مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۴۱.
۲۴۲.
۲۴۳.
۲۴۴.
۲۴۵.
۲۴۶.
۲۴۷.
۲۴۸.
۲۴۹.
۲۵۰.
۲۵۱.
۲۵۲.
۲۵۳.
۲۵۴.
۲۵۵.
۲۵۶.
۲۵۷.
۲۵۸.
۲۵۹.
۲۶۰.
علوم انسانی
منبع:
معرفت سال ۳۱ دی ۱۴۰۱ شماره ۳۰۱
49-59
مقاله حاضر با روش تحلیل عقلی و رویکرد درون دینی به تبیین دیدگاه علامه مصباح یزدی در معرفت و بصیرت اهل ولایت و حزب الله و تأثیر آن در اسلامی سازی علوم انسانی پرداخته است. آخرین مرحله سیر انسانى در اندیشه علامه مصباح یزدی از سنخ علم حضورى است. اهل ولایت و حزب الله تعلق و ربط بودن خود به خدای سبحان را با علم حضوری مى بینند و مى یابند. این تحقیق نشان می دهد که از منظر علامه مصباح یزدی، علم حضورى که در اثر تمرکز و حضور قلب در عبادت و اطاعت خداوند و برداشته شدن حجاب ها بین اهل ولایت و خداوند تجلی می یابد، مطلوب ذاتى و کمال اصیل است و علوم انسانی درصورتى اسلامی و ارزشمند می شوند که وسیله اى براى رسیدن به کمال اصیل باشند؛ چنان که اگر در جهت ضد کمال نهایى، از آنها بهره بردارى شود، مقدمه نقص و سقوط نهایى خواهند بود.
راهکارهای تحول و اسلامی سازی علوم انسانی در اندیشه رهبر معظم انقلاب و آیت الله مصباح یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال ۳۱ دی ۱۴۰۱ شماره ۳۰۱
87-99
تحول و اسلامی سازی علوم انسانی و استقلال فرهنگی و فکری، یکی از مهم ترین اهداف و آرزوهای انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) بوده است؛ به طوری که بعد از پیروزی انقلاب، هم امام راحل و هم رهبر معظم انقلاب و سایر متفکران و اندیشمندان انقلاب برای تحول و تغییر علوم انسانی تلاش های فراوانی کرده اند. مهم ترین پرسش این نوشتار این است که متفکران انقلاب اسلامی و به صورت خاص، مقام معظم رهبری و آیت الله مصباح یزدی، چه راهکارهایی را برای بسط، تحول و اسلامی سازی علوم انسانی مطرح کرده اند؟ برای یافتن پاسخ این پرسش، با مراجعه به آثار و سخنان این دو اندیشمند اسلامی به این نتیجه رسیده ایم که راهکارهایی را که این دو متفکر اسلامی برای تحول و اسلامی سازی علوم انسانی مطرح و ارائه نموکرده اند، به دو بخش تقسیم می شود: راهکارهای بنیادی و علمی و راهکارهای عملی که با استفاده از روش تحلیلی توصیفی این راهکارها مورد تحقیق و بازخوانی قرار گرفته است.
رویکردی هرمنوتیکی به مقایسه مقولات در کانت و دیلتای(مقاله علمی وزارت علوم)
مسئله معرفت شناختیِ کانت و دیلتای عینیت و اعتبار معرفت، یکی معرفت در علوم طبیعی و دیگری معرفت در علوم انسانی، است و در همین چهارچوب به نقد و تعیین حدود عقل و ارائه مفاهیم و مقولاتی که در شناخت اعمال می شود، می پردازند. اما کار این دو فیلسوف تفاوت های مهمی با هم دارد: در کانت شاهد نقد عقل نظری و تعیین مفاهیم و خصوصیات قوه صدور حکم هستیم، در حالی که در آثار دیلتای با ایده نقد عقل تاریخی و علوم انسانی و ملاک تمایز آنها از عقل نظری و علوم طبیعی روبرو هستیم. هر دو برای رسیدن به این هدف به ارائه مقولات و مفاهیم کلی دخیل در کسب معرفت و توجیه لزوم کاربرد آنها پرداخته اند. در این مقاله ضمن مقایسه مقولات فاهمه و مقولات حیات، نشان داده می شود که با توجه به فراگیری و بنیادی بودن مقولات حیات نسبت به مقولات فاهمه و رابطه هرمنوتیکی بین آنها، نه مقولات فاهمه کانت همتا و هم ارز مقولات حیات دیلتای است و نه علوم طبیعی هم سطح علوم انسانی است؛ بلکه نسبت این دو از سنخ ابتنای یکی بر دیگری یا اشتقاق یکی از دیگری است و دیلتای سعی کرده مبنا و بنیاد مقولات فاهمه و علوم طبیعی را که همان مقولات حیات و علوم انسانی است کشف و بیان کند. شماره ی مقاله: ۸
انقلاب فرهنگی و دشواره علوم انسانی، مطالعه ای در مورد مناسبات میان ایدئولوژی و دانش در ایران پس از انقلاب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات فرهنگی و ارتباطات سال هجدهم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۶۹
41 - 64
این مقاله در پی بازفهمی انقلاب فرهنگی به عنوان مهمترین رویداد دانشگاهی پس از انقلاب و تأثیرات آن بر علوم انسانی و اجتماعی دانشگاهی است. انقلاب فرهنگی حرکتی سیاسی بود که بسط آن در بستر زمان، موجب تغییراتی در حیات دانشگاهی شده و سرانجام منتهی به تأسیس نهادی رسمی، ابتدا با عنوان ستاد انقلاب فرهنگی و سپس شورای عالی انقلاب فرهنگی، بر فراز وزارت علوم برای کنترل زیست آکادمیک شد. پرسش اصلی مقاله این است که در فرایند بسط و نهادینگی انقلاب فرهنگی، چگونه علوم انسانی به مهم ترین دشواره این جریان تبدیل شد و ایده هایی مثل «اسلامی سازی علوم انسانی» و «تولید علوم انسانی اسلامی» امکان ظهور یافت؛ ایده هایی که طرح آن ها متضمن اعلام نوعی بی اعتمادی به علوم انسانی دانشگاهی بود. حمایت حکومت از این ایده ها سویه علمی آن ها را به حاشیه رانده و موجب کاهش مشارکت دانشگاهیان در آن شد. از سوی دیگر، مشارکت روحانیون در تحقق این ایده ها، تصویری از تقابل میان روحانیت با دانشگاه پدید آورد و به ایده نزاع ایدئولوژی با دانش دامن زد. این وضعیت از سویی موجب تضعیف موقعیت علوم انسانی و اجتماعی در میدان آکادمی شده و به گسترش این علوم در حوزه عمومی کمک کرده است. این مقاله با بررسی اسناد و مدارک رویداد انقلاب فرهنگی و بازخوانی روایت کنشگران آن و نیز سنجش پیامدهای آن، شامل طرح هایی مثل اسلامی کردن علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی، نشان می دهد که مداخله سیاست و ایدئولوژی در بازی علم دانشگاهی، نه تنها ضرورتاً به نتایج مورد نظر نخواهد رسید، بلکه می تواند پیامدهایی نامطلوب هم به دنبال داشته باشد.
ارائه الگوی مفهومی کاربرد علوم انسانی؛ با هدف ارتقای کیفی این علوم(مقاله علمی وزارت علوم)
هدف پژوهش حاضر تحلیل مولفه ها و عوامل موثر بر کاربرد علوم انسانی و ارائه یک مدل مفهومی در راستای ارتقای کیفی علوم انسانی است. روش تحقیق، توصیفی پیمایشی با رویکرد آمیخته بود. در بخش کیفی، از روش نمونه گیری هدفمند و تکنیک گلوله برفی استفاده گردید و با به کارگیری معیار اشباع نظری، با 20 نفر از اندیشمندان در دانشگاه های اصفهان و خوارزمی مصاحبه نیمه ساختاریافته صورت گرفت. جامعه بخش کمی، اعضای هیئت علمی رشته های علوم انسانی دانشگاه پیام نور استان اصفهان و چهار محال بختیاری بودند که به کمک فرمول کوکران تعداد 380 نفر به عنوان نمونه با روش نمونه گیری تصادفی گزینش شدند. اجرای بخش کمی با ابزار پرسشنامه محقق ساخته حاصل از نتایج بخش کیفی انجام گرفت. روایی و اعتبار سوالات مصاحبه با روش روایی محتوایی و ضریب توافق تایید گردید. اعتبار پرسشنامه نیز پس از بررسی محتوایی توسط صاحبنظران بخش کیفی، به کمک تحلیل عاملی تاییدی، همسانی درونی و آلفای کرونباخ(83/0) تایید گردید. یافته های کیفی مبتنی بر تحلیل داده ها به روش داده بنیاد و یافته های کمی با استفاده از شاخص های توصیفی، تحلیل عاملی تاییدی و الگویابی معادلات ساختاری می باشد. تحلیل داده های کیفی به کمک کدگذاری و نظریه داده بنیاد، زمینه ساز ارائه الگوی نظری مشتمل بر هفت مؤلفه و شش عامل موثر، گردید. در بررسی وضع موجود از بین مولفه ها، ارزیابی پیگیر و مخاطب شناسی؛ و در بین عوامل، تداخل نگرش های سیاسی-علمی و سیاستگذاری و برنامه ریزی استراتژیک دارای بیشترین سهم در تاثیر بر کاربست علوم انسانی بودند. همچنین مطالعه ضرایب تبیین و میزان F نشانگر آن بود که در صد بالایی از واریانس متغیر ملاک کاربست علوم انسانی به وسیله متغیرهای پیش بین مدیریت حرفه ای، فرهنگ، نگرش اجتماع، سیاستگذاری و برنامه ریزی استراتژیک، قابل تبیین می باشد. بر اساس نتایج پیشنهاد می گردد که توجه به این مولفه ها و عوامل بسترساز و بنیادین در راستای بهره برداری از یافته های علمی حوزه علوم انسانی مدنظر قرار گیرد.
تحلیل محتوای دروس تخصصی دوره دکتری آموزش عالی بر اساس مؤلفه های مدیریت دانش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
بازیابی دانش و نظام های معنایی سال نهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳۲
139 - 162
هدف این پژوهش تعیین وضعیت مدیریت دانش در سرفصل های دروس تخصصی دوره های دکتری در رشته های علوم انسانی آموزش عالی بود. پژوهش حاضر از نوع طرح های پژوهش آمیخته اکتشافی بوده است. از این رو، ترکیبی از روش های کیفی و کمی استفاده شده است. ابتدا مؤلفه های مدیریت دانش با روش تحلیل محتوا با رویکردی استقرایی استخراج گردید و بر مبنای آن پرسشنامه ای در قالب 9 مؤلفه اصلی و 44 پرسش تهیه شد و در اختیار خبرگان قرار گرفت. علاوه بر آن سیاهه وارسی نیز در قالب 442 گویه فرعی تهیه شد. در تحلیل محتوای دروس تخصصی در 11 رشته علوم انسانی در مقطع دکتری، 2250 درس در 3260 شناسه استخراج گردید. این بررسی نشان داد که مؤلفه اشتراک دانش 46/25 درصد، مؤلفه کاربست دانش 48/17 درصد، مؤلفه تغییر دانش 73/12 درصد، مؤلفه خلق دانش 75/11 درصد، مؤلفه شناسایی دانش 97/9 درصد، مؤلفه سازماندهی دانش 73/7 درصد، مؤلفه توسعه دانش 23/6 درصد، مؤلفه ارائه دانش97/4 درصد و مؤلفه حفاظت از دانش 68/3 درصد از داده ها را کسب کردند. برای آماده سازی دانش آموختگان به عنوان رهبران توانمند آینده، لازم است آموزش عالی در آموزش مدیریت دانش به دانشجویان نقشی محوری و مؤثر داشته باشد. بهره گیری از برنامه های درسی مبتنی بر مدیریت دانش، مهارت های لازم برای به کارگیری دانش و اتکا به آن را هموار می سازد. همچنین موجباب خلق دانش و نوآوری دانشجویان را فراهم می سازد. بکارگیری شیوه های استاندارد در آموزش و پژوهش، مدیران آینده را برای ارائه و اشتراک دانش در سازمان ها آماده می سازد. اگرچه اشتراک دانش عنصر کلیدی برنامه های مدیریت دانش کارآمد و مؤثر است، اما در دسترس گذاشتن دانش، بدون کاربست آن (تبدیل دانش تئوری به دانش عملی)، نمی تواند تضمینی برای استفاده از آن باشد. بنابراین توسعه دانش از طریق کاربردی سازی دانش تئوری، به روز رسانی و تغییر آن حاصل می شود. مدیریت دانش ارتقای یک رویکرد جامع برای شناسایی، تسخیر، بازیافتن، اشتراک و ارزشیابی، سرمایه دانشی سازمان هاست.
بررسی وضعیّت ترجمان دانش در علوم انسانی کشور(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
دانش شناسی سال دهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳۸
25 - 36
چکیده
هدف: امروزه ترجمان دانش فرایندی است که دانش را از بی مصرفی به عرصه عمل منتقل می نماید. این پژوهش با هدف بررسی وضعیّت ترجمان دانش در میان صاحب نظران علوم انسانی کشور به انجام رسیده است.
روش شناسی: این پژوهش از نوع پژوهش های پیمایشی- تحلیلی است. و جامعه پژوهش حاضر کلّیّه اعضاء هیأت علمی گروه های علوم انسانی سراسر کشور از رشته های مختلف علوم انسانی می باشند که بر اساس فرمول کوکران 380 نفر از آن ها با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده آن پرسشنامه محقّق ساخته بوده که بر اساس مدل ترجمان دانش انستیتو ملّی تحقیقات نا توانی و باز توانی آمریکا طرّاحی گردیده و روایی آن به صورت صوری و محتوایی سنجیده شده است. جهت تعیین پایایی این پرسشنامه ضریب آلفای کرونباخ به دست آمده 89% تعیین شد. روش های آمار توصیفی (تعیین فراوانی، میانگین، انحراف استاندارد و...) و آزمون های تی تست، آنوا، کای دو، همبستگی پیرسون و رگرسیون؛ برای تجزیه و تحلیل آماری مورد استفاده قرار گرفتند.
یافته ها : نتایج حاصله از این پژوهش نشان دادند که 8/61٪ از اعضاء هیأت علمی علوم انسانی کشور وضعیّت منبع پژوهش، 6/56٪ از ایشان وضعیّت محتوای پژوهش، 3/66٪ از ایشان وضعیّت زمینه پژوهش، 3/46٪ از ایشان وضعیّت محیط ارتباطی و 9/58٪ از ایشان وضعیّت کاربران در ترجمان دانش علوم انسانی را در حدّ متوسّط ارزیابی کرده اند؛ همچنین 4/22٪ از آن ها وضعیّت ترجمان دانش در علوم انسانی کشور را به طورکلی متوسط دانسته اند.
نتیجه گیری : براساس نتایج این پژوهش وضعیت ترجمان دانش در علوم انسانی ایران از دیدگاه اعضاء هیأت علمی علوم انسانی کشور ضعیف است (4/73درصد). این موضوع نشان دهنده آن است که علوم انسانی اصولاً با وجود نقش مهم و اساسی که در ایجاد تحوّل و بالندگی فکر، روان و رفتار افراد دارند، هنگام پیش آمدن مباحث کاربردی و عملی در مهجوریّت و انزوا قرار می گیرند. انزوای علومی که دارای ماهیتِ انسان سازی هستند، آسیب های جبران ناپذیری را به بدنه درونی جامعه وارد می سازد. آسیب های روانی و اجتماعی که زمینه ساز بی سازمانی اجتماعی اند و به شکل مستمر و فزاینده ای ارزش های محوری جامعه را مورد چالش قرار می دهند.
تدوین الگوی چندوجهی ارزیابی توسعه علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست علم و فناوری سال نهم بهار ۱۳۹۶ شماره ۱ (پیاپی ۳۳ )
85 - 103
نداشتن الگوی اختصاصی برای ارزیابی علوم انسانی و استفاده از شاخص های مشترک علوم طبیعی و مهندسی برای ممیزی این حوزه موجب انتقاد محققان، ناکارآمدی سنجش های صورت گرفته و ارائه تفاسیر غیردقیق از وضعیت علوم انسانی در کشور شده است. هدف این مقاله ساختن یک مدل مفهومی و پیشنهاد الگوی چندوجهی برای ارزیابی توسعه علوم انسانی است. با مرور پیشینه ای که به سرشت، ویژگی ها و نقش های علوم انسانی در بخش های مختلف جامعه پرداخته اند و با رویکردی تلفیقی، چارچوب انواع چهارگانه علوم اجتماعی بوروی را به علوم انسانی توسعه داده و از ترکیب انواع علوم انسانی شامل علوم انسانی حرفه ای، انتقادی، سیاستی و حوزه عمومی و نیز انواع مشارکت های ضروری اصحاب علوم انسانی شامل مشارکت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مشارکت در تولید دانش و ساختن شبکه های شناختی، مدلی تحلیلی به دست آمده است. سپس مدل فوق الذکر با استفاده از روش ترکیبی شامل تحلیل اسنادی مصاحبه کیفی نیمه ساختاریافته، تکمیل و در نهایت بر مبنای مدل حاصله و با الهام گرفتن از آئین نامه فعلی ارتقاء اعضاء هیأت علمی، الگوی پیشنهادی ارزیابی فعالیت های اصحاب علوم انسانی ارائه شد. لحاظ چهار وجه برای این الگو، امکان طراحی شاخصی مشترک برای علوم انسانی از طریق تخصیص ضرایب اهمیت متفاوت بنا به ماهیت و کارکردهای خاص هر رشته در عین توجه به تفاوت های درون علوم انسانی را فراهم می کند. این الگو شامل پنج بُعد اصلی در وجوه چهارگانه مفروض برای علوم انسانی است که عبارتند از آموزش (بُعد اول) شامل دو بخش آموزش برای جامعه و آموزش دانشگاهی، پژوهش (بُعد دوم) شامل سه بخش پژوهش آموزشی، پژوهش دانشگاهی و پژوهش برای جامعه، مشاوره و خدمات دانشگاهی و اجتماعی (بُعد سوم) شامل مشاوره و خدمات مردم مدار، مشاوره ها و خدمات سیاستی و خدمات دانشگاهی و مشارکت در اجتماعات و انجمن های علمی (بُعد چهارم) و در نهایت یادگیری (بُعد پنجم).
نگاه بومی به نظریه کنترل اجتماعی جرم با توجه به مبانی اسلامی ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
علوم انسانی بومی مطلوب برای ایران، علوم و روش هایی هستند که محصول فعالیت های علمی و بر اساس فرهنگ، باورها و نیازهای جامعه ایران به وجود آمده است و معطوف به حل مسائل و مشکلات این جامعه باشند؛ بنابراین، مسائل باید بومی طراحی شوند و یا نظریات به شیوه ای درست و متناسب با فرهنگ و آیین کشور بومی سازی شوند تا از آنها نتیجه مطلوب به دست آید. منظور از بومی سازی نظریه کنترل اجتماعی جرم (هیرشی[1]) بهره مندی از سیاست ها و تدابیر منبعث از این نظریه ها در زمینه پیشگیری و کنترل جرم است. بومی سازی این نظریه، بومیزه کردن نظریه می باشد؛ زیرا نظریه از آنِ کشور خود نیست و بر مبنای مسأله کشورهای دیگر، شکل گرفته و بر اساس بنیان های اعتقادی و فرهنگی آن کشور به پیش رفته و راه حل ارائه داده است، در این صورت باید با دادن یک ظاهر بومی، بومیزه شود ولی در ماهیت آن نیز تغییری ایجاد نشود. در نتیجه باید در بومی سازی این نظریه، چهارچوب ها و جهت های کلی را از اسلام بگیریم و روح و جوهره آموزه های اسلامی را به مثابه مغز علوم انسانی و اجتماعی معیار قرار دهیم. [1]. Hirschi
به سوی تدوین یک چارچوب فرانظری برای اسلامی سازی علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موضوع اسلامی سازی دانش، یکی از دغدغه های مهم عمده جوامع اسلامی است که البته مسبوق به سابقه نیز است. اگرچه تاکنون روش ها و الگو های فراوانی درباره چگونگی اسلامی سازی دانش و ضرورت آن توسط اندیشمندانی همچون سید حسین نصر، الفاروقی، العطاس، ضیاءالدین سردار و غیره بیان شده است، اما تدوین آن در چارچوبی فرانظری (متاتئوریک) که از یکسو بتواند به طور منسجم به مبانی فلسفی هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی شناخت پاسخ دهد و از سوی دیگر، دلایل تعدد الگوهای اسلامی سازی را تبیین کند، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این مسئله ازآنجا اهمیت می یابد که هرگونه تدوین و توسعه الگوی اسلامی سازی دانش، ابتدا باید در چارچوب نظری محض، یا آنچه که فرانظریه نامیده شده است، قرار بگیرد و به مسائل و الزام های فلسفی آن پاسخ گوید. در واقع پرسش اصلی این است که فرایند اسلامی سازی دانش قرار است درون چه چارچوب فلسفی و فرانظری انجام شود و پاسخ دینی به الزامات فلسفی آن چیست؟ در پژوهش حاضر، ابتدا واکاوی مفهوم فرانظریه در بافت دانش و تمدن غربی و نیز الزامات هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی آن و سپس بیان پاسخی به الزامات فلسفی براساس دین و رویکرد اسلامی مورد توجه است.
انواع تحول در دانش انسانی؛ از نظر تا عمل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نظریه های اجتماعی متفکران مسلمان دوره یازدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳
139 - 176
حوزه های تخصصی:
تحول دانش انسانی از جمله مباحثی است که در جامعه شناسی معرفت با بررسی روابط تحولات اندیشه ای و دیگر عوامل اجتماعی و همچنین فلسفه علم، با پرداختن به موضوع روش علمی و تمایز میان علم و غیر علم و ویژگی های آن همچون قلمرو، ماهیت و عینیت، بررسی می شود. اما طرح این مهم نه صرفاً بحثی وابسته به زمینه های اجتماعی پس از انقلاب اسلامی، بلکه در تمامی تعاملات تمدنی غرب و شرق و مهم تر از آن تعاملات علمی میان باورمندان و دانشمندان در طول تاریخ ردپا دارد. موضوع مقاله حاضر آنکه رویکردهای مختلفی در جامعه شناسی معرفت و فلسفه علم در باب امکان تحول در دانش، پیوند ایمان و دانش، جایگاه عقل و وحی، راه های کسب و تولید علم سخن گفته اند که از جمله ایشان متفکران مسلمانی بودند که به واسطه نفی محوریت اروپا و اسلام خواهی، درصدد طرح دانشی متعهد به پیش فرض های غیرغربی و اسلامی و همواره متهم به ادعای مدیریت علم از خواستگاهی غیرعلمی و حتی سیاسی بودند. هدف مقاله حاضر آنست که با بازخوانی انتقادی مسائل مطرح در مورد تحول دانش انسانی، امکان چنین تغییری در دانش را بررسی کند. روش مورد استفاده در این مقاله رویکرد نظری و تحلیل محتوای کیفی با رویکرد انتقادی بوده است. نتیجه بررسی ها حاکی از آن است که تحول در دانش انسانی معانی مختلفی داشته که در بررسی انتقادی آرای معتقدان و منتقدان کنکاش شده و امکان نظری و عملی این تحول تا زمینه های تاریخی و اجتماعی نسبت علم و دین پیگیری شده و عملکرد جریان تحول خواه در ایران مورد بررسی انتقادی قرار گرفته است.
نقش گفتگو (دیالوگ) در تدریس ادبیات
منبع:
کاوش نامه زبان و ادبیات فارسی پاییز و زمستان ۱۳۸۳ شماره ۹
91 - 111
حوزه های تخصصی:
با توجه به تغییرات شگرفی که در چند دهه اخیر در نوع ارتباط استد با دانشجو در کلاس درس پیش آمده است، متأسفانه به دلایل مختلف، از جمله ازدحام دانشجو در کلاس ها و تعریف غالب اما نه چندان جالب از استاد به عنوان دانای کل، بیشتر کلاس های ما، بویژه کلاس های درس رشته های ادبیّات و علوم انسانی، نتواسته اند همگام با این تغییرات پیش روند.
در این گفتار تلاش شده است پاره ای از مشکلات بیان شود و گونه آرمانی کلاس به عنوان جایگاه رشد اندیشه جدلی، بررسی و پیشنهاد شود. بنابراین، این نوشته تلاش می کند به گونه ای کلاس داری اشاره کند که در آن از دانشجو می خواهند خود را برای نقش پذیری در کلاس آماده کند. روشن است که در چنین کلاسی نقش استاد نیز دستخوش دگرگونی می شود و او از جایگاه خویش به عنوان کسی که پاسخ همه پرسش ها را می داند دوری می جوید و به هیأت دوست و مشاوری در می آید که به دانشجو در سامان دادن به پرسش های خویش کمک می کند؛ طبیعی است که در این فرآیند هر دو در شکل گرفتن اندیشه ای نو شریک می شوند.
لزوم تفسیر موضوعی آیات جهت تسریع در روند علمی شدن مباحث علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات قرآنی سال یازدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۴۲
363 - 380
حوزه های تخصصی:
در عصر کنونی به همان میزان که علم و صنعت پیشرفت حاصل نموده است سطح عقول انسانی نیز تحت تأثیر این پیشرفت قرار گرفته است. لذا ضروری است که در این شرایط خاص زمانی، مبانی قرآن کریم به صورت علمی و با توجه به نیازها و سطح فکری جوامع انسانی عصر حاضر مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. یک راهکار برای نیل به این هدف، تمرکز بر «موضوعی نمودن» آیات قرآن است به این صورت که راجع به مباحث مختلف علوم انسانی، آیات مرتبط با آن موضوعات را به صورت سرفصل منسجم و به صورت «موضوعی» مرتب ساخته و سپس در مناسبت ها و موقعیت های گوناگون در کتب مختلف و به فراخور موضوع، برای تحلیل و واکاوی مسائل مختلف علوم انسانی از آن استفاده شود؛ لذا ضروری می نماید که با بازبینی تفاسیر موضوعی، آن موضوعات تفسیری در قالب های کاملاً علمی، منطقی و استدلالی، در سرفصل کلیه علوم و خصوصاً کتب علوم انسانی به صورت گسترده(نه فقط در کتب تفسیری) گنجانده شود.
بررسی شاخص های افول تمدن در روایات اسلامی و غربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موضوع افول تمدن ها از جمله راهبردی ترین موضوعات مورد بحث در علوم انسانی است. افول تمدن در ابعاد مختلف اتفاق می افتد و به نوعی تمام حوزه ها و زیرشاخه های علوم انسانی را درگیر می کند. هدف این پژوهش بررسی شاخص های افول تمدن در روایت های اسلامی و غربی است. سوال اصلی پژوهش این است با توجه به این که شاخص های حیات و دوام هر تمدنی متکثر و متنوع است آیا افول تمدن نیز به همان نسبت غیر قابل پیش بینی و گیج کننده می نماید؟ روش انجام این پژوهش کیفی است. داده های مورد مطالعه پژوهش از منابع کتابخانه ای و مقالات علمی – پژوهشی معتبر جمع آوری می شود. نتایج پژوهش نشان می دهد که افول تمدن مثل اُفت شاخص سهام یک شرکت در بورس نیست بلکه مثل آن می باشد که کل بورس یک کشور دچار بحران و افت شاخص ادامه دار شود. البته نکته ای که توجه به آن در مطالعه افول تمدن ها بسیار حائز اهمیت است، این است که تمدن ها در هر مقطعی از تاریخ ویژگی های خاص خود را دارند و نمی توان اصول کلی را برای افول آن ها ترسیم کرد و بر اساس آن اصول کلی منتظر حادثه ای به بزرگی افول تمدن نشست و در واقع با وجود همه آثار درخشانی که در این زمینه نوشته شده است، عملاً هیچ نظریه عمومی و منسجمی درباره افول وجود ندارد. مفروضاتی وجود دارد و تحلیل های مشخصی درباره افول تمدن های مشخصی ارائه شده است. مطالعه افول تمدن ها می تواند منبع داده برای پژوهشگران باشد اما تحلیل علمی در اختیار قرار نمی دهد. افول تمدنی مثل کتابی است با پایانی باز که در هر دوره ای فصلی جدید به آن اضافه می شود و در مقطع کنونی فصلی که در حال نگارش است فصلی است با عنوان افول تمدن آمریکایی.
گستره اعتبار خبر واحد در ساماندهی علوم انسانی با تأکید بر دیدگاه علامه مصباح یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
77-96
حوزه های تخصصی:
از مهم ترین مسائل معرفتی و روش شناختی در قلمرو دلیل و روش نقلی، مسئله گستره اعتبار خبر واحد و مقدار و ملاک محدودیت آن است. در مقاله پیش رو، این مسئله چالشی و مشحون از اختلاف نظر با تمرکز بر نظریه علامه مصباح یزدی مورد بررسی قرار می گیرد. حل این مسئله نقشی بسیار گسترده و تأثیرگذار در ساحت های گوناگون معرفتی، از جمله در فهم عقاید و احکام دین، دارد. در علوم انسانی و اجتماعی نیز می توان نقش آن را به روشنی دریافت. مهم ترین دستاورد این پژوهش با الهام از راه حل استاد مصباح یزدی و قرائت ویژه ایشان از حجیت و نیز براساس نظریه برگزیده، این است که می تواند مشکل کارآمدی روایات تفسیری را مرتفع سازد. افزون بر اینکه این راه حل یا نظریه در دیگر حوزه ها و دانش های بشری، به ویژه علوم انسانی و تدوین و ساماندهی علوم انسانی اسلامی، می تواند نقش آفرین باشد؛ برخلاف برخی از نظریاتی که اعتبار خبر واحد را مستنَد به ظن می دانند، نه اطمینان، که در این صورت، قلمرو آن صرفاً به حوزه احکام عملی محدود می شود و برای بازسازی علوم انسانی تمسک بدان ممکن نیست.
بررسی انتقادی تأثیر الحاد تکاملی جدید بر مبانی علوم انسانی با محوریت آرای علامه مصباح یزدی (ره)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه تکامل را چارلز داروین ابتدا در دانش زیست شناسی مطرح کرد، اما گذشت زمان نشان داد این نظریه محدود به حوزه زیست شناسی نماند و امروزه در شاخه های مختلف علوم انسانی مورد توجه قرار گرفته است. در این میان، تفسیر الحادی از این نظریه را، که امروزه در بستر الحاد تکاملی جدید روی داده است، می توان از جمله موانع جدی به منظور اسلامی سازی علوم انسانی تلقی کرد. از سوی دیگر علامه مصباح یزدی را می توان از پیشگامان پروژه اسلامی کردن علوم اسلامی قلمداد کرد. مسئله مقاله حاضر این است که تأثیر الحاد تکاملی جدید بر مبانی علوم انسانی با محوریت آرای استاد مصباح یزدی نقد و ارزیابی شود. گردآوری داده ها به روش کتابخانه ای-اسنادی و صورت گرفته و برای داوری از روش تحلیلی (عقلی) سود جسته ایم. یافته پژوهش نشان می دهد دعاوی ملحدان جدید از حیث اشکالات معرفت شناختی، الهیاتی و دین شناختی به شدت آسیب پذیر است.
مطالعه داده بنیاد تحول و ارتقاء علوم انسانی در دانشگاه از دیدگاه مقام معظم رهبری (مد ظله العالی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر طراحی الگوی فرایندی تحول و ارتقاء علوم انسانی در دانشگاه از دیدگاه مقام معظم رهبری بود. رویکرد پژوهش کیفی و روش آن نظریهی دادهبنیاد بود. دادههای مطالعه از 34 سخنرانی مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان، نخبگان، پژوهشگران، طلاب و اساتید حوزه و دانشگاهها از سال 79 تا سال97، که در سایت ایشان موجود است، گردآوری و مورد تحلیل قرار گرفت. روش تجزیه و تحلیل دادهها، کدگذاری و مقولهبندی بود که در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. برای حصول اطمینان از روایی پژوهش، از راهبردهای بررسی همکار، مشارکتی بودن و انعکاسپذیری پژوهشگر استفاده شد. در مجموع یافتهها مؤید ابعاد ششگانه نظریهی دادهبنیاد بود. نتایج نشان داد «پدیده محوری» شامل: «بومی و اسلامی شدن علوم انسانی» است. همچنین مهمترین «شرایط علّی» شامل: خودباوری و تلاش مضاعف، آموختن بدون تقلید علم غرب و پرهیز از شاگرد ماندن، حمایت و سرمایهگذاری، نیازسنجی و برنامهریزی دقیق علوم انسانی و نقد و آزاداندیشی و نظریهپردازی بود. به علاوه، «ویژگیهای زمینهای» شامل ماهیت علوم انسانی، جایگاه علوم انسانی، شتاب مناسب، صلاحیت افراد در ایجاد تحول، و «شرایط محیطی» در بردارندهی: جهانبینی غرب، جهانبینی اسلام و سنگاندازی غرب بود. همچنین، «راهبردها» شامل: ایجاد موازنه در صادرات و واردات علم بود. «پیامدها» بیانگر: اصلاح اجتماعی، تمدنسازی اسلامی و گفتمانسازی تولید علم بود. در نهایت میتوان اذعان داشت که نتایج این پژوهش در قالب یک مدل جامع فرایندی میتواند چراغ راه سیاستگذاری در حوزه تحول علوم انسانی در دانشگاه باشد.
واکاوی نقش خاطره جمعی بر جایگاه و منزلت علوم انسانی در نهاد دانشگاه در ایران با تأکید بر خاطره دارالفنون به عنوان نقطه عطف نهاد دانشگاه ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: اگرچه علوم انسانی در رشد بنیان های فرهنگی و توسعه پایدار جامعه نقش مهمی ایفا می کند اما در غالب جوامع کمتر توسعه یافته از جمله ایران، در جایگاهی پایین تر از علوم طبیعی قرار داده می شود. پل ریکور بر این باور است که به دنبال بروز یک رویداد و در جریان شکل گیری آن خاطره ای جمعی در ذهن مردم ایجاد شده و تداوم می یابد. تکرار این خاطره و ذهنیت در زمان حال متضمن فراموشی برخی ابعاد آن رویداد و برجسته کردن برخی جنبه های دیگر و گاه تحریف آن می گردد. در پژوهش حاضر با دغدغه واکاوی ریشه های این نگرش به علوم انسانی، با این پیش فرض که رویکرد زمان پیدایش و تکوین نهاد دانشگاه در ایران یعنی از زمان تأسیس دارالفنون تا به امروز بر منزلت کنونی علوم انسانی در خاطره جمعی مردم ما تاثیر گذاشته در پی واکاوی جایگاه این علوم در دارالفنون به عنوان نقطه شروع نهاد دانشگاه ایرانی پرداخته ایم.روش شناسی: بدین منظور سه نفر از چهره های کلیدی دارالفنون، ملکم خان ناظم ا لدوله، اعتضادالسلطنه و اعتمادالسلطنه را برگزیده و دیدگاه و عملکرد آنها را در مورد علوم انسانی با استفاده از مفهوم خاطره جمعی پل ریکور، مورد تحلیل قرار داده ایم. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و با استفاده از داده های اسنادی و کتابخانه ای انجام گرفته است. یافته ها: یافته های پژوهش موید آن است که پیدایش و تکوین دارالفنون به عنوان نخستین نهاد آموزشی نوین ایران را می توان بر اساس روایتی از توسعه که عقب ماندگی ایرانیان را در فن، تکنیک و صنعت می داند، فهم و تفسیر کرد. غفلت دارالفنون از اهمیت علوم انسانی در فرایند مدنیت و توسعه علمی و صنعتی، یکی از زمینه های شکل گیری این نگرش در اذهان مردم و سیاستگذاران ما بوده که هنوز هم در قالب خاطره جمعی جضور دارد و مانع تحقق جایگاه شایسته علوم انسانی در آموزش عالی و فرایند توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ما می شود.
سیاست ها و معیارهای ارزیابی بروندادهای علمی علوم انسانی از دیدگاه متخصصان: مطالعه موردی رشته های زبان و ادبیات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با توجه به کارکرد علوم انسانی و تقاوت آن با علوم دیگر، این پژوهش به دنبال بررسی بروندادهای علمی و وزن هرکدام، معیارها و شاخص های ارزیایی، و رابطه هر برونداد و معیار در ارزیابی این علوم و به طور خاص در حوزه زبان و ادبیات است. پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظر فرایند اجرای پژوهش، از نوع ترکیبی متوالی اکتشافی طی سه مرحله است: 1. شناسایی و وزن دهی بروندادهای علمی با روش کتابخانه ای، انجام مصاحبه، و فرایند سلسله مراتب تحلیلی (AHP)؛ 2. شناسایی معیارهای ارزیابی بروندادهای علمی با روش کتابخانه ای؛ و 3. تعیین اولویت های ارزیابی بروندادهای علمی از طریق استقرار عملکرد همزمان (CFD). بر اساس یافته ها، بروندادهای علمی به دو دسته تقسیم شد: 1. قالب ها: مقاله نشریه علمی، مقاله همایش، کتاب، طرح پژوهشی، و پایان نامه/ رساله؛ 2. فعالیت: در عرصه های سیاست گذاری، اجتماعی (علمی – ترویجی)، اجتماعی (رسانه ای)، و اقتصادی. معیارهای ارزیابی نیز به 8 دسته بستر ایجاد، ارائه و نشر؛ ساختار نگارشی؛ محتوا؛ اثرگذاری در محیط آنلاین؛ اثرگذاری علمی؛ اثرگذاری اجتماعی؛ اثرگذاری اقتصادی؛ و اثرگذاری فرهنگی بروندادهای علمی تقسیم شد که هرکدام شامل شاخص هایی است. در نهایت، بروندادها و معیارها با توجه به سه رویکرد و هدف تولید علم و ارتقای بنیادهای دانش، کاربردی بودن و پاسخگویی به مسائل جامعه، و آفرینش ادبی/ ادبیات خلاق اولویت بندی شده است. نظر به اهمیت و ضرورت ارزیابی متفاوت هر حوزه و رشته بنابر ماهیت هرکدام به عنوان عاملی مؤثر بر کاربرد و اثرگذاری بروندادهای علمی آن ها، سیاست گذاران پژوهشی می توانند با توجه به نتایج، رویکردی تازه در تصمیم گیری و وضع سیاست های ارزیابی بروندادهای علمی رشته های زبان و ادبیات و حوزه علوم انسانی به کار گیرند.
تبیین نقش تنظیم گرایانه علوم انسانی در مقابل توسعه گراییِ علوم طبیعی (با بازنگریِ آراء هاینریش ریکرت)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۹ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱۱۵
1 - 16
حوزه های تخصصی:
در سال های گذشته، بسیاری بر نقشِ مؤثری اشاره کرده اند که علوم انسانی می تواند در امر کنترل و تنظیم برای حفظِ محیط زیست و فرهنگ (نه در توسعه فناورانه) ایفا کند؛ با این حال درباره اینکه چه خصلتِ مشخصی در علوم انسانی سبب شده که چنین کارکردی به آن نسبت داده شود، توضیحی ارائه نشده است. پذیرشِ این کارکرد مستلزم پذیرش ماهیتِ متفاوت علوم انسانی از علوم طبیعی می باشد. یک ملاک برای این تمایز از سوی فلاسفه نوکانتی ساوت وست ارائه شده که میان علوم طبیعی و علوم فرهنگی مبتنی بر روش (نه موضوع) و نیز الزامات شناختی تمایز شده که جهان از راه آن تجربه می شوند. در مقاله حاضر با بازخوانی و تأمل در این ملاک، تمایز و به هدف یافتن خصلتی در علوم انسانی استدلال می شود که به امر تنظیم یاری می رساند و در فرایندهای توسعه، علوم سخت و کاربردی (یعنی علوم طبیعی و مهندسی)، برخلاف علوم انسانی به دریافتِ بخشی از واقعیتِ تجربی قادر نیستند که به ادراک و حساسیت ما در پایداریِ توسعه یاری می رساند. برای پیش بردن این استدلال با مقایسه و تطبیق اندیشه های قرن نوزدهمیِ ریکرت با برخی از رویکردهای معناشناختی فلاسفه در دوران معاصر، تبیین خواهد شد که چگونه نوع نگرش و روش در علوم انسانی (چگونگی دریافت و ارجاع به نمونه های انواع طبیعی) دریافت کامل و متوازن جهان تجربه را به همراه خواهد داشت.