علوم اجتماعی (علامه طباطبایی)
علوم اجتماعی (علامه طباطبایی) پاییز 1399 شماره 90 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
برخی اندیشمندان برای تبیین شکل گیری حکومت صفوی بر نقش عصبیت قبیله ای و برخی دیگر بر نقش عصبیت دینی تأکید کرده اند و درواقع، هیچ کدام به هم نشینی و هم افزایی فرایندی عوامل مزبور در تشکیل این حکومت توجه نداشته اند. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر این بوده است که بر اساس آراء سیاسی ابن خلدون و با رویکردی توصیفی- تحلیلی و استفاده از روش اسنادی و مطالعه متون تاریخی مرتبط با موضوع پژوهش، فرایند هم نشینی و هم افزایی هر دو نوع عصبیت را در تشکیل حکومت صفوی آشکار کند. یافته های پژوهش نشان می دهند که شاه اسماعیل با بهره گیری از ولایت صوفیانه، موجبات هم نشینی سه عامل عصبیت قبیله ای درون هر یک از قبایل، عصبیت دینی درون هر یک از قبایل و عصبیت دینی میان همه قبایل را فراهم آورده و بر همین اساس، میان قبایل مختلف تحت امر خود اتحاد و انسجام ایجاد کرده و با استفاده از قدرت مضاعف این قبایل که محصول هم نشینی و هم افزایی پیوندهای دینی با پیوندهای قومی بوده، با پیروزی بر سایر مدعیان قدرت موفق به تشکیل حکومت صفوی شده است؛ بنابراین، در تشکیل حکومت صفوی هر دو نوع عصبیت، البته با تقدم عصبیت دینی بر عصبیت قبیله ای، دارای نقش و جایگاه بوده اند.
هویت بومی در برابر هویت غیربومی؛ پژوهشی کیفی درباره ناسازگاری های هویتی در شهر بندرعباس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در جوامع چندفرهنگی، تقابل های هویتی و به ویژه دوگانه ی بومی-غیربومی، منبعی هویت بخش ایجاد کرده و چالش ها و تعارضاتی به دنبال دارد. هدف از مطالعه ی حاضر آن است تا ادراک و تفسیر ساکنان بومی شهر بندرعباس از دوگانه ی "هویت بومی- هویت غیربومی" را توصیف کرده و بسترها و دلالت های آن را آشکار سازد. مطالعه ی حاضر با روش پژوهش کیفی و راهبرد نظریه زمینه ای انجام گرفته است. داده های میدانی با به کارگیری نمونه گیری هدفمند-نظری و طی مصاحبه با 23 نفر از ساکنین بومی این شهر که حداقل سه نسل در این شهر زندگی کرده اند، به دست آمده و درنهایت بر اساس کدگذاری سه مرحله ای استراوس و کوربین تحلیل شده است. یافته های میدانی حاکی از آن است که درک ساکنان بومی شهر بندرعباس از ساکنان غیربومی، امری ذاتی نیست بلکه مبتنی بر تجربه ی زیسته ی کنشگران و تعاملات اجتماعی آن ها با یکدیگر شکل گرفته است. مشارکت کنندگان میدان مطالعه، به واسطه ی حضور و زندگی در سرزمین اجدادی خود، هویت بومی می یابند اما غیربومی را به مثابه دیگری معضله دار، تفسیر می کنند چراکه منافع اقتصادی و همچنین ارزش های فرهنگی خود را تا حدی ازدست رفته تلقی می کنند. پیامد این تفسیر، تقویت پیوستگی و انسجام درون گروه و افزایش نوعی قوم مداری است که می تواند به تخریب سرمایه ی اجتماعی منجر شود.
مرور انتقادی پژوهش های جامعه شناختی و مدیریتی مبتنی بر نظریه زمینه ای (1397-1395)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در یک دهه اخیر، پژوهشگران ایرانیِ حوزه جامعه شناسی و مدیریت، از نظریه زمینه ای به شکل گسترده ای در تحقیقات خود بهره گرفته اند. با توجه به ویژگی های خاص این روش شناسی، مسأله اساسی تحقیق حاضر آن است که پژوهش های جامعه-شناختی و مدیریتی مبتنی بر نظریه زمینه ای از چه نقاط ضعف و قوّتی برخوردارند؟ جهت پاسخ به مسأله تحقیق، از فراروش و تکنیک مرورنظام مند بهره گرفته شد. جمعیت های موردمطالعه شامل مجموعه مقالاتی است که در بازه زمانی 1395 تا 1397 در مجلات علمی-پژوهشی داخلی منتشر شده اند که با توجه به تمرکز مسأله تحقیق بر نقد و بررسی روش شناسی نظریه زمینه ای مبتنی بر رویکرد استراوس و کوربین، در مرحله گزینش منابع 36 مقاله انتخاب و موردبررسی قرار گرفتند. نتایج تحقیق بیانگر آن است که تحقیقات مذکور در زمینه معیارهای «صورت مسأله تحقیق، تدوین سؤالات جزئی، جامعه موردمطالعه، تشریح مراحل تحلیل داده ها در بخش یافته ها، هم زمانی گردآوری و تحلیل داده ها، تکنیک ساخت مقوله، تکنیک تشخیص ابعاد مقوله، تکنیک انتخاب عناوین، تکنیک انتخاب مقوله هسته، اعتباریابی، مقایسه با سایر نظریه ها و حساسیت نظری» با مشکلات اساسی مواجه هستند. این مشکلات را می توان در پنج دسته چالش های تکنیکی، شکاف نظریه و روش، تحریف هدف، عدم معرفت کامل به مبانی نظریه زمینه ای و چالش پارادایمی طبقه بندی کرد.
بررسی وضعیتِ آموزش جامعه شناسی در ایران (یک مطالعه کیفی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی و ارزیابیِ کیفیِ آموزش جامعه شناسی، تلاش دارد تا با نگاهی به وضعیت کنونی آموزش جامعه شناسی در ایران از دریچه ی تجربه ی زیسته ی کنشگران اصلی آن (دانشجو و استاد)، توصیفی از آن ارائه داده و مقدمه ای برای بررسی نقاط ضعف و قوت مقوله ی آموزشِ رشته ی جامعه شناسی در ایران باشد. در این تحقیق با تکیه بر مفروضاتِ رویکرد پدیدارشناسی، آموزش به عنوان یک پدیدار برای محقق و کنشگرانِ درگیر فرایند آموزش آشکارشده و محققین تلاش داشته با تکیه بر تجربیات زیسته ی این کنشگران، توصیفی از وضعیت آموزش جامعه شناسی به دست دهند تا درنهایت بتوان با تکیه بر توصیف ها و واکاوی خلأ های موجود در آموزش، به درکی بهتر از وضعیت جامعه شناسی در ایران نائل شد. روش نمونه گیری، نظریه زمینه ای است. جامعه ی آماری شامل دانشجویان جامعه شناسی (کارشناسی ارشد و دکتری) و اساتید جامعه شناسی است که با معیار اشباع نظری در نمونه گیری به پانزده دانشجو و هفت استاد رسیدیم. نتایج توصیفی پژوهش نشان از وجود موارد زیر در وضعیت کنونی آموزش جامعه شناسی در ایران می دهد: نحیف بودن بینش جامعه شناختی، انباشت مقالاتِ علمی، شکل نگرفتنِ حوزه عمومی، بی اعتمادی به دانشگاه، مقتضیات محدود کنش دانشجو-استاد در بستر جامعه داخلی و بین المللی، شیءوارگی علمی، عدم تفکیکِ ساختاری دانشگاه و دولت، عدمِ وجود پارادایم مشخص پژوهشی نظری، عدم استقلالِ دانشگاه از فضایِ امنیتی.
تحلیل گفتمان خوشبختی طی دو دهه ی اخیر در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش کوشیده ایم تا با استفاده از آراء اندیشمندانی چون ویلیام دیویس، سارا احمد و سام بینکلی در باب گسترش درک و تلقی جدیدی از خوشبختی و به روش تحلیل گفتمان فرکلاف، ویژگی های گفتمان خوشبختی در ایران را بررسی نماییم. ازاین رو، شماره های مختلف نشریه ی موفقیت در سی سال گذشته را در سه سطحِ توصیف، تفسیر و تبیین مورد بررسی قرار دادیم. در سطح توصیف، دریافتیم که واژگان و مفاهیم پرکاربردی مانند «خوشبختی»، «موفقیت»، «استرس»، «آرامش» و مانند آن در دوسته ی مثبت/ منفی به کار می روند. همچنین از استعاره هایی چون «راز»، «گام»، «راه» و مانند آن در این متون که ساختی یک طرفه و موعظه گون دارند، استفاده می شود. در سطح تفسیر، به این نتیجه رسیدیم که انسان در این گفتمان به ذهن و انرژی، فروکاسته شده و نسبت میان او و جهان از خلال ترکیب منحصربه فردی از گفتمان های علمی مانند روانشناسی و فیزیک همراه با رویکردی شبه دینی – عرفانی توضیح داده می شود. در سطح تبیین نیز، گسترش اقتصاد مبتنی بر بازار و رشد طبقه ی متوسط از یک سو و عالم-گیر شدنِ مدرنیته و به تبع آن پیداییِ «خود» در معنای مدرن آن و «نظام های تخصصی» را به عنوان علل اصلی رواج این گفتمان در ایران یافتیم.
چگونگی برساخت گفتمان فمینیستی در ایران (1370-1389)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش مطالعه گفتمان فمینیستی در ایران معاصر است. بر این اساس، با انتخاب دو مجله "زنان" و "مدرسه فمینیستی" و تحلیل آن ها در کنار هم، جریان غالب فمینیسم را در بازه زمانی 70 تا 89 موردبررسی قرار داده ایم و با به کارگیری روش تحلیل گفتمان لاکلو و موف، تلاش شد، علاوه بر تحرک گفتمان فمینیستی، مرزبندی و غیریت سازی میان آن با گفتمان هژمونیک حاکم، محل های نزاع میان این دو گفتمان ، دال های شناور و چگونگی برجسته سازی و حاشیه رانی این گفتمان مورد شناسایی قرار گیرد. نتایج نشان می دهد که شاکله اصلی گفتمان فمینیسم شامل پنج نقطه گسست است که در هر یک از این نقاط گسست ما شاهد مفصل بندی جدیدی حول دال های مرکزی؛ مشارکت اقتصادی زنان، نواندیشی دینی، حقوق بشر، دینداری سکولار و اتئلاف بین جنبشی هستیم. در اغلب دوران تخاصم اصلی گفتمان فمینیسم با گفتمان عمومیت یافته بر سر قوانین نابرابر جنسیتی است. این مسأله در پی فهم جدید و متفاوت گفتمان فمینیسم از زنانگی نسبت به گفتمان هژمونیک شکل گرفت. تخاصم دو گفتمان فوق، در آخرین دوره تا جایی پیش رفت که منجر به حرکت گفتمان فمینیسم از یک گفتمان دموکراتیک به سمت یک گفتمان پوپولار شد.
کودکی، بزهکاری، حبس: روایتی از برآمدن دارالتادیب در عصر پهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«کودکی» پدیده ای مدرن است که کمتر مورد کاوش تاریخی-جامعه شناختی قرار گرفته است. در دیدگاه غالب، کودک درون دستگاهی روان شناختی تعریف می شود و موجودی معصوم، آسیب پذیر و نیازمند حمایت است. این شکل برساخت کودک به شیوه ای درونماندگار، تجربه های متفاوت دیگری از کودکی را خلق و طرد می کند؛ اما کودکی موجودیتی یکپارچه نیست و نباید از دریچه معیارهای برساخته ی آن به تمامی تجربه های متکثر اجتماعی اش معنا بخشید. در این مقاله تلاش کردیم با رویکردی تاریخی، یکی از این کودکی های مطرود را برجسته کنیم و از خلال آن به بررسی زمینه های پیدایش دارالتادیب به عنوان نخستین فضای اختصاصی حبس کیفری کودکان بپردازیم. بدین منظور از ملاحظات نظری و مفروضات روش شناختی تبارشناسی و دیرینه شناسی فوکویی بهره برده و تلاش کردیم با بررسی اسناد تاریخی، روایت بدیعی از تجربه ی کودکی در ایران برسازیم. نتایج نشان می دهد ادراک کودکی در عصر پهلوی اول بر مبنای «کودک نیازمند تربیت» بود و کودکان مجرم در این دوران با شکلی از آسیب شناسی تربیتی بازنمایی می شدند. سوژه ای که در این گفتمان مورد تأدیب قرار می گرفت «طفل بدذات» بود که با تغییرات تاریخی پیش آمده، بدل به «طفل بزهکار» شد. ایدئولوژی حمایت در همدستی با گفتمان روان شناسیْ کودک را همچون موجودی آسیب پذیر تولید می کردند و دارالتادیب در نتیجه ی چنین فرآیندی تجلی فضایی یافت.