مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۰۱.
۱۰۲.
۱۰۳.
۱۰۴.
۱۰۵.
۱۰۶.
۱۰۷.
۱۰۸.
۱۰۹.
۱۱۰.
۱۱۱.
۱۱۲.
۱۱۳.
۱۱۴.
۱۱۵.
۱۱۶.
۱۱۷.
۱۱۸.
۱۱۹.
۱۲۰.
روایت
حوزه های تخصصی:
قدمت روایت با انسان برابری می کند. از همان آغاز بررسی موضوعات ادبی، نشانه هایی از توجه به روایت دیده می شود. در بوطیقای ارسطو، عناصر بعضی از انواع روایی مثل تراژدی و حماسه مورد توجه قرار گرفته اند. در داخل یک کلّیت روایی، عناصر مختلف چون طرح، شخصیّت، زمان، مکان، زاویه دید و... در راستای همدیگر، همچون یک کلّیت منسجم عمل می کنند و در نهایت باعث خلق ساختار روایی آن متن می شوند. سنایی برای ملموس ساختن و تبیین هر چه بهتر مفاهیم تعلیمی مورد نظر خود در حدیقه از حکایت های زیادی استفاده کرده است. این بخش روایی حدیقه دارای ساختاری متمایز از کلیت کتاب می باشد و در آن از عناصر روایی- ساختاری مختلف در کنار یکدیگر بهره برده می شود. در این تحقیق با دیدی ساختاری به زوایای مختلف مبحث شخصیّت و شخصیّت پردازی حکایت های حدیقه سنایی که یکی از کتاب های باارزش ادبیات عرفانی می باشد، پرداخته شده است.
بررسی داستان رستم و اسفندیار بر مبنای دیدگاه کلود برمون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله داستان رستم و اسفندیار که از داستان های محوری شاهنامه است، بر اساس نظریه کلود برمون بررسی می شود. این دیدگاه با توجه به اینکه شکست و عدم توفیق قهرمان را نیز در نظر می گیرد، با داستان مورد بحث مطابقت بیشتری دارد. این داستان بر اساس نظر برمون سه کارکردِ امکان یا استعداد، فرایند و پیامد را در خود دارد و همچنین در آن، سه توالی زنجیره ای، انضمامی و پیوندی را می توان بررسی و تحلیل کرد. اسفندیار قبل از رفتن به زابلستان، اسفندیار در زابلستان و کشته شدن او سه توالی و پی رفت فرعی روایت هستند که در ضمن یک توالی اصلی بیان شده اند. دیباچه داستان، سخن گفتن اسفندیار با مادر و پدر در مرحله امکان قرار می گیرد. رفتن اسفندیار به زابل و مجادله و مبارزه او با رستم و استمداد رستم از زال و سیمرغ در مرحله فرایند، فعلیت، قطعیت یا گذار قرار می گیرد. کشته شدن اسفندیار و مکاتبه رستم با گشتاسب نیز در مرحله پیامد می گنجد که نشان دهنده عدم توفیق قهرمان (اسفندیار)است. دو نوع شخصیت مورد نظر برمون؛ یعنی کنشگر و کنش پذیر را در اسفندیار و رستم می توان دید و این روایت، تبدیل بهبودی به اغتشاش و برعکس آن است؛ یعنی تعادل اولیه برای اسفندیار و رستم به فقدان تعادل برای اسفندیار و نهایتاً برگشت تعادل برای رستم ختم می شود. از دستاوردهای این مقاله نشان دادن هنر روایتگری و شگردهای داستان سرایی بی نظیر فردوسی است، زیرا تمام اجزای نظریه برمون در این داستان رعایت شده است. فردوسی تمام عناصر روایی مانند تغییر و تنوّع موقعیت ها، تنظیم توالی پی رفت ها، توجه به حالات روانی و عملکرد شخصیت ها و اختیار انتخاب دادن به قهرمان و خصم در گزینش هدف را مدنظر قرار داده است.
سازوکار تعلیق در مقامات حریری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقامات حریری از جمله آثار حوزه فرهنگ و ادبیات عرب است که به دلیل کیفیت خاص زبان و توجه به بازی های زبانی و روایتمندی و وجهه داستانی اش از ارزش ویژه ای برخوردار شده است. پرهیز از مباحث صرفاً زبانی و تاریخی و توجه به فنون بیان و سخنوری در این اثر و گرایش به بررسی شیوه روایت و پردازش آن در بطن چنین زبانی می تواند زمینه ساز نگاهی نو و پویا در این متن باشد. «تعلیق»، به عنوان یکی از عناصر روایی در این اثر، سازوکار ویژه ای دارد. تعلیق در مقامات حریری مختص به ساحت روایی و داستانی آن نیست، بلکه کیفیت خاص زبان و برجسته کردن ادبیت آن، ضمن افزایش تأخیر و تعویق در سطح معنا و پیشبرد پیرنگ، باعث ایجاد نوعی تعلیق زبانی نیز شده است. این مقاله با توجه به ساحت زبانی و روایی تعلیق، با توصیف و تصویر سازوکارهای این پدیده در مقامات، نشان می دهد که تعلیق زبانی در این اثر ادبی بر تعلیق روایی غالب است.
زمان و روایت
حوزه های تخصصی:
یکی از مسائل مهمی که در نظریه ساختارگرایی بدان پرداخته شده، رابطه میان زبان و روایت و چگونگی تبلور زمان در روایت است. از منظر برخی فیلسوفان، همچون پل ریکور، فهم زمان به گونه ای تجریدی بسیار مشکل است؛ اما یکی از راه هایی که باعث ملموس و عینی شدن این امر انتزاعی می شود، کنش روایت است. به طورکلی بر مبنای تحلیل ساختارگرایان، به ویژه بارت و ژرار ژنت، زمان یکی از مؤلفه های اصلی پیشبرد هر روایت است که به همراه علیّت، خط داستان را به پیش می برد؛ به علاوه هر متن روایی دارای دو زمان است: یکی زمان دال روایت (یعنی مقدار زمان خوانش متن روایی) و دیگر زمان مدلول (یعنی مقدار زمان رخدادهای داستان). ساختارگرایان، به ویژه ژنت، درخصوص زمان «در» روایت سه مسئله را مطرح کرده اند: 1. ترتیب: چگونگی نظم و توالی و آرایش رخدادها در سخن روایت؛ 2. دیرش: مناسبات میان طول زمان داستان و زمان سخن یا دال روایت؛ 3 بسامد: شمار دفعاتی که رخدادی روی می دهد و شمار دفعاتی که آن رخداد نقل و روایت می شود. علاوه بر این ها، در پایان مقاله، انواع روابط میان زمان روی دادن رخدادها در داستان و زمان نقل و روایت آن ها از جانب راوی هم توصیف شده است.
عشق متنی تجربه عشق در کتاب عشق روی پیاده رو نوشته مصطفی مستور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقالة حاضر مفهوم عشق را در دو ساحت متفاوت و متمایز بررسی می کند. عشق از سویی همواره تجربه و مفهومی استعلایی شمرده شده که ثابت است و با حقیقتی فراانسانی نسبت دارد. این گونه خوانش، از نوشته های افلاطون شروع شده است و همچنان ادامه دارد. اما در برابر، نگاهی به عشق وجود دارد که از همان افلاطون تا به امروز، عشق را پدیده ای انسانی، فرهنگی و از همه مهم تر «متنی» می داند. به این تعبیر، عشق درون زبان (یا به گفتة ژاک لکان، «نظم نمادین») فهمیده، تکثیر و تجربه می شود. در اینجا، نگارنده تنش بین این دو نگاه را در مجموعه داستان های کوتاه عشق روی پیاده رو نوشتة داستان نویس معاصر ایرانی، مصطفی مستور، بررسی و تحلیل می کند. برای طرح این موضوع به مسئلة غیاب در عشق می پردازد و اینکه چگونه تجربة عشق در این داستان ها همواره درگروی غیاب عاشق یا معشوق است؛ دیگر اینکه عشق به عنوان مفهومی نشانه ای درون نظام نشانه ای ساخته و دارای دلالت می شود و سپس اینکه در نهایت، شخصیت های این داستان های کوتاه چگونه همگی با «روایت های عاشقانه» عاشق می شوند و عشق را می فهمند. این همه به عشق مفهومی متکثر و روایتی می دهد. بنابراین، عشق نشانه ای است که همواره درحال ساخته شدن است.
از روایت سیاسی تا حکایت اخلاقی در تاریخ نگاری نخستین اسلامی، (نمونه موردی: ماجرای هارون و برمکیان در تاریخ طبری)
حوزه های تخصصی:
تدوین و شکل بخشی روایت جدال امین و مامون عباسی پس از تحقق این رویداد توسط مورخین مسلمان در نیمه نخست قرن سوم هجری انجام شد. درک رایج از گزارش های این رویداد، بر ماهیت سیاسی آن تاکید دارد. اما از آنجا که یکی از اهداف مهم بازخوانی گذشته توسط مورخین مسلمان، درک عبرت نهفته در این رویدادهاست، می توان با نگرش به این رویداد از منظر چگونگی تولید عبرت، از نگرش و روش حاکم بر الگوی تولید روایت در تاریخ نگاری اسلامی رمزگشایی کرد. برای شناسایی این مسئله، مبانی جدال امین و مامون عباسی در تاریخ الرسل و الملوک طبری بر اساس رهیافت معناکاوی مورد بررسی قرار گرفت. این واکاوی نشان می دهد که چگونه گزارش های متون تاریخ نگاری مثل تاریخ طبری، متاثر از کارکرد تولید عبرت از قالب های حکایی برای بازنمایی واقعیت های تاریخی همسو با نظام عقیدتی مولف استفاده می کنند. بر اساس بازنمایی طبری از این ماجرا، مبانی جدال در شیوه برخورد هارون با برمکیان ریشه دارد و مکافات عمل غیر اخلاقی او با برمکیان است.
بررسی زایش معنا در ساختار روایی «حکایت نمازفروش» (از هزارویک شب) و روایت سه تار از جلال آل احمد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله بررسی تطبیقی رابطة پیرنگ بین روایت «حکایت نمازفروش» از هزارویک شب و سه تار از جلال آل احمد است. بر این باوریم که ازلحاظ شکلی (فیگورتیو)، روایت سه تار به «حکایت نمازفروش» بسیار شبیه است. اما عنصر یا واژه یا چیز دیگری در سه تار وجود دارد که سبب ناهماهنگی در انسجام روایی این روایت شده و پیرنگ آن را تخریب و نامنسجم کرده است. براساس این، می خواهیم بدانیم این عنصر کدام است. مطرح شدن این پرسش نتیجة مقایسة تطبیقی است که بین این دو روایت صورت گرفته است. در تحلیل این دو اثر، این پرسش نگارندة مقاله را همواره به خود مشغول کرده بود که چرا بین فیگورها و ساختارهای درونی «حکایت نمازفروش» رابطه ای منطقی و همچنین انسجامی درونی وجود دارد؛ درحالی که در روایت سه تار این انسجام و هماهنگی درونی بین فیگورها از یک سو و ساختار درونی روایت از سوی دیگر دیده نمی شود. فرضی که به کمک آن نگارنده باید به پرسش بالا پاسخ گوید می تواند به این شکل فرمول بندی شود: در روایت «حکایت نمازفروش» شخصیت داستانی روایت یعنی نمازفروش به تخیل خود پناه می برد و آینده را مقابل خود ترسیم می کند؛ به همین سبب او می تواند کنش ها را به شکل خطی و به دنبال هم روایت کند. اما کنشگر سه تار یعنی جوان نوازنده با پناه بردن به ذهن خود به گذشته رجوع می کند. از یک سو، تمایز رجوع به گذشته و آینده باعث تفاوت این دو روایت از یکدیگر می شود و از سوی دیگر، سبب می شود پیرنگ روایت در «حکایت نمازفروش» کامل و منسجم و در روایت سه تار نامنسجم ارائه شود. در سه تار، پناه بردن به خاطرات گذشته سبب می شود شخصیت داستانی در وضعیت انتهایی روایت واقع شود و دیگر نتواند از کنش های آینده سخن بگوید. به همین سبب، سه تار دارای پیرنگی ناقص است؛ زیرا پیرنگ این روایت فقط دارای دو وضعیت است؛ در حالی که پیرنگ «حکایت نمازفروش» دارای هر سه پاره یا هر سه وضعیت است.
بررسی نشانه- معناشناختی ساختار روایی داستان کوتاه «لقاء فی لحظة رحیل»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش شرایط تولید و دریافت معنا در«لقاءٌ فی لحظة رحیل»، از نسرین ادریس، نویسندة معاصر لبنانی را بررسی می کنیم. این داستان به دلیل منطق روایی حاکم بر آن، قابلیت مطالعه از دیدگاه نشانه- معناشناسی نوین را دارد و شامل دو گفتمان کنشی عکاس و مبارزان است. کنشگر گفتمان عکاس، حمزه، تابع برنامه است و توانش مهارتی او در هنر عکاسی، موتور اصلی کنش او را به وجود میآورد. البته فرمانده، به عنوان شَوِشگزار، نقش مهمی در کسب توانش عاطفی حمزه دارد. در گفتمان دوم، مبارزان هم بعد از قرارداد و کسب توانش وارد کنش میشوند. از آنجا که دو گفتمان درهم تنیده اند، کنشهای اصلی همزمان انجام میشود؛ مبارزان عملیات را شکل میدهند و حمزه به ثبت تصویری لحظات میپردازد. به ترتیب مراحل فرایند تحولی و روایی به انجام میرسد. هرچند گفتمان غالب هوشمند است، فرایند عاطفی گفتمان، نقش مهمی در شکلگیری ساختار معنایی و روایی داستان، به ویژه در گفتمان عکاس دارد.
بدین ترتیب هدف مقاله، مطالعة فرایند معناشناسی داستان و ویژگیهای روایی آن است تا سازکارهای تولید معنا و عناصر اصلی شکلگیری معنا را به دست آوریم. همچنین چگونگی تأثیرگذاری فرایند عاطفی بر فرایند معناسازی را بررسی می کنیم.
فرایند نظم دهنده ی روایت در رمان ""چهره ی مرد هنرمند در جوانی"" اثر جیمز جویس (The Ordering Process of Narrative in James Joyce's A Portrait of the Artist as a Young Man)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در ارتباط با مباحث مربوط به رابطه ی بین تاریخ و ادبیات، یکی از دغدغه های اصلی تاریخ شناسی مدرن روش بازنمایی مفهوم واقعیت در یک چارچوب روایی منسجم می باشد، واقعیتی که تنها از طریق فرایندی روایی که ساختارمند و نظم دهنده باشد، قابل دسترسی است. بنابراین با هدف بررسی فرایند نظم دهنده ی روایی در رمان ""چهره ی مرد هنرمند در جوانی"" نوشته ی جیمز جویس(James Joyce)، مقاله ی حاضر بر آن است تا به مسئله ی تاریخ و روایت و نقش روایت در بازنمایی واقعیت در این رمان بپردازد. از اینرو، بنا بر نگره ی فراتاریخ هیدن وایت (Hayden White)، تحمیل نمودن روایت بر خط داستانی این رمان تلاشی است از سوی نویسنده ی این اثر در جهت شکل دادن خطی از روایت از طریق بکارگیری تصاویر ذهنی بافتی و ساختاری. در این راستا این جستار قصد دارد نه تنها به بررسی اجمالی برخی از تصاویر ذهنی موجود در اثر بپردازد٬ بلکه چگونگی دستیابی به چنین فرایندی را از طریق بکارگیری اینگونه تصاویر ذهنی در یک کنش زیبایی شناختی مستمر نیز مورد بحث قرار دهد.
ساختار روایی و دراماتیک در رساله های افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
افلاطون دسته ای از هنرمندان (به ویژه شاعران) را به دلیل تاثیرگذاری منفی بر جوانان، از آرمانشهر خویش بیرون افکند ولی پیش از بیرون راندن آنان، داستانگویی و روایتگری را از ایشان گرفت و در زیر ردای فلسفه خود پنهان کرد. به یمن این شیوه های هنری است که تاثیرگذاری اندیشه های افلاطون در رساله هایش دو چندان گشت و همچنین کیفیتی زیبایی شناختی و هنری به خود گرفت که در تاریخ اندیشه و هنر بشری پیوسته مورد تامل قرار گرفته است. رساله های افلاطون به دلیل داستانگویی و گفتگوی میان شخصیت ها، نمونه ای مناسب در بررسی این ادعاست که روایت می تواند شیوه ای برای دستیابی به شناخت باشد. در این مقاله، ساختار کلاسیک روایت به ویژه درام در یکی از شاخص ترین رساله های افلاطون به نام تئای تتوس به روش توصیفی - تطبیفی بررسی می شود تا روشن شود که این رساله نمونه ای از هنر افلاطون در کاربرد ساختار روایی برای انتقال معنا و اندیشه است و همچنین توان سنجیده شدن در چارچوب های دیگر از نگره های روایی را دارد.
بررسی تحلیلی ساختار روایت در کشف المحجوب هجویری براساس الگوی نشانه شناسی روایی گرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حکایت پردازی یکی از سنت های بسیار مهم در میان صوفیان بوده است. نویسندگان صوفی، همواره از حکایت به عنوان ابزاری برای گسترش اندیشه های خود استفاده می کرده اند. هجویری یکی از کسانی است که در پروردن این حکایت ها و غنابخشیدن به آن ها، نسبت به بسیاری از نویسندگان دیگر موفق تر عمل کرده است؛ تا جایی که برخی بر این باورند که هجویری را می توان بهترین عارفانه نویس ایران دانست. حکایت ها و شبه حکایت های صوفیانه بخش مهمی از کتاب کشف المحجوب را به خود اختصاص داده اند. این حکایت ها از استحکام زیادی برخوردارند و هم از نظر ساختار و هم معنا، قابل تحلیل و بررسی هستند. هجویری این حکایت ها و شبه حکایت ها را در بخش-های گوناگون کتاب برای تأکید بر گفته های خود بهکار برده است.
حکایت های کشف المحجوب را می توان براساس نظریه های جدید ادبی
از جمله «روایت شناسی ساختارگرا» نیز بررسی کرد. از میان الگوهای
گوناگون روایت شناسی، الگوی روایت شناسی گرماس برای بررسی
حکایت های کشف المحجوب - که بسیار کوتاه و فشرده اند - مناسب تر به نظر می رسد. این الگو به طرز چشمگیری با طرح بسیاری از قصه های عامیانه سازگار است.
آژیرداس ژولین گرماس، پس از بررسی نظریة پراپ در ریخت شناسی قصه، تلاش می کرد به یک دستور زبان جهانی برای روایت دست یابد. وی در کتاب «معناشناسی ساختاری»، نظریة نشانه شناسی روایت را بنا نهاد و به این ترتیب، این برداشت که ساختار یک داستان با ساختار یک جمله همانند است، به یکی از فرضیات معیار در روایت شناسی تبدیل شد. در مقالة حاضر، ساختار روایی حکایت های کشف المحجوب هجویری بر اساس الگوی نشانه شناسی روایی گرماس و نیز چرخش ها و انعطاف پذیری این الگو در حکایت های صوفیانه بررسی شده است.
از تاریخ تا داستان؛ تحلیل عناصر مشترک بین تاریخ و داستان
حوزه های تخصصی:
تئاتر، سینما، تاریخ، سفرنامه و خاطره از «روایت» بهره می گیرند اما داستان به شمار نمی آیند. در این گونه های روایت ابزار ارتباط متفاوت است هر چند ممکن است در اصل روایت تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته باشند. تاریخ داستانی است که واقعیت دارد. برای مثال اگر از روی یک داستان فیلمی ساخته شود، یا نمایش نامه ای بر روی پرده اجرا شود، فقط ابزار بیان روایت عوض می شود. یعنی در همه این آثار «داستان» عامل زیر بنایی است. پس در همه آثاری که به شکلی نزدیک به داستان هستند می توان روایت را مشاهده کرد. تاریخ به خاطر نقل پی در پی حوادث که شاهان و امیران، قهرمانان آن هستند به داستان نزدیک می شود و در تاریخ عنصر روایت به کار می رود که توالی زمانی دارد. علاوه بر این «گفتگو»، «حقیقت مانندی»، «صحنه سازی» و «کشمکش» از عناصر مشترک بین داستان و تاریخ است. اما داستان به دلیل این که با ظرافت هنری ساخته می شود و دارای قاعده و قانون خاص است (مقدمه، پیرنگ، شخصیت پردازی، فضاسازی و...) به مقوله هنر تعلق دارد در حالی که تاریخ چون همانند داستان، هنری و با قاعده ساخته نمی شود، به مقوله علم تعلق دارد. پژوهش حاضر به بررسی و تحلیل عناصر مشترک بین داستان و تاریخ می پردازد. یافته های پژوهش حاضر حاکی از آن است که داستان و تاریخ از زمان ارسطو با یکدیگر ارتباط داشته اند و هنوز هم این ارتباط میان این دو قالب وجود دارد.
روش شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
صدوق از محدثان و عالمان برجسته شیعه و دارای آثار فراوانی در زمینه دانش های مختلف دینی است. در این میان، کتاب کمال الدین و تمام النعمه از جایگاه ویژه ای برخوردار است، زیرا در این کتاب که از دیدگاه مکتب تشیع در موضوع غیبت و طول عمر امام مهدی(عج) نوشته شده، بسیاری از نصوص و احادیث مربوط به غیبت که غالباً سنددار، با ترتیبی خاص و به همراه براهینی متین درج گردیده است، لذا در این پژوهش سعی شده است به معرفی و روش صدوق در این اثر پرداخته شود. به همین منظور، بعد از ذکر مزایای نگارشی کتاب، طرق تحمل حدیث و روش وی در تبیین احادیث بیان شده و در نهایت به بررسی روایات از جهت متن و سند پرداخته شده است. صدوق غالباً احادیث را از طریق سماع فرا گرفته و در نگارش کتاب برخی روش های ویژه، چون ترتیب نیکو درآوردن روایات در باب مناسب، ذکر کامل سلسله سند، روایت از افراد متعدد و ذکر موارد تقطیع را به کار برده است. همچنین وی برای فهم بهتر روایات در بعضی موارد از آیات قرآن استفاده کرده است یا به شرح معنای حدیث یا واژگان موجود در آن و استدلال های کلامی نیز می پردازد.
ترانه سرایی در ایرانِ پس از پیروزی انقلاب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ترانه کلامی آهنگین و مخیّل با درون مایه ای عاطفی است که به زبان ساده و عمومی سروده می شود و قابلیت زیادی برای همراهی با موسیقی دارد. ترانه ها جزئی از ادبیات عامه شمرده می شوند و به علّت اینکه ظرفیت زیادی برای طرح مسائل گوناگون دارند، امروزه در نقش یک رسانه ی عمومی ظاهر شده اند و کارکردهای متنوّعی از جمله اطلاع رسانی، آموزش و تبلیغات پیدا کرده اند.
به رغم اهمیت ترانه ها در دوره ی معاصر و فراگیر شدن آن، این ژانر فرهنگی _ اجتماعی کمتر مورد توجّه پژوهشگران ادبی قرار گرفته است و در آثار انتشار یافته نیز بیشتر ترانه ها صرفاً گردآوری شده اند . این مقاله بر آن است تا پس از مرور تاریخچه ی ترانه سرایی در ایران، خصوصیات زبانی، ادبی و روایی ترانه های فارسی را در سه دهه ی اخیر بررسی نماید، اهداف ترانه سرایی را توضیح دهد و گونه های آن را معرفی نماید و مهمترین ترانه سرایان این دوره را باز شناساند. یافته ها نشان می دهد که سادگی بیان، زبان عامیانه، سادگی تصاویر شعری، کاربرد اندک آرایه های ادبی، ریتمیک بودن، احساسی بودن، لحن صمیمی و روایی بودن از مهمترین خصوصیات ترانه های این دوره است.
تحلیل ساختار روایی منظومه های عطّار (الهی نامه، منطق الطّیر و مصیبت نامه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ساختارگرایی با طرح ایدة نظام، به بسط چشم اندازی فراگیر در تحلیل متون می پردازد که در طی آن همة اجزای درونی متن به یکدیگر مرتبط و کارکرد هر جزء، وابسته به نظام تلقی می شود. روایت به سبب بنیان علّی و معلولی، انسجام و ظرفیت بالایی که در تحلیل ساختاری دارد، توجّه بسیاری از روایت شناسان را به خود جلب کرده است. در این مقاله تلاش شده است تا با استفاده از آرای روایت شناسان ساختگرا، ساختار روایی سه منظومة الهی نامه، منطق الطّیر و مصیبت نامه ـ که دارای فُرم روایی مشابهی هستند ـ با روش توصیفی ـ تحلیلی مورد بررسی قرار گیرد و قراردادها و قواعد حاکم بر روایت های عطّار کشف و معرّفی شود. این بررسی نشان می دهد که در ساخت صُوری روایت، «سفر» عنصر مرکزی و انسجام بخش منظومه هاست. از این رو، کارکردها و کُنشگران حول این عنصر پردازش می شوند. با انطباق این عنصر در مفهوم عرفانی منظومه ها، مشخّص می شود که ساحت عرفانی و به تَبَع آن، مفهوم صیرورت و «شدن»، به نحو چشمگیری ساختار روایت منظومه ها را تحت تأثیر قرار داده است. ساختار روایی منظومه ها، ساختاری لایه لایه است که ساحت زبانی و صوری روایت، ارتباطی دیالکتیک با ساحت بطنی و تأویلی دارد و همین امر به روایت، جنبه ای ذهنی و درونی داده است.
بررسی نظری و کاربردی «روایت اول شخص جمع» (در پنج داستان کوتاه از هوشنگ گلشیری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روایت اول شخص جمع (ماروایت)، شیوهای است که از حدود صد سال پیش در داستان نویسی به کار رفته و از نزدیک به دو دهة پیش، توجه روایت شناسان و منتقدان را به خود جلب کرده است. در پاره ای از تحقیقات، ویژگی ها و صفات ممیزة این نوع روایت بررسی شده و در برخی دیگر، به جنبه های کاربردی آن توجه شده است. در این مقاله، ابتدا آرای سه محقق: یوری مارگولین، برایان ریچاردسون و آمیت مارکوس تشریح شده و سپس پنج داستان کوتاه از هوشنگ گلشیری، بر پایه این مباحث نظری بررسی شده است. کوشش بر آن بوده است تا از یک سو کارایی مباحث نظری سنجیده شود و از سوی دیگر، برخی ابعاد پنهان این داستان ها، شناسایی و بیان گردد. نتیجه این تحقیق نشان می دهد که اگرچه مباحث نظری موجود در تحلیل متن، کارایی شایان توجهی دارد، هنوز ابعاد ناشناختة بسیاری در این شیوه از روایت میتوان یافت. همچنین نتیجه این بررسی، حکایت از آن دارد که گلشیری، انواع مختلفی از «ما روایت» را به کار گرفته و خلاقیت های ویژهای در این شیوة روایت گری داشته است.
مقاله به زبان فرانسه: مطالعه ساختار روایت در ‹‹دفترچه بیمه›› اثر جلال آل احمد (Etude de la structure narratologique dans «Carnet d’assurance maladie» de Jalāl Al-é Ahmad)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه ساختار روایت در ‹‹دفترچه بیمه›› اثر جلال آل احمد مسعود نذریدوست استادیار دانشگاه شهید چمران، اهواز nazridust@yahoo.fr 1392/5/ 1391 تاریخ پذیرش: 16 /11/ تاریخ دریافت: 13 در این مقاله به بررسی یکی از داستانهای کوتاه جلال آل احمد تحت عنوان ‹‹ دفترچه بیمه›› می پردازیم. همانطور که در اکثر آثار این نویسنده مشهود است، این داستان کوتاه نیز یک مسئله اجتماعی را مطرح می کند. آنچه در این مقاله به آن می- پردازیم تجزیه و تحلیل بافت و ساختار اثر ادبی است. بدین ترتیب خواهیم دید که تا چه اندازه این اثر همچون عمارتی هنری ساخته و پرداخته هنر و خلاقیت نویسنده آن است. بررسی ساختاری این اثر با توجه به نگرشهای جدید در نقد که بیشتر به شکل میپردازند، از این لحاظ جالب توجه است که امکان میدهد به معنا و دقیقتر بگوییم، به مجموعه معانیای دست یابیم که نویسنده آن را با قوه تخیل و هنر خویش در متن گنجانده است. از این رو، اصولا توجه به ساختار و عناصری نظیر استعاره است که امکان دریافت همان معنا یا مجموعه معانی را امکانپذیر میکند. کلید واژگان: روایت، داستان کوتاه، واقع گرایی، ساختار، حکایت در حکایت، استعاره.
ساختار و گستره معارف قرآنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قرآن آخرین کتاب آسمانی است که هدایت بشر را تا پایان تاریخ به عهده دارد. تحول مستمر زندگی بشر و مطرح شدن نیازهای جدید، بهره گیری از این هدایت الهی را به ضرورتی همیشگی مبدل ساخته است. در خصوص چگونگی بهره گیری از هدایت قرآن برای نسل های پس از عصر نزول آن، در میان دانشمندان اسلامی اختلاف است. عده ای بر این باورند که الفاظ قرآن معانی ثابت و متعینی دارند و به هیچ روی نمی توان معانی الفاظ قرآن را گسترش داد و عده ای بر این باورند این کار شدنی است. این مقاله با بهره گیری از ساختارگرایی به عنوان رویکرد تحلیل متن و با ارایه راه کارهایی از قبیل: گسترش معانی (با تکیه بر کنایه، استعاره، مجاز، تعریض و امثال آن)، تقطیع و ایجاد معانی جدید، رمزگذاری ظاهر و باطن، طرح سطوح ساختارگرایانه معنا، گفتمان هرمنوتیکی با متن، طرح الگوی جامع و سایر موارد مشابه، گسترش معارف قرآنی را امری ممکن و معقول دانسته و با استفاده از روایات و نظرات مفسران، آن را تأیید نموده است. مشروح راه کارها و مستندات آن ها را باید در مقاله جست و جو کرد.
بررسی وجوه روایی در داستان های حماسی زبان بنیاد و مصور براساس «نظریة میک بال»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حماسه از قدیم ترین انواع ادبی است که صورت داستان دارد، زیرا همانند داستان دارای آغاز، میانه و پایان است. حماسه از یک سو زاده اسطوره است و از سوی دیگر داستان و رمان را در درون خود جای داده است. این مقاله به شناخت بهتر بخشی از ادبیات حماسی گذشته فارسی که در متون حماسی بازتاب یافته و از ویژگی روایی و سادگی بیان برخوردار است، می پردازد، هدف این نوشتار تشریح ساختار روایی حماسه مصور (پرده خوانی) و حماسه زبان بنیاد (داستان رستم و اسفندیار) با تکیه بر «نظریه میک بال» است. چون هدف این مقاله بیشتر نشان دادن ویژگی های متن روایی در قالب ادبی حماسه است، به همین دلیل داستان «رستم و اسفندیار» انتخاب شد، سپس با در نظر گرفتن ویژگی های متن روایی براساس نظریه میک بال، توجه فردوسی به عناصر داستان نویسی و ساختار متن روایی مورد بررسی قرار گرفت. این پژوهش نشان می دهد که داستان حماسی (اعم از مصور و زبان بنیاد) نیز مانند دیگر انواع داستان های زبان بنیاد دارای خط سیر داستان (شروع، حرکت داستان به سمت اوج، اوج، گره گشایی و نتیجه نهایی) است.
یک حکایت و چهار روایت (مقایسة حکایت پردازی عطّار، شمس تبریزی، مولوی و سلطان ولد در قصّة ایاز و گوهر شکستن)
حوزه های تخصصی:
بهره گیری از قصه و حکایت برای بیان مفاهیم بلند عرفانی، از دیرباز مورد توجه شاعران و نویسندگان این سرزمین بوده است. در این میان گاه با حکایت هایی روبه رو می شویم که به دلیل ظرفیت بالای ساختاری و مفهومی، روایت های مشابه و گاه گوناگونی از آنها ارائه شده است. حکایت ایاز و گوهر شکستن از این دسته حکایت هاست که عطّار، شمس تبریزی، مولوی و سلطان ولد آن را روایت کرده اند. در این مقاله به مطالعة روایت های گوناگون این حکایت با روش توصیفی- تحلیلی و رویکرد مقایسه ای پرداخته می شود و ساختار روایی این چهار روایت بیان می شود. همچنین شباهت ها و تفاوت های روایت ها از نظر میزان توجه به عناصر داستانی از جمله شخصیت پردازی، صحنه پردازی، گفتگو و درونمایه توضیح داده می شود. این مقایسه نشان می دهد که کنش های داستانی در روایت مولوی بیش از سایر روایت هاست؛ صحنه پردازی، تنها در روایت مولوی دیده می شود؛ عنصر شخصیت پردازی در مثنوی معنوی برجسته تر از سه روایت دیگر است؛ همچنین مولانا و شمس تبریزی با استفاده از گفتگو های متناسب با موقعیت های شخصیت ها، بر نمایشی کردن روایت خود تأکید دارند.