فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۱ تا ۴۰ مورد از کل ۵۳٬۰۹۹ مورد.
منبع:
گویش شناسی و فرهنگ عامه سال ۳ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۱
95 - 112
حوزههای تخصصی:
جاینام ها از بخش های مهم زبان هستند و شناخت آنها می توان از نظر تاریخی، زبانی، فرهنگی و غیره کمک بزرگی به زبان کند. در این مقاله سه جاینام از شهر «خلخال» (شهری کُهن تاریخی در استان اردبیل ایران)، به روش تطبیقی بررسی خواهد شد. این این سه جاینام عبارتند از: «خلخال» (نام شهر)، «هرو» (یا «هروآباد» نام محلی خلخال)، و نیز «ازناو» (تفرج گاه معروف ورودی خلخال). در منابع متعدد، معنای کلی «خلخال» را پای برنجن یا حلقه ای می دانند که طلا، نقره و امثال آن است که به پای آویزند، نام شهر خلخال به آن حلقه پای زنان ربطی ندارد. برای نوشتن این مقاله از پیکره نام آبادی های ایران که در در گاه ملی آمار ایران ثبت شده، استفاده شده است. نتیجه پژوهش نشان می دهد نام خلخال از دو بخش خال (خوار) و خال تشکیل شده و جمعاً به معنای سرزمین هموار است، «هرو» به معنای آبی است که فواره می کند و ازناو/ ازنو با (v)azan-ow آب جهنده ارتباط دارد.
تحلیل تصویرشناختی دختری در پاریس اثر شوشا گاپی: میان کلیشه سازی و واقع گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تصویرشناسی، رویکردی در ادبیات تطبیقی است که به بررسی چگونگی شکل گیری و بازنمایی «دیگری» در بستر تعاملات فرهنگی می پردازد و دریچه ای تازه به درک هویت ها و تفاوت های میان فرهنگی می گشاید. پژوهش حاضر به تحلیل تصویرشناسانه بازنمایی «دیگری» در کتاب دختری در پاریس اثر شوشا گاپی پرداخته است. این تحقیق با بهره گیری از نظریات دانیل هانری پاژو در حوزه ی تصویرشناسی، به بررسی واکنش های «مشاهده گر» در مواجهه با فرهنگ و جامعه پاریس پرداخته و تلاش می کند تا مشخص کند آیا گاپی در بازنمایی های خود گرفتار کلیشه ها و پیش داوری های رایج بوده یا از آن ها فراتر رفته است. بر اساس این نظریات، سه نوع نگاه در مواجهه با «دیگری» قابل تشخیص است: جنون، ترس و علقه. نتیجه پژوهش نشان می دهد که نگاه گاپی به «دیگری» به نگاه علقه ای نزدیک است، جایی که فرهنگ بیگانه نه برتر از فرهنگ «مشاهده گر» تلقی می شود و نه فروتر از آن، بلکه تعاملی دوسویه و هم سطح میان «مشاهده گر» و «مشاهده شده» شکل می گیرد. گاپی با تجربه ی زیسته طولانی مدت خود در پاریس، از کلیشه ها و اسطوره های مرسوم سفرنامه نویسان دوره قاجار فاصله گرفته و توانسته به کلیشه زدایی بپردازد. این تحقیق به روش توصیفی-تحلیلی انجام شده و با تمرکز بر جنبه های مختلف زندگی اجتماعی و فرهنگی مانند زندگی دانشجویی، نظام آموزشی، بحران مسکن و هنر، به واکاوی دقیق تری از «من» و «دیگری» پرداخته است. این پژوهش نشان می دهد که گاپی نه تنها موفق شده است تصویری واقع گرایانه تر از جامعه پاریس ارائه دهد، بلکه توانسته است از خلال این مواجهه ی فرهنگی، به شناختی عمیق تر از هویت خود نیز دست یابد.
تبیین نقش آسمان در فضای معماری با بازخوانی آن در اشعار شاعران برجسته ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال ۲۳ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۴۴
95 - 116
حوزههای تخصصی:
آسمان، یکی از مظاهر طبیعت و به عنوان محل نزول برکات، همواره مورد توجه انسان ها بوده است. تأثیر آسمان بر ابعاد مادی، روانی و معنوی حیات انسان، در آثار بسیاری از هنرمندان ازجمله شاعران و معماران بروز کرده است. بر همین اساس، این پژوهش نظری درصدد است با رویکردی کیفی، به شیوه توصیفی-تحلیلی و استدلال منطقی، با شواهدی از منابع کتابخانه ای، به بررسی نقش آسمان و مظاهر تجلی آن در اشعار شاعران برجسته ایرانی و تأثیر آن بر ابعاد جسمی، روانی و معنوی انسان و همچنین به بررسی میزان و نوع حضور و تجلی آسمان در اشعار برخی شعرا بپردازد. همچنین این پژوهش درپی یافتن پاسخی برای این پرسش است که صور ذهنی آسمان در اشعار شعرای برجسته، بیشتر بر کدام جنبه حیات انسان اعم از مادی، روانی و معنوی تأکید داشته و نمود آن در فضای معماری به چه صورت بوده است. یافته ها نشان می دهد که شعرای برجسته قرون ششم تا هشتم هجری قمری ازجمله انوری، خاقانی، سعدی، مولانا و حافظ، در برخی اشعار خود، ضمن تأکید بر نقش آسمان در تأمین نیازهای انسان، از بُعد مادی، روانی و معنوی، به نقش آسمان در یکی از این ابعاد، توجه و تأکید بیشتری داشته اند. همچنین نتیجه پژوهش نشان از آن دارد که در اشعار شعرای برجسته، بُعد معنوی آسمان نسبت به بعد مادی و روانی، بالاترین سهم را در تأمین نیازهای انسان به خود اختصاص داده است و معماران نیز همانند شعرا، علاوه بر توجه به نیازهای مادی و روانی انسان، نیازهای معنوی او را به واسطه حضور و تجلی آسمان در فضای معماری، مورد توجه قرار داده اند.
تحلیل گفتمان روایی« إمرأه عند نقطة الصفر» نوال السعداوی و « طوبی و معنای شب» شهرنوش پارسی پور بر اساس نظریه ژرار ژنت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۹ بهار ۱۴۰۴ شماره ۷۳
150 - 171
حوزههای تخصصی:
تحلیل گفتمان روایی یکی از شیوه های بررسی ساختاری داستان است که با تکیه بر توضیح و تفسیر راههای پرداخت روساخت یک متن روایی، راه را برای کشف معنا و مفهوم پنهان نویسنده فراهم میآورد. دو داستان« إمرأه عند نقطه الصفر» نوال السعداوی و « طوبی و معنای شب» شهرنوش پارسی پور ، دارای زبان و سبک زنانه هستند و هر دو نویسنده سعی کرده اند با تمرکز بر شخصیت زنان در داستان خود، نوع نگرش زنان به جامعه را نشان دهند. این مقاله سعی دارد تا با بررسی تطبیقی این دو داستان، و ترسیم تکنیکهای گفتمان روایی آنها، علاوه بر کشف الگوی ساختاری، به معنا و مفهوم پنهان در متن نیز دست یابد. روش پژوهش، تحلیلی توصیفی بوده و با استناد به منابع کتابخانهای و مطالعه موردی نمونه های داستانی دو نویسنده، به ترسیم تفاوتها و شباهتهای این دو داستان بدون توجه به بحث تأثیر و تأثرپرداخته است. در پایان مشخص شد که هر دو داستان صرف نظر از مکاتب مختلف، در کنارشباهت محتوایی، از منظر ساختاری قابلیت بررسی بسیاری از منظر تحلیل گفتمان روایی را دارند. بازگشتهای زمانی، تکرار، وقفه توصیفی، خلاصه، کانون بیرونی، راوی دانای کل، کانونی سازی دوگانه و عنصر گفتگو از مهمترین تکنیکهای روایی این دو داستان است. داستان شهرنوش پارسی پور بر آشفتگی ذهنی و روحی شخصیت اصلی استوار است، اما داستان السعداوی ، از حدت و صراحت لهجه استواری شخصیت اصلی داستان حکایت دارد.زن و چالش های جنسیتی موجود در بستر فرهنگی تقریبا مشابه، هر دو داستان را به نمونه های ارزنده ای تبدیل نموده است.
بررسی و تحلیل شخصیت های زن در شاهنامه بر اساس نظریه کهن الگویی شینودا بولن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۷۹
123 - 152
حوزههای تخصصی:
زنان در شاهنامه با توجه به شخصیت شان دارای جنبه های مختلف تاریخی، حماسی و اسطوره ای هستند و بسته به توانایی های خود در موقعیت های مختلفی قرار می گیرند. هنر شخصیت پردازی فردوسی این بستر را فراهم می کند تا کنش های زنان با کاربست مبانی نظریه های شخصیتی نیز بررسی شود. از این رو پژوهش حاضر با استناد به منابع کتابخانه ای و روش توصیفی تحلیلی، شخصیت های زنان شاهنامه را بر اساس آراء کهن الگویی بولن بررسی می کند. بولن با رویکردی کهن الگویی و نظرداشت اسطوره های یونانی، ابعاد جدیدی از شخصیت را بازنمایی کرده است. نتیجه پژوهش نشان دهنده این است که در کلیت شاهنامه شاهد نفوذ کهن الگوهای آفرودیت، آتنا، هرا، هستیا و آرتمیس در لایه های درونی و عینیت یافته شخصیت زنان هستیم. تهمینه پیچیده ترین شخصیت زن در شاهنامه به شمار می آید؛ زیرا نمود کهن نمونه های آفرودیت، هستیا و هرا در او دیده می شود. سیندخت نیز، نماد خردمندی، چاره گری و عقل گرایی در سروده فردوسی بوده و آتنایی است. همچنین، کنش های جریره بیان می دارد که او زنی خانواده گراست و هستیایی محسوب می شود. اقدامات گردآفرید و حضور دلیرانه اش در میدان نبرد و نیز، بی رحمی های سودابه در حقّ سیاوش، آن ها را زنانی به ترتیب با صفات مثبت و منفی ایزدبانوی آرتمیس جلوه داده است. فردوسی در لایه های زیرین این شخصیت پردازی ها، گفتمان مردسالاری را به چالش می کشد و الگوپردازی زنانه را آغاز می کند.
بررسی تطبیقی مؤلفه های گوتیک در مجموعه داستان های حکایه الغرفه 207 و سرطان جن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۷
25 - 41
حوزههای تخصصی:
رویکرد سبک گوتیک در هنر و ادبیات ، پرداختن به موضوعاتی؛ مانند وحشت، هراس و دلهره است. این سبک در داستان نویسی با استفاده از شخصیت های عجیب و غریب و با تلفیق عناصر رازآلود با خشونت و به نمایش گذاشتن تصاویر جنایت و محیط های متروکه و خالی از سکنه جایگاه قابل توجهی پیدا کرده است. احمد خالد توفیق (1962-2018م) و رامبد خانلری (1362ش) دو رمان نویس معاصر عربی و ایرانی هستند که آثاری داستانی در حوزه گوتیک به رشته تحریر درآوردند. مجموعه داستانی حکایه الغرفه 207 (2008م) از احمد خالد توفیق شباهت های قابل توجهی در محتوا و ساختار با مجموعه داستانی سرطان جن (1397ش) خانلری دارد. هدف این پژوهش بررسی تطبیقی مؤلفه های گوتیک در مجموعه داستان های حکایه الغرفه 207 و سرطان جن است. نتایج حاکی از آن است که اصلی ترین مؤلفه های مشترک گوتیک در مجموعه داستان های حکایه الغرفه 207 و سرطان جن به ترتیب اهمیت عبارت است از: شخصیت پردازی، فضای رمزآلود، رخدادهای غیرقابل باور، تسخیر و خشونت. کمیت استفاده از این مولفه ها در هر دو اثر نشان از توجه مشابه هر دو نویسنده به این مولفه ها دارد با این تفاوت که در داستان های حکایه الغرفه 207در بخش شخصیت پردازی و فضاسازی تعمق بیشتری در وحشت ذهن داشته و در مجموعه داستان سرطان جن مولفه خشونت بیشتر از تسخیر نمود داشته است.
بررسی تطبیقی عناصر داستانی در حکایت 22 گلستان و داستان هاینریش بی نوا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۳۰ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۱
111 - 135
حوزههای تخصصی:
در سال های اخیر، تطبیق و مقایسه ی آثار ادبی اقوام و ملل مختلف بسیار مورد توجه پژوهشگران و نیز خوانندگان و منتقدان قرار گرفته و این بررسی های تطبیقی بستری مناسب برای ارزیابی مشترکات و شباهت های ساختاری و محتوایی دو یا چند اثر از زبان ها و فرهنگ های گوناگون فراهم آورده است. هدف اصلی پژوهش های تطبیقی، شناساندن مضمون و محتوای آثار ادبی و در گام بعدی رهیافتی برای نقد آنهاست. در همین راستا پژوهش حاضر تلاش می کند تا با بررسی تطبیقی مهم ترین عناصر سازنده ی داستان در دو اثر فارسی و آلمانی بیست و دومین حکایت گلستان سعدی و داستان هاینریش بی نوا، نوشته ی هارتمان فُن أوئِه، به همانندی و تفاوت های دو اثر، در پرداختن به موضوعی واحد پی برده و علت آن را آشکار سازد. بررسی و تحلیل درونمایه های این دو اثر مانند سبک نگارش، زاویه دید، شخصیت و شخصیت پردازی می تواند کمک به سزایی در شناخت جامعه و محیط اجتماعی عصر نویسندگان باشد. نتایج این بررسی تطبیقی نشان می دهد که با وجود بن مایه ی مشترک، هر نویسنده به نتایج متفاوتی دست یافته است. این پژوهش به شیوه ی کتابخانه ای و اسناد پژوهی با رویکرد تطبیقی و از نگاه مکتب آمریکایی (شباهت ها و تفاوت ها) صورت گرفته است.
تحلیل رُمان «عشق و چیزهای دیگر» بر اساس مثلث عشق استرنبرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال ۲۳ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۴۴
117 - 136
حوزههای تخصصی:
استرنبرگ در نظریه مثلث عشق به بررسی انواع روابط پایدار و ناپایدار عاشقانه زوجین می پردازد. مصطفی مستور یکی از عاشقانه نویسان معاصر است که عشق، نقطه کانونی داستان های او است. مستور، در رمان "عشق و چیزهای دیگر" ماجرای تقابل عشق و چیزهای دیگر را روایت می کند. هدف این پژوهش تحلیل این رمان بر اساس نظریه مثلّث عشق است که سعی دارد با روش توصیفی-تحلیلی به این سؤال پاسخ دهد: بر اساس نظریه مثلّث عشق در رمان عشق و چیزهای دیگر چه نوع عشق هایی، با چه مؤلّفه ها و ویژگی هایی وجود دارد؟ در این رمان هر کدام از شخصیّت ها با تکیه کلام ها و دیالوگ هایی که دارند ضمن اینکه بخشی از وجود خود را منعکس می کنند، دیدگاه خود را درباره عشق و مفاهیمی دیگر چون ثروت، انتقام، گذشت، وفاداری و ... بیان می دارند. چهار شخصیّت، روایتِ اصلی داستان را در قالب گفت و گو با تقویت کشمکش و ایجاد تعلیق، به پیش می برند و گاهی اوقات با خرده روایت ها شرایط پذیرش پیرنگ را برای ذهن مخاطب فراهم می سازند. دل مشغولی بیش از حد هانی -شخصیت اصلی داستان- شرایط را برایش تیره تر می کند. عشق او به پرستو و پیدا شدن اسکندر و ازدواجش با پرستو تبلوری از عشق و چیزهای دیگر در وجود او است
تبیین کنش شخصیت ها در دوراهی های اجتماعی در شاهنامه با تأکید بر نظریه انتخاب عقلانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه زبان و ادبیات فارسی سال ۲۴ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۶۱
139 - 169
حوزههای تخصصی:
در دوراهی اجتماعی، کنشگر بین دو گزینه غیرهمیارانه (جست وجوی نفع فردی آنی) و همیارانه (جست وجوی نفع جمعی یا نفع فردی درازمدّت از طریق نفع جمعی) دچار تعارض می شود که برای انتخاب عقلانی، باید سود و زیان هر راه را محاسبه کند و پس از بررسی ادّله موافق و مخالف، راهی را برگزیند که با اغراضش موافق باشد. هدف در این پژوهش نیز تبیین کنش شخصیت های شاهنامه در وضعیت دوراهی های اجتماعی، بر اساس رویکرد انتخاب عقلانی و به شیوه تحلیلی-توصیفی است. یافته ها و نتایج پژوهش، نشان دهنده این است که در شاهنامه، بیشتر بر سر مسائلی چون پاسخ مثبت یا منفی دادن به ازدواج فرزند، فرستادن یا نفرستادن گروگان و نجات جان خود یا حفظ کشور در میدان جنگ، شخصیت ها بر سر دوراهی های اجتماعی قرارگرفته اند. آن ها با سنجش پیامدها، گزینه ای را انتخاب کرده اند که فایده بیشتر برای خود و جمع داشته باشد؛ بنابراین نوع انتخاب عقلانی کنشگران، بیشتر از نوع همیارانه و محور انتخاب شان، محور فایده بوده است. قاعده تصمیم گیری شان نیز هم از نوع قاعده بیشینی است؛ چنان که شاه یمن، افراسیاب و رستم، بدترین پیامدهای هر یک از گزینه ها را معین و آن گاه گزینه ای را اختیار کرده اند که در میان بدترین ها، بهترین است و هم قاعده فایده متوقع؛ آن گونه که سام در دوراهی ازدواج زال با رودابه، پیامدی را برگزیده که بیشترین فایده متوقع را داشته است.
منازل و مقامات سیر و سلوک در مشرب عرفانی روزبهان بقلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از اساسی ترین مباحث در طی طریق معنوی و سلوک عرفانی، مراحلی است که سالک در این سفر انفسی باید آن ها را پشت سر بگذارد. بررسی متون عرفانی از ابتدا تا سده هفتم نشان می دهد که درباره تعداد مراحل سلوک میان عارفان اختلاف نظر وجود داشته، به گونه ای که تعداد این مراحل از حداقل سه مرحله تا ده هزار مرحله گزارش شده است. شیخ روزبهان بقلی (متوفی 606 ق) نیز از جمله عارفانی است که در باب مراحل سلوک و مراتب آن نظرگاهی منحصر به فرد و متمایز دارد. نویسندگان مقاله حاضر، نخست آراء پراکنده روزبهان در باب منازل و مقامات سلوک را از کتاب های عبهرالعاشقین، رساله القدس، غلطات السالکین، شرح شطحیات و کشف الاسرار و مکاشفات الانوار جمع آوری کرده و سپس با تحلیل آن ها، منظومه فکری شیخ و مراتب سلوکِ روزبهانی را ترسیم کرده اند. جستجو در آثار روزبهان نشان می دهد که سلوک مورد قبول وی، دارای سه منزلگاه اصلی یعنی «عشق انسانی، فنا در عشق الهی و هستی» است و هر کدام از این منازل نیز شامل چندین مقام است. منزل نخست و دوم متشکل از دوازده مقام و منزلگاه آخر نیز دارای دو مقام است. نیز به نظر می رسد سه مفهومِ «زیبایی، عشق و تجلّی» در تمام مراتب سلوک روزبهانی دیده می شوند و با منظومه فکری شیخ پیوندی ناگسستنی دارند.
بازتاب جلوه های عرفان و تصوف در رمان الأطلسی التائه اثر مصطفی لغتیری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال ۲۳ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۴۴
155 - 172
حوزههای تخصصی:
گروه های صوفیه و فرقه های متصوف در جهان اسلام، نقش مهمی در تحولات اجتماعی داشته اند و آموزه های آنان در ادبیات نیز انعکاس گسترده ای داشته و ازاین رو در این حوزه، آثار گران سنگ فراوانی در مسیر تاریخ فرهنگ و ادب عربی پدید آمده است. مصطفی لِغْتِیری، نویسنده تأثیرگذار معاصر مراکشی، ازجمله کسانی است که عرفان و تصوف در فکر و زبان او بازتاب شگرفی داشته و اساس فکر این نویسنده در محیطی عرفانی پایه گذاری شده است. او در رمان معروفش به نام «الاطلسی التائه»، با استفاده از قالب داستانی، به سیره نگاری ابویعزی، از بزرگان صوفیه مراکش در قرن ششم هجری پرداخته است و به خوبی توانسته مؤلفه های عرفانی را در آن به تصویر بکشد. مسئله اصلی پژوهش حاضر این است که چگونه عرفان و تصوف در رمان مذکور بازتاب یافته است. در این جستار، روش تحلیلی-توصیفی به کار گرفته شده و نتایج حاصل از بررسی رمان مذکور، حاکی از آن است که نویسنده در این رمان با بیانی ساده ازطریق شخصیت های رمان و صحنه پردازی ظریف و ارائه تصاویر جزئی، به مضامین عرفانی پرداخته است. مؤلفه های امساک و سکوت، تجلی انوار الهی، خواب و رؤیا، موسیقی، رقص و سماع و عزلت گزینی، نمودهای عرفان و تصوف را در این رمان تشکیل می دهند که همگی به گونه ای هنری مطرح شده و در روایت ماجراهای داستان و جذابیت آن، نقش مؤثری ایفا کرده اند.
احتمالِ اشاره فردوسی به جوی مولیانِ رودکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن شناسی ادب فارسی سال ۱۷ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۶۶)
97 - 112
حوزههای تخصصی:
شاعران به بهانه های گوناگون از شعرایِ پیشین یا همعصرِ خود یاد یا به آنها اشاره می کنند. در کنارِ فوایدِ تاریخی گوناگون، گاهی می توان در گشودنِ گره های معنایی و تصحیحی نیز از این نمونه ها کمک گرفت. این یادکردها و اشارات بیشتر در میان شاعرانِ درباری رواج داشته و عمدتاً بازتاب دهنده رقابت ها و طبع آزمایی های شاعرانه بوده است. از آنجا که فردوسی شاعرِ دربار نبوده و گونه شعری شاهنامه نیز نَقلی است، نمی توان نمونه های چندان چشمگیری از این نمونه ها در آن یافت. غیر از دقیقی که پیشروی فردوسی در سرودن شاهنامه ابومنصوری بوده، فردوسی فقط یک بار در سخن از به نظم درآوردن کلیله و دمنه از رودکی نیز یاد کرده است. در کنارِ این یادکرد می توان با قیدِ احتمال، یک اشاره نیز به دست داد که تاکنون مغفول بوده است. پادشاهی هرمزد نوشین روان در شاهنامه، خطبه ای غنایی با زبانی کنایی و چندپهلو دارد. بیتی از این خطبه می تواند یادآورِ مطلعِ قصیده «جوی مولیان» و دارای ایهامی به چنگ نوازی رودکی باشد. این مسئله در دست نویس های شاهنامه بر نویسش های بیتِ فردوسی تأثیر نهاده و مصحِحان را نیز بر سر گزینشِ نویسش های «باد» و «بوی» و «یاد» به تردید افکنده است. در این مقاله کوشش شده است با درنگ بر معنا و بافتِ چندپهلویِ خطبه پادشاهی هرمزد نوشین روان، گزارش هایِ پیشینِ این بخش از شاهنامه را نقد شود. سپس، در کنارِ به دست دادنِ اشاره احتمالیِ فردوسی به مطلعِ قصیده جوی مولیان، نویسش هایِ «باد» و «بویِ یار» در اشاره فردوسی و بیتِ رودکی توجیه معنایی و نسخه شناختی شده است.
دلایل و تأثیرات مهاجرت شعرای فارسی زبان به دربار گورگانیان هند در دوره صفویه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات شبه قاره سال ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۴۸
247 - 262
حوزههای تخصصی:
مهاجرت طبقات مختلف به ویژه گروه های فرهنگی به سرزمین های هم جوار ایران همچون عثمانی، ماوراءالنهر و هند، در دوره صفویه به ویژه با روی کار آمدن گورکانیان رونق گرفت. در این میان، حضور شعرای فارسی زبان از عوامل مهم رواج زبان و ادبیات فارسی در هند بود. دلایل گوناگونی چون اعتقادات مذهبی برخی از سلاطین صفوی، عدم توجه به شعر و اشعار بزمی توسط برخی از سلاطین صفوی و از طرف دیگر، علاقه و اهتمام دربار گورکانی به ادبیات و شعر فارسی را از دلایل مهاجرت شعرای فارسی زبان به دربار گورکانیان هند دانسته اند. این پژوهش به شیوه توصیفی-تحلیلی و برمبنای مطالعه کتابخانه ای با رویکرد تاریخی و با طرح این سوال که این مهاجرت ها چه دلایلی داشته و چه تأثیراتی بر ساختار جامعه ایران (عصر صفوی) و هند( دوره گورکانی) نهاده، به بررسی دلایل مهاجرت و مهم تر از آن، تأثیرات این جریان فرهنگی در جامعه صفوی و گورکانی می پردازد. نتیجه بررسی نشان می دهد مؤلفه های جذبی و دفعی به موازات یکدیگر در تسریع روند مهاجرت شعرا نقش داشته اند. بااین حال در بررسی تأثیرات این مهاجرت ها بر ساختار دو جامعه یادشده، بیشترین تأثیرگذاری این جریان، حول موضوعات فرهنگی و اجتماعی است. نتیجه نهایی مقاله توجه به مؤلفه های فرهنگی به عنوان حلقه مشترک دلایل و تأثیرات مهاجرت شعرای صفویه به دربار گورکانیان هند است.
آسیب شناسی مقوله ویرایش فنّی در کتاب های فارسی و نگارش پایه اوّل تا ششم ابتدایی
منبع:
نقد، تحلیل و زیبایی شناسی متون سال ۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۲۶
44 - 68
حوزههای تخصصی:
کتاب های فارسی و نگارش دوره ی ابتدایی، به قصد آموزش زبان و ادبیات رسمی کشور تدوین شده اند؛ این کتاب ها به سبب آموزش همزمان علم و زبان، باید از جنبه ی ویرایش فنی و نگارشی آسیب شناسی شوند. این پژوهش با هدف تبیین مشکلات و کاستی های حوزه ی ویرایش و نیز لزوم کاربرد و ناهمگونی های این نشانه ها در کتاب های فارسی و نگارش پایه های اول تا ششم، به بررسی توصیفی- تحلیلی آن پرداخته است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد که کتاب های فارسی و نگارش پایه ی ابتدایی از سه لحاظ: لزوم کاربرد نشانه های سجاوندی، کاربرد نادرست نشانه های سجاوندی و ناهمگونی در کاربرد نشانه های نگارشی در موارد مشابه نیاز به بررسی و بازبینی دارند. با وجود اینکه به کارگیری نشانه های سجاوندی برای زبان آموزان پایه ی ابتدایی سبب سهولت مطالعه و در نتیجه انتقال معنا و مفهوم آن می شود؛ در زمینه ی ویرایش این منابع درسی، چهارچوب مشخصی رعایت نشده است. در بخش های مختلف این کتاب ها نشانه های سجاوندی، به اشتباه جانشین یکدیگر شده اند. رسم الخط به کار گرفته شده در کتاب های فارسی و نگارش پایه ی ابتدایی در بیشتر موارد مبتنی بر سلیقه ی مؤلفان است و از دستور خطّ فرهنگستان زبان و ادب فارسی پیروی نمی کند. پیوسته و جدانویسی واژه ها دارای نظم منطقی نیست و اصل یکسان و هماهنگی در درج تشدید دیده نمی شود. علاوه بر اشکالات ویرایشی، بخش بیشتری از این مسائل مربوط به مشکلات تایپی است، از جمله اینکه مبحث فاصله و نیم فاصله ی بین واژه ها و اجزای آن در این کتاب ها رعایت نشده است.
مفهوم واژه آزادی در اشعار محمدرضا شفیعی کدکنی
منبع:
پژوهش های نوین ادبی سال ۴ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۷
211 - 223
حوزههای تخصصی:
بدیهی است که آزادی یکی از ضروریات اولیه ی زندگی و رشد و تعالی بشر است. از نگاه دینی و فرهنگی نیز انسان آزاد خلق شده است. اساساً بلوغ و کمال انسان در سایه برخورداری از نعمت آزادی میسر خواهد بود چراکه ضروری ترین نعمت الهی به بشر برای تضمین رشد او محسوب می شود. برای همین است که انسان دوره ی معاصر اگرچه با مسائل متعددی چون فقر و نابرابری و امثال آن روبه روست اما هرگز فقدان آزادی را برنمی تابد. چرا که با بیان مفهوم آزادی و موضوعات مرتبط با آن چون نقش شاعر متعهد و آزادی خواه را در بیداری و آگاهی جامعه خویش روشن می نماید که از اهداف اصلی این مطالعه می باشد و از روش توصیفی- تحلیلی استفاده کرده است در این روش تلاش می شود مباحث راهبرد کیفی و مفهومی در این پژوهش تسرّی داده شود. نتایج مربوطه حاکی از آن است که وی شاعری معروف به فریاد و مبارزه است و از آنجا که بر اوضاع و احوال جامعه مسلط است به هر طریقی سخن خود را می گوید تا بدین گونه نقشی در جامعه خویش داشته باشد.
واکاوی عقلانیت در مثنوی مم و زین بر اساس اندیشه مولانا
منبع:
پژوهش های نوین ادبی سال ۴ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۷
251 - 266
حوزههای تخصصی:
عقل به عنوان یکی از مهمترین قوای شناخت انسان در سنت عرفانی مولانا و در مواردی که بحث عشق و موضوع تقابل آن مطرح می شود، نکوهیده و مانع حرکت و پرواز سالک است و عارف را در محدودیت و یک نوع بن بست گرفتار می کند و آماج پرواز و عروج را از او می ستاید. با توجه به میزان بازتاب و نمود مقوله عقل که در مم و زین به صورت غیرمستقیم و هرزگاهی مستقیم سخن به میان آمده است، می توان تقسیماتی از اوصاف عقل را ملاحظه کرد. پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به عقل و مراتب آن بر اساس پارادیم های فکری مولانا و با تکیه بر جریانات و گزاره های متنی موجود در اثر مثنوی مم و زین می پردازد. ضمن بررسی دلالت های موجود در متن، سعی شده نشان داده شود که عمده نظریات خانی در بیان طریق مراتب عقل، مبتنی بر مکتب عرفانی مولانا بوده است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد که عارف بزرگی چون مولانا که در آثار ارزشمند و پرمغز خود به ویژه مثنوی و غزلیات شمس، روح و جان تشنگان وادی عرفان و معرفت و عشق را با آب زلال کلام عارفانه – عاشقانه خود سیراب کرده است. نگارنده مم و زین نیز از این آب زلال بی بهره نبوده، چنانچه با نگاه داشتی از موتیف های پارادیم های فکری مولانا توانسته در اثر خود، مم یا عاشق سالک را به دوری از عقل جزئی نگر و مصلحت اندیش دعوت کند و هدفی جز وحدت و اتحاد و یکرنگی که مقصد نهایی مولانا و تمام مکاتب عرفانی است، نداشته باشد.
تحلیلی بر تشابهات پنهان در دو داستان «داش آکل» و «رستم و اسفندیار»
منبع:
مطالعات ادبیات معاصر ایران سال ۲ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵
39- 49
حوزههای تخصصی:
صادق هدایت (1281- 1330 ش)، از شخصیت های ادبی نامدار ایران در دوره معاصر است که فعالیت های ادبی او صرفاً به یک حوزه خاص از ادبیات محدود نمی شود، بلکه او در حوزه های گوناگون ادبی، به صورتی جدی به فعالیت پرداخته و در هر حوزه، آثاری نفیس آفریده است. این شخصیت ادبی، به سبب گرایش شدیدی که به فرهنگ و ادبیات کهن ایران داشته است، مطالعات درخوری در آن انجام داده است و حاصل آن تألیفات و ترجمه های چندگانه ارزشمندی است که در این رابطه پدید آورده است. علاوه بر این، آشنایی عمیق صادق هدایت، با مبانی گوناگون ادبیات گذشته ایران، به او این امکان را داده است که از آن ها، برای غنای آثار داستانی خود، استفاده کند. «داش آکل»، داستانی کوتاه از صادق هدایت است که در مجموعه داستان «سه قطره خون» (1311)، منتشر شده است. این داستان، از جمله آثار داستانی صادق هدایت است که در آن، تأثیرپذیری این نویسنده، از ادبیات گذشته ایران، خاصه داستان «رستم و اسفندیار»، از کتاب «شاهنامه» (400 ه . ق)، سروده حکیم ابوالقاسم فردوسی (329- 416)، قابل ملاحظه است. در این پژوهش که توصیفی- تحلیلی است و داده های آن از اسناد و منابع کتابخانه ای تهیه شده، داستان داش آکل صادق هدایت با داستان رستم و اسفندیار شاهنامه فردوسی، مورد مقایسه قرار گرفته است، تا تشابهات میان آن ها مشخص شود. دستاورد پژوهش حاکی از آن است که داستان داش آکل، تشابهات اساسی و فراوانی با داستان رستم و اسفندیار دارد که مهم ترین آن ها در متن پژوهش، در قالب دو عنوان بررسی و تحلیل شده است.
روابط فرهنگی و برهم کنش های تمدن های هیرمند و سند در هزاره سوم ق.م. با تأکید بر سفال و مُهر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات شبه قاره سال ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۴۸
143 - 160
حوزههای تخصصی:
مطالعات باستان شناسی ای که درطی قرن بیستم در دو حوزه تمدن هیرمند و سند انجام شده، مواد همگون و همسانی را آشکار ساخته که حکایت از روابط فرهنگی میان شرق فلات ایران و شبه قاره هند در عصر مفرغ دارد. جستار حاضر به بررسی برهم کنش های میان این دو حوزه فرهنگی، از دیدگاه باستان شناسی می پردازد و تلاش دارد با نشان دادن این مشابهت ها، برخی از زوایای تاریک مناسبات فرهنگی و اقتصادی میان سیستان و دشت سند در روزگار باستان را واکاوی کند. برای دستیابی به این هدف، موادی همچون سفال و مُهر- که از کاوش محوطه هایی نظیر شهرِسوخته در دشت سیستان و محوطه های هاراپایی در حوزه سند کشف شده- با همدیگر مقایسه شده و در اثنای انجام این کار نیز کوشش شده تا دیدگاه های جدیدی که برخی از آن ها حاصل کنکاش های ذهنی نگارنده در این باب است، به آن ها اضافه شود. نتایج این پژوهش بیانگر آن است که سیستان به دلیل قرارگرفتن در موقعیت جغرافیایی ویژه و در امتداد راه های مبادلاتیِ سنگ های نیمه قیمتی همچون لاجورد، به عنوان یک لولای فرهنگی، نقش فعالی را در پیونددادن سرزمین های هم جوار همچون شبه قاره هند، آسیای مرکزی، بخش های جنوب شرق و غربی فلات ایران، سواحل جنوبی دریای مکران و خلیج فارس و میان رودان ایفا می کرده است.
هستی شناسی انسان در شاهنامه و مهابهاراتا بر بنیاد نیکی و بدی اسطوره(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات شبه قاره سال ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۴۸
161 - 180
حوزههای تخصصی:
یکی از موارد مهم در هستی شناسی انسان در اسطوره، بنیاد نیکی و بدی است. همواره نیروهای بدی و نیکی در جدال با هم هستند و سرانجام نیروی نیکی بر بدی پیروز شده است. بر این اساس، آفرینش انسان، زندگی انسان در جهان، ارتباط او با هستی و فرجامش قابل تفسیر است. در این مقاله، بخش اساطیری شاهنامه فردوسی با مهابهاراتا در این موضوع به شیوه توصیفی-تحلیلی، بررسی تطبیقی شده است. نتایج بررسی، مشابهت را نشان می دهد؛ چنانکه در هردو اثر، بنیاد نیکی و بدی، بر هستی پذیری و آفرینش انسان، اهداف آفرینش انسان، روابط انسان درون خانواده و سطح ملی تأثیر گذاشته است. نیروهای بدی به صورت دیو، اهریمن یا شخصیت های اهریمن صفت، پیوسته در جدال با نیروهای نیکی قرار گرفته اند؛ سرانجام باتوجه به اهداف آفرینش انسان در اسطوره، نیروهای نیکی پیروز می شوند. جدال کیومرث با اهریمن، فریدون با ضحاک و نیز تورانیان و ایرانیان در شاهنامه، درمقابل جدال کوران و پاندوان در مهابهاراتا، نمونه مشخص و مشابهی بوده که به واسطه مطالعه آن، ساختار هستی شناسی انسان بر بنیاد نیکی و بدی، نمایان می شود. در این تشابه، پاندوان و ایرانیان با ذات نیک آفریده شده اند و هدف از آفرینش آن ها مبارزه با نیروی بدی است و اگرچه مدتی بدی چیره شده؛ سرانجام هردو پیروز می شوند و دوره نیکی آغاز می شود.
پیشینه اساطیری داستان سلیمان و نگریستن عزرائیل بر مردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ و ادبیات عامه سال ۱۳ مرداد و شهریور ۱۴۰۴ شماره ۶۳
262 - 293
حوزههای تخصصی:
مسئله یافتن مأخذ حکایات و تمثیلات آثار ادبی یکی از شیوه های پژوهش ادبی است که تا دوره معاصر کم تر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است، اما این نوع پژوهش علاوه بر اینکه به حل برخی از مشکلات متون کمک می نماید، از جریان های فکری و فرهنگی جاری در زمان سرایش اثر نیز پرده برمی دارد. مولانا در مثنوی داستانی آورده است با عنوان «نگریستن عزرائیل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان ...» که هدف این پژوهش یافتن مأخذ اصلی این داستان است. قدیم ترین منبعی که فروزانفر معرفی می نماید، حلیه الاولیا است که احتمالاً در اواخر قرن چهارم نگارش یافته است. از میان منابع نویافته تر عربی، قدیم ترین منبع، المصنف از ابن أبی شیبه است که تاریخ تألیف آن اوایل قرن سوم است. از سوی دیگر پژوهشگران معتقدند درباره حضرت سلیمان غیر از مطالبی که در قرآن آمده است، هیچ روایت صحیح و قابل اعتمادی وجود ندارد. پس می توان نتیجه گرفت که این داستان ساختگی است و اصیل نیست. همچنین دو روایت متفاوت از این داستان نیز وجود دارد که یکی با عنوان «ملاقات در سامرا» در ادبیات غرب وارد شده و دیگری با سه روایت متفاوت در ادبیات هندی شناخته می شود. مقایسه روایت های اسلامی، غربی و هندی این داستان نشان می دهد که صورت اساطیری هندی مأخذ اصلی است و این داستان در سفری شرقی غربی به ادبیات عربی و فارسی و سپس ادبیات غربی وارد شده و به حضرت سلیمان منتسب شده و سپس به مثنوی مولانا راه یافته است.