آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۰

چکیده

جامعه ایرانی تا پیش از تأسیس سلسله پهلوی به اجتماعات و نهادهایی اتکا داشت که از درجات قابل توجهی از استقلال در برابر دولت برخوردار بودند؛ در این میان علمای شیعه به واسطه استقلال اقتصادی از دولت و در اختیار داشتن منابر برای بسیج توده های مردم و همچنین اختیار انحصاری تفسیر شریعت بیش از سایر رهبران محلی در جامعه ایران می توانستند مقابل سیاست های دولت مرکزی ایستادگی کنند و در صورت لزوم اقدامات دولت را نامشروع جلوه دهند. با این وجود رضاشاه که در بدو سلطنت نسبت به قدرت علما برای مدیریت سازمان اجتماعی در ایران آگاهی داشت و حتی از اندیشه تشکیل جمهوری در ایران به واسطه تقاضای رهبران مذهبی در قم صرف نظر کرده بود به تدریج تلاش کرد تا از طریق تهدید، بازی دوگانه، پنهان کاری و همچنین دسیسه، ترور، قتل و استفاده از ارتش به ایجاد تغییرات بنیادین در جامعه روی آورد؛ در مقابل این اقدامات، برخی رهبران مذهبی، زعمای محلی، سروران و متنفذان جامعه ایرانی به نمایندگی از جامعه مدنی و در عین حال شبکه ای ایران در برابر خواست های حکومت ایستادگی کردند و کوشیدند تا به هر نحو ممکن ضمن تضعیف نقش دولت از قدرت روزافزون آن بکاهند. این مقاله با روش تبیینی پسارویدادی و مطالعه موردی و بازخوانی کنش های سیاسی سیدحسن مدرس به عنوان یکی از مجتهدان و رهبران مذهبی و سیاسی در جامعه ایرانی و با استفاده تلفیقی از آموزه های نظریه جامعه شبکه ای میگدال و نظریه جامعه مدنی آیزنشتات کوشیده است تا ضمن تبیین مفهوم «جامعه مدنی شبکه ای»، فرایند ستیهندگی (تقابل آنتاگونیستی) این جامعه مدنی شبکه ای را با دولت در جامعه ایرانی عصر پهلوی اول، واکاوی کند.

تبلیغات