برای پژوهشگرانی که در قلمرو تاریخ هنر فعالیت میکنند، مطالعه کیفیات پیدا و پنهان گورستانهای تاریخی، به منظور درک بخشی از عوالم و روابط حاکم بر جوامع گذشته اهمیت ویژهای دارد. زیرا از طریق تأمل در کیفیات محیطی این محوطهها و همچنین تدقیق در مواد فرهنگی پراکنده در محیطشان، میتوان نقبی به فهم برخی ناشناختهها از پیشینه جوامع و درک زوایایی از ماهیت فکری غالب بر آنها زد. اما اگر ساختار معناییِ چنین محوطههایی از همان ابتدای شکلگیری متأثر از مؤلفههای متناقض و یا متضاد باشد، مسیر پرچالشی پیش روی تحلیلهای معناشناختی قرار خواهد گرفت. زیرا برای نیل به حقیقت معنا، موانع پیچیده و کثیری باید مشخص و کنار زده شود. بر مدار این سخن، نوشتار حاضر موضوعی تأملبرانگیز در گورستان ارامنه تبریز یعنی درهمآمیختگی مواد فرهنگی متأثر از دو آیین اسلامی و مسیحی را مورد توجه قرار داده است. در محوطه این گورستان علاوه بر سنگ قبرهایی که حاصل صناعت هنرمندان ارمنی است، تعداد زیادی نیز سنگ قبرهای اسلامی متعلق به قرون هفتم الی نهم هجری قمری و همچنین مصالح سنگی منقور و منقوش بناها و محوطههای متعلق به تمدن اسلامیِ سدههای میانه، بهخصوص دوره ایلخانی مورد استفاده قرارگرفتهاند. همجواری آثار هنریِ متأثر از دو ایدئولوژی متفاوت اسلامی و مسیحی در این محوطة آیینی موجب نوعی درهمآمیختگی معانی و مفاهیم شده است؛ زیرا امتزاج آثار چه از نظر سبکی، چه مراتب تاریخی و چه مفاهیم یا محتوا، کاملاً ناهمگون است. چرایی و چگونگی پیدایی این امر، مسئله اصلی پژوهش بود که نوشتار حاضر گزارشی از آن است. این نوشتار با استفاده از روش توصیفیـ تاریخی، مسئلة فوقالذکر را مورد تحلیل و ریشهیابی علمی قرار میدهد و توضیح داده میشود که کیفیت محیطی مورد بحث، پیآمد یک فرآیند تاریخی است که طی آن، جابجایی دستهای از مواد فرهنگی دوره اسلامی، از بسترهای اصلی خویش به بستری دیگر ـ یعنی این گورستان ـ واقع شده است.