مطالب مرتبط با کلیدواژه

پارسانیا


۱.

نظریه تاریخی انقلاب اسلامی با رویکرد نوصدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: نظریه تاریخی حکمت متعالیه پارسانیا جامعه تاریخ

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۸۳ تعداد دانلود : ۱۸۶
انقلاب اسلامی ایران، به مثابه پدیده ای دینی، هم سویه ای دینی و ماورائی دارد و هم سویه ای تاریخی و اجتماعی و بنابراین نظریه ای که در مقام فهم و توضیح آن برآید، بایستی بتواند این دو سویه را تبیین کند. متفکرین نوصدرایی (نظیر علامه طباطبائی، شهید مطهری و حمید پارسانیا) از یک سو با نظر به حکمت متعالیه و نوآوری در آن و از سویِ دیگر با نظر به وقوع انقلاب اسلامی، تلاش کرده تا در آثار مختلف خود، نظریه ای تاریخی-اجتماعی درباره انقلاب اسلامی صورت بندی کنند. در این مقاله تلاش شده تا با بهره گیری از روش شناسی بنیادین، پس از مروری بر تاملات حکمای صدرایی معاصر درباره جامعه و تاریخ، شش مسئله «هستیِ تاریخ و توضیح دینی نحوه تحول آن، نیروی محرک تاریخ، دوره بندی عام و خاص تاریخی، ظهور تجدد غربی و مراحل آن، نحوه مواجهه مسلمانان و ایرانیان با تجدد و نیروهای آن و ریشه ها و بسترهای تاریخی انقلاب اسلامی» بررسی شود. در نتیجه گیری اشاره شده است که مطابق رویکرد نوصدرایی و مخصوصاً دیدگاه پارسانیا، انقلاب اسلامی محصول تغییر در نسبتِ نیروهای معرفتی و اجتماعی حاضر در جامعه گذشته و معاصر ایرانی بوده و امکان مواجهه فعال جهان اسلام با جهان مدرن را ایجاد کرده است.
۲.

نقد و بررسی نظریه «ساخت اجتماعی واقعیت» با تأکید بر چارچوب نظری «جهان های اجتماعی»(مقاله پژوهشی حوزه)

تعداد بازدید : ۴۱۳ تعداد دانلود : ۲۵۷
مقاله پیش رو سعی دارد نظریه ساخت اجتماعی واقعیت را از منظر جهان های اجتماعی پارسانیا مورد نقد و بررسی قرار دهد. این نقد با روش تحلیل منطقی داده های کتابخانه ای و در دو ساحت انجام شده است. ساحت اول نقد بیرونی نظریه است که مبانی نظریه را بررسی می کند. از منظر انسان شناسی نشان داده شد که نظریه برگر برخلاف حکمت صدرایی به نفس مجرد جوهری قائل نیست و در مقابل، برای انسان به مفهومی با عنوان اگوی انضمامی قائل است. در نقد هستی شناسانه نشان داده شد که برخلاف برگر که زیست جهان ساخته انسان ها را به دلیل بداهت بی واسطه و تام آن واقعی قلمداد می کند، جهان های اجتماعی برای جهان اجتماعی وجودی حقیقی و نه پدیداری قائل است که با نفوس انسان ها بنا بر نظریه اتحاد علم و عالم و معلوم متحد است. در نقد معرفت شناسی نیز نشان داده شد که در حکمت اسلامی اعتبارات اجتماعی بر طبیعت، حقیقت و غایت انسانی مبتنی است؛ برخلاف معرفت شناسی برگری که اعتبارات اجتماعی بر بین الاذهانیت مشترک برساخته انسان ها مبتنی است. ساحت دوم، نقد درونی نظریه است که انسجام نظریه را با نقدهایی از قبیل خود متناقض بودن، تقلیل گرایی و ... ارزیابی می کند.
۳.

دلالتهای نظریه جهان های اجتماعی در بازسازی تحلیل گفتمان لاکلا و موفه(تمهید نظریه گفتمان بومی)(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: تحلیل گفتمان جهان های اجتماعی لاکلا و موفه پارسانیا علوم اجتماعی اسلامی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۷۰ تعداد دانلود : ۶۷
هدف: مسئله این مقاله، استخراج رهنمودها و دلالتهای نظریه جهان اجتماعی منبعث از حکمت صدرایی در نقد و بازسازی نظریه گفتمان لاکلا و موفه بود. بدین منظور، به بازخوانی و بازسازی تحلیل گفتمان در افق تفکر صدرایی و مبتنی بر نظریه جهان های اجتماعی پارسانیا پرداخته شد؛ به نحوی که ویژگی های کاربردی آن حفظ شود. ابتدا به تبیین تحلیل گفتمان به طور عام و تشریح دیدگاههای لاکلا و موفه به طور خاص پرداخته و در ادامه ضمن تشریح نظریه جهان های اجتماعی پارسانیا، دلالتهای آن در این زمینه استخراج و بر اساس آن به بازسازی تحلیل گفتمان پرداخته شد. روش: روش تحقیق در معرفی و گردآوری نظریات، کتابخانه ای و اسنادی و در استخراج رهنمودهای جهان اجتماعی، دلالت پژوهی بود. یافته ها: رهنمودهایی که نظریه صدرایی جهان اجتماعی برای بازسازی تحلیل گفتمان در اختیار ما قرار داد و دلالتهایی نظیر توضیح چگونگی فرایند اتحاد افراد انسانی با گفتمان، معرفی و ظرفیتهای عالم خیال در تبیین تنوع گفتمانها، تبیین اختیار انسان و نقد نفی سوژگی در تحلیل گفتمان، تبیین لوازم و مناسبات بین معانی، انگاره فطرت و هویت مستقل فرد و تبیین نقش او در تغییر و تحول گفتمانها. نتیجه گیری: بر اساس این دلالتها ملاحظه شد که از یک سو، تحلیل گفتمان، تجربیات انضمامی خود را در مطالعه نظامهای معنایی اجتماعی در خدمت توسعه نظریه جهان های اجتماعی قرار داد و از سوی دیگر، نظریه جهان های اجتماعی، اشتباهات معرفتی و نقایص فلسفی نظریه گفتمان را بازسازی کرد.
۴.

بررسی بنیادهای فلسفی-نظری رابطه علم و قدرت در «تبارشناسی» و «روش شناسی بنیادین»(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۱۹ تعداد دانلود : ۱۶
مقدمه: تبارشناسی و روش های تحقیق منبعث از آن مانند تحلیل گفتمان، امروزه کاربرد زیادی یافته اند و موضوعات و پدیده های اجتماعی بسیاری با این روش مورد پژوهش قرار می دهند. از سوی دیگر این روش متناسب با سنت اسلامی نیست و منجر به نسبیت گرایی روش شناختی خواهد شد. در این مقاله قصد داریم با بهره گیری از روش تطبیقی، از نگاه سنت اسلامی و با تکیه بر روش شناسی بنیادین حمید پارسانیا، روش تبارشناسی فوکویی را بررسی و نقد کنیم. تبارشناسی میشل فوکو: فوکو پس از روش دیرینه شناسی و تحت تأثیر نیچه، تبارشناسی را مطرح کرد. او در روش تبارشناسی بر اساس دو مؤلفه «تاریخیت» و «قدرت»، شکل گیری پدیده های فیزیکی، اجتماعی و نظام های علمی را در طول تاریخ توضیح می دهد. تاریخیت در نظر فوکو، به معنای فقدان غایت و تلقی کلی و آینده ای مشخص از تاریخ است و بنابراین روایت فوکو از تاریخ، معطوف به مسئله زمان حال است؛ او ناظر به مسئله اکنون، به تاریخ گذشته مراجعه می کند و چون لحظه اکنون در نظر او، مقید به هیچ ضرورتی ازلی نیست، تاریخ گذشته نیز فاقد پیوستگی ازلی و ناظر به گسست های تاریخی است. در این تلقی، شناخت و تکوین تاریخ و نظام های علمی در طول تاریخ، محصول تصادف و «تفاوت» بوده است، در حالی که در سنت اسلامی، اعتبار نظریه های علمی وابسته به ایده «اینهمانی» و وحدت کلی تاریخ است. همچنین در نظر فوکو، قدرت، هم برساخته تاریخ و هم برسازنده آن است و از این جهت اشیاء اساساً در تاروپود روابط قدرت تکوین می یابند. در این نگاه، قدرت کالا یا حقیقتی نیست که در اختیار و تملک کسی قرار بگیرد، بلکه قدرت امری سیّال و منتشر و حتی فاقد جوهر و ذات است. قدرت همان عاملی است که سازنده تفاوت اشیاء است و تمایز و تشخص هر شیء یا هر گفتمانی از شیء و گفتمان دیگر، ناشی از روابط قدرت است. تاریخ، عرصه عملکرد مراسم قدرت است و در نتیجه بشر از یک نوع سلطه به نوعی دیگر می رسد. یکی از مؤلفه های اساسی قدرت در روش تبارشناسی، پیوند وثیق آن با علم و نظام های دانشی است؛ بر این اساس علم، دیگر حقیقی برخوردار از ضرورت ازلی و خارجی و محصولی فارغ از اقتضائات تاریخی نیست. در این نگاه علم محصول قرارگرفتن در درون شبکه ای از روابط قدرت، در قالب گفتمان ها است. ما با رژیم های حقیقتی روبه رو هستیم که محصول روابط قدرت در هر دوره اند. مطابق رابطه قدرت و  دانش در تبارشناسی فوکو، قدرت، بدون دانش اِعمال نمی شود و قدرت، نیز منشأ دانش است. روش تبارشناسی در استمرار نظریات و چشم اندازهای جامعه شناسی معرفت، هیچ نقشی برای مابعدالطبیعه سنتی در تکوین نظریات علمی قائل نیست و علم و معرفت را امری صرفاً تاریخی و اجتماعی و محصول روابط قدرت می داند.  روش شناسی بنیادین حمید پارسانیا: روش شناسی بنیادینِ پارسانیا که از مبانی فلسفه اسلامی استنباط شده، روش شناسی است که قصد دارد تعاملات میان اصول ثابت و ازلی یک نظریه علمی از یکسو و متغیر و تاریخی آن را از سوی دیگر توضیح دهد. در این روش شناسی، در کنار توجه به اقتضائات متغیر تاریخی، به هسته مرکزی و ثابت و اتصالِ هر نظریه با حقیقت نفس الأمری سازگار با خودش نیز توجه می شود. روش شناسی بنیادین با تکیه بر مجموعه مبانی و اصول موضوعه ای که نظریه علمی بر اساس آن شکل می گیرد، چارچوب و مسیری را برای تکوین علم پدید می آورد. در این روش از سه جهان بحث می شود: جهان اول، مقام نفس الأمر یک نظریه است که فراتاریخی و مابعدالطبیعی است و با تغییر افراد و جامعه و همچنین در طول تاریخ تغییر نمی یابد. جهان دوم، نظریه را در ظرف آگاهی و معرفت عالِم بررسی می کند و در واقع همان، جهان ذهنی عالِم است که حقایق نفس الأمری را دریافت می کند و سرانجام، جهان سوم، جهان اثبات نظریه علمی در جهان اجتماعی و تاریخی است. به طور خلاصه جهان اول جهان منطقی و معرفتی، جهان دوم،  بُعد وجودی عالِم و جهان سوم، جهانِ جامعه و تاریخ و فرهنگ است. مقایسه تطبیقی دو روش: با توجه به مفهوم تاریخیت، جهان سوم در روش شناسی بنیادین، جهانی است که با روش تبارشناسی مرتبط می شود و به بحث از چگونگیِ تغییر اپیستمه ها می پردازد؛ اما نقطه تمایز اساسی و مهم آن با روش تبارشناسی فوکو آن است که در عین توجه به تکثر تاریخی، به مابعدالطبیعه مقید مانده است. پارسانیا با تلقی انسان به مثابه نوع متوسط، معتقد است که در ذیل نوع متوسط، انواع اخیر متعدد و متکثری می توانند جهان های اجتماعی و تاریخ های مختلفی را رقم بزنند. بنابراین امکان اشکال مختلفی از جهان اجتماعی و تاریخی در ذیل ضرورتِ مابعدالطبیعیِ انسان فراهم می گردد. به علاوه پارسانیا با بهره گیری از نظریه اعتباریات علامه محمدحسین طباطبایی، اعتباریات علم اجتماعی را مقید به مبانی مابعدالطبیعی می داند و به همین جهت، تکثر جهان های اجتماعی را با توجه به وحدت وجود مشکک توضیح می دهد. در انتهای این مقاله، با توجه به تعریف قدرت نزد فیلسوفان مسلمان، مخصوصاً صدرالمتالهین شیرازی و تمایز آن با تعریف متکلمان مسلمان از قدرت، نشان می دهیم که چگونه مفهوم قدرت در حکمت متعالیه، می تواند قدرت مابعدالطبیعی خداوند و قدرت انسان را توضیح دهد. مطابق تعریف حکمای مسلمان، قدرت، «کون الفاعل بحیث إن شاء فعل و ان لم یشأ لم یفعل» است. در این تعریف، قدرت به مثابه صفت الهی، با نظر به نظام احسن تعریف می شود و بنابراین منافاتی با علم الهی ندارد. از سوی دیگر، چون در این تعریف، قدرت به صورت قضیه شرطیه تعریف شده است، عدم تحقق فعل ناشی از قدرت انسانی، به معنای نفی ضرورتِ فعل و قدرت الهی نیست. در قضایای شرطیه، صدق قضیه وابسته به صدق مقدم یا صدق تالی نیست، بلکه مبتنی بر استلزام مقدم و تالی است. با توجه به تعریف انسان در حکمت متعالیه به مثابه وجود ربطی، قدرت انسانی نیز همواره وابسته و مبتنی بر علم خواهد بود. در این دیدگاه، قدرت انسانی، می تواند تحقق نیابد، اما ضرورت ازلی قدرت الهی نفی نمی شود و قدرت می تواند قابلیت مطابقت یا عدم مطابقت با قدرت الهی را داشته باشد و در عین حال، نقصانی بر قدرت الهی ایجاد نشود؛ در حالی که در تلقی فوکویی و روش تبارشناسی او، قدرتِ انسانی، با توجه به وابستگی آن به شرایطِ صرفاً انسانی، نمی تواند با حقایق نفس الامری مطابقت داشته باشد. بنابراین با نفی تحقق قدرت انسانی، تاریخ دچار گسست می شود. به همین دلیل فوکو ناگزیر قائل به گسست گفتمان های تاریخی می شود و نمی تواند معیاری ازلی و ثابت را برای تغییرات تاریخی مدنظر قرار دهد. نتیجه گیری: در تبارشناسی فوکو، به دلیل نفی نگاه مابعدالطبیعی و سیالیت تاریخی قدرت، دیگر هیچ مرجع نفس الامری برای تعریف علم بر اساس ایده مطابقت و این همانی باقی نمانده است بلکه ایده «تفاوتِ» گفتمان ها، هستیِ امور را مشخص ساخته و به تبع، از حیث معرفت شناختی، مهمترین وجه تشخص و تمایز یک نظریه علمی از نظریه علمی دیگر خواهد بود. در مقابل، روش شناسی بنیادین پارسانیا سعی دارد تا در عین توجه به نقش مقومِ مابعدالطبیعه (و نه تنظیم کننده آن) در شکل گیری یک نظریه علمی، به نقش و تاثیر زمینه های اجتماعی و تاریخی (جهان دوم و سوم) در فرایند تکوین علم نیز توجه کند. با توجه به تعریف این دو مولفه (تاریخیت و قدرت) در روش شناسی بنیادین، می توان نوعی از تبارشناسی مطابق با حکمت اسلامی را بازتعریف کرد و در تحقیقات اجتماعی به کار گرفت. این مقاله به تایید نویسنده اول و مسئول مقاله، محمدرضا قائمی نیک و نویسنده دوم، احمد کاتب رسیده است و تعارض منافعی فیمابین نویسندگان نیست.