۱.
هدف ما در این پژوهش شناخت سنخ ها، استراتژی ها و پیامدهای برساخت عدالت است. بیشترین تعاریف عدالت توسط جوانان و در فضای مجازی ایرانی صورت می گیرد. ازاین رو روش اصلی قوم نگاری مجازی است و داده ها به وسیله خوانش نشانه شناسی و تحلیل مضمونی تحلیل شدند. سنخ ها شامل عدالت عاملانه/منتقدانه، مسئولانه، اتوپیایی، فردگرایانه و ملی/فراملی هستند. عدالت توزیعی، رویه ای و مراوده ای بیشترین بازنمایی رادارند. عدالت معرفتی گرچه به صورت مستقیم بیان نمی شود اما در بیشتر تعاریف به چشم می خورد. میان برخی ابعاد تعریف اسلامی عدالت با تعاریف مارکسیستی و حقوق بشری و لیبرالیستی از عدالت شباهت هایی مشاهده می شود، گرچه تعریف اخیر به طور هم زمان بر فردگرایی نیز تأکید دارد. استراتژی هایی همچون تجمیع تعاریف عدالت، شمایل سازی، نقش قدرت با انواع گفتمان ها و مقاومت در برابر آن در فضای مجازی وجود دارد که منجر به تعاریف نخبه گرایانه از عدالت، عاملیت مجازی کاربران به خاطر نبود امکان مستقیم برای چانه زنی باقدرت، دیگری سازی های دوگانه، مقاومت در برابر دیگری سازی ها و رواج عواطف منفی شده است. خلأ فضا برای گفتگو میان جوانان با یکدیگر و نیز قدرتمندان پیرامون عدالت احساس می شود.
۲.
پژوهش حاضر درصدد توصیف و تبیین ارزش ها و نگرش های زنان پیرامون انواع رفتارهای جنسیتی آن ها در شهر تهران می باشد. چارچوب نظری مطالعه، متأثر از نظریه آیزن و همکارانش ، جولیان راتر و نیز نظریه رفتار چلبی می باشد. این پژوهش به روش پیمایش انجام گرفته و جمعیت آماری آن را «کلیه دختران و زنان 15 سال به بالای شهر تهران در سال 1399» تشکیل می دهد. برای جمع آوری داده ها از ابزار پرسشنامه و شیوه نمونه گیری از نوع «نمونه گیری چندمرحله ای» می باشد؛ حجم نمونه مطابق با فرمول کورکران 1200 نفر برآورد گردید. مطابق چارچوب نظری پژوهش، رفتارهای جنسیتی به عنوان متغیر وابسته و مفاهیم هویت، معنا، فرصت و هنجارهای جنسیتی به عنوان متغیرهای مستقل در نظر گرفته شد. با مرور یافته ها پیرامون تمایل به ازدواج، نقش مادری، فرزندآوری، اشتغال، تحصیل کردن مشخص گردید که مهم ترین دغدغه زنان متأهل حفظ و پایداری زندگی مشترک؛ و در مقابل ازدواج کردن و تشکیل خانواده کمترین اهمیت را برای دختران مجرد دارد. درمجموع در مطالعه حاضر الگوی فرازیستی در قالب ارزش های و نگرش های فمینیستی و عکس العمل های فردگرایانه پیرامون ابعاد مختلف رفتارهای جنسیتی زنان بر الگوی زیستی در حال غلبه شدن است.
۳.
سرطان پدیده ای اجتماعی است. واقعیت اجتماعی سرطان متکثر و برخاسته از فهم و تجربه افراد درگیر با آن است. این پژوهش باهدف فهم معنای سرطان در ذهنیت افراد، بر پایه 43 مصاحبه عمیق و نیم ساخت یافته (10 بیمار سرطانی، 10 نفر از اعضای خانواده و 23 نفر از اعضای گروه درمان پرستار، پزشک سرطان شناسی و روان پزشک و روان شناس)، در مرکز اصلی درمان سرطان شهر اصفهان نوشته شده است. رویکرد پژوهش پدیدارشناسی و در ترکیب با جامعه شناسی تفهمی، روش پژوهش مطالعه کیفی اساسی، شیوه نمونه گیری ترکیبی از نمونه گیری هدفمند و مکمل و ابزار تحلیل، تحلیل مضمونی است. مطالعه روایت های افراد نشان دهنده پنج مضمون پذیرش سرطان از سوژگی تا تغافل، ابژگی بدن بیمار و بازتعریف نظم زندگی روزمره، دوگانه خانه/ بیمارستان و درهم ریختگی فضاها و روابط اجتماعی بیمار، خود بیگانگی بیمار ذیل اقتدار دیگری پزشک و بیمار به مثابه کلیتی یکپارچه در الگوی مراقبت پرستاری است. به طورکلی، هرچند روایت ایرانی از سرطان خاص بودگی های خود را دارد، اما بافهم جهانی از سرطان سازگار بوده که در آن، برساخت میان ذهنیت غالب پیرامون سرطان، بیش از آن که از علم پزشکی و اقتدار آن متأثر باشد از تصویر سرطان در فهم عامه تأثیر می پذیرد که بازتولیدکننده انگاره بنیادین سرطان به مثابه نیستی و مرگ است.
۴.
این مقاله به بررسی مواجهه ابتدایی اقتصاد ایران با مناسباتِ نوظهور بازار جهانی سرمایه داری در سده نوزدهم می پردازد. در گام نخست طرحی توصیفی از تحولات اقتصادی ایران در این دوره و مقدمات اصلی برای تحلیل این تحولات ارائه شده است. در گام بعدی نیز به بررسی پیامدهای مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این تحولات پرداخته می شود. یافته های مقاله نشان می دهند که فرایند بازجهت یابیِ اقتصاد ایران در پاسخ به تقاضای نوظهور جهانی برای کالاهای کشاورزی تجاری، به تحولاتی دامن زد که تأثیرات چشم گیری بر سیر آتی وقایع در سده بیستم داشتند: پدید آمدن طبقه ای از تجار بزرگ که در حوزه زمین داری و املاک سرمایه گذاری کردند، پیدایش شکل های اولیه مالکیت شخصی از رهگذر واگذاری زمین های خالصه، اختلال در توازنِ شکننده اقتصاد معیشتیِ پیشاسرمایه داری از رهگذر بحران های زیست محیطی ای نظیر قحطی بزرگ سده نوزدهم و ... همگی پیامدهای این تحولات در سطوح مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و زیست محیطی بودند. بااین همه، هیچ یک از این موارد، به رغم تأثیرات چشم گیری که به دنبال داشتند، هرگز به گسست تمام عیار از مناسبات اجتماعی تولید پیشاسرمایه داری منجر نشد و راهبردهای استخراج مازاد مطلق (راهبردهای پیشاسرمایه دارانه) کماکان اصلی ترین راهبردهای کسب مازاد در اقتصاد ایران باقی ماند.
۵.
این مقاله به بررسی وضعیت خانه و قلمرو در میان مهاجران کاکاوندی در دهه های 1370، 1380 و 1390 می پردازد. رویکرد نظری مبتنی بر آراء دورشمیت درباره خانه در فضای جهانی است. روش پژوهش مردم نگاری و فنون گردآوری مشاهده، مصاحبه و تجربه زیسته هستند. یافته ها نشان می دهند که مشکلات زندگی مهاجران در شهرهای هرسین و کرمانشاه به همراه سیاست های دولت که در راستای عمران روستایی بود سبب ساز دو پویش شد. نخست، بازگشت به روستا بود که تغییراتی مانند «بوروکراتیزه شدن زندگی روزمره روستایی»، «کارکرد زدایی از خانه روستایی» و «شهری شدن روستا» را به همراه داشت. دوم، مهاجرت به استان تهران و البرز بود. این مهاجران در مناطقی ساکن شدند که فضاهای شهری مناسب برای تحقق امر اجتماعی نداشتند. دوری از جماعت و تک افتادگی در مقصد جدید، قلمرو خانه را برای آنان به درب آپارتمان فروکاست. سرانجام، کاکاوندها برای تحقق امر اجتماعی از مناسک سوگ و شبکه های اجتماعی به دلیل سیالیت و فضامندیِ آن ها کمک گرفتند. آنان خانه خویش را در فضای اجتماعی مبسوط تعریف کردند. افرادی که در عالم واقع ارتباط خویش با پیشگاه کاکاوند را از دست دادند به مرور با فرسایش هویت روبرو گشتند.
۶.
«خلقیات ایرانی» و «توسعه و عقب ماندگی» کانون توجه نوشتار پیش رو است. باور عمومی و آنچه عمدتاً در فرآورده های علمی نشان داده شده، خلقیات ایرانی به عنوان متغیری مستقل، دارای ویژگی هایی منفی است که همواره راه بندی در مسیر گونه های توسعه در ایران بوده و عاملیت عقب ماندگی را بر عهده داشته. این تا آن اندازه پیش رفته که در مقام یک «انگارباور» شناخته می شود، اما در مقابل گویه های «باورانکار» چندی را می توان پیش کشید و آن انگار را رد نمود. بر این اساس، مسئله این جستار آن است که پیوند میان «خلقیات ایرانی» و «توسعه و عقب ماندگی» چیست که برای بازشناسی آن، از الگویی سه سطحی بهره برده ایم. سطح نخست به کارسازی منفی خلقیات بر توسعه می پردازد، سطح دوم با ارائه 10 گویه، خلقیات ایرانی را در جایگاه متغیر مستقل زیر سؤال می برد و در سطح سوم، نهادگرایی را به عنوان پایه پیونده دهنده پیش می کشد و خلقیات ایرانی را در جایگاه متغیری وابسته قرار می دهد. این نوشتار درنهایت به این خواهد رسید که خلقیات ایرانی، تأثیر ذات انگارانه ای بر فرایند توسعه و عقب ماندگی ندارد، امامیانشان نوعی پیوستگی متأثر از نهادها برقرار است که با دگرش های نهادی، آن پیوند نیز دیگرگون می شود.