مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۴۱.
۱۴۲.
۱۴۳.
۱۴۴.
۱۴۵.
۱۴۶.
۱۴۷.
۱۴۸.
۱۴۹.
۱۵۰.
۱۵۱.
۱۵۲.
۱۵۳.
۱۵۴.
۱۵۵.
۱۵۶.
۱۵۷.
۱۵۸.
۱۵۹.
۱۶۰.
مثنوی
منبع:
زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه خوارزمی) سال بیست و چهارم بهار و تابستان ۱۳۹۵ شماره ۲۵ (پیاپی ۸۰)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله با استفاده از نظریه شناختی استعاره معاصر، کارکردهای استعاره مفهومی «جمال» و خوشه های تصویری مرتبط با آن یعنی جهان، انسان، صورت (رخ)، آفتاب، آیینه و جز آن در غزل های مولوی تحلیل و تبیین می شود. پژوهش حاضر به این می پردازد که پیوندِ میان استعاره و بنیانِ فکری شاعر به چه شکل است و مولوی چگونه توانسته است ازطریق استعاره جمال، ایدئولوژی خود را مطرح کند. بن مایه استعاره مفهومی جمال در گفتمانِ کلامی، براساس نظریه «رؤیت» است. رؤیت با ورود به گفتمان عرفان در بافتِ استعاری جمال قرار می گیرد و انتقال از ایده به استعاره و زبان هنری صورت می گیرد. از رهگذر بررسی استعاره جمال و خوشه های تصویری آن در مثنوی و دیوان شمس درمی یابیم که «خداوند دیدنی است». این انگاره استعاری در ژرف ساختِ کلّ اثر نمایان است. مولوی با توجه به این انگاره، جمال حق را در خرده استعاره های حسن یوسف، جهان، انسانِ کامل، آفتاب و خوراک به تصویر می کشد و با کمک همین خرده استعاره ها دیدنی بودن خداوند را اثبات می کند. براساسِ مدلِ ارائه شده در این مقاله، می توان از رهگذر مطالعه روابطِ میان استعاره و ایدئولوژی، بازخوانی تازه ای از ادبیات فارسی به ویژه گفتمان های عرفانی به دست داد.
بررسی و مقایسه تحلیلی وجه دین ناصرخسرو و مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی و مقایسه تحلیلی آثار بزرگان علاوه بر نشان دادن تأثیرپذیری آن ها از یکدیگر می تواند در طبقه بندی و تقسیم جریان های فکری و ادبی یک فرهنگ مفید باشد. ناصرخسرو قبادیانی و جلال الدین مولوی بلخی ظاهرًا هم در اصول فکری و بنیان های اعتقادی و هم در تمثیل ها، تشبیه ها و تأویل ها همانندی های تأمل برانگیزی دارند. هدف این مقاله نشان دادن این اشتراکات با توجه به دو کتاب وجه دین ناصرخسرو و مثنوی مولوی است. این دو متفکر بزرگ همچنان که خود بیان کرده اند شعر و نثر را در راه بیان اندیشه ها و افکارشان به کار گرفته اند. با وجود تفاوت اساسی در حوزه اندیشه و خاستگاه فکری این دو شاعر، زمینه های مشترکی در آثارشان وجود دارد که توجه به خاستگاه جغرافیایی مشترک، تأویل گرا و معناپرداز بودن هر دو و نیز احاطه مولوی به آثار پیشینیان این اشتراکات را توجیه می کند. مواردی همچون لزوم تمکین و فرمانبری از مردان حق و ضرورت حضور صاحبان باطن برای هدایت خلق، اهمیت باطن و معنا در دوگانه بزرگ ظاهر- باطن (جسم - معنا)، پیوسته دانستن اطاعت از مراتب صاحبان دعوت و مرشدان حق، بلندی مقام علم و شرف آدمی بر دیگران به سبب داشتن علم، اهمیت فراوان جهاد اکبر، نادان دانستن بیشتر خلایق، اکتسابی نبودن علوم اولیا و انبیا، نکوهش تقلید، لزوم دست یابی به باطن قرآن، تقسیم امور به دو وجه کلی علم و عمل، یکی دانستن حقیقت ادیان و کتب آسمانی، وابسته دانستن شریعت های آسمانی به رمز و مثل، نشان حق داشتن همه چیز عالم (حتی جمادات)، تقسیم انسان ها در سه دسته کلی و تقدم شرفی جهان دیگر بر جهان مادی، از جمله این همانندی ها هستند. علاوه بر اشتراک در درون مایه ها، بعضاً تمثیل ها و تأویل ها و استشهادها و به طور کلی مایه های سخن مشابهند مانند تمثیل آیینه ناصرخسرو در برابر تمثیل مشهور شکار سایه مرغ مولوی و تمثیل درخت جوز.
وادی مجهول (بررسی نمادهای حکایت شاه و کنیزک از رهگذر تطبیق آن با داستان های شیخ سمعان، سیذارتا و داستان زندگی مولانا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حکایت شاه و کنیزک یکی از محوری ترین حکایت های مثنوی است که با توجه به قرار گرفتنش بعد از نی نامه و نیز تأکید خود مولانا بر اهمیت آن، بسیار مورد توجه مفسران مثنوی قرار گرفته است. قاطبه ی مولوی پژوهان این حکایت را داستانی نمادین دانسته اند که مولانا در قالب آن تلاش کرده به موضوع پراهمیت آفرینش و کمال انسان اشاره کند. در این مقاله با روش تحلیل- مقایسه ای تلاش شده با بهره گیری از چند داستان عرفانی دیگر همچون حکایت شیخ سمعان از عطار، رمان سیذارتا اثر هرمان هسه شرق شناس شهیر آلمانی و همچنین روایت زندگی مولانا و دیدار او با شمس تبریزی، ضمن ارائه ی تفسیری نو از نمادهای حکایت شاه و کنیزک، به بررسی موضوع جایگاه دنیا در رسیدن به کمال از منظر مولانا نیز پرداخته شود.
مطابق تفسیر ارائه شده در این مقاله به نظر می رسد به عکس آن چیزی که تفکر صوفیانه ی منحط، درباب کناره گیری و عزلت از دنیا به مخاطبانش القا می کند، از نگاه تفکر اصیل اسلامی، دنیا به منزله ی مزرعه و متجری است که آدمی برای رسیدن به بهشتی صدچندان بهتر و بالاتر از بهشتی که در آغاز در آن سکنی داشته، بدان هبوط کرده است.
بازتاب رسالة تمثیلی قصه الغربة الغربیة و جغرافیای مثالی سهروردی در مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفاهیم جدایی از عالم علوی، غربت روح در قفس تن، و بازگشت به اصل در ادبیات عرفانی ایرانی- اسلامی، غالباً در آثار تمثیلی و با زبانی نمادین بیان شده است. یکی از مهم ترین این آثار رسالة کوتاه قصه الغربة الغربیة شیخ شهاب الدین سهروردی است. هدف ما در این مقاله این است که با روش توصیفی تحلیلی، مفهوم «غربت غربی» سهروردی در این رساله را که در قالب جغرافیای مثالی مطرح می شود، در مثنوی مولوی جست وجو کنیم و با توجه به تمثیل های شیخ اشراق، دریافت های تأویلی - عرفانی مولوی را طرح و تبیین نماییم و نشان دهیم که مشرق و مغرب مثالیِ سهرودی، ناکجاآباد و هورقلیای او و نیز اسیرشدن روح در چاه ظلمانی مغرب و طَیَران او که همان سیروسلوک به سوی مشرق عالم علوی است، در مثنوی چگونه نمود یافته است. از این طریق، به سرچشمه های مشترک این مفهوم، یعنی تأویل های قرآنی هر دو حکیم، دست می یابیم. شیخ اشراق و مولوی بلخی با تأویل قصص قرآنی و رموز این کتاب وحیانی توانسته اند نشان دهند که از طریق شهود، انسان می تواند هویّت نوری نفس را به دست آورد و در یابد که جایگاه اصلی وی این دنیا نیست و برای بازگشت به اصل باید به شهود و تجرید روی آورد.
تحلیل ساختار تخیلی داستان «تشنه و دیوار» مثنوی براساس ساختارهای نظام تخیل در آرای ژیلبر دوران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی ماهیت خیال و ساختار تخیلی ای که شاعران و هنرمندان بر مبنای آن تفکر می کنند، در مباحث نقد ادبی و هنری از جایگاه والایی برخوردار است. مبنای بسیاری از رمزگشایی های متنی امروزه بر عهده کاوش-هایی در حوزه تخیل شناسی است. ژیلبر دوران (متولد 1921) تخیل شناس و اسطوره پژوه فرانسوی قرن بیستم، توانست با ابداع روشی علمی، اعتبار حقیقی تخیل را که به مدت دو قرن در غرب انکار می شد، دوباره بدان بازگرداند. این مقاله قصد دارد با تعمق در آرای این اندیشمند به تحلیل ساختارهای تخیلی داستان «کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب» در ابتدای دفتر دوم مثنوی، روی آورد. مولوی در این حکایت، صحنه ای را ترسیم می کند که در آن عمل/کنشی (پرتاب سنگ و خشت به آب) تکرار می شود. این صحنه یک تخیل است. همچنین بر طبق قراینی که به دست خواهیم داد، مشخص می شود که نگاه و اندیشة تخیل-پرداز راوی نسبت به جهان، تحت تأثیر ساختارهای منظومه شبانه تخیل است. این منظومه که مربوط به ساختارهای اسرارآمیز یا آنتی فرازیک و ساختارهای دراماتیکی یا ترکیبی است با ویژگی هایی چون: تکرار، وابستگی فرد به جهان و دیدگاه تعاملی او نسبت به جهان، گرایش به عمل مینیاتورسازی و درک چرخه ای و... مشخص می شود.
موانع معرفت در مثنوی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فاعل شناسایی که در نظر بسیاری از فیلسوفان نادیده انگاشته شده در نظر مولانا اهمیّت بسیاری دارد. در نگرش او برای دستیابی به گزاره های مطابق با واقعیت، باید در کنار بهره گیری از علم منطق و روشِ درستِ تحقیق، به تهذیب نفس و خودسازی هم توجه کرد. او عقیده دارد گناه، گذشته از همة خطرات و آسیب هایی که برای حیات معنوی و مادی انسان دارد، واقع بینی او را هم با تهدیدی جدی روبه رو می سازد و مانع دستیابی او به حقیقت می شود. در این مقاله برآنیم با بررسی نظر مولانا درباره گناهانی از قبیل حرص، طمع، غرض ورزی، پندار کمال و نظایر آنها نشان دهیم که این گناهان، چگونه در سامانة معرفتیِ انسان خلل ایجاد می کنند. حاصل اینکه به نظر مولانا: از بین بردنِ حالت تعادل روحی، از بین بردنِ ابزارهای شناخت، از بین بردنِ بی طرفی و انصاف، از بین بردنِ خاصیت آینگیِ دلِ انسان و وارونه کردنِ حقایق، برخی از آفاتی است که گناهان بر سر راهِ معرفت پدید می آورند.
تحلیل تطبیقی داستان غنایی شاه و کنیزک در مثنوی با پیش متن های آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تکثّر معنایی متن و ماهیت چند آوایی متون ادبی که در پیوند با نظریه بینامتنیت است، از جمله دست آوردهای بسیار مهم و مغتنم نظریه های ادبی مدرن می باشد که چشم اندازهای متنوعی را در برابر مفسران و منتقدان متون ادبی گشوده است. در میان آثار روایی، مثنوی مولانا از منظر ارتباطات بینامتنی، بویژه از لحاظ فزون متنیتی بی مانند است؛ چنان که نخستین داستان مثنوی، شاه و کنیزک، بیش متن چندین جریان و داستان مشابه در متون روایی و غیر روایی هم چون فردوس الحکمه، عیون الاخبار، قانون، ذخیره خوارزمشاهی، چهارمقاله، اخبار النساء، اسکندرنامه، اقبال نامه ، جوامع الحکایات و مصیبت نامه است. مقایسه این داستان با روایات پیش متن آن، بر اساس نظریه فزون متنیتی ژنت، سوای تعیین میزان ارتباط آنها با یکدیگر، نمایش گر ذوق سرشار مولانا در هنر داستان پردازی است. در این جستار، تجزیه روایت مثنوی به پیرفت های گزاره ها و تحلیل تطبیقی آن ها با اجزای روایات پیش متن بر مبنای نظریه فوق، نشان می دهد که ارتباط روایت بیش متن با پیش متن های منظوم، از نوع گشتار غیر مستقیم و پیچیده است و ارتباط آن با پیش متن های منثور، از نوع جایگشت شعر سازی است. همچنین کاربست اصل تداعی آزاد، که حاصل آن استفاده بسیار مولوی از داستان های درونه ای و گریزهای آگاهانه و عامدانه معنایی است، به شکست های پی در پی در خط داستان انجامیده است.
جهان بینی مولوی و کارکرد آیات و احادیث در دفتر اولم ثنوی با تکیه بر نظام گذرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله بر ارتباط میان گزینش ها، فرم های زبان شناختی اصلی، ایدئولوژی ها و قدرت روابط نهفته در هریک از فرم ها در مثنویمعنویتمرکز دارد و در آن، برخورد مولوی با ارزش ها و اندیشه های محوری بیان شده در آیات قرآن کریمو احادیث براساس پیش فرض های تحلیل گفتمان انتقادی و چارچوب تحلیلی مایکل هلیدی در نظام گذرایی نقشگرا بررسی شده اند. بر این اساس، ابیاتی که به طور صریح یا ضمنی، به آیات کتاب آسمانی و احادیث اشاره دارند، با توجه به دستور نظام مند و کارکردی هلیدی طبقه بندی و تحلیل شده اند. با بررسی جهت یابی های ایدئولوژیکی ابیات و فرایندهای اصلی و فرعی این نتیجه حاصل شد که جهان بینی حاکم بر این بافت عرفانی تصرف مشیت الهی را در تمام امور القا می کند. هسته اصلی و مرکز معنایی فرایندهای به کار رفته در آیات و احادیث از نوع رابطه ای است. از طرف دیگر، آیات و احادیثی که شامل یک فرایند مشخص هستند، می توانند به چند فرایند افزایش یابند، یا برعکس چند فرایند نمودیافته در آیات و احادیث در کلام مولوی می تواند به یک فرایند تقلیل یابد و به این ترتیب، بر هدف تعلیمی و ارشادی یک نکته خاص تأکید شود.
داستان دقوقی از منظر ادبیات شگرف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادبیات وهمناک یکی از انواع ادبی است که اگر در آثار ادبی فارسی، جستجو شود، نمونه هایی عالی از این نوع ادبی و زیرشاخه های آن یافت می شود. از جمله ویژگی های بارز داستان های وهمناک، وجود رویداد هایی خارق العاده در آن هاست که خواننده در واقعی یا غیرواقعی بودن آن ها دچار تردید می شود. داستان دقوقی که در دفتر سوم مثنوی آمده، یکی از داستان-هایی است که بسیاری از مؤلفه های ادبیات وهمناک در آن وجود دارد. در پژوهش حاضر، این داستان، براساس نظریات فروید و تودوروف، بررسی شده و تشابه و تفاوت آن با نوع ادبی شگرف، نشان داده شده است. نتایج تحقیق، نشان می دهد که اغلب مشخصه های ادبیات شگرف، در داستان دقوقی دیده می شود و با توجه به نمودار تودوروف، می توان این داستان را یکی از نمونه های ادبیات «وهمناک/شگرف» یا «کرامات/شگرف» دانست. این نتیجه، گواه آن است که قرن ها پیش از اینکه نظریه پردازان غربی به تدوین نوع ادبی شگرف بپردازند، مولانا با نبوغ سرشار خود، چنین مؤلفه هایی را در داستان سرایی به کار برده است. در داستان دقوقی، عناصری همچون زاویه دید، کانونی شدگی، تداعی معانی، چند صدایی، صحنه، درون مایه و تقابل، در ایجاد تردید –اصلی ترین مؤلفه ادبیات شگرف- نقش دارند.
رویکرد مولانا نسبت به فکر و اندیشه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در باور مولوی فکر نه تنها مهم ترین بخش وجودی انسان بلکه موجد عالم معنا و صورت است. انسان اندیشه ور و آگاه با به کارگیری فکر حقیقی و رویکرد های گوناگون آن سبب خلق و آفرینش در جهات مختلف زندگی (هنری،رفتاری، روحی و روانی) می شود. افکار ( لطیفه های غیبی ) مسبّب خیر و شرّ در عالم هستی اند و مادام مشغول جذب، دفع، اکل و صورت سازی هستند. مولانا فکر را در زمرة کمترین آکلان می داند و بر آن است که این نیرو موجب فربهی یا نزاری روح می شود. وی با رویکرد های متفاوت گاه ممدوح گاه مذموم از فکر یاد کرده است. دید متناقض گونه و پارادوکسیکال وی محل تأمل بسیار است. وی همگام و هم عقیده با عرفا و فلاسفه این قوه را در معانی و انواع کارکرد به کار برده است. وی بیشتر به کارکرد های عملی فکر ارزش و اعتبار می دهد و رویة نظری آن را زمینة بروز و ظهور آن کارکرد ها می داند.
رویکردهای روان درمانبخش مولانا در حکایت پادشاه و کنیزک مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
داستان های مثنوی معنویبه صورت چندبعدی بیان شده است؛ به گونه ای که یک داستان آن را از چندین بعد می توان تحلیل کرد. یکی از این داستان ها، حکایت مشهور پادشاه و کنیزک است. این داستان تاکنون از جوانب مختلفی مانند اخلاق پزشکی و عشق بررسی شده؛ اما به بعد مهم درمان روان شناسانة داستان کمتر توجه شده است. به همین سبب در این پژوهش، نگارندگان با بررسی داستان پادشاه و کنیزک، سعی کرده اند تا روش های درمان کنیزک را با رویکردهای روان درمانی معاصر، تطبیق دهند. تحلیل روان شناسانة داستان پادشاه و کنیزک نشان می دهد این داستان آمیزه ای از رویکردهای روان شناسی مشاوره ای، شرطی سازی، تداعی گرایی، روان تحلیلی و نظریه های عشق است و در آن روش های درمانی حساسیت زدایی منظم، سطح آستانه و عشق درمانی به طور هدفمند در هم آمیخته است. یافته های پژوهش گویای نبوغ مولوی در تلفیق رویکردهای مختلف روان درمانی و ایجاد روشی یکپارچه برای درمان است که می تواند برای استفادة متخصصان روان درمان سودمند باشد.
تأملی در ویژگی های زبانی و املایی نسخه خطی نخستین شرح کامل مثنوی به زبان فارسی در آسیای صغیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زبان فارسی و فرهنگ ایران همواره مشتاقانی در جهان داشته است و بخش هایی مانند آناتولی و منطقه بالکان، بسیار از این زبان و فرهنگ تأثیر پذیرفته اند. فارسی آموزی، نسخه برداری آثار علمی و ادبی، ترجمه، تصحیح و شرح متون فارسی، وجود نسخه های خطی بی شمار از آثار کهن ایرانی در کتابخانه های بزرگ دنیا و توجه محققان و مصححان غیرایرانی به بازآفرینی این متون، نشانه هایی از نفوذ فرهنگ ایرانی و زبان فارسی در جهان است. شرح شش جلدی مصلح الدین مصطفی بن شعبان حنفی رومی (969 897 ق)، معروف به سروری، بر مثنوی معنویفقط یک نمونه از این گونه کوشش هاست که در قرن دهم هجری در آناتولی نوشته شده است. وی از پیروان مولویه در دوره سلطان سلیمان قانونی بود. در این مقاله کوشش شد تا افزون بر معرفی نسخه های خطی شرح سروری بر مثنوی، با رویکرد بررسی سبک شناختی متون، به این پرسش کلیدی پاسخ داده شود؛ این اثر ازنظر سبکی چه ارزش هایی دارد که آن را شایسته توجه بیشتر می کند؟ ویژگی های این اثر ازنظر زبانی مانند نثر مرسل فارسی است. این اثر، آیات و احادیث و حکایات و سخنان متصوفة بسیاری را در خود جمع کرده است و به آنها استناد می کند؛ هم چنین اشعار پرشماری را از شاعران پارسی گوی دیگر برای تبیین دقیق تر ابیات مثنویبیان کرده است؛ به همین سبب ازنظر محتوایی مجموعه ای ارزشمند و درخور تحقیق با رویکرد پژوهش بینامتنی است. به سبب تأثیر محیط پیرامون، ضبطِ مشکول بسیاری از واژه ها و اصطلاحات به متن وارد شده است و همین می تواند زمینه ای برای مطالعات گونه شناسی زبانی باشد.
مطالعه بینامتنی تمثیل در معارف بهاءولد و مثنوی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معارف بهاءولد یکی از مهمترین آثاری است که بر مثنوی تأثیر شگرفی داشته است و تاکنون درباره برخی از وجوه این تأثیرگذاری مطالعه نشده است؛ تمثیل از این جمله است. در این تحقیق ضمن لحاظ نظریه بینامتنیّت، تأثیرگذاری معارف بر مثنوی بررسی شده است وبرای دقت نتایج، از نرم افزارهای عرفان 3 و مثنوی نور نیز بهره گرفته شده است. تطبیق شواهد نشان می دهد که مولانا در مقوله تمثیل از جنبه های گوناگونی از بهاءولد متأثر بوده است؛ نخست اینکه در معارف و مثنوی نگرش فلسفی مشترکی به مقوله تمثیل وجود دارد. دیگر این که از نظر ساختاری، شیوه «تمثیل های پیاپی» و مبتنی بر «تداعی» در هر دو اثر به کار رفته است. همچنین، بنیاد تمثیل های مشترک هر دو اثر بر دو گونه گزاره تعلیمی و تعلیمی- فلسفی است. بررسی شیوه استدلال در این دو اثر نشان می دهد که در گزار ه های تعلیمی- فلسفی، شبکه استدلال گسترده تر است و تمثیل های اخلاقی با گزاره ای که به یکی از موضوعات انسان و درون او مرتبط است، آغاز می شود و نتیجه آن ها اثبات یکی از موازین حِکمی و تربیتی انسان است، اما در تمثیل نوع دوم، مقدمه یا گزاره شامل حُکمی درباره هستی یا عناصر هستی است و بر قاعده ای کلّی تأکید دارد و به کمک آن قاعده، سرنوشت و هدف انسان نیز تبیین شده است. از این نظر می توان تمثیل های نوع اول را تعلیمی و نوع دوم را باورساز و نمایشگر جهان بینی و دورنمایی دانست که گوینده سعی دارد بر اساس آن مخاطب را اقناع کند.
آسیب شناسی شروح مثنوی از حیث بی توجهی به سنت عرفانی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جایگاه و اهمیت مثنوی در بیان موضوعات عرفانی و اقبال مخاطبان به آن موجب شد شرح نویسی بر این منظومه ی مهم آغاز شود و اندک اندک به عنوان جریانی ادبی- عرفانی در زمانها و مناطق گوناگون رواج یابد. شروح مثنوی هر یک با رویکرد و ساختاری متفاوت برای شرح سروده های مولانا نگاشته شده اند. گرچه این شروح فواید ادبی و عرفانی ای دارند اما کاستیهای مهمی نیز در آنها به چشم می خورد. از جمله مهمترین این کاستیها بی توجهی شارحان به مشرب عرفانی مولاناست. مهمترین نکته در باب مشرب عرفانی مولانا آن است که وی از مشایخ سنت اول عرفانی به شمار می رود و بنابراین دیدگاههای وی با ابن عربی که از عرفای سنت دوم است بکلی تفاوت دارد. بر این اساس به کارگیری مبانی و موضوعات سنت دوم برای تبیین آراء و نظریات مولانا مقرون به صواب نمی نماید. این مقاله با روشی تازه شروح مثنوی را بررسی و تحلیل کرده و کوشیده است یافته هایی تازه در این باب به دست دهد. بر این اساس مهمترین شروح مثنوی از آغاز تا امروز از حیث توجه به مشرب عرفانی مولانا بررسی شده اند و آشکار گشته است که تقریبا همه ی شروح مرتکب این اشتباه شده اند و مشرب عرفانی مولانا را به سنت دوم عرفانی انتساب داده اند. البته این شروح در میزان و شیوه ی به کار بستن مبانی و موضوعات سنت دوم در شرح مثنوی مختلفند.
نگرشی به باروی موسیقی کناری در مثنوی معنوی بر مبنای ترکیبات اشتقاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از وجوه شیوایی و بلاغت زبان مولوی عنصر ترکیب سازی است. پژوهشگران بیشتر به ادراک رموز عرفانی مثنویتوجه کرده و از روساخت و زبان مثنویاشاره وار گذشته اند. یکی از فنون مولوی در انعطاف بخشی به صورت کلام و باروری موسیقی کناری، به کارگیری ترکیب های بکر اشتقاقی در جایگاه قافیه است. بیشتر ترکیب های برساختة او در مکان قافیه به پیروی از اصل برجسته سازی با قاعده افزایی ها و هنجارگریزی های مخصوص است که التذاذ وافر خواننده را از شعرش موجب می شود. بر انگیختن توجه مخاطب به صورت کلام یا نگارگری در عرصة سخن سرایی، افزودن بر بار موسیقیایی کلام و انباشت جای خالی قافیه از مهم ترین انگیزه های مولوی از به کارگیری این فن است. انواع ترکیبات اشتقاقی که مولوی جهت غنای موسیقی کناری و باروری قوافی شعری در مثنوینمایانده است ذیل عناوینی چون ترکیبات ونددار، ترکیبات شبه ونددار، صفات فاعلی مرکب مرخم، ترکیبات وصفی، ترکیبات مصدری و کلمات پیوندی تحلیل و بررسی شده اند.
بررسی تطبیقی حکایتی از مثنوی معنوی «داستان جزع ناکردن شیخی بر مرگ فرزندان خود» با مآخذ روایی آن بر اساس رویکرد نورمن فرکلاف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثنوی معنویاز مواریث عرفانی و ادبی پیش از خود بهره برده است. در این پژوهش «داستان جزع ناکردن شیخی بر مرگ فرزندان خود» از مثنویبا ترجمه رساله قشیریهو تذکرة الاولیابر اساس رویکرد نورمن فرکلاف مورد مقایسه و تحلیل انتقادی گفتمان قرار گرفته است. در سه اثر مذکور به بیان احوال عارفانه پرداخته شده است. گفتمان غالب در بستر عرفان در حکایت مثنوی، «ولی و عارف واصل»، در رساله قشیریه«مقام رضا» و در تذکرة الاولیا«تسلیم» است. در این حکایات بیش از هر چیز دغدغه های عارفانه روایت برجسته شده است. در این بستر، موقعیت هایی قابل ردیابی است و تأثیر و نشانه های دوری از خویشتن، یقین، قدرت روحی ولی، عطوفت حقیقی، توجه به حق، قدرت و سلطه به خصوص در تبیین جایگاه عارف و نظام معنایی آن مورد تبیین قرار گرفته است. مولوی، عطار نیشابوری و ابوالقاسم قشیری با ترکیب بندی ابعاد گفتمان های مسلط عرفان، در قالب ژانری از پیش موجود، روایتی روحانی و معنوی را از نو بازتولید کرده اند. سه اثر مذکور به منزلة رخدادی ارتباطی، فقط بازتابی از اندیشه شاعر نیستند بلکه با انتقاد از عملکردهای مادیگرایانه و دلبستگی های موقّتی و عاریتی، نظم گفتمانی ویژه ای را خلق می کنند. این آثار در به چالش کشیدن ویژگی های عرفانی و تقویت گفتمان عارفانه موفق بوده اند.
ارتباط تفسیر و ساختار حکایت در مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین موضوع ها در زمینه سبک شناسی روایت در متون کهن، چگونگی خوانش و تفسیر داستان های تمثیلی است. ارتباط این موضوع با روایت شناسی هنگامی روشن م ی شود که با صرف نظرکردن از محتوا و پیام تفسیرها، به ارتباط آن با خطوط داستانی توجه کنیم. مقاله حاضر درپی دست یابی به مهم ترین شیوه هایی است که مولوی براساس آنها به تفسیر حکایت های مثنویپرداخته است. می توان گفت ارائه تفسیرها بر محور هم نشینی مهم ترین ویژگی تمایزبخش مثنویاز متون مشابه است. مولوی برای ارائه این تفاسیر، حکایت را به صورت خطوط داستانی مجزا درنظر می گیرد و متناظر با هر خط داستانی تفسیری ارائه می دهد. تعدد این خطوط داستانی می تواند نتیجه تنوع شخصیت ها یا پی رفت های دریافت شده از متن باشد. در این فرایند، ارزش خطوط اصلی و فرعی با یکدیگر برابرند؛ بنابراین، در اغلب موارد، تفسیر ابتدایی (انگیزه بیان) یک حکایت چندان با تفاسیر میانی، پایانی یا حتی تفسیر منطبق با خط اصلی داستان هم خوان نیست. توجه به خطوط داستانی در شکل گیری تفاسیر، هم در تحلیل نوعی ویژه از چندمعنایی تمثیل در مثنویمفید است و هم می تواند فراهم آورنده تبیینی روایت شناختی از تداعی معانی در مثنویباشد.
حس آمیزی در مثنوی
حوزه های تخصصی:
حس آمیزی به عنوان یکی از اسالیب هنری در ادبیّات فارسی سابقه کاربرد طولانی دارد. در این پژوهش به بررسی حس آمیزی در مثنوی مولانا پرداخته می شود. ابتدا گونه های حس آمیزی از نظر ساختار دستوری و نحوه ترکیب حواس مشخص و سپس انواع حس آمیزی در مثنوی بر اساس ترکیب حواس (که به صورت جایگزینی دو حس از حواس پنج گانه ظاهری یا ترکیب یک امر انتزاعی با ویژگی یکی از حواس ظاهری است) بررسی می شود. مولانا از حس آمیزی برای تصویرآفرینی، انتقال معنی و تأثیر بر مخاطب، بهره جسته و این شگرد هنری، زیبایی کلامش را دوچندان نموده است.
«خویش را سنّى نماید از ضلال» حقیقت سنّت و سنّت حقیقى در مثنوى مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکى از دلایل اصلى برخى علماى شیعه که مخالف مولانا و افکار و تعالیم او هستند این است که می گویند وى سنّى است. بر این ادّعا از اواسط دوره صفویّه تأکید شده و تاکنون به انحاى مختلف قوّت یافته است [i] و آن را مستمسکی برای رد و انکار تعالیم مولانا کرده اند. دلایل اصلی آنان یکی اشعاری است که مولانا در آن سنّی بودن را تمجید و از آن دفاع می کند؛ دیگری بعضی آراء مولاناست که به نظر این علماء شیعه حاکی از اعتقاد مولانا به اصول دینی اسلام برحسب اعتقادات اهل سنّت خصوصاً اشاعره است. در این مقاله پس از بررسی مفهوم سنّی بودن در تلقی عرفانی از آن، نخست به بررسی آن دسته ابیاتی که مولانا سنّی بودن را تعریف می کند، می پردازیم. پس از آن چند مسأله از مسائل مربوط به اصول دین را که مطابق آنها می توان نظر مولانا را تشخیص داد که آیا بر وفق مذهب اهل سنّت است یا نه بررسی می کنیم. [i]. از آخرین ردّیه هاى مثنوى رساله موجز آیت اللّه میرزا على اکبر مصلاّیى است که در سال 1304 قمرى به انتها رسیده و با عنوان نقدى بر مثنوى چاپ شده است ( نقدى بر مثنوى ، انتشارات انصاریان قم، 1375.) مقدّمه مفصّل چاپ این رساله مختصر را آیت اللّه سیّد جواد مدرّسى در حدود پانصد صفحه نوشته است. در این کتاب، هم مؤلّف و هم مقدّمه نویس تلاش بسیار کرده اند که با استشهاد به ابیاتى از مثنوى اثبات کنند مولانا سنّى مذهب است. نکته جالب توجّه این است که میرزا على اکبر مصلاّیى از شاگردان فقیه بزرگ آیت اللّه شیخ انصارى است که در زمان شاگردى در محضر احمد نراقى به توصیه استادش به در خانه درویشى رفت و از او خواست که به او یک دوره مثنوى بیاموزد (به نقل از اکبر ثبوت، در مقاله "مولانا در نگاه سه داناى شیعه" مندرج در عرفان ایران ، گردآوری سید مصطفی آزمایش، شماره 35 و 36، ص 24؛ همچنین نشریه کیهان اندیشه ، فروردین 1371، ص 7، به نقل از شیخ اسداللّه زنجانى).
بررسی و تحلیل کلان نمادهای تقابل ساز در مثنوی و غزلیات شمس مورد مطالعه: کلان نمادهای «شیر» و «خورشید»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ساختارگرایان منطق ذهن و زبان انسان را بر پایه ساختاری دوقطبی تعریف می کنند که بین دو سوی آن رابطه تقابلی حاکم است. منتقد ساختارگرا با تکیه بر این ایده محوری که میان کلیت متن و اجزای آن رابطه ای تنگاتنگ برقرار است، تقابل های خرد متن را جست وجو می کند تا با درک آن ها به تقابل کلان تر دست یابد و بتواند دلالت ضمنی اثر را توضیح دهد. در پژوهش حاضر، تقابل های مثنوی و غزلیات شمس بررسی و تحلیل می شود. روش پژوهش بر سه مرحله استوار است: 1. تحدید حوزه معنایی تقابل ها با تأکید بر کلان نمادها در مثنوی غزلیات شمس؛ 2. استخراج تقابل هایی که با کلان نمادهای شیر و خورشید ساخته شده اند؛ 3. فهم رابطه دوسویه تقابل ها؛ 4. تحلیل معنا و شیوه بیان تقابل های به دست آمده. مطابق نتایج، در بیشتر موارد، رابطه های طبیعی و منطقی تقابل ها در مثنوی و غزلیات شمس مشترک است. 1. هنجارشکنی در روابط تقابلی، گاهی در مثنوی بیشتر است و گاهی در غزلیات شمس. در این میان، بسامد و تنوع هنجارشکنی در رابطه تقابل های غزلیات چشمگیرتر است؛ 2. در برخی موارد، هنجار و هنجارشکنی در رابطه تقابلی دوگانه ها میان مثنوی و غزلیات شمس، مشابه و مشترک است؛ 3. در مواردی اندک نیز تقابل ها فقط در یکی از دو متن مورد مطالعه پردازش شده اند.