آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

این مقاله می کوشد شیوه واکنش و دریافت افراد دین دار را در رمان های مصطفی مستور توضیح دهد. برای پاسخ به این پرسش، سه رمان اصلی مستور با نام های «روی ماه خداوند را ببوس»، «استخوان خوک و دست های جذامی» و «من گنجشک نیستم» با روش «نظریه مبنایی» واکاوی شده است. یافته های به دست آمده از رمان ها نشان می دهند که افراد در مواجهه با تجربیاتی چون «مرگ» و «رنج بشری» خود را در برابر پرسش هایی از معنای زندگی می یابند و دلیلی برای تحمل رنج زندگی نمی یابند. هم چنین شخصیت های رمان در مراحلی از زندگی، با دغدغه های وجودی مواجهند که پاسخی برای آن پیدا نمی کنند. چنین «بحرانی از معنا»، شخصیت های رمان را به جست و جوهایی در عرصه «علم»، «ایمان فردی» و «عشق» وا می دارد. «علم» پاسخ قانع کننده ای به این پرسش نمی دهد و از این رو، بر اهمیت «ایمان فردی» و «عشق» تأکید می شود. در این مقاله نشان داده می شود که چگونه شخصیت های رمان با «تجربه بحران»، و «ناتوانی از تأویل»، به «ایمان» و «عشق» به عنوان منبعی برای معنا آفرینی منتهی می شود.

تبلیغات