یکی از اهداف شالوده شکنی، براندازی و ایجاد تشکیک در مفاهیم پایه ای ایدئولوژی های سیاسی است چرا که زیربنای ایدئولوژیهای سیاسی، معانی برساخته ای تصور می شود که عوامل زبانی، محیطی و تاریخی موجب شده اند آنها را تثبیت یافته فرض کنیم. پل دومان در کسوت یکی از این شالوده شکنان برای شناورسازی معانی مستتر در ایدئولوژیهای سیاسی و پاسخ به چرایی مقبولیت آنها، زبان ادبی را مطمح نظر قرار داده و خصایص زبان ادبی را دلیلی قاطع برای بی اعتباری مضامین و مفاهیم ایدئولوژی های سیاسی می داند. با توجه به این فرض، مقاله حاضر درصدد پاسخ به این سوال است که مقبولیت ایدئولوژی های سیاسی نزد مخاطبین آن، نتیجه چه روندی در ساحت زبان بوده و نقد ادبی پساساختارگرا چگونه اعتبارزدایی از این روند را قابل توجیه می سازد؟ در این جستار تلاش شده است که به مراحل این روند در اندیشه پل دومان، پرداخته شود ضمن اینکه، برای فهم بهتر آن، دیدگاه اندیشمند مارکسیست فردریک جیمسون که منتقد نگاه دومان است ، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.