ارائه الگوی مفهومی کاربرد علوم انسانی؛ با هدف ارتقای کیفی این علوم(مقاله علمی وزارت علوم)
هدف پژوهش حاضر تحلیل مولفه ها و عوامل موثر بر کاربرد علوم انسانی و ارائه یک مدل مفهومی در راستای ارتقای کیفی علوم انسانی است. روش تحقیق، توصیفی پیمایشی با رویکرد آمیخته بود. در بخش کیفی، از روش نمونه گیری هدفمند و تکنیک گلوله برفی استفاده گردید و با به کارگیری معیار اشباع نظری، با 20 نفر از اندیشمندان در دانشگاه های اصفهان و خوارزمی مصاحبه نیمه ساختاریافته صورت گرفت. جامعه بخش کمی، اعضای هیئت علمی رشته های علوم انسانی دانشگاه پیام نور استان اصفهان و چهار محال بختیاری بودند که به کمک فرمول کوکران تعداد 380 نفر به عنوان نمونه با روش نمونه گیری تصادفی گزینش شدند. اجرای بخش کمی با ابزار پرسشنامه محقق ساخته حاصل از نتایج بخش کیفی انجام گرفت. روایی و اعتبار سوالات مصاحبه با روش روایی محتوایی و ضریب توافق تایید گردید. اعتبار پرسشنامه نیز پس از بررسی محتوایی توسط صاحبنظران بخش کیفی، به کمک تحلیل عاملی تاییدی، همسانی درونی و آلفای کرونباخ(83/0) تایید گردید. یافته های کیفی مبتنی بر تحلیل داده ها به روش داده بنیاد و یافته های کمی با استفاده از شاخص های توصیفی، تحلیل عاملی تاییدی و الگویابی معادلات ساختاری می باشد. تحلیل داده های کیفی به کمک کدگذاری و نظریه داده بنیاد، زمینه ساز ارائه الگوی نظری مشتمل بر هفت مؤلفه و شش عامل موثر، گردید. در بررسی وضع موجود از بین مولفه ها، ارزیابی پیگیر و مخاطب شناسی؛ و در بین عوامل، تداخل نگرش های سیاسی-علمی و سیاستگذاری و برنامه ریزی استراتژیک دارای بیشترین سهم در تاثیر بر کاربست علوم انسانی بودند. همچنین مطالعه ضرایب تبیین و میزان F نشانگر آن بود که در صد بالایی از واریانس متغیر ملاک کاربست علوم انسانی به وسیله متغیرهای پیش بین مدیریت حرفه ای، فرهنگ، نگرش اجتماع، سیاستگذاری و برنامه ریزی استراتژیک، قابل تبیین می باشد. بر اساس نتایج پیشنهاد می گردد که توجه به این مولفه ها و عوامل بسترساز و بنیادین در راستای بهره برداری از یافته های علمی حوزه علوم انسانی مدنظر قرار گیرد.