مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۰۱.
۱۰۲.
۱۰۳.
۱۰۴.
۱۰۵.
۱۰۶.
۱۰۷.
۱۰۸.
۱۰۹.
۱۱۰.
۱۱۱.
۱۱۲.
۱۱۳.
۱۱۴.
۱۱۵.
۱۱۶.
۱۱۷.
۱۱۸.
۱۱۹.
۱۲۰.
تبارشناسی
حوزههای تخصصی:
جهانی شدن، امروزه با روند رو به رشد خود، چنان ابهامی بر سر روشنگری نقطه ی عزیمت تاریخی این همه دگرگشت و تحول آفریده که تا این لحظه تقریرِ مبدأیی دقیق از آن مقدور و میسور نگشته است. این مقاله بر آن است که جهانی شدن را به جای تفسیر از منظر یک نگرش خطی و تدریجی، با تکیه بر فلسفه تبارشناسی میشل فوکو و تأکید بر گسست و پیوست های مکرر در سیر غیرخطی تاریخ مورد بررسی و مداقه قرار دهد. در این راستا میزان تعلق جهانی شدن به دوره های مدرنیته و پسامدرنیته را از زبان نظریه پردازان مختلف ارزیابی نموده و در فرجام، شرایط بومی ایران را در پیوند با تبار تاریخی جهانی شدن تشریح کرده است.
آینده پژوهیِ تبارشناسانه (رویکردی شایسته در آینده پژوهیِ پدیده های جغرافیایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات جغرافیایی مناطق خشک دوره ۶ زمستان ۱۳۹۴ شماره ۲۲
54 - 71
حوزههای تخصصی:
این نوشتار تلاش دارد با تمرکز بر تبارشناسی فوکو، آن را با آینده پژوهی در پیوند قرار داده و در این فرایند، آینده پژوهیِ تبارشناسانه را بسان روش شناسی ای شایسته در پژوهش های جغرافیایی معرفی نماید. بر این اساس اگر فضای جغرافیایی، فضایی رابطه ای، و صحنه ی نقش آفرینی گفتمان ها و روابط قدرت و دانش در نظر گرفته شود، آن گاه با سوژه گفتمانی و ابژه ی گفتمانی(سوژه و ابژه ی درونِ گفتمان ها) سروکار داریم، و شکل گرفتگی و از شکل افتادگی و تحول پدیده ها برآمده از گفتمان ها و نحوه ی صورت بندی روابط قدرت در درون آن ها می باشد. از این روی، آینده پژوهیِ تبارشناسانه با تمرکز بر شناخت گفتمان مسلط حال(که پدیده مورد بررسی را در برگرفته) و روابط قدرت برساخته ی آن، همچنین گفتمان های مقاومتِ موجود و در برابرِ آن، به دنبال شناسایی گفتمان آینده می باشد. تا با قراردادن پدیده در گفتمانِ احتمالی آینده، آینده ی آن را به فهم درآورد. از آنجا که عدم قطعیت ها و پیشران هایی که در چنین روندی شناسایی می شود، برآمده از منطق رفتاری گفتمان در آینده می باشد، می توان فهم شایسته ای از آینده ی پدیده ها در فضای جغرافیایی ارائه نمود. کاربرد آینده پژوهیِ تبارشناسانه بسان رویکرد آغازین در هر مطالعه آینده پژوهانه می تواند دستاوردهایی چند به همراه داشته باشد: 1- عوامل تأثیرگذار و پیشران های سازنده آینده، متأثر از رابطه قدرت و دانش و در چارچوب گفتمان احتمالی مربوطه، به گونه ای واقعی تر شناسایی می شوند؛ 2- این رویکرد هر چند با سایر روش ها نیز می تواند به کار گرفته شود، اما در بهترین حالت با روش سناریونویسی قابل استفاده می باشد و با به کار گرفتن آن می توان سناریوهای واقع گرا و محتملِ آینده را تدوین نمود.
گفتمان قدرت و دانش در تحلیل مجازات مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش حقوق کیفری سال ۱۲ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۵
81 - 119
حوزههای تخصصی:
یکی از روش های تحلیل مجازات مدرن با تمرکز بر مؤلفه قدرت است. بسته به نوع تعبیر از قدرت، روش ها و نتایج تحلیل ها متفاوت می شوند. میشل فوکو به هدف تحلیل مجازات مدرن، با تعبیر نیچه ای قدرت، آن را به مثابه نسبت نیرو محسوب کرد و از روش تبارشناسی نیچه ای برای تحلیل خود بهره برد. فوکو معتقد به وجود قدرت در همه جا و رابطه همبستگی اش با دانش بود؛ او برای تبارشناسی ازگفتمان قدرت و دانش استفاده کرد؛ که بدیع اما چالش برانگیز بود. گفتمان مذکور، شاید بیش از آنکه به دنبال پاسخی برای مسئله ها باشد، به پرده برداری از برخی اسرار مجازات مدرن پرداخت. به این ترتیب، رهگذر پرسش های متعددی شد؛ از مفهوم گفتمان قدرت و دانش تا فایده آن در تحلیل مجازات مدرن و حتی زمان مندی و یا فرازمانی بودنش. مقاله جاری با روش توصیفی-تحلیلی سعی بر پاسخ به سه پرسش اصلی بیان شده دارد. در نتیجه، عدول فوکو از تعابیر رایج قدرت، اغراق وی در برخی تبارشناسی هایش و برخی ناگفته های وی شاید منجر به منقضی محسوب کردن سبک او بشوند، اما نگاه پیشگیرانه او در حوزه مجازات مدرن و تأکید ضمنی اش بر پیچیدگی مجازات، شاید راهی برای ماندگاری روش وی رقم می زند.
تبارشناسی و تحلیل گفتمانی روایات مشعر بر مذمت پیشه معلمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم حدیث سال ۲۹ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۱۱)
237 - 259
حوزههای تخصصی:
علامه مجلسی دو روایت را در بحار الانوار با محتوای نکوهش معلم نقل کرده است. این روایات که مضمون آن ها در تعارض با ادله عقلی و نقلی می باشند در ساختار زبانیِ مشترک با صنف بافندگان و زنان قرار گرفته اند که حکایت گر فضای فکری و فرهنگی عصر تکوین خود هستند. اگرچه این روایات از حوزه حدیث خارج اند و نمی توان آن ها را حدیث نامید، از آنجایی که متن در خلأ شکل نمی گیرد، پی جویی این منقولات در متون متقدم برای کشف و دست یابی به شرایط و بستر تولید متن و گفتمان حاکم ضروری می نماید. در نوشتار پیش رو به روش تحلیلی توصیفی ضمن تبارشناسی احادیث در منابع فریقین و یافتن خاستگاه نقل این گزارش ها به بررسی و تحلیل گفتمانی منقولات مورد بحث پرداخته شده است. در واقع روایات محل بحث فاقد سند هستند که در منابع روایی متقدم شیعه اثری از آن ها یافت نشد. نخستین نقل این احادیث در قرن هفتم در کتاب شرح نهج البلاغه کیدری رؤیت شد که به نظر می رسد مصدری جز فرهنگ عامیانه نداشته باشد. از سویی دیگر سرچشمه نقل این روایات در منابع عامه، متون ادبی است که در حقیقت امثال و حکمی است که بین مردم در قرن سوم رایج بوده است.
تبارشناسی تحولات جنبش اجتماعی «# من هم» در اینستاگرام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از این پژوهش شناخت تحولات جنبش اجتماعی من هم ،در اینستاگرام است. پرسش اصلی این پژوهش عبارت است از اینکه تحولات جنبش اجتماعی من هم در اینستاگرام چگونه بوده است ؟روش پژوهش: روش پژوهش این مقاله تبار شناسی فوکو با رویکرد کیفی و پارادایم انتقادی است. مطالعه در این پژوهش برمبنای محتوای صفحه، پست ها، هایلایت ها، نظرات کاربران درصفحه اینستاگرامی«Metoomvmt@» براساس ده گام روش تحقیق تبارشناسی فوکو(شناسایی مسئله، سوابق موضوع، شناسایی نقطه صفر، کشف گفتمانها، تحلیل گسست ، تبار،تصادف، مقاومت و قدرت ؛ و نقد حال می باشد. واحدتحلیل این پژوهش رویدادها هستند.یافته ها: یافته های این پژوهش بیانگر آن است که تلاش های مدیران جنبش من هم در انتقال گفتمان ها و رسیدن به اهداف ، با وجود استفاده بهینه از امکانات شبکه اجتماعی اینستاگرام و فضای مجازی به جهت گسست هایی که در مسیر آن به وقوع پیوسته، چندان موفق نبوده است. پژوهش های بسیاری درباره جنبش اجتماعی من هم انجام شده اما پژوهشی با روش تحقیق تبارشناسی و دیدگاهی انتقادی در این بافت، به بررسی تحولات این جنبش در شبکه اجتماعی اینستاگرام نپرداخته است . از آن جا که هدف این جنبش توانمندسازی افراد آسیب دیده درجهان بوده و بی توجهی به آن پیامدهای نامطلوبی داشته ، پژوهش دراین باره ضروری به نظر می رسد.نتایج: نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد که حیات جمعی ما با وجود تلاش و مبارزه جهت اصلاح گفتمانها و استفاده از امکانات فضای مجازی ، تحت تأثیر عوامل غیر گفتمانی بسیاری است که متافیزیک قدرت یکی از آنها بوده و دستیابی و کنترل آن تاحدی ناممکن است .
ظرفیت های تبارشناسی برای «مطالعات توسعه»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۳۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱۱۸
69 - 87
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف: «توسعه» و عبارات ارزش گذارانه آن از قبیل توسعه ناپایدار، توسعه نامتوازن، توسعه نیافته، در حال توسعه و ... مفاهیمی پرکاربرد در تحلیل شرایط جوامع غیرغربی همچون ایران و مقایسه آن ها با جوامع توسعه یافته است. آنچه که در این تحلیل ها به عنوان امری مسلم و طبیعی در نظر گرفته می شود، ضرورت تحقق «توسعه» است، به گونه ای که تصور شکل دیگری از واقعیت غیرممکن به نظر می رسد. توسعه و شاخص های آن، نه تنها نقطه اتکای بسیاری از ارزیابی ها درباره سیاست ها و دولت ها، بلکه معیاری مسلط برای داوری درباره انسان و جامعه غیرغربی شده است. با این وجود، «توسعه» همچون هر پدیده اجتماعی دیگر تاریخمند است و فهم صحیح آن مستلزم اتخاذ رویکردی است که به این وجه توجه نماید. «تبارشناسی» به مثابه رویکردی نظری روشی، پدیده های اجتماعی از جمله توسعه را در روند تاریخی شان مطالعه می کند. این مقاله، تأمل پیرامون ظرفیت هایی است که این رویکرد برای «مطالعات توسعه» فراهم می کند.روش: جهت تحقق این هدف، از مشارکت تبارشناسی فوکویی، مطالعات پساتوسعه و پسااستعماریِ توسعه (که متأثر از فوکو هستند)، تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی ایران و برخی ملاحظات استفاده شده است تا نسخه بهینه شده ای از تبارشناسی جهت کاربرد در «مطالعات توسعه» ارائه شود. تاریخ دریافت: 19/11/1403تاریخ پذیرش: 28/03/1403 واژگان کلیدی:تبارشناسی،توسعه،گفتمان،قدرت،دانش،مقاومت،فوکو نتایج: وفق این رویکرد، روش صحیح در «علوم اجتماعی» تاریخ پژوهی تبارشناسانه است، زیرا وجود هر پدیده اجتماعی برساخت تاریخی است. رد فرض پیوستگی به معنای انکار وجود هر نوع پیوستگی در تاریخ نیست، بلکه تدبیری روش شناسانه است. تبارشناسی متضمن نقد بنیادی مدرنیته است، زیرا آن را رهایی بخش نمی داند. این رویکرد تحلیلی به پژوهشگر امکان نقد روایت های مشهور و مسلط درباره پدیده اجتماعی توسعه را می دهد. نحوه صورت بندی مسئله، از مهم ترین امکان های تبارشناسی برای مطالعات توسعه است. تبارشناسی تحلیل خود را از پرسشی در زمان حال آغاز می کند. بنابراین، مسئله تبارشناسی توسعه، مسئله «اکنون» است. تحلیل تبار اندیشه و عمل توسعه، در جستجوی خاستگاهِ واحد نیست. موفقیت در این جستجو ضمن توجه به تاریخ خاص هر سرزمین، نیازمند رصد بازتاب تبار گفتمان جهانی توسعه، عناصر و نیروهای اجتماعی آن در جامعه مورد بررسی است. مطالعات تبارشناسانه توسعه، ضمن کاربرد مفهوم گفتمان، بین شیوه های بازنمایی (کردارهای گفتمانی) و رویه های مادی (کردارهای غیرگفتمانی) توسعه ارتباط می بیند، به عاملیت فردی و جمعی توجه دارد، همچنین به دنبال همگن سازی، نظریه سازی و تعمیم افراطی نیست.تبارشناسی مناسبات قدرت دخیل در برساخت معانی را ردیابی می کند، زیرا قدرت از عوامل برساخت تاریخی هویت ها است. فوکو ضمن نقد الگوی «حقوقی گفتمانی» قدرت، با طرح مفهوم «حکومت مندی» شبکه ای برای تحلیل روابط قدرت شکل می دهد که در آن دولت امکان بررسی دارد. در این چارچوب تحلیلی، به فاعلیت و آزادی فردی نیز توجه می شود. ظهور این فاعلیت در تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی ایران پرطنین است. تبارشناسی امکان فهم چگونگی شکل گیری اندیشه و عمل توسعه را با تحلیل روابط قدرت در اشکال و سطوح مختلف فراهم می سازد؛ از بررسی طرح های توسعه به عنوان ابزار اعمال قدرت تا روابط قدرت میان جوامع توسعه یافته و جوامع غیرغربی. در تحلیل قدرت، هم زمان وجه مقاومت نیز تحلیل می شود. در نسخه تبارشناسی ارائه شده در مقاله حاضر، به تأثیر رویدادهای تصادفی بر کردارهای گفتمانی و غیرگفتمانی توجه می شود؛ با این توضیح که در هر زمان تاریخی ممکن است رویداد خاصی که بر اساس نظم گفتمانی موجود قابل پیش بینی نیست، شرایط تاریخی متفاوتی را پدید آورد.رابطه بین قدرت، دانش و گفتمان، قلمرو تبارشناسی فوکو است. به دلیل پیوند قدرت و دانش، تحلیل علاوه بر متون، باید «نهادها، تصمیمات تسنظیمی، قوانین، اقدامات اداری» را نیز دربربگیرد. این رویکرد امکان تحلیل سازوکارهای عملی گفتمان توسعه مانند تخصصی سازی و نهادی سازی را فراهم می کند. تبارشناسی با واسازی برنامه ریزی، اثرات قدرت و دانش را در گسترش توسعه آشکار می سازد. تحلیل تبارشناسانه برحسب رابطه دانش، قدرت و گفتمان، نشان می دهد که گفتمان توسعه چگونه جهان غیرغربی را به عنوان نوع خاصی از موضوع دانش می سازد و بر این اساس چه نوع مداخلاتی سازمان دهی می شود. تبارشناسی به گفتمان های مقاومت و یا حاشیه ای نیز توجه می کند. از حیث روش شناسی، «تحلیل مقاومت» برای «تحلیل قدرت» یک ضرورت است. وفق تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی، تبارشناسی توسعه در ایران معاصر، رویکرد نظری ویژه ای پیرامون نسبت این انقلاب با توسعه غربی اتخاذ می کند. در نهایت، امکان طرح و تأمل درباره جایگزین ها نیز وجود دارد.بحث و نتیجه گیری: رویکرد تبارشناسی با جعبه ابزار مفهومی خود می تواند با برجسته نمودن جنبه هایی از اندیشه و عمل توسعه که تاکنون به آن توجه نشده است، به دانش ما درباره این موضوع کمک کند. پژوهش تبارشناسانه می تواند نشان دهد که اگر اندیشه و عمل توسعه، شکل های دیگری داشته است، چه کردارهای گفتمانی و غیرگفتمانی، در این تغییرات دخیل بوده اند. تبارشناس با نقد اکنون، صورت «طبیعی» و «قطعی» پدیده موجود را زیر سؤال می برد و تصویری نو از آن ارائه می دهد. تبارشناسی می تواند از «گفتمان توسعه» در جهان غیرغربی آشنایی زدایی کند. مطالعات تبارشناسانه توسعه امکان تحقق مجموعه ای از اهداف اکتشافی، توصیفی، تفهمی و ارزیابی را دارد. امکان اتخاذ رویکرد پسااستعماری، از ظرفیت های انتقادی این نوع مطالعات است. کاربرد تبارشناسی در مطالعات توسعه، گاه می تواند با تمام اجزای آن اجرا شود، گاه می توان بخش هایی از آن را به صورت مطالعه ای مستقل در نظر گرفت. تبارشناسی، ظرفیت های قابل توجهی برای «مطالعات توسعه» دارد؛ اما بسندگی به رویکرد نظری واحد به عنوان توضیح دهنده باکفایتی از پیچیدگی موضوع مورد مطالعه، تقلیل گرایانه است.قدردانی: از داوران محترم برای نظرات سازنده و مفیدشان سپاسگزاریم. همچنین، از کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی برای فراهم نمودن فضای مناسب پژوهش تشکر می کنیم.تضاد منافع: هیچ تضاد منافع احتمالی توسط نویسنده مسؤول گزارش نشده است.
بررسی نگرش میشل فوکو در باب علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: برای فهم عمیق علوم انسانی و مبانی و ریشه های آن، آشنایی با اندیشمندان و صاحب نظرانی که از جنبه های گوناگون به بررسی این علوم پرداخته اند، ضروری است. هدف این مقاله، آشنایی با اندیشه های میشل فوکو به عنوان یکی از برجسته ترین اندیشمندان غربی درباره علوم انسانی بوده است. روش: برای دستیابی به هدف، از منابع موجود به روش کتابخانه ای و با تکنیک فیش برداری، اطلاعات لازم گردآوری و سپس تحلیل شدند. یافته ها: بررسی ها نشان داد که فوکو شکل گیری علوم انسانی را مربوط به دوران مدرن می داند. وی بیان می دارد که با قرار گرفتن انسان به عنوان سوژه و ابژه علم بود که شرایط برای شکل گیری علوم انسانی در غرب فراهم شد. فوکو در شکل گیری علوم انسانی نقش قدرت را برجسته می کند و معتقد است بین این دو به نحو تفکیک ناپذیری رابطه وجود دارد. به گفته وی، علوم انسانی جایگاه مستقلی در بین سایر علوم ندارد و مشکلات مختلف علوم انسانی از همین مسئله ناشی می شود. وی همچنین فرجام مثبتی برای علوم انسانی در نظر نمی گیرد و این علوم با فروپاشی نظام دانایی مدرن، جای خود را به علومی مانند روان کاوی، زبان شناسی و مردم شناسی خواهند داد. نتیجه گیری: فوکو با ارائه تحلیلهای دقیق و نگرشی نقّادانه پیرامون علوم انسانی، بصیرتهای مهمی به پژوهشگران حوزه علوم انسانی می دهد تا بتوانند از طریق واکاوی این علوم، از کارکردهای آن برای بهبود جامعه استفاده کنند
درآمدی بر تبارشناسی موانع اسلامی شدن دانشگاه ها در ایران با تأکید بر مقام سیاستگذاری و برنامه ریزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: شناسایی علل و فرایندهای مانع روند اسلامی شدن دانشگاهها در بعد از انقلاب اسلامی، هدف اصلی این تحقیق بوده است. روش: در این نوشتار، مبتنی بر روش تبارشناسی، به مطالعه سیر تاریخی شکل گیری دانشگاه در جامعه ایران مبادرت شده است. یافته ها: گفتمان دانشگاه اسلامی، از حیث سویه های سیاستی و محتوایی، در پیوستاری از «اسلامی کردن» تا «اسلامی شدن» با زیر عنوانهای یازنمادگرایی و ظاهرگرایی، گزینش گری و انضباط محوری، برنامه زدگی و نظارت گری تا آزادی گرایی، رها سازی و ... به بالا و پایین می رود. از حیث تغییر و تحول علمی نیز در پیوستاری از ثابت بودن علم در تمامی هستی شناسی ها تا بومی گرایی و سپس تا بدیل سازی جزءنگر و فراتر از آن، بدیل سازی کل نگر، بحثهای مختلفی جاری می باشد. نتیجه گیری: مبتنی بر نگرش تبارشناسانه به موانع اسلامی شدن دانشگاهها، شناسایی اولین صورت بندی صحیح برای مطالعه این پدیده، نه در انقلاب فرهنگی، که در ورود تاریخی مدرنیته به گردونه ارزشهای دینی جامعه ایرانی مستقر است. براین اساس، انقلاب فرهنگی و طرح مسئله دانشگاه اسلامی، ماهیتی عارضی بر اصلیت دانشگاه تلقی نشده و بلکه ماهیتی از گشتی به اصالت دینی و فرهنگی جامعه ایران را در مواجهه با عارضه مدرنیته، مورد توجه قرار می دهد
نقد و تحلیل نقش مسیحیت و عوامل همسو با آن در واژگونی تاریخیت خواست طبیعی انسان و نخبگان؛ از دیدگاه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
59 - 77
حوزههای تخصصی:
از منظر نیچه؛ یکی از علل شاخص بدبینی در فلسفه ی شوپنهاور؛ ریشه در تاثیر عمیق دین مسیحیت در لایه های زیرین فرهنگ اروپا دارد. بدبینی مقدمه رسیدن به بیزاری است، بیزاری جستن از هرگونه «خواست طبیعی» و «تفاوت» است. «اصل تفاوت» چیزیست که افلاطون پیش از این بدان پرداخته بود. البته؛ نیچه نه تنها تلاش های افلاطون در این باب را ناکافی می داند بلکه؛ پیامدهای حاصل از فلسفه ی او را از بین برنده ی «اصل تفاوت» میداند. با ظهور مسیحیت و شعار برابری ذاتی انسانها؛ اصل «تفاوت طبیعی» انکارگردید. به باور نیچه؛ این امر نه تنها باعث حذف عنصر «خواست طبیعی» و تفاوت انسانها باهم شد بلکه؛ باعث انکار و حذف طبقه ی نخبگان جامعه شده است که «تفاوت» را به مراتب آشکارتری دارند. او دلیل این امر را عدم حس تاریخی و نیز ناتوانی مسیحیت و فلسفه های همسو با آن در تبارشناسی مذاهب و اخلاق (فیزیولوژی نیروها) می داند. دین مسیحیت پولسی و همچنین وجود برخی عوامل روانشناختی باعث گردیده که نوع بی نظیری از انسان ها سرکوب شوند. بررسی تمام علل تباهی نیروی نخبگان؛ بخشی از پروژه اصلی نیچه است که در این مقاله تلاش شده مهم ترین آنها تحلیل گردد
«بررسی تبارشناسانه و مسئله مندانه سوژه» در نسبت با «تاریخِ سوژه مندی و تکنیک های خود» در اندیشه فوکو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۹۰
91 - 113
حوزههای تخصصی:
فوکو در متن «سوژه و قدرت» (1982)، 2 سال پیش از مرگش، گفت که درون مایه کلی پژوهش هایش نه «قدرت» بلکه «سوژه» است. درسنامه های «سوبژکتیویته و حقیقت» (1981-1980) و «هرمنوتیک سوژه» (1982-1981) نیز موید این تاکید بودند بالاخص که او پروبلماتیک کلی این درس ها را «سوژه مندی و حقیقت» می دانست تا نشان دهد سوژه باید در نسبت با حقیقت، مسئله مند شود. او سرانجام در پیشگفتار «تاریخ سکسوالیته» (1984) و 8 سال پس از جلد اول آن، صورت بندی کلی فرآیند اندیشه اش و چرایی معطوف شدن به «تبارشناسی» را ارائه داد؛ برمبنای این مقدمه، این مقاله پس از تبیین چگونگی نسبت سوژه با شبکه قدرت و حقیقت به این نتیجه رسیده است که روش و رویکرد بررسی سوژه «تبارشناسی و مسئله مندی» است و عرصه مرجع و حوزه تحقیقِ بازشناسی و برساختنِ خود به منزله سوژه، تاریخ انسان میل گر و متعاقب آن سکسوالیته است. درواقع «تکنیک های خودِ» مرتبط با سامانه سکسوالیته، ارتباط دائمی فرد با خودش را سبب می شوند و این چیزی نیست جز تولید دائمی سوژه مندی؛ پس با مطالعه تاریخ این تکنیک ها می شود به تاریخ سوژه مندی دست یافت اما این تاریخ زمانی منجر به دست یابی به تبارشناسی سوژه می شود که تقاطع تکنیک های خود و استیلا با همدیگر را تحلیل کنیم و تقاطع تکنیک خود و استیلا نیز چیزی نیست جز معنای «حکومت مندی» و «حکم رانی»، آن هم حکم رانی به معنای هدایت رفتارها و مدیریت امکان ها به واسطه انواع بازی های حقیقت، براین اساس نتیجه می شود که سکسوالیته نه تنها حوزه ای مناسب برای مطالعه تبارشناسانه تاریخ سوژه مندی و تکنیک های خود بلکه حوزه ای غنی است برای فهم حکم رانی و روش های پیچیده تر کارکرد رویه های قدرت.
تبارشناسی «گفتمان مبارزه با تروریسم» در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«تروریسم» امروزه چالشی عمده پیش روی جهان و جهانیان قرار داده؛ به نحوی که مبارزه با آن برای نسل حاضر و نظام بین المللی؛ امری «طبیعی» جلوه گر شده است که همواره باید با آن در هر سطح و سویه ای برخورد کرد، این تفکر البته از سوی محافل فکری و سیاسی «آمریکا» رواج یافته و به عنوان «حقیقتی» غیر قابل انکار به همگان القا شده است. آمریکا از تمامی امکانات تئوریک و پراتیک خود از جمله سازوکارهای گفتمانی، اندیشه ای، اقتصادی، رسانه ای، نظامی و... بهره برده است تا جهانیان را مجاب کند که در مبارزه با تروریسم، دست برتر را دارد و حتی می شود در مبارزه با این پدیده، اصول اساسی حقوق بین الملل را زیرپا گذاشت. از این رو، با توسل به امکانات در دسترسش توانسته است سلطه و انقیاد و به تعبیر فوکو جامعه ای انضباطی را شکل دهد. پژوهش حاضر درپی آن است تا گفتمان «هژمونیک» تروریسم را با توجه به تاریخمندی حوادث با روش تبارشناسی فوکو مورد واکاوی و نقد قرار دهد. با توجه به مراحل تبارشناسی فوکو، نوشتار حاضر به این نتیجه می رسد که گفتمان «مبارزه با تروریسم» آن گونه که آمریکا مدعی است، چندان خیرخواهانه نبوده است و صلح را هدف نگرفته است بلکه همچنان می توان رد پای تأمین منافع آمریکا و هژمونی طلبی وی را در این رویکرد مشاهده کرد.گسست ها، تحلیل تبار و تحلیل قدرت سیاست خارجی آمریکا در بررسی مبارزه تروریسم نشان می دهد که آمریکا برای ساخت ماهیت جدید خویش «دیگری» تروریست را «برسازی» کرده است.
معنایابی اصطلاح های درون حدیثی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم حدیث سال ۲۹ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۱۱۳)
114 - 138
حوزههای تخصصی:
بخش زیادی از روایات منسوب به امیرالمؤمنین«ع» به نامه ها و مکاتبات ایشان اختصاص دارد. قالب روایی نامه به دلیل مکتوب بودنش اندکی با سایر قالب های روایی متفاوت است و گمان می رود کمتر در معرض تغییر و تحریف قرار گرفته باشد، اما تبارشناسی و پیگیری سرگذشت تاریخی نامه ها نشان می دهد که این گونه روایی نیز دستخوش تغییراتی شده است. در این مقاله نامه های امیرالمؤمنین به ابن عباس با استفاده از روش نقد متن که از رهگذر تشخیص تغییرات و افزوده ها و تفاوت گزارش های مختلف یک روایت انجام پذیر است، تبارشناسی شده است. براین اساس مجموعه نامه های امام به ابن عباس از منابع گوناگون گردآوری و نسبت آن با مبدأ صدور سنجیده شد. برای این منظور معیارهایی مثل تعداد منابع روایت کننده و میزان اختلاف این منابع در نقل یک نامه گزینش و متن نامه ها از صافی این معیارها گذارنیده شد. حاصل کار دسته بندی این مجموعه نامه در سه رده با تفاوت در میزان اصالت و اعتبار است.
تبارشناسی روایات «سبعة احرف» با تأکید بر دیدگاه فریقین(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی روایت معروف «سبعه احرف» می پردازد که به مسأله نزول قرآن بر هفت حرف مرتبط است. دانشمندان عامه، روایت نزول قرآن بر هفت حرف را پذیرفته اند و تفسیرهای مختلفی برای معنای «احرف» ارائه داده اند. برخی از محققان معاصر امامیه، این روایت را از منابع عامه به منابع امامیه منتقل شده می دانند و در نتیجه، اساس آن را نپذیرفته اند. بنابراین، ضرورت دارد که پژوهشی تبارشناسانه در این زمینه انجام شود تا بازپژوهی نوینی درباره اصل و ریشه روایات سبعه احرف ارائه شود.
بر اساس پژوهش حاضر، نخستین کسی که این روایت را مطرح کرده، عمر بن خطاب بوده است. وی در ساختار فکری خود که اجتهاد در مقابل نص است، اختلاف قرائات یا دیگر موارد اختلاف لفظی قرآن را مجاز دانسته و این انتساب را به پیامبر نسبت داده است. همچنین، روایت شیخ صدوق در منابع شیعه، به دلیل ضعف سندی و شباهت متنی با روایات مشابه در منابع عامه، قابل پذیرش نیست
بررسی بنیادهای فلسفی-نظری رابطه علم و قدرت در «تبارشناسی» و «روش شناسی بنیادین»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۳۰ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۱۹
39 - 56
مقدمه: تبارشناسی و روش های تحقیق منبعث از آن مانند تحلیل گفتمان، امروزه کاربرد زیادی یافته اند و موضوعات و پدیده های اجتماعی بسیاری با این روش مورد پژوهش قرار می دهند. از سوی دیگر این روش متناسب با سنت اسلامی نیست و منجر به نسبیت گرایی روش شناختی خواهد شد. در این مقاله قصد داریم با بهره گیری از روش تطبیقی، از نگاه سنت اسلامی و با تکیه بر روش شناسی بنیادین حمید پارسانیا، روش تبارشناسی فوکویی را بررسی و نقد کنیم.
تبارشناسی میشل فوکو: فوکو پس از روش دیرینه شناسی و تحت تأثیر نیچه، تبارشناسی را مطرح کرد. او در روش تبارشناسی بر اساس دو مؤلفه «تاریخیت» و «قدرت»، شکل گیری پدیده های فیزیکی، اجتماعی و نظام های علمی را در طول تاریخ توضیح می دهد. تاریخیت در نظر فوکو، به معنای فقدان غایت و تلقی کلی و آینده ای مشخص از تاریخ است و بنابراین روایت فوکو از تاریخ، معطوف به مسئله زمان حال است؛ او ناظر به مسئله اکنون، به تاریخ گذشته مراجعه می کند و چون لحظه اکنون در نظر او، مقید به هیچ ضرورتی ازلی نیست، تاریخ گذشته نیز فاقد پیوستگی ازلی و ناظر به گسست های تاریخی است. در این تلقی، شناخت و تکوین تاریخ و نظام های علمی در طول تاریخ، محصول تصادف و «تفاوت» بوده است، در حالی که در سنت اسلامی، اعتبار نظریه های علمی وابسته به ایده «اینهمانی» و وحدت کلی تاریخ است. همچنین در نظر فوکو، قدرت، هم برساخته تاریخ و هم برسازنده آن است و از این جهت اشیاء اساساً در تاروپود روابط قدرت تکوین می یابند. در این نگاه، قدرت کالا یا حقیقتی نیست که در اختیار و تملک کسی قرار بگیرد، بلکه قدرت امری سیّال و منتشر و حتی فاقد جوهر و ذات است. قدرت همان عاملی است که سازنده تفاوت اشیاء است و تمایز و تشخص هر شیء یا هر گفتمانی از شیء و گفتمان دیگر، ناشی از روابط قدرت است. تاریخ، عرصه عملکرد مراسم قدرت است و در نتیجه بشر از یک نوع سلطه به نوعی دیگر می رسد. یکی از مؤلفه های اساسی قدرت در روش تبارشناسی، پیوند وثیق آن با علم و نظام های دانشی است؛ بر این اساس علم، دیگر حقیقی برخوردار از ضرورت ازلی و خارجی و محصولی فارغ از اقتضائات تاریخی نیست. در این نگاه علم محصول قرارگرفتن در درون شبکه ای از روابط قدرت، در قالب گفتمان ها است. ما با رژیم های حقیقتی روبه رو هستیم که محصول روابط قدرت در هر دوره اند. مطابق رابطه قدرت و دانش در تبارشناسی فوکو، قدرت، بدون دانش اِعمال نمی شود و قدرت، نیز منشأ دانش است. روش تبارشناسی در استمرار نظریات و چشم اندازهای جامعه شناسی معرفت، هیچ نقشی برای مابعدالطبیعه سنتی در تکوین نظریات علمی قائل نیست و علم و معرفت را امری صرفاً تاریخی و اجتماعی و محصول روابط قدرت می داند.
روش شناسی بنیادین حمید پارسانیا: روش شناسی بنیادینِ پارسانیا که از مبانی فلسفه اسلامی استنباط شده، روش شناسی است که قصد دارد تعاملات میان اصول ثابت و ازلی یک نظریه علمی از یکسو و متغیر و تاریخی آن را از سوی دیگر توضیح دهد. در این روش شناسی، در کنار توجه به اقتضائات متغیر تاریخی، به هسته مرکزی و ثابت و اتصالِ هر نظریه با حقیقت نفس الأمری سازگار با خودش نیز توجه می شود. روش شناسی بنیادین با تکیه بر مجموعه مبانی و اصول موضوعه ای که نظریه علمی بر اساس آن شکل می گیرد، چارچوب و مسیری را برای تکوین علم پدید می آورد. در این روش از سه جهان بحث می شود: جهان اول، مقام نفس الأمر یک نظریه است که فراتاریخی و مابعدالطبیعی است و با تغییر افراد و جامعه و همچنین در طول تاریخ تغییر نمی یابد. جهان دوم، نظریه را در ظرف آگاهی و معرفت عالِم بررسی می کند و در واقع همان، جهان ذهنی عالِم است که حقایق نفس الأمری را دریافت می کند و سرانجام، جهان سوم، جهان اثبات نظریه علمی در جهان اجتماعی و تاریخی است. به طور خلاصه جهان اول جهان منطقی و معرفتی، جهان دوم، بُعد وجودی عالِم و جهان سوم، جهانِ جامعه و تاریخ و فرهنگ است.
مقایسه تطبیقی دو روش: با توجه به مفهوم تاریخیت، جهان سوم در روش شناسی بنیادین، جهانی است که با روش تبارشناسی مرتبط می شود و به بحث از چگونگیِ تغییر اپیستمه ها می پردازد؛ اما نقطه تمایز اساسی و مهم آن با روش تبارشناسی فوکو آن است که در عین توجه به تکثر تاریخی، به مابعدالطبیعه مقید مانده است. پارسانیا با تلقی انسان به مثابه نوع متوسط، معتقد است که در ذیل نوع متوسط، انواع اخیر متعدد و متکثری می توانند جهان های اجتماعی و تاریخ های مختلفی را رقم بزنند. بنابراین امکان اشکال مختلفی از جهان اجتماعی و تاریخی در ذیل ضرورتِ مابعدالطبیعیِ انسان فراهم می گردد. به علاوه پارسانیا با بهره گیری از نظریه اعتباریات علامه محمدحسین طباطبایی، اعتباریات علم اجتماعی را مقید به مبانی مابعدالطبیعی می داند و به همین جهت، تکثر جهان های اجتماعی را با توجه به وحدت وجود مشکک توضیح می دهد. در انتهای این مقاله، با توجه به تعریف قدرت نزد فیلسوفان مسلمان، مخصوصاً صدرالمتالهین شیرازی و تمایز آن با تعریف متکلمان مسلمان از قدرت، نشان می دهیم که چگونه مفهوم قدرت در حکمت متعالیه، می تواند قدرت مابعدالطبیعی خداوند و قدرت انسان را توضیح دهد. مطابق تعریف حکمای مسلمان، قدرت، «کون الفاعل بحیث إن شاء فعل و ان لم یشأ لم یفعل» است. در این تعریف، قدرت به مثابه صفت الهی، با نظر به نظام احسن تعریف می شود و بنابراین منافاتی با علم الهی ندارد. از سوی دیگر، چون در این تعریف، قدرت به صورت قضیه شرطیه تعریف شده است، عدم تحقق فعل ناشی از قدرت انسانی، به معنای نفی ضرورتِ فعل و قدرت الهی نیست. در قضایای شرطیه، صدق قضیه وابسته به صدق مقدم یا صدق تالی نیست، بلکه مبتنی بر استلزام مقدم و تالی است. با توجه به تعریف انسان در حکمت متعالیه به مثابه وجود ربطی، قدرت انسانی نیز همواره وابسته و مبتنی بر علم خواهد بود. در این دیدگاه، قدرت انسانی، می تواند تحقق نیابد، اما ضرورت ازلی قدرت الهی نفی نمی شود و قدرت می تواند قابلیت مطابقت یا عدم مطابقت با قدرت الهی را داشته باشد و در عین حال، نقصانی بر قدرت الهی ایجاد نشود؛ در حالی که در تلقی فوکویی و روش تبارشناسی او، قدرتِ انسانی، با توجه به وابستگی آن به شرایطِ صرفاً انسانی، نمی تواند با حقایق نفس الامری مطابقت داشته باشد. بنابراین با نفی تحقق قدرت انسانی، تاریخ دچار گسست می شود. به همین دلیل فوکو ناگزیر قائل به گسست گفتمان های تاریخی می شود و نمی تواند معیاری ازلی و ثابت را برای تغییرات تاریخی مدنظر قرار دهد.
نتیجه گیری: در تبارشناسی فوکو، به دلیل نفی نگاه مابعدالطبیعی و سیالیت تاریخی قدرت، دیگر هیچ مرجع نفس الامری برای تعریف علم بر اساس ایده مطابقت و این همانی باقی نمانده است بلکه ایده «تفاوتِ» گفتمان ها، هستیِ امور را مشخص ساخته و به تبع، از حیث معرفت شناختی، مهمترین وجه تشخص و تمایز یک نظریه علمی از نظریه علمی دیگر خواهد بود. در مقابل، روش شناسی بنیادین پارسانیا سعی دارد تا در عین توجه به نقش مقومِ مابعدالطبیعه (و نه تنظیم کننده آن) در شکل گیری یک نظریه علمی، به نقش و تاثیر زمینه های اجتماعی و تاریخی (جهان دوم و سوم) در فرایند تکوین علم نیز توجه کند. با توجه به تعریف این دو مولفه (تاریخیت و قدرت) در روش شناسی بنیادین، می توان نوعی از تبارشناسی مطابق با حکمت اسلامی را بازتعریف کرد و در تحقیقات اجتماعی به کار گرفت.
این مقاله به تایید نویسنده اول و مسئول مقاله، محمدرضا قائمی نیک و نویسنده دوم، احمد کاتب رسیده است و تعارض منافعی فیمابین نویسندگان نیست.
تبارشناسی و بررسی سیر تحول معنایی واژه فارسی «نمارق» در قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ایرانی سال ۲۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۶
505 - 526
حوزههای تخصصی:
زمینه/هدف: هیچ زبان زنده ای در دنیا وجود ندارد که کلماتی از زبان های دیگر به آن راه نیافته باشد. زبان عربی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و وام دار زبان های دیگر از جمله زبان فارسی است؛ زیرا تعدادی از کلمات آن زبان در قرآن کریم به کار رفته است. یکی از این کلمات، واژه «نمارق» است که یک مرتبه در آی ه 15 سوره غاشیه به کار رفته است. عالمان لغت درباره ریشه، خاستگاه و اصالت آن دیدگاه یک سانی ندارند. اهمیت و ضرورت این پژوهش از آن جهت است که فهم ریشه و معنای این کلمات تأثیر زیادی بر فهم و درک کلام الهی دارد.
روش/رویکرد: این پژوهش با روش توصیفی و تحلیلی به دنبال پاسخ به این سؤال است که معنا و مفهوم «نمارق» در قرآن چیست؟ اصل این واژه چیست و سیر تحول معنایی آن در زبان عربی کدام است؟
یافته ها/نتایج: نتایج این پژوهش حاکی از آن است که کلمه «نمارق»، از واژه های فارسی اصیل است که پس از تعریب و قلب، به زبان عربی راه یافته، در اشعار و روایات و در قرآن کریم به کار رفته است. این واژه، جمع کلمه «نمرق» و دارای اصالت فارسی است؛ زیرا در زبان ایران باستان، کلمه «نمر: "namr"» به معنای نرم وجود داشته و بعدها به «نرم» و «نرمک» تغییر یافته است. توضیح این که واژه نرمک ابتدا به دلیل تعریب به نرمَق، تبدیل شده و با گذشت زمان و در اثر فرایند قلب، به شکل «نمرق» درآمده است. معنای این واژه را لغت نویسان و مفسران بالش، پشتی و تکیه گاهی که بر زین اسب قرار داده می شود، بیان نموده اند.
تبارشناسی چرایی و چگونگی بازتولید مفهوم «جهاد ابتدایی» نزد گروه های بنیادگرای غیردولتی معاصر در منطقه خاورمیانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سه دهه ی اخیر فعالیت تروریستی گروه های غیردولتی بنیادگرا که دارای گرایش های سلفی، تکفیری و جهادی هستند، شدّت یافته است. بر اساس برداشتی که این طیف اسلام گرایان از میراث اسلامی دارند، جهان به دو حوزه ی دارالاسلام و دارالحرب تقسیم می شود، و از این روی لازم است با کفار جهاد کرد و دارالکفر را به دارالاسلام ضمیمه نمود. و در نتیجه، نظام دولت-ملت و وستفالیایی حاکم بر روابط بین الملل از سوی این گروه ها نفی می گردد و بروز آن را به صورت واضح در شکل گیری دولت اسلامی شام و عراق در منطقه ی خاورمیانه دیدیم که در آن مرزهای دولت های ملّی برچیده گردید. شرق شناسان با تکیه بر روش های تجربی و علّی معمولا گرایش های تکفیری و جهادی را به جوهر دین اسلام پیوند می زنند و خشونت و جنگ طلبی را به اسلام منتسب می نمایند. ناکافی بودن روش های تجربی برای تحلیل پدیده های تاریخی و علوم انسانی که تا چندی پیش بر محافل علمی غربی حاکم بود، موجب گردید که در این پژوهش، بر اساس نظریه گفتمان و روش تبارشناسی به بررسی علل و عوامل شکل گیری گرایش های تکفیری نافی عصر مدرن از سوی گروه های بنیادگرا پرداخته شود و زمینه های ذهنی و عینی پیدایش این نوع از تفکر تشریح گردد. در این راستا نخست سرشت گذشته گرای اندیشه ی سیاسی دوره ی میانه به عنوان عامل ذهنی عدم پذیرش جنبه هایی از جهان مدرن از سوی این گروه ها تبارشناسی خواهد شد و در ادامه عوامل عینی و تاریخی بازتولید تفکرات جهادی سنتی که در روند گفتگوی میان بنیادگرایان با دنیای جدید و اقتضائات آن مانع ایجاد می کنند، بررسی می شود.
رژیم های حقیقت و عوامل شکل دهنده روابط قدرت - دانش در صورت بندی های گفتمانی تربیت معلم از تأسیس دارالفنون تا تأسیس دانشگاه فرهنگیان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های تربیتی پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۷
۸۹-۱۱۶
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، شناسایی رژیم های حقیقت و عوامل مؤثر در صورت بندی های گفتمانی شکل دهنده روابط قدرت - دانش در تربیت معلم ایران از تاسسیس دارالفنون تا دانشگاه فرهگیان است.به همین منظور، با استفاده از روش تبارشناسی فوکویی و مفروضه مربوط به آن، به بررسی وقایعی درسیر تحولات تاریخی - سیاسی در ایران که به تولید رژیم های از حقیقت بعنوان گفتمان غالب شده وبه تحولاتی در شکل تربیت معلم وآموزش معلم منجر گردیده ، اشاره می گردد. یافته ها نشان می دهند که در دوره های مختلف، رزیم های حقیقتی همچون "ملای مکتب دار"، "معلم باسواد"، "معلم متخصص و با سواد" و "معلم ملی گرای" «معلم انقلابی» عنوان رژیم های از حقیقت به گفتمانهای در زمینه تربیت معلم همچون مکتب خانه، دارالفنون ، دانشسرای تربیت معلم برجسته شده است برای نمونه ، با ظهور انقلاب اسلامی، بعنوان یک رابطه قدرت- دانش در تاریخ تحولات تاریخی – سیاسی ایران گفتمان "معلم اسلامی و انقلابی" به عنوان گفتمان برجسته ورژیم هایی از حقیقت در تربیت معلم مورد توجه قرار گرفت که نهایتا به پیدایش دانشگاه فرهگیان انجامید. با این تحلیل می وان گفت با تغیر وتحولات تاریخی- سیاسی در جامعه ایران ، در روند سیر تکوین تعلیم وتربیت، رژیم های از حقیقت جایگزین رژیم های حقیقت گذشته شده و منجر به طرد یا تضعیف گفتمانهای قبلی در تربیت معلم گردیده است. از این رو چنین چرخشی دررژیم های حقیقت ناشی از روابط- قدرت ودانش بوده که به یک چنین گفتمانهای در حوزه آموزش وپرورش و تربیت معلم دامن زده است.
تبارشناسی خانقاه از دیدگاه میشل فوکو
منبع:
تحلیل گفتمان ادبی دوره ۱ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳
135 - 165
حوزههای تخصصی:
خانقاه به عنوان یک نهاد اجتماعی در تاریخ اندیشه و ادبیات فارسی نقش بسزایی داشته است و تاثیر آن در رشد و اشاعه فرهنگ و ادب ایران انکار ناشدنی است. درباره تاسیس نخستین خانقاه در جوامع اسلامی و علل ایجاد آن، در میان محققین اختلاف نظر وجود دارد. روی گردانی فقهای دنیاجو از آموزه های اسلام راستین و عمل به دستورات آن، بیزاری از زهد خشک و وجود عالمان بی عمل زمینه های شکل گیری وگسترش خانقاه را در ممالک اسلامی بیشتر کرد و همین عامل، باعث جدایی خانقاه از مسجد شد و نوعی گسست معرفتی ایجاد کرد که پیش از آن در جامعه اسلامی سابقه نداشت. این نوشتار، در پی آن است ضمن پرداختن به تاریخ و چگونگی تولد خانقاه، ضرورت، انگیزه و علل تشکیل این نهاد اجتماعی را آشکار کند و جهت روشنگری ذهن خواننده، اشاره ای به چگونگی پیدایش و تجلّی آیین تصوف در میان مسلمانان داشته باشد. سپس با در نظرگرفتن اهمیت و جایگاه خانقاه در شناساندن فرهنگ اسلامی، با نگاهی جامعه شناختی، خاستگاه، نقش و کارکرد آن را از دیدگاه اصول روش شناختی و رویکرد تبارشناسانه فوکو بررسی کند. نتایج حاکی از آن است که تقابل خانقاه با اندیشه های دینی باعث شکل گیری این نهاد شد و هر گروه برای پایبندی های خود ادلّه خود را ارائه داده اند و در نهایت، پیوستن بزرگانی مانند امام محمد غزّالی به آیین و مسلک تصوّف، شکل گیری خانقاه را رسمیّت بیشتری بخشید.
تبارشناسی و اعتبارسنجی حدیث « تَزَوَّجُوا وَلا تُطَلِّقُوا فَإِنَّ الطَّلاقَ يَهْتَزُّ مِنهُ العَرْشُ»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تحقیقات علوم قرآن و حدیث سال ۲۱ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۶۴)
137 - 164
حوزههای تخصصی:
حدیث «تَزَوَّجُوا وَ لَا تُطَلِّقُوا فَإِنَّ الطَّلَاقَ یَهْتَزُّ مِنْهُ الْعَرْشُ» یکی از روایات درخور توجه حوزه طلاق می باشد. تأکید محوری این روایت بر نکوهش و مذمت طلاق است تاجایی که به لرزه درآمدن عرش الهی را به عنوان پیامد طلاق مطرح می نماید. این حدیث از جمله احادیث فاقد سندی است که در دوره متأخران وارد کتب اخلاقی و تفسیری امامیه شده است. پیشینه قبلی آن در منابع حدیثی اهل سنت نیز حاکی از سیر تاریخی خاص آن در منابع رجالی و تفسیری است. محتوای روایت در کنار اختلاف نظر عالمان حدیثی در اعتبار یا عدم آن، سنجش اصالت و میزان اعتبار آن را ضروری می سازد. این مقاله بر اساس روش توصیفی تحلیلی به بررسی تبار روایت در منابع فریقین و سپس به ارزیابی سندی و متنی آن پرداخته و نشان می دهد که این روایت برساخته بوده و بر پایه دیگر روایات حوزه طلاق شکل گرفته است. روایاتی که دلالت بر غضب الهی نسبت به افراد ذوّاق و کثیر الطلاق دارد. مطابق بررسی صورت گرفته، روایت مزبور فاقد اعتبار بوده و غیرقابل استناد است. بی توجهی محدثان بزرگ فریقین به روایت مذکور، در عین در دسترس بودن نسخه های آن نیز، حاکی از بی رغبتی آنان به روایت مزبور است.
یک قرن اندیشه؛ نگاهی به سنت یکصدساله نگارش کتب حقوق جزا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال ۲۴ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۱۱۸)
203-228
این مقاله به بررسی تطور کتب حقوق جزا در ایران از ابتدای قانونگذاری مدرن تا به امروز می پردازد. مسئله اصلی نحوه تاثیرگذاری بستر تاریخی و اجتماعی بر تحول اندیشه های حقوقی در کتب حقوق جزا بوده و بر این اساس ارائه تحلیلی کلی از سیر تطور کتب این رشته از علم حقوق را هدف گرفته است. بدین منظور این مقاله با بهره گیری از روش تحلیل گفتمان و هرمنوتیک زمینه گرا در کنار هم، با تاکید بر بسترهای تاریخی و اجتماعی به بررسی این سنت نگارش این کتب و چهارچوب های آن در دوره پیش و پس از انقلاب اسلامی ایران می پردازد. نتایج پژوهش نشان می دهد که علیرغم تفاوت های ناشی از تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی در این دوران و با وجود تفاوت در سلایق نویسندگان این کتب، ساختار کلی حاکم بر این کتب در این دو دوره دچار تغییری بنیادین نگشته و سنت نگارش آنان تا به امروز امتداد یافته است.