مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
متافیزیک
حوزه های تخصصی:
آنتونن آرتو، نویسنده و نظریه پرداز به نام فرانسوی، تئاتر حقیقی را تئاتری عصیانگر می داند که علیه نظامهای فکری می شورد و خواستار رهایی ناب است تا طرحی نو دراندازد. به این منظور می بایست نخست صحنه تئاتر و نیز ذهن تماشاگر را از حضور ساختارهای از پیش تعریف شده پالود تا امکان رویارویی اصیل با پدیده های دنیا فراهم آید. آرتو کتاب "" تئاتر و همزادش"" را با تشبیهی این چنین آغاز می کند: تئاتر به مثابه طاعون شاید که از پس ویرانگری به استعلای وجود بیانجامد، به امکان بس گانگی معنای هستی هر هستنده در هر لحظه و هر مکان. این مقاله بر آن است درونمایه هستی آفرین چنین تعبیری از صحنه تئاتر را به کمک نظریه های فلسفه پدیدارشناسی بررسی نماید.
تمهیدی در جهت ابتناء فناوری بر الهیات اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در جهان امروز، فنّاوری ها از سویی موجب رفاه بشریت شده و از سوی دیگر نگرانی های فراوانی را نسبت به آینده برانگیخته اند. در این میانه فلاسفه و حکما در یافتن مسیر یا مسیرهایی که جامعه انسانی را ضمن کمترین مواجهه با عوامل نامطلوب و چالش زا به بیشینه ی بهره-برداریِ مشروع برساند، نقش تعیین کننده ای دارند. جهت دادن به علوم و فنّاوری در سایه تعلیمات اسلام، هدفی است که در صورت تحقق می تواند به رفع نگرانی مذکور کمک کند لیکن حرکت به سمت آن به چیزی بیش از شعارزد گی و تعصبات بی مورد نیازمند است. از آنجا که پدیده های اجتماعی (از جمله علم و فنّاوری) با متافیزیک درهم آمیخته هستند، تا زمانی که تلاش شایسته ای در جهت تنقیح و تدوین متافیزیک (الهیات) اسلامی برای آنان صورت نپذیرد، هر تلاشی جهت توسعه ی علوم و فنّاوری اسلامی روبنایی بوده و محکوم به شکست است. در این نوشتار ابتدا به بازگوییِ سیر تطور نگاه بشر به فنّاوری می پردازیم. سپس انسان گراییِ تعاریف جدید از فنّاوری را مَحمِل طرح و بحث پیرامون متافیزیکِ فناوری قرار می دهیم و در انتها بر مبنای آموزه های اسلامی، نُه بنیان جهت ابتناء متافیزیکِ فنّاوری پیشنهاد می نماییم که عبارتند از: توجه به جایگاه سلسله مراتبی انسان در عالم هستی، احساس وابستگی و درهم تنیدگی بین انسان و جهانی که در آن زندگی می کند، نگاه همزمان به عوالم غیب و شهود و پذیرفتن نظام علّیّت در آنها، علم و فنّ پروری، اتحاد و التزام علم و فناوری، اتحاد راهبردی و بلند مدت غایات منفعت جویانه و حق طلبانه، عدم نسبیّت در معیارهایِ اولیه ی اخلاقی و پذیرش نسبیّت در برخی امور ثانویه، اصالت همزمان عمل، نیت و ایمان، اختیارِ مُقیّد. بدیهی است که این اصول نُه گانه به هیچ وجه جامع نیستند بلکه قسمتِ چند روزه ای است که از گنجاندن بحر در کوزه فراهم گشته است.
تفسیر فلسفه نیچه بر مبنای مفهوم بازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هنگامی که ""نیچه"" ضمن ایجاد تقابل میان فلسفه ""هراکلیتوس"" و سنت فلسفی آن را بر مبنای بازی تفسیر می کند و به تحسین آن می پردازد باید منتظر نقش آفرینی این مفهوم در فلسفه خود نیچه نیز باشیم. پس از این مقدمه، به برخی اندیشه های نیچه اشاره می کنیم که او بر مبنای آنها خود را در مقابل سنت متافیزیکی قرار می دهد و نشان می دهیم که چگونه این اندیشه ها با بازی ارتباط می یابند. شدن و صیرورت به جای بودن، نگاه بازی گونه به جهان، اندیشه به مثابه بازی، مواجهه با نگاه متافیزیکی به ضرورت بر مبنای بازی تاس و نیز نگاه مبتنی بر معصومیت بازی در اخلاقی فراسوی خیر و شر، همگی گواه استفاده نیچه از این مفهوم برای مواجهه با متافیزیک است. همچنین شاهد حضور مفهوم بازی در اندیشه های بنیادینی چون «اراده قدرت» و «بازگشت جاودانه همان» هستیم. از طرف دیگر مسئله تفسیر فلسفه نیچه و فهم آن همچنان چون معمایی ناگشوده است؛ تفسیر متافیزیکی ""هایدگر"" از نیچه از مفهوم بازی در اندیشه او غفلت کرده است و ""یاسپرس"" نیز هرگونه تفسیر نهایی نیچه را غیرممکن میداند. اما این ""دریدا"" است که تحت «بازی نشانه ها» به تفسیر نیچه
می پردازد. در پایان تلاش می کنیم نشان دهیم چگونه درک نقش مفهوم بازی در فلسفه نیچه پرتو جدیدی بر فهم کلیت اندیشه او می افکند.
برساخت گرایی جمعی برنو لاتور؛ از متافیزیک سوژه ابژه به متافیزیک مذاکره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لاتور گرچه خود یک برساخت گرا است، منتقد سرسخت برساخت گرایی اجتماعی و نقطة مقابل آن، واقع گرایی متداول (که لاتور آن را خام می داند) است؛ مسئله و مشکل لاتور با این دو رویکرد برمی گردد به مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی آن ها، یعنی تقابل سوژه ابژه و نحوة ارتباط آن ها؛ به نظر وی، این تقابل چیزی جز شکاکیت و نسبی گرایی برای فلسفه، به ویژه فلسفة علم، در بر نداشته است. وی، با استفاده از نظریه کنش گرشبکه، با رویکرد کاملاً متفاوتی به موجودات جهان و روابط میان آن ها می نگرد. برای وی رابطه میان کنش گران انسانی و غیر انسانی نه سوژه ابژه، بلکه مذاکره است.
ما در این مقاله، ضمن بازسازی دیدگاه لاتور و نشان دادن تقابل آن با واقع گرایی متداول و برساخت گرایی اجتماعی، نشان خواهیم داد که اولاً برساخت گرایی لاتور، آن چنان که در وهله نخست به نظر می رسد و برخی منتقدان می گویند، ضد واقع گرا نیست، بلکه به قول خودش عین واقع گرایی است؛ ثانیاً این برساخت گرایی دچار شکاکیت و نسبی گرایی، که واقع گرایی متداول و برساخت گرایی اجتماعی دچار آن اند، نخواهد شد.
فلسفة نانوتکنولوژی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله که در جست وجوی یک فلسفة نانوتکنولوژی است، به تعاریف، زمینه های تاریخی، کاربردها و پیامدهای نانوتکنولوژی، و نیز به بررسی ارتباط آن با فلسفه، پرداخته است. هدف از این نوشتار برشمردن مسائل، موضوعات، و جایگاه فلسفی نانوتکنولوژی به مثابة شاخه ای از تکنولوژی است، که از سه منظر متافیزیکی (هستی شناختی)، معرفت شناختی (و روش شناختی)، و ارزش شناختی به آن نگریسته شده است. فلسفة نانوتکنولوژی حاوی برخی ورودی ها (مبانی) و برخی خروجی ها (پیامدهای) فلسفی است که هم فلسفة تکنولوژی به معنای عام را دربر دارد و هم به سبب ارتباط تنگاتنگ با علم نوین، برخی از آموزه های فلسفة علم و فلسفة علوم خاص، به ویژه فلسفة فیزیک، را هم در بر گرفته است.
دریدا و واسازی استعاره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
درباره جایگاه استعاره در فلسفه دو دیدگاه رایج است؛ برخی از فلاسفه (بیشتر فیلسوفان تحلیلی) استعاره را قابل حذف دانسته، ایده آل فلسفه را در متونی عاری از استعاره و مبتنی بر کاربرد دقیق و تحت اللفظی کلمات می بینند. برخی دیگر، استعاره را غیرقابل حذف و اساس مفاهیم فلسفی به شمار می آورند. دیده گاه دوم معمولاً به فروکاهی فلسفه به سخن وری صرف، و در نتیجه اسطوره ای، شاعرانه و غیردقیق دانستن فلسفه می انجامد. دریدا با استعاری دانستن زبان و خارج شدن از تقابل کلاسیک استعاری تحت اللفظی، فلسفه را از جنس سخن وری می داند، بدون اینکه بر آن برچسب شاعرانه، غیردقیق و اسطوره ای بزند. دریدا با واسازی استعاره، مرگ استعاره _ و در نتیجه مرگ معنای تحت اللفظی_، و همراه با آن، مرگ فلسفه به معنای کلاسیک و تاریخی آن را اعلام می کند. در این مقاله می خواهیم از این ادعا دفاع کنیم که معنا، از بیرون، زبان را کنترل نمی کند، بلکه خود برآمده از یک نوایی حاصل از خوش ساخت بودن استعاره هاست؛ استعاره هایی که اساس زبان را تشکیل می دهند.
خواست قدرت و مسأله تفسیر آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خواست قدرت، یا اراده معطوف به قدرت، در نظر شمار قابل توجهی از تفسیرگران اندیشه نیچه یکی از مهم ترین مفاهیم در فلسفه ، دست کم فلسفه متأخر اوست و در عین حال یکی از پرابهام ترین و مسأله برانگیزترین مضامین در اندیشه نیچه نیز می باشد که اندیشه ورزان گوناگون را در پی ارائه تفسیری درست و قابل قبول همواره به چالش انداخته است. به نظر نویسنده مشکل اصلی در ارائه تفسیری متافیزیکی از نیچه است و چنانچه تفسیرهایی را در نظر بگیریم که با لحاظ خواست قدرت به عنوان میلی مرتبه دومی در مقابل امیال مرتبه نخستی ما آن را به قلمرو روانشناسی آدمی محدود می سازند، می توان راه چاره ای برای غالب دشواری ها و ابهامات یافت. مقاله حاضر می کوشد تا با بررسی و ارزیابی پاره ای از تفسیرهای مهم ارائه شده نزد مفسران تحلیلی مسلک نیچه کاستی های هر کدام از آنها را برجسته سازد و در پایان خود راهی برای ارائه تفسیری قابل قبول تر از آن را نشان دهد، هر چند آن تفسیر قابل قبول تر را در مجالی دیگر بسط خواهد داد.
جایگاه متافیزیک در فلسفه تحلیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هرگونه تلاشی در جهت تعیین ویژگی های اصلی یک مکتب فلسفی که باعث وحدت فکری اعضاء آن بشود، کاری بسیار سخت و دشوار است. فلسفه تحلیلی نیز، به عنوان یکی از مکاتب مهم قرن بیستم، که در آن شاخه های مختلفی همچون رئالیسم منطقی، پوزیتیویسم منطقی و فلسفه زبان متعارف به فعالیت مشغول اند، از این قاعده مستثنی نیست. نگارنده کوشیده است در این مقاله با یافتن ویژگی اصلی و متمایزکننده فلسفه تحلیلی، وحدت فلسفه تحلیلی و تمایلات متافیزیکی موجود در آن را به تصویر بکشد. به نظر می رسد هیچ یک از مکاتب مهم فلسفی به اندازه فیلسوفان تحلیلی بر سر این عقیده با هم متفق القول نیستند که « زبان گمراه کننده است». بنابراین ادعا این است که ما می توانیم جایگاه متافیزیک در فلسفه تحلیلی را از طریق ملاحظه نحوه برخورد فیلسوفان تحلیلی با گمراه کنندگی زبان مشخص کنیم.
روش شناسى علم دینى ناظر به علوم انسانى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
داعیان علم دینى معتقدند که علوم، اعم از انسانى و طبیعى، در دامنه و حاشیه متافیزیک به وجود آمده و بسط یافته اند؛ لذا با تغییر در متافیزیک، علوم نیز متحول خواهند شد. به عبارت دیگر، چنانچه متافیزیک الهى باشد، علوم نیز الهى مى شوند و چنانچه متافیزیک سکولار و این جهانى باشد، علوم نیز سکولار خواهند شد. با این حال، براى ایجاد تغییر و تحول در علوم، ارائه روش هایى بایسته و ضرورى است. هدف پژوهش پیش رو، ارائه روشى براى تغییر در علوم انسانى متناسب با چارچوب هاى علم دینى است. روش مقاله، تحلیلى برهانى است.
پست مدرنیسم و تاثیر نیهیلیسم بر آن
حوزه های تخصصی:
اندیشه پست مدرن یکی از آخرین رهیافتهای فیلسوفان و مورخان در سالهای اخیر است. هرچند دوران آن به نظر برخی متفکران به پایان رسیده و عصر نگره های جدیدی آغاز شده است.پست مدرنیته از نقد مدرنیته می آید. هرچند در آغاز شکلی ادبی داشت اما توسط متفکران برجسته فرانسوی از جمله میشل فوکو، لیوتار، بودریار و ریچاردرورتی امریکایی ودر سالهای اخیر واتیمو از متفکران ایتالیایی به جهان شناسانده شد.اما این دسته از متفکران خود تحت تاثیر هایدگر و البته نیچه قرار داشتند.هایدگر حلقه وصل این اندیشمندان با نیچه بود.او این امکان را به متفکران غربی داد تا اندیشه های نیچه را بازشناسی و بازخوانی نمایند.طرح فکری او در باره نیهیلیسم به رشد پست مدرنیسم بسیار کمک کرد.آنها در باب مفهوم خداوند، متافیزیک، انسان و تاریخ اصول جدیدی را ارائه کردند.آنها با روایتگریهای مطلق گرایانه مخالفت کردند.تاریخنگاری کلاسیک از نظر آنها محل اتکا نبود و نیاز بود تا داوری و تفسیر نوینی از رویدادها ارائه شود.انسان هم در مرکز این بازداوری قرار می گرفت.تفاسیر افلاطونی و نئو اسکولاستیکی در ادیان مورد عمیقترین نقدها قرار داشت.پست مدرنیسم بر مفاهیمی چون تاریخ استعمار، تاریخ سیاهان، تاریخ زنان، ابدیت انگاری تاریخی و تئوری های خطی خط بطلان کشید.انسان را آزاد فرض کرد و هرگونه فرجام نگری در کارش را ناپسند و غیر عقلانی دانست.البته بر نگرش آنها نیز نقدهای مستحکمی وارد شد.آنها برای اثبات صحت ادعاهای خویش محکوم به رعایت قواعد و اصولی بودند که دنیای مدرن و پیش از مدرن بنیانهای آنرا بنا نهاده بودند.
تبیین و نقد نگرش استاد خسروپناه پیرامون تحول در علوم انسانی(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
استاد خسروپناه برآن است که برای ایجاد تمدن اسلامی به علوم انسانی اسلامی نیاز داریم. وی نسبت تمدن اسلامی با تمدن غرب را «گزینش» می داند و برای پالایش متافیزیک ضد دینی علوم موجود، از دین مدد می جوید و برای تأمین متافیزیک فلسفی علوم به فلسفة صدرایی رجوع می کند و در نهایت، پس از آسیب شناسی فلسفة اسلامی با روش ابداعی «دیدبانی» (تاریخی منطقی)، «حکمت خودی» را پی می ریزد.
در فلسفة تأسیسی استاد خسروپناه، هریک از عوارض و احکام انضمامی یا انتزاعی و استنتاجی وجود انضمامی انسان، موضوع کلانی می شود که عوارض و احکام آن ، فلسفه های مضاف به حقایقی را پدید می آورند. ایشان با روش دیدبانی، به بازنگری فلسفه های علوم و خود علوم می پردازد و متافیزیک تولیدشده را نخست به فلسفة هر علم و سپس به خود علوم اشراب می کند تا علم دینی به دست آید. اما نتجیه چنین اندیشه ای علمی، فلسفی خواهد بود، نه تمدنی بر محور وحی و آموزه های انبیا.
نقدهای دیگری نیز از جمله «بنای آن بر فرض ظرفیت دستگاه فلسفی صدرایی برای ورود به عرصة مدیریت علوم و بحث از فلسفه های حقایق» هم دربارة این نظریة استاد خسروپناه مطرح شده است.
در این نوشتار بعد از بیان ضرورت جست وجوی علم دینی، به طرح دیدگاه در دو حوزة «چیستی علمِ مدرن» و «چیستی دین» می پردازیم تا به فهم نظریة علم دینی این صاحب نظر نزدیک شویم.
هستی شناسی امر ایجابی: بررسی بنیان های هستی شناسی ایجابی ژیل دلوز نزد فلاسفه پیشاکانتی و پساکانتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دلوز هستی شناسی خود را در مقام فلسفه ای پساکانتی عرضه می کند. دغدغه اصلی فلسفه پساکانتی، از سالامون مایمون تا هگل، ساختن متافیزیکی جدید پس از نقد کانت و تبیین مساله تکوین هستی بود. دلوز نیز با توسل به متافیزیک اسپینوزا و لایبنیتس و همچنین فلسفه نیچه، هستی شناسی جدیدی بنا می کند. این هستی شناسی، برخلاف هستی شناسی هگلی که تکوین هستی را بر یک اصل نفی استوار کرده بود، این تکوین را بر مبنای امر ایجابی تبیین می کند. در نظر دلوز، نزد اسپینوزا و نیچه تلقی ای یکسره ایجابی از هستی وجود دارد که می تواند برای بنیان نهادن یک هستی شناسی جدید به کار رود. در نهایت همین امر ایجابی است که هم هستی شناسی و هم اخلاقی جدید را بنیان می نهد.
گذر از متافیزیک / عباسعلى امیرى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو افلاطون (428-348 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای متافیزیک باوری معاصر
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی متافیزیک
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی معرفت شناسی
هایدگر معتقد است افلاطون با نظریه مُثُل و روى گردانى از حقیقت به صدق، سنگ بنایى را گذاشت که بر تمام تاریخ متافیزیک تأثیر داشت. تفکیک میان فاعل شناسا و متعلق شناسایى در فلسفه پس از افلاطون ادامه یافت و در فلسفه دکارت به نقطه اوج خود رسید. سوبژکتیویته حاصل از چنین تمایزى، سیطره اى تام و تمام بر انسان داشت و او را از جایگاه خود کنار زد و به ظهور تکنولوژى و علم جدید انجامید و بى خانمانى را براى انسان معاصر به ارمغان آورد. هایدگر راه رهایى از سیطره سوبژکتیویته را بازگشت به دیدگاه فیلسوفان پیشاسقراطى مى داند و پرسش از هستى را در اولویت طرح فلسفى خود قرار مى دهد. از دیدگاه هایدگر تنها موجودى که مى تواند از هستى پرسش کند، دازاین است که با در جهان بودن در هستى غوطه ور است و مى تواند معناى آن را درک کند. طرح هایدگر به گونه اى است که فلسفه اسلامى را نیز دربر مى گیرد. ازاین روى پیش از هر گونه تطبیق و مقایسه میان این دو فلسفه، باید به نقدهاى بنیادین هایدگر بر متافیزیک توجه لازم و کافى مبذول داشت تا از هر گونه رهزنى شباهت ها و تمایزها دور مانیم.
بررسی جایگاه متافیزیک و نقش دین در حوزه عمومی هابرماس
حوزه های تخصصی:
مواجهه مسالمت آمیز اندیشمندان دینی با ویژگی های جوامع سکولار از جمله نکات کلیدی است که اهمیت حوزه عمومی از منظر یورگن هابرماس را آشکار می کند. او فیلسوفی برجسته است که با رویکرد به حوزه عمومی و تبیین ویژگی های آن نقشی انکارناپذیر در مباحث مرتبط با خلق سیاست از بطن جامعه دارد. در مقاله حاضر بر این پرسش تامل می شود که رویکرد هابرماس به مقوله دین در حوزه عمومی چگونه بوده و باورهای الهیاتی در اندیشه وی چه تحولاتی یافته است؟ با روش تحلیل محتوای کیفی می توان این فرضیه را مورد تحقیق قرار داد که نقش بی بدیل حوزه عمومی در شکل گیری مناسبات سیاسی هابرماس را بر آن داشت تا نسبت دین و الهیات را در حوزه عمومی به ویژه عرصه فرهنگی آن مورد تاکید قرار داده و با عبور از مرزهای سکولاریسم، تکامل مدرنیته را در گرو باورمندی به گزاره های متافیزیکی بداند. در اثبات این فرضیه، مسائلی مانند عقلانیت، مدارای دینی و تحولات فکری هابرماس مورد توجه قرار گرفته و تلقی او را از برخی کارکردهای دین بازخوانی کرده ایم.
نگرشی بر رویکردهای متافیزیکی تعلیم و تربیت در زایش تراژدی نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فردریش نیچه ، جان تازه ای به تراژدی مدرن - به ویژه با در نظر گرفتن تراژدی کهن یونان- بخشید. به یمن وجود وی، تراژدی همزمان ندایی در گوش مدرنیته و شاخصه ای طنین انداز برای تبیین ادعاها و نگرشهای دنیای مدرن در مقابل پیشینه کلاسیک به شمار می رود. او از دل زایش تراژدی به مقوله ی متافیزیک به عنوان حقیقتی محتوم و تمامیت یافته می پردازد و با تحلیل نقش تراژدی و بهره گیری از نظریه های متعدد از جمله اراده ی معطوف به قدرت، برخی اندیشه های مرتبط با تعلیم و تربیت را شکل میدهد. این مقاله جستاری است برنگرش متافیزیکی نیچه، که تلاش می کند تا با توجه به تجربه بنیادینی که تفکر نیچه به مقوله متافیزیک داشته به تعمق برخیزد. در این مسیر، با رویکردی استنتاجی، با بررسی بن مایه های فلسفه ی نیچه و مبتنی بر مفاهیم مستخرج از آن، دلالتهای تربیتی مستنتج از آن ارایه می گردند و فلسفه وی در زایش تراژدی از منظر تعلیم و تربیت تفسیر می گردد. بر این اساس، با بهره گیری از آرای وی در زایش تراژدی، به تفسیر متافیزیک نیچه پرداخته، دیدگاه های ابراز شده از سوی وی در حوزه تعلیم و تربیت بررسی می گردد. آنچه حاصل می آید این است که از منظر نیچه هدف غایی تربیت، احراز مقام انسان برتر بوده و در این راستا ضمن تعارض با مفاهیم تربیتی حاصل از اخلاق مسیحیت، انسان را در مقام خلق معنا می شناسد و زندگی را زمینی می شناسد.
جنس دوم در فلسفه شوپنهاور و نگاه نقادانه اسلام بر آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با بررسی و تحلیل نقد اجتماعی شوپنهاور درباره زن و تأکید بر مقاله او ""در باب زنان"" که نقطه عزیمت بحث ماست، این پرسش مطرح می شود که آیا شوپنهاور وجود زن را مورد نقد قرار داده یا شرایط زندگی اش را؟ و این که در قیاس نظرات این فیلسوف با آموزه های اسلامی چه نتایجی بدست می آید؟ از این رو، روش این پژوهش از نوع روش کیفی با استفاده از مطالعه هرمنوتیکی شخصیت و متون شوپنهاور می باشد که برای فهم بهتر، نوشته های ایشان به گونه مستقیم مورد بررسی قرار گرفت اند وآرای مفسران وی در این زمینه دخالت داده نشده است. در راستای نظر اندیشمندان و پژوهشگران معاصر درباره ""جنس دوم""، و تفاوت روشن و معنی دار میان فمینیسم فلسفیو فمنیسم حقوقی می توان گفت که اگرچه نگاهی که ""فیلسوف بدبین"" به زن داشته به نوعی در بدبینی زیست حیاتی و متافیزیکی وی ریشه دارد، اما به گونه مشخص به ابتدای تفکر فلسفی اش- شرایط زندگی- برمی گردد و در واقع، نگاه ایشان به زن، نگاهی حقوقی است تا نگاهی فلسفی. بنابراین، با عطف توجه به نظرگاه غرب و اسلام به شخصیت زن، دو نوع نگاه متفاوت لحاظ شده است، یکی؛ نگاه دینی و دیگری نگاه مادی در ابعاد فلسفی و حقوقی زن بدین معنی که اسلام بیش تر با دیدی متافیزیکی و گه گاه عاطفی به زن می نگرد و غرب با دیدی غریزی و گه گاه حقوقی و به گونه طبیعی شوپنهاور نیز تا حد زیادی متأثر از نگاه غربی است.
چیستی علم دینی با تاکید بر دیدگاه استاد جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲۹
63 - 92
حوزه های تخصصی:
علم به عنوان یک وصف ذات اضافه که معلوم را نشان میدهد، به حسب ذات خود، به دینی و یا غیردینی متصف نمیشود. اتصاف علم به دینی و غیردینی، نیازمند یک حیثیت تقیدیه است. این مقاله با روش توصیفی و تحلیلی میکوشد حیثیات مختلفی را بیان کند که علم میتواند بر اساس آنها به دینی یا غیردینی متصف شود. در این نوشتار به ترتیب از شش حیثیت یاد میشود: متافیزیک، موضوع، روش، تجویز، عالم، و فرهنگ و تمدن. در نتیجه، این مقاله دیدگاه آیتالله جوادی آملی نسبت به موارد یادشده را تبیین میکند.
تفکر معنوی و سوبژکتیویسم متافیزیکی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال اول پاییز و زمستان ۱۳۹۵ شماره ۲
51 - 81
حوزه های تخصصی:
نیچه تاریخ متافیزیک غرب را به منزله «تاریخ بسط نیهیلیسم» می پنداشت و معتقد بود متافیزیک غربی در بسط تاریخی خودش به «نیهیلیسم» و «بی معنایی» منتهی شده است. هایدگر نیز با پذیرش این تفسیر، تاریخ متافیزیک غرب را « تاریخ بسط سوبژکتیویسم» می دانست. سوبژکتیویسمی که به تعبیر هایدگر به «غفلت از وجود» منتهی شده است. در تفکر هایدگر، «سوبژکتیویسم» و «غفلت از وجود»، دو مفهومی هستند که می توانند مساوق تلقی شوند. این مقاله در صدد است تا بر اساس تفسیر نیچه از تاریخ متافیزیک به منزله تاریخ بسط نیهیلیسم و تفسیر هایدگر از تاریخ متافیزیک به منزله تاریخ بسط سوبژکتیویسم نشان دهد که امکان یا عدم امکان تفکر معنوی درباره جهان -که وجود، مرکز بنیادین و معنابخش آن است- مبتنی بر امکان یا عدم امکان گسست از سوبژکتیویسم متافیزیکی است.
نگرش تحلیلی به مکان در اندیشه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مکان در نظام فلسفی ابن سینا، از دو جنبه فیزیکی و متافیزیکی برخورداراست. در پژوهش پیش رو مباحثی همچون هستی مکان، به همراه مسأله اثبات یا نفی وجود آن، دیدگاه ها و نظریات موجود درباره مکان، ادله اصحاب اثبات و انکار آن، تحقیق در ماهیت مکان، بررسی نظریات مختلف و دیدگاه کسانی را که مکان را سطح یا صورت و یا مکان و یا بعد دانسته اند، مورد نقد قرار داده است، شیخ هم در فیزیک وهم در متافیزیک به بحث پیرامون مسئله مکان پرداخته است، عبارات وی در فیزیک از گستره وسیعی برخوردار بوده، اما این نوشتار با اتکا به روش تحلیلی تلاش دارد تا ابعاد متافیزیکی بحث را بیشتر مورد کاوش قرار داده و مشکلات این بحث را در حوزه فیزیک نشان دهد. علی رغم تلاش ابن سینا در اثبات وجود و تحلیل ماهیت مکان، به نظر می رسد تلاش او برای اثبات وجود مکان موفق نبوده، به همین دلیل از مقوله بودن أین نمی توان دفاع نمود.
متافیزیک نزد پوزیتیویست های منطقی و ویتگنشتاین متقدم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لودویگ ویتگنشتاین از پیشگامان و پدران فلسفه زبان است که در قبال متافیزیک رویکردی انتقادی اتخاذ می کند. ویتگنشتاین متقدم با طرح نظریه تصویری، در نهایت با توجه به اینکه گزاره های متافیزیکی تصویری از امور واقع نیستند، حکم به بی معنایی متافیزیک می کند. درک صحیح این حکم ویتگنشتاین در گرو داشتن تلقی درستی از متافیزیک است و در پرتو تفکیک موشکافانه هستی شناسی از زبانشناسی صورت می پذیرد. رأی ویتگنشتاین در باب متافیزیک رأییست ناظر به زبان و محدودیتهای آن و نه وجود یا عدم وجود حوزه ای از هستی. اما بسیاری، از جمله پوزیتیویستهای منطقی، در باب این سخن ویتگنشتاین دچار اشتباه شده اند. از نظر پوزیتیویستهای منطقی نیز متافیزیک بی معناست اما این بی معنایی با آنچه ویتگنشتاین ادعا می کند متفاوت است. تفاوتی که به روشنی در تراکتاتوس نیز قابل مشاهده است. ویتگنشتاین در تراکتاتوس آشکارا پا را از حدودی که معین کرده فراتر می گذارد و اعلام می کند که امر راز آمیز وجود دارد. هرچند بنا بر آموزه های تراکتاتوس چنین حکمی نیز در زمره بی معنایان قرار می گیرد با اینحال تفاوت آشکار رویکرد پوزیتیویسم منطقی و اندیشه های ویتگنشتاین را به خوبی نمایش می دهد.