذشت مولوی موجب شد تا مثنوی، به ویژه آخرین قصه آن، ذات الصور ناتمام باقی بماند. برخی نیز معتقدند که مولوی سال ها پیش از آنکه از دنیا برود، مثنوی را به پایان رسانده بود و هیچ بحثی را ناتمام باقی نگذاشت. مقاله حاضر بر آن است تا با ذکر شواهد تاریخی محکم و واکاوی حوزه اندیشگی مولوی و نیز به مدد مثنوی، این مسئله را بررسی کند. نتایج این پژوهش- که به روش کتابخانه ای و تحلیل محتوا انجام شده است- نشان می دهد که اتمام مثنوی، نه تنها در زمان حیات مولوی صورت گرفته است، بلکه شخص وی برکتابت و نسخت آن نظارت داشته و نیز قصه ذات الصور در آن ناتمام نمانده است. این داستان درواقع، سرگذشت سلوک عارفانه سالکان و معرفت جویانی است که ماجرای عشقشان با معشوق، نه آغازی دارد و نه فرجامی.
نقد کهن الگویی داستان «دژ هوش ربا»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کهن الگوها مفاهیم مشترکی هستند که در طول سالیان، در ناخودآگاه بشر انباشته شده اند. نقد کهن الگویی یکی از شاخه های نقد ادبی جدید است که به بررسی کهن الگوهای موجود در یک اثر ادبی می پردازد. در این مجال، ضمن پرداختن به تاریخچه و پایه ریزان نقد کهن الگویی، پاره ای از اصطلاحات کلیدی این نوع نقد، همچون ناخودآگاهی، کهن الگو، به اختصار بررسی شده اند و نیز به کهن الگوهایی از قبیل «قهرمان»، «سفر قهرمان»، «پیر خردمند»، «آنیما»، «سایه»، «مرگ و تولد مجدد» و «نقاب» که از اصلی ترینِ آنها هستند، بر اساس نظریات یونگ، در داستان «دژ هوش ربا» پرداخته شده است
بررسی افسانه ی دژ هوش ربا بر مبنای نظریه ی برونو بتلهایم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
افسانه ها در دنیای ادبیات کودک از جایگاه خاصی برخوردار هستند. چرا که علاوه بر جنبه ی سرگرمی و کمک به قوه ی تخیل کودک، به کمک سمبل ها و کنایه هایی که در دل خود دارند به ذهن ناخودآگاه کودک نفوذ کرده و بسیاری از تنش های درونی، عقده های اودیپی، رقابت های خواهر و برادری را تسکین داده، درمان می نمایند و به سوالهای جنسی کودک پاسخ می دهند. علاوه بر این، راه کارهایی برای زندگی و مقابله با مشکلات پیش رو نیز ارائه می دهند. پژوهش حاضر نگاهی است از دریچه روانکاوی به یک افسانه ی ایرانی با نام افسانه ی دژ هوش ربا برگرفته از مثنوی معنوی مولانا جلال الدین بلخی که در دهه ی 30 توسط صبحی مهتدی بازنویسی شده است. در این پژوهش، سمبل های موجود در این افسانه بر اساس روانکاوی برونو بتلهایم ، یکی از روانکاوان برجسته کودک، مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.
معرفی و تحلیل ساختی اختتام مثنوی، اثر مفتی الهی بخش کاندهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات شبه قاره سال نهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۳۳
113-136
جلال الدین محمد بلخی شاهکار عظیم مثنوی خود را با دفتر ششم پایان نداد و مثنوی معنوی ناتمام ماند. مولانا در انتهای دفتر ششم دو داستان را که عبارتند از داستان دژ هوش ربا و داستان سه پسر کاهل - که اولی به عنوان داستان اصلی و دومی به عنوان داستان درونه ای است- شروع می کند، اما بدون اینکه داستان ها را به سرانجامی برساند، از ادامه مثنوی باز می ایستد و سکوت اختیار می کند و با این سکوت خود خواننده را منتظر پایانی می گذارد. شاید در این بی پایانی، هدف و تعمدی وجود داشته و مولانا می خواسته به رهروان خود وانمود کند که راه سیر و سلوک و کشف حقایق، راهی بی پایان است که باید ادامه یابد. به همین دلیل بعد از مولانا افرادی طبع آزمایی نموده، تحت عنوان دفتر هفتم یا اختتام مثنوی سعی در سرودن ابیاتی به شیوه مثنوی معنوی می کنند، یکی از این تلاش ها اثری منظوم با عنوان اختتام مثنوی سروده مفتی الهی بخش کاندهلوی از عرفای بنام هندوستان در قرن دوازدهم هجری است. در این پژوهش به روش تحلیل مقایسه ای ضمن معرفی صاحب اختتام، به بررسی و تحلیل ساختاری و معنایی این اثر و مقایسه آن با مثنوی معنوی پرداخته می شود. نتایج حاصل نشان می دهد که اختتام مفتی الهی بخش شباهت های زیادی به مثنوی معنوی دارد و مفتی الهی بخش توانسته اثر خود را از نظر ساختار روایی و معنایی به مثنوی نزدیک کند.
دنیاهای محتمل در ساختار روایی مثنوی معنوی ( داستان دژ هوش ربا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دنیاهای محتمل از مبانی نظری سبکشناسی شناختی است و ریشه در فلسفه لایبنیتس دارد. درک چگونگی روایت روایتها مسأله اصلی در این نظریه است و نحوه ارتباط خواننده با روایت ادبی و تأثیر کنش و واکنش متن و خواننده را روشن میسازد. مثنوی معنو ، ی بزرگترین منبع ادب عرفانی است که مبانی عرفان عملی و نظری را دربرمیگیرد. در این جستار برآنیم، براساس نظریه دنیاهای محتمل و با روش توصیفی تحلیلی محتوا، خوانش جدیدی از این کتاب، ارائه دهیم. مولانا به عنوان کارگزار در نقش عامل انتقال داستان با باریکبینی به تولید گفتمان روایی میپردازد و دنیاهایی را در ذهن خواننده رقم میزند که عبارتند از: دنیاهای معرفتی، خیالی، مقصودی و آرمانی. دنیاهای محتمل در داستان دژ هوش ربا اگر...، « بیشتر به صورت دنیای معرفتی و در جهت آموزش نکات عرفانی است که بر اساس الگوی و کلمههایی که آرزو، حسرت » یا « نمایش داده میشود. در دنیای مقصودی مولانا از حرف ربط » بنابراین و تقاضایی را دربردارند، استفاده میکند. عشق مهمترین وسیله کشف و شهود و سازنده دنیای آرمانی مولاناست. در حقیقت این عشق است که سالک را در مسیر معرفت یاری میرساند. دسترسی به این دنیاها به صورت زمانی، زبانی، طبیعی و اشیاء است که بسامد دسترسیهای زمانی بیشتر است.
مفاهیم عرفانی هنر و زیبایی در حکایت قلعه ذات الصُور یا دژ هوش ربا برگرفته از مثنوی معنوی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
160 - 176
حوزه های تخصصی:
زیبایی از مهم ترین مفاهیمی است که از دیرباز در حوزه ی فلسفه و عرفان مورد توجه و مطالعه واقع شده است. یکی از برجسته ترین متون ادبی و عرفانی که می توان برای شناختِ حقیقت زیبایی به آن رجوع کرد، مثنوی معنوی است که مهم ترین مبانی زیبایی شناسی را در قالب دقیق ترین تمثیلات تبیین برساخته است. در این اثر، حکایات متعددی وجود دارد که هر کدام به نوعی نمونه روشنی از زیبایی هنری محسوب می شوند. در این میان، حکایت قلعه ذات الصور، یکی از مشهورترین حکایات این اثر است. مسأله ای که می توان اینجا مطرح کرد جایگاه مفاهیم عرفانی هنر و زیبایی در این حکایت است. این پژوهش با رویکرد توصیفی و تحلیلی و با تکیه بر داده های کتابخانه ای، به بررسی این مسأله پرداخته است. یافته های پژوهش حاکی از این است که داستان قلعه ی ذات الصور یا دژ هوش ربا از داستان های بسیار عمیق و غامض مثنوی است که دریایی از معانی بلند و ملکوتی را در خود دارد. قلعه ی ذات الصور، جهان تجلیات الهی و جلوه گاه صور نورانی و مثالی در قوالب محسوس و مشهود است. این نقوش متعدد و زیبا می تواند از یک سو حجاب و مانع درک حقیقت شوند و سالک را در همین مرحله صورت های محسوس و زیبایی های عاریتی محدود و متوقف سازند و او را گرفتار سازند و هم می تواند خود به اعتبار مرات و آیت بودندشان دلالت بر زیبایی های حقیقی باشند و موجبات رهایی و رستگاری انسان را فراهم آورند. درک و رؤیت زیبایی حقیقی تنها از طریق رسیدن به معرفت نفس و با چشم سِر ممکن است. چراکه آدمی از طریق حواس ظاهری، تنها عالم محسوسات را درک می کند و از طریق حواس باطنی به دریای حقایق راه می یابد و آن کس که در محدوده ی محسوسات ظاهری باقی ماند درک حقیقت امور برایش غیر ممکن شود. از این رو مولانا به گذار از نقوش و زیبایی های فریبنده ظاهر تأکید می کند. اهداف پژوهش: 1. بررسی مفهوم عرفانی هنر و زیبایی در مثنوی معنوی. 2. واکاوی مفاهیم عرفانی هنر و زیبایی در حکایت قلعه ذات الصور سؤالات پژوهش: 1.مفاهمیم عارفانی هنر و زیبایی چه جایگاهی در مثنوی معنوی مولوی دارد؟ 2. حکایت قلعه ذات الصور چه تأثیری در انتقال مفاهیم عرفانی هنر و زیبایی دارد؟