علوم اجتماعی (علامه طباطبایی)
علوم اجتماعی (علامه طباطبایی) زمستان 1398 شماره 87 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر درصدد است تا شرح های علامه طباطبائی در زمینه حیات اجتماعی انسان را به لحاظ همخوانی و یا ناهمخوانی مورد ارزیابی قرار دهد. نوشته های ایشان در این مقوله، دو دسته است. یک دسته با ادبیات کاملاً فلسفی نوشته شده و دسته ای دیگر دارای ماهیتی الهیاتی فلسفی می باشد. این مقاله از روش اسنادی و کتابخانه ای بهره برده و بر مجموعه آثار مکتوب علامه در این زمینه متمرکز است. فیش گیری داده های لازم و سپس تجزیه وتحلیل عمیق به شیوه توصیفی استنباطی، روش انجام این پژوهش بوده است. از یافته های پژوهش حاضر این است که علامه به طور مکرّر اصل مدنیٌ بالطبع بودن انسان را به اصل مستخدمٌ بالطبع بودن انسان تفسیر و تحویل نموده است که با یکدیگر ناهمخوان و ناسازگار است. اگر اصل اوّلی در انسان، مدنی بالطبع باشد، اجتماع برای او امری طبیعی بوده و او موجودی تعاونی تلقّی شده که برای بقاء نوع با همنوعان خود همکاری می کند و هر گاه اصل اوّلی در بشر، اصل استخدام باشد، او بالطبع (یعنی طبیعت اوّلی) موجودی استخدام کننده و رقابت کننده با دیگران برای استخدام بیش تر، تصوّر می شود. او بالذات موجودی اجتماعی نیست بلکه از روی ناچاری تن به زندگی اجتماعی می دهد تا از ثمرات دیگران بیشتر بهره مند گردد.
بی ثباتی سیاسی در دوره مشروطه از منظر مناسبات بین دولت و جامعه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نوشتار حاضر به توضیح چرایی و چگونگی وقوع مکرر بی ثباتی های سیاسی و عدم تداوم دولت نوپدید مشروطه از منظر رابطه بین جامعه و دولت می پردازد. برای این منظور، در ابتدا به بررسی ویژگی های جامعه و دولت و سپس با استمداد از رویکرد نهادگرایی میگدال نشان داده است که چگونه نهادها و نیروهای اجتماعی این دوره جهت کسب حق تعیین «قواعد» و قدرت انحصاری «کنترل اجتماعی»، دولت مشروطه را به میدان کشمکش و گاه با ائتلاف موقتی ای که با برخی نیروهای اجتماعی قدرتمند ایجاد می کردند آن را به «کارگزار» خود تبدیل می نمودند که به نوبه خود مخالفت دیگر نیروها و در نتیجه تشدید منازعات سیاسی را موجب می شد. فقدان خودمختاری و تضاد منافع این نهادها تضعیف قدرت عاملیت دولت را موجب شد که به تدریج زمینه افزایش نارضایتی و بی اعتمادی، کاهش مشروعیت دولت، تعمیق شکاف بین دولت و جامعه و در نهایت بروز رویدادهایی از قبیل کودتا، فروپاشی پی درپی کابینه های دولتی، جنبش های گریز از مرکز و... را فراهم کرد که ثبات نظام سیاسی مستقر در این دوره را با چالش ها و یا دگرگونی های نامتعارف مواجه نمود. در واقع، بی ثباتی های پس از انقلاب مشروطه را باید در عدم تقارن قدرت دولت با قدرت جامعه یا به عبارتی به مثابه پیامدِ «رابطه نامتقارن» بین جامعه پراکنده و نامنسجم و دولت ضعیف دانست.
فهم تجربه های تبعیض و نابرابری قومی در دانشگاه های ایران: مطالعه موردی ترک ها و کردها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
وضعیت اقلیت های قومی در ایران از نظرگاه نابرابری و تبعیض قومی دهه هاست که موضوع دغدغه ها و مباحثات عمومی در داخل و خارج از ایران بوده است، اما تجربه واقعی و انضمامی قومیت ها در درون میدان های اجتماعی و نهادهای مدرن ایران به ندرت موضوع بررسی های علمی و تجربی بوده است؛ بررسی تجربه های زیسته کردها و ترک ها درون نهاد تأثیرگذاری همچون دانشگاه می تواند فهم ما را از کارکردهای قومی نهادهای مدرن در ایران ژرفا ببخشد؛ براین اساس، این مقاله با رویکردی کیفی و پدیدارشناسانه، تجربه زیسته قومیتی دانشجویان ترک و کرد را با تمرکز بر تجربه های تبعیض و نابرابری در چهار دانشگاه در ایران بررسی می کند. بدین منظور، مصاحبه های نیمه ساختاریافته ای با 35 دانشجو انجام شده است. داده ها با تکنیک تحلیل مضمون تجزیه وتحلیل شده اند که برآیند آن، 3 مضمون اصلی و 8 مضمون فرعی بوده است. یافته ها نشان می دهند که تجربه دانشگاه برای دانشجویان ترک و به خصوص کرد، دربردارنده وجوه قابل توجهی از حس تبعیض و نابرابری قومی به خصوص حول دو محور زبان و مذهب است.
واکاوی پالیمسست های فرهنگی در آثار نویسندگان ایرانی دور از وطن:موردپژوهی فریدون اسفندیاری و فیروزه جزایری دوما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله با تکیه بر استعاره ی پالیمسست کنش داستان نویسی نویسندگان ایرانی دور از وطن را واکاوی می کند و نشان می دهد که آنان فرایند ترجمه شدن خود به سوژه های دیاسپورایی را چگونه روایت می کنند و از این رهگذر چگونه پالیمسست های فرهنگی و ادبیات لهجه دار تولید می کنند. برای این منظور، متون پالیمسستی دو نویسنده ی ایرانی مقیم آمریکا را که به ترتیب به دیاسپورای ایرانی پیش از انقلاب و پس از انقلاب تعلق دارند، با رویکرد «قرائت تنگاتنگ» مورد خوانش قرار می دهیم وخودبیانگری آنان را از منظر سیاست هویتی تحلیل می کنیم. این دو نویسنده که نمونه ای خصیصه نما از سوژه های دیاسپورایی پیشا و پساانقلاب هستند، عبارت اند از فریدون اسفندیاری و فیروزه جزایری دوما. در این تحلیل نشان می دهیم که این دو نویسنده در کنش روایی خود چگونه دنیای ایرانی را به ترتیب به دنیای کافکایی و رؤیای آمریکایی ترجمه کرده اند. همچنین با تحلیل پالیمسست های فرهنگی برآمده از این ترجمه ها نشان می دهیم که چگونه می توان دیالکتیک هویتی سوژه های دیاسپورایی را رؤیت پذیر کرد. نتایج این تحلیل نشان می دهد که سیاست هویتی دیاسپورای ایرانی پس از انقلاب امتداد همان سیاستی است که در دیاسپورای ایرانی پیش از انقلاب شاهد بودیم.
بازنمایی وطن در میان ذهنیت مهاجران: رهیافتی نظری به دیاسپورای ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در سال های اخیر مهاجرت به تجربه زیسته بسیاری از ایرانیان مبدل شده است. مطالعه دیاسپورای ایرانی پیش درآمد فهم روابط فراملی و همچنین بازگشت به عنوان استراتژی مهاجران در ارتباط با کشور مبدأ است. این پژوهش با تمرکز بر جامعه مهاجران ایرانی در کشور آلمان به دنبال شناخت مختصات دیاسپورای ایرانی است که از خلال آن تصویری جامع از میان ذهنیت مهاجران نسبت به مفهوم وطن، ارتباط با آن و همچنین فهم تعاملات دیاسپوریک ارائه نماید. این مطالعه در چارچوب پارادایم کیفی و با رویکردهای مردم نگارانه به صورت میدانی انجام شده و تکنیک های گردآوری داده ها مصاحبه نیمه ساختار یافته (48 مهاجر ایرانی ساکن آلمان) و مصاحبه متخصصان (9 انجمن فعال مهاجران)، مشاهده مشارکتی و بررسی های اسنادی است. دلایل متعددی همچون زمان مهاجرت، انگیزه های خروج از کشور، تنوع قومیتی، مذهبی، سوگیری های سیاسی و ایدئولوژیک، مرزبندی های نسلی، وضعیت اقامتی، پایگاه طبقاتی و همچنین نحوه ارتباط با کشور مبدأ منجر به پررنگ شدن مرزهای هویتی در میان مهاجران ایرانی شده به طوری که دیاسپورایی ناهمگون، متنوع، پیچیده، چهل تکه و چندلایه را شکل داده است. این مسأله در مصرف فرهنگی مهاجران و همچنین جغرافیایی زدایی از وطن نمود یافته و به ضعف هویت دیاسپوریک و تعاملات درون دیاسپورا منجر شده است. همچنین مفهوم وطن به عنوان برساختی متصور در میان ذهنیت دیاسپورا ایرانی در آلمان سه بعد معنایی عاطفی/فرهنگی، ملی/جغرافیایی و مذهبی/سیاسی داشته و وابستگی مهاجران به وطن در سه سطح وابستگی قوی، وابستگی پاندولی و وابستگی ضعیف قابل تحلیل است.
تحلیل تجربه زیسته زنان از مهاجرت (مطالعه ی مهاجرت برون مرزی زنان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به نظر می رسد الگوی سنتی مهاجرت که مردان را گزینه های اصلی می دانست و زنان را تابع مردان، تغییر کرده است. ارزش گذاری مثبت تحصیلات و کسب تخصص به خصوص در کشورهای پیشرفته و دانشگاه های بزرگ باعث می شود که افراد امتیازاتی را برای موقعیت اجتماعی خود کسب کنند. افزایش میزان مهاجرت زنان ایرانی در سال های اخیر نگارندگان را کنجکاو کرد تا به دنبال دلیل این افزایش باشند. در مقاله ی حاضر بر آن بوده ایم تا به این سؤال پاسخ دهیم که: زنان مهاجر ایرانی با مدرک کارشناسی ارشد به بالا ساکن در دو شهر تورنتو و مونترال کانادا چه تجربه ای از مهاجرت دارند؟ برای پاسخ به این سؤال، با 11 نفر از زنان ایرانی (گروه سنی 20 - 40) که برای ادامه ی تحصیل در مقاطع بالاتر (کارشناسی ارشد و دکتری) کشور کانادا را انتخاب کرده بودند مصاحبه شد. در این پژوهش که با رویکرد تفسیرگرایی اجتماعی انجام پذیرفته، در مرحله ی تحلیل اطلاعات به دست آمده، از روش کلایزی استفاده شده است. از تحلیل اطلاعات به دست آمده می توان مدعی شد که به نظر می رسد تجربه ی زنان از مهاجرت در زندگی روزمره با تحول روبرو شده است. همچنین شرایط زیست اجتماعی شان با تغییری ملموس روبرو شده است.
آثار و پیآمدهای اجتماعی و فرهنگی مدیریت آزادسازی مخازن سدها (نمونه موردی: سد آزاد)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سدهای مخزنی زمینه جابجایی بیش از 80 میلیون نفر از محل زندگی خود شده است. مطابق نتایج بررسی حاضر، در ایران نیز بیش از 2 میلیون نفر جمعیت تحت تأثیر احداث سدها قرار گرفته اند. هدف این پژوهش بررسی آثار و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی تحت تأثیر مدیریت آزادسازی مخازن سدها، نقد این سیاست ها و شناسایی عوامل علی، زمینه ای، مداخله گر، راهبردی و پیامدهای آن بوده است. روش پژوهش کیفی و از تکنیک نظریه زمینه ای استفاده شده است. شرکت کنندگان این پژوهش 47 نفر از مطلعین و خبرگان محلی بودند که با پرسشنامه نیمه ساختمند مورد مصاحبه قرار گرفتند. تجزیه وتحلیل با سه روش کدگذاری باز، محوری و انتخابی در دستور کار قرار گرفت. نتایج حاصل از تحلیل مصاحبه ها 391 مفهوم کلی، 118 مقوله فرعی، 21 مقوله اصلی و 2 مقوله مرکزی را نشان می دهد. یافته های پژوهش بر اساس مدل پارادیمی، پایداری نسبی حوزه اجتماعی و فرهنگی را در سیاست جابجایی و اسکان مجدد و ازهم گسیختگی ساختار اجتماعی و بافت فرهنگی را در سیاست جبران نقدی خسارت نشان می دهد. نتایج حاصل از پژوهش به ضرورت تغییر رویکرد، اصلاح لوایح قانونی، متولی حوزه اجتماعی و پایش تأثیرات اجتماعی طرح ها منتهی شده است.