مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
۵۸.
۵۹.
۶۰.
متافیزیک
حوزه های تخصصی:
سال های پس از جنگ جهانی دوم، در فلسفه اروپایی نگاه ویژه ای به اسپینوزا شکل گرفت. تا پیش از این، متافیزیک، اخلاق و سیاست اسپینوزا در پرتو خوانشی هابزی هگلی از او تفسیر می شد. در فرانسه قرن بیست، جریانی از تفکر فلسفی سیاسی شکل گرفت که نسبت به هگل نگاهی انتقادی داشت و شماری از فیلسوفان ضدهگلی فرانسه تفسیر جدیدی از اسپینوزا به دست دادند که در مجموع سنتی از تفسیر جدید اسپینوزایی و فلسفه اسپینوزایی جدید آفریده شد. این دگردیسی گفتمانی فلسفی در چارچوب نظریه انتقادی یا نظریه رادیکال، در تقابل با گفتمان های فلسفه سیاسی غالب در فرانسه قرار دارد. در این مقاله بر پایه رویکرد تاریخ انتقادی اندیشه، به بررسی تحلیلی تحول خوانش اسپینوزایی و ادوار تفسیر اسپینوزایی در فلسفه عمومی به طور کلی و فلسفه سیاسی به طور خاص در فرانسه قرن بیستم می پردازیم.
ابن سینا و نقش متافیزیک در هرمنوتیک دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲۴
69 - 94
حوزه های تخصصی:
«ابن سینا و نقش متافیزیک در هرمنوتیک دینی»، یک بررسی میان رشته ای است که بین دانش متافیزیک، هرمنوتیک و متون دینی (کتاب و سنّت) ارتباط برقرار می کند. مسئله این مطالعه، نقش متافیزیک در فهم کتاب و سنّت و معضلات مربوط به آن است. این مطالعه بنیادی، تاریخی، تحلیلی است که به روش کتابخانه ای با استفاده از منابع معتبر انجام شده است. یافته های این پژوهش، این است که به نظرِ ابن سینا نفش اصلی در فهم و هرمنوتیک کتاب و سنّت نه با متن و نه با مؤلف متن، بلکه با مفسّر متن است. به نظرِ او مفسّر متن تنها با پیش فرض های عقلانی خود قادر به نزدیکی به افق مؤلف و افق متن دین می شود و از آن تفسیر و فهم شایسته از متن پیدا می کند. ابن سینا با پیش فرض های متافیزیکی در فهم مباحث مربوط به مبدأشناسی، جهان شناسی، فرجام شناسی، نبی شناسی وارد جریان فهم متن شده است. او براساس این پیش فرض ها به نتایجی دست یافته است که با نگرش رسمی از ظاهر متن دین هم خوانی ندارد؛ ولی با این حال او راهکار خود را از فهم دین، راهکاری بایسته می داند.
«تصور کنید حقیقت زنی باشد» نگاهی به دیباچه نیچه بر فراسوی خیر و شر و دیباچه کانت بر نقد عقل محض(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال سیزدهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲ (پیاپی ۵۰)
100 - 115
حوزه های تخصصی:
با وجود تفاوت های بسیار میان کار فلسفی کانت و نیچه، شباهت های جالبی نیز در دیباچه های آن ها بر دو کتاب اصلی شان نیز به چشم می آید: فراسوی خیر و شر نیچه و نقد عقل محض کانت. در این دیباچه ها، این دو فیلسوف نقدهای خود از جزم باوری و متافیزیک را عرضه می کنند و از امیدهای خود برای فلسفه آینده سخن می گویند. این یک فلسفه آینده از نظر هر دو، از جزم باوری فاصله خواهد داشت. کانت اثر خود را در واقع تمهیدی بر این فلسفه می شمارد، در حالی که نیچه همچنان امید ظهور این فلسفه را در سر می پروراند. در این مقاله سعی شده است در سه بخش این مضامین بیان و شرح شود. در درآمد، صحنه شباهت های میان این دو دیباچه را ترسیم خواهیم کرد. در بخش دوم، منظور و مراد کانت و نیچه از جزم باوری را شرح داده، نشان می دهیم چرا آن ها از افول و مرگ جزم باوری سخن می گویند. بخش پایانی، نشان می دهد که چرا نیچه و کانت هر دو سودای یک فلسفه آینده را در سر دارند، فلسفه آینده ای که آثار خود را همچون تمهیدی بر آن تلقی می کنند.
هنر بدون متافیزیک: خوانشی پساساختارگرایانه از هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۱۹
37 - 58
حوزه های تخصصی:
هنر مدرن منادی دوران جدیدی است، دوران تعلیق و وانهادگی؛ دورانی که در حوزه های عمومی تر پست مدرن نامیده می شود. پساساختارگرایی اندیشه ی چنین دورانی است، دورانی که انسان به سرشت تاریخی خود پی می برد و از بند لوگوس می گسلد. اما این وانهادگی، برخلاف تصور رایج، زندگی را با نسبیت محض و بی معنایی مواجه نمی سازد. می خواهیم ببینیم در اندیشه ی پساساختارگرا چه بر سر هنر می آید. در واقع «هنر بدون لوگوس» موضوع اصلی این مقاله است. در این مقاله با معرفی و نظریه پردازی پیرامون مفهوم «فدرالیسم زبانی» تلاش می کنیم خوانشی متفاوت از هنر در پارادایم پساساختارگرایی ارائه دهیم. با کنار گذاشتن لوگوس، بار تعهد هنر بر دوش «دیگری» قرار می گیرد. در این معنا هنر اساساً متعهد است، اما نه دیگر تعهد به امری متافیزیکی، که تعهدی زمینی و این جهانی. در این مقاله با معرفی و نظریه پردازی پیرامون مفهوم «فدرالیسم زبانی» تلاش می کنیم خوانشی متفاوت از هنر در پارادایم پساساختارگرایی ارائه دهیم. با کنار گذاشتن لوگوس، بار تعهد هنر بر دوش «دیگری» قرار می گیرد. در این معنا هنر اساساً متعهد است، اما نه دیگر تعهد به امری متافیزیکی، که تعهدی زمینی و این جهانی.
بکستر و آرمسترانگ، طرح دو رویکرد در متافیزیک و امکان تعامل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله متمرکز بر استفاده آرمسترانگ از متافیزیک بکستر در تبیین تحقق کلیات در جزییات است. برای آرمسترانگ صادق ساز گزاره های ضروری این همانی های جزیی هستند. آرمسترانگ گمان میکند که بر مبنای این همانی جزیی، آنطور که در متافیزیک بکستر بین کلیات و جزییات رخ می دهد، نه تنها میتوان تحقق کلیات در جزییات را توضیح داد، بلکه حتی میتوان ضرورتِتحقق کلیات در جزییات صحبت کرد. به نظر نگارنده این استفاده مختل است. زیرا 1) کلیات و جزییات، آنچنان که در متافیزیک آرمسترانگ طرح میشود، دارای اجزاء (فورمال) نیستند، و لذا نمیتوانند این همانی جزیی را تقویم کنند و 2) این همانی جزیی، آنچنان که در متافیزیک بکستر طرح میشود، مفاد بین شمارش دارد که اساساً با فهم آرمسترانگی از این همانی جزیی در تقابل است.
متافیزیک فمینیستی ناممکنی که امکانی نو می زاید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
. از ورود متفکران فمینیست به حوزه متافیزیک، بیش از چند دهه نمی گذرد. این ورود بیشتر انتقادی و سلبی بوده و به نقد برخی وجوه متافیزیک سنتی و جدید بسنده کرده است. در واقع، رویکردهای زنانه به متافیزیک، هیچ بنیاد جدیدی را برای متافیزیک پیشنهاد نداده اند و در حد نقد باقی مانده اند. در این نوشتار، نخست نقدهای فیلسوفان فمینیست به روش ها و محتوای متافیزیک سنتی و جدید بازخوانی می شود و سپس نشان داده می شود که این نقدها، در واقع، بر اساس تعریف/ فهم بسیار تقلیل یافته ای از متافیزیک یا بر اساس فهمی یکسره نادرست از این حوزه صورت بندی شده اند و اساساً حوزه ای با عنوان متافیزیک فمینیستی ناممکن یا نامعتبر است. در پایان توضیح می دهم که در عین حال، بینش عمیقی که در برخی نقدهای فمینیست ها به متافیزیک نهفته است، می تواند مبنای یک بازخوانی عمیق و راهگشا از متافیزیک باشد و از برخی بنیادهای ناپیدا در تاریخ متافیزیک پرده بردارد
بررسی فلسفة اخلاق دکارت در یک نگاه(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مسئله مورد توجه این نوشتار این است که آیا در تفکر دکارتی، می توان از فلسفة اخلاق سخن گفت؟ آیا فلسفه دکارت درگیر مباحثی در فلسفه اخلاق هست؟ پاسخ این نوشتار به پرسش های فوق، مثبت است. فلسفه دکارت در تمامیت خود، متضمن مباحث مهمی در باب مبادی علم اخلاق است. می توان مباحث متعددی از فلسفة دکارتی را در نظر گرفت که در ذیل فلسفة اخلاق قرار می گیرند، از قبیل نگاه درمانگرانه دکارتی به ساحت های انسانی، مبادی انفعالی و فعال در اخلاق، اخلاق بدن و نفس، مسئلة پیشگیری یا درمان در اخلاق، پیوند متافیزیک و اخلاق، رابطه علوم طبیعی و علم اخلاق، سطوح اخلاق و... . این نوشتار ضمن توصیف و تحلیل اهم مباحث فلسفة اخلاقی دکارت، به بررسی و نقد اندیشه های وی پرداخته است.
امکان سنجی بهره گیری از قرآن در بررسی مبانی علوم فیزیکی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۸ شماره ۷۷
85 - 126
حوزه های تخصصی:
در مطالعات میان رشته ای قرآن و علوم، نخستین پرسشی که به ذهن پژوهشگران خطور می کند این است که آیا اساساً بهره گیری از قرآن در بررسی امور مربوط به این علوم، چه در حیطه مبانی و چه در حیطه مسائل آن، امکان پذیر است یا نه؟ این تحقیق به دنبال امکان سنجی بهره گیری از آموزه های قرآن در حوزه مبانی علم فیزیک به عنوان پایه ای ترین علم در میان دیگرعلوم طبیعی است. به همین دلیل، ابتدا ماهیت متافیزیکی مبانی علوم فیزیکی در تلقی های مختلفی که از مفهوم متافیزیک وجود دارد، نشان داده می شود؛ سپس درباره جامعیت و منبعیت قرآن در مسائل متافیزیکی صحبت می شود و سرانجام با ارائه چند نمونه از مبانی متافیزیکی علوم فیزیکی که با بهره گیری از آموزه های قرآن مورد بررسی قرار گرفته اند، امکان بهره گیری از قرآن در واکاوی مبانی این علوم اثبات می شود<br />
متافیزیک ینای هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد دوم بهار و تابستان ۱۳۹۴ شماره ۱
113 - 132
حوزه های تخصصی:
عمدتاً پدیدارشناسی روح را اولین اثر هگل می دانند که در آن برای نخستین بار رویکرد دیالکتیکی خاص وی تبیین شده است. اما معمولاً فراموش می شود که پدیدارشناسی روح ، نه اثری مستقل، بلکه نتیجه فلسفه ورزی های دوران ینا (1801-1806) است که نتیجه آن علاوه بر متون متعدد، مجموعه« دست نوشته های نظام ینا » است که در آن هگل برای نخستین بار از شکلی از حقیقت نظام مند در قالب یک فرآیند کلی سخن می گوید. یکی از مهم ترین بخش های این نظام «متافیزیک» نام دارد که هگل در آن، گذاری دیالکتیکی از نخستین مبانی فهم بشری (اصل امتناع تناقض) تا والاترین تجلی حقیقت (روح مطلق) را به نمایش می گذارد. از این متن، نه تنها در زبان فارسی هیچ شرحی در دسترس نیست، بلکه حتی در عالم انگلیسی زبان نیز به ندرت به آن اشاره شده است. به همین منظور، مقاله حاضر سه بخش اصلی برسازنده متافیزیک ینا، یعنی گذار از «شناخت در مقام نظام اصول نخستین» به «متافیزیک ابژکتیویته» و در نهایت «متافیزیک سوبژکتیویته» را مورد واکاوی قرار خواهد داد.
بررسی معنای هستی- خداشناسی در اندیشه هایدگر متاخر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مارتین هایدگر در آثار متأخر خود تشریح می کند که متافیزیک به مثابه هستی خداشناسی چگونه با توجه صرف به هستندگان آنها را از یک سو به جهت چیستی یا ذات مورد بررسی قرار می دهد و از سوی دیگر به جهت بودگی و قرار گرفتن در زنجیره علّی ذیل برترین هستنده یا همان خداوند. وی با نگاه نقادانه به ساختار هستی خداشناسی متافیزیک، بر آن است تا تبیین کند که رویکرد هستی خداشناسانه هم سبب از دست رفتن فهم هستی شده و هم در نتیجه آن الوهیت را از جایگاه اصلی خود خارج کرده است. در این مقاله بر آنیم تا معنای هستی خداشناسی را در تفکر هایدگر متأخر بررسی کنیم و بدین منظور در پی آن هستیم که چگونه متافیزیک نزد هایدگر از نگاه همدلانه هستی شناسی بنیادین به رویکرد انتقادی هستی خداشناسی تغییر جایگاه پیدا کرد و آثار دوره گذار و دوره متأخر وی را بدین منظور مورد تأمل قرار می دهیم. در این مقاله با تبیین ساختار هستی خداشناسانه متافیزیک از منظر هایدگر نشان خواهیم داد که چگونه هستی مغفول واقع شده سبب تولد الهیات متافیزیکی شده است.
امکان خوانش توحیدی از نظریه های علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره نوزدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۷۱
23 - 42
حوزه های تخصصی:
مقصود از خوانش توحیدی از یک نظریه ی علمی این است که آن نظریه را در بستر یک متافیزیک توحیدی تفسیر کنیم. براین اساس لازم است نشان دهیم که نظریه های علمی واجد نوعی متافیزیک هستند که در پرتوی آن متافیزیک، امکان تفسیرهای مختلف از آن نظریه فراهم می شود. به علاوه باید نشان دهیم که متافیزیک مذکور می تواند متافیزیکی مبتنی بر یک هستی شناسی توحیدی باشد. برخی از فلاسفه چنین خوانشی از نظریه های علمی را ناممکن می دانند، چراکه ازنظر آن ها چنین تلاشی با چهار چالش اساسی مواجه است: چالش تبیینی، منطقی، روشی و علمی. هدف ما در این مقاله آن است که نشان دهیم هیچ یک از چالش های یادشده نمی توانند نشان دهند که خوانش توحیدی از نظریه های علمی ناممکن است. براین اساس می توان متافیزیک علم را مبتنی بر یک هستی شناسی توحیدی شکل داد و نظریه های علمی را در بستر چنین متافیزیکی تفسیر کرد.
مقایسه اندیشه های متافیزیکی مولوی ولوبسانگ رامپا بر اساس ایده جهان هولوگرافیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تنش فلسفه های سیاسی متافیزیکی و پسامتافیزیکی در یونان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تفکر پسامتافیزیکی به مثابه نقد سنت متافیزیکی فلسفه ی غرب، در نیمه ی دوم قرن بیستم شیوع یافت و برخی این را نشانه ی گسست از سنت یونان باستان قلمداد کرده اند. مسئله ی این مقاله، امکان های پسامتافیزیکی مستتر در سنت فلسفی یونان است و به این منظور تلاش شده تا با بررسی مناظره های فکری میان شاعران و فیلسوفان، ملطیان و الئیان، سوفیست ها و سقراط و در نهایت افلاطون و ارسطو، این مهم نشان داده شود که نه تنها نمی توان کل سنت یونانی را متافیزیکی دانست، بلکه برخی از مؤلفه های تفکر پسامتافیزیکی چونان عقلانیت موقعیت مند، اولویت عمل بر نظریه و توجه به وجه استعاری زبان در اندیشه ی شاعران حماسی و تراژیک یونانی، سوفیست ها و ارسطو وجود دارد. اهمیت چنین التفاتی این است که تفسیر زمینه گرای متون نشان می دهد که در کنار نضج خرد ابژکتیو متافیزیکی در یونان، رگه هایی از خردهای رقیب سوبژکتیو و رتوریک نیز در اندیشه ی برخی از متفکران یونانی وجود دارد و بنابراین تنش میان متافیزیک و پسامتافیزیک که در قرن بیستم به اوج خود رسید، در شرایط تأسیس فلسفه و در سامانه ی دانش فلسفی یونان نیز مندرج بوده است؛ امری که به طور خاص در نقادی ارسطو بر نظریه ی مُثل افلاطونی و نیز نظریه ی فیلسوف شاه او به واسطه ی بهره گیری از آموزه های حماسه سرایان، تراژدی نویسان و سوفیست ها قابل آزمون است.
ارزیابی ساختار انتوتئولوژیکی متافیزیک در حکمت سینوی با نگاهی به تلقی هایدگر و ماریون از انتوتئولوژی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انتوتئولوژی، حضور همزمان هستی شناسی و الهیات را در متافیزیک به رسمیت می شناسد. در انتوتئولوژی، خدا در مفهوم متافیزیکی خویش، به مثابه موجودی در میان دیگر موجودات است با شماری از صفات ایجابی همانند علت العلل و ذاتی دست یافتنی و شناختنی و قابل نامگذاری برای بشر. به ادعای هایدگر، متافیزیک با ساختار انتوتئولوژیک خود، خدا را به مفهومی متافیزیکی تنزل داده که فاقد هر گونه شکوه و هیبتی برای عبادت است. پرسش این است که آیا فلسفه سینوی ساختاری انتوتئولوژیک دارد؟ دستاوردهای این پژوهش عبارت است از: یکم. تلقی هایدگر از متافیزیک تلقی نادرستی است که فلسفه سینوی آن ویژگی ها را ندارد. حتی درصورت عدم پذیرش دلایل ارائه شده در نادرستی این تلقی، و به فرض صحت آن، مؤلفه ها و لوازم انتوتئولوژی به روایت هایدگر و ماریون را نمی توان در فلسفه سینوی به نحو قاطع یافت؛ دوم. هرچند ابن سینا از خدا به جهت وجودش در فلسفه اولی سخن می گوید، اما وجود را نه حقیقت خدا که از لوازم حقیقتش می داند و حقیقتش را نامعلوم معرفی می کند. در عوض برای جبران محدودیت های شناختی فراروی بشر در متافیزیک سعی می کند فیلسوفانه از امکانات درونی تعالیم وحیانی مدد گیرد و به جای به کارگیری الهیات ایجابیِ انتوتئولوژی از متافیزیک سلبی ایجابی بهره ببرد.
متافیزیک در سینما: تحلیل فیلم های قدرت ماورایی و حس ششم انسان
پیدایش متافیزیک در سینما ریشه در افسانه ها و قصه های کهن که متکی بر روح و نیروهای فوق طبیعی و ماورایی دارد. اکثر این فیلم ها دلیل وجود معانی و مفاهیمی است که در نهایت منجر به اعتلای معنویت در مخاطب شود. از این روی سینماگران به علت جذاب بودن و فرم و محتوای خاص آن به ساخت چنین فیلم های روی آورده اند. هدف از این پژوهش بررسی سینمایی است که براساس عوامل ماورایی و متافیزیکی اتفاقاتی به وقوع می پیوندد که در عالم ناسوت وقوع آنها، عجیب و غیرقابل باور است و چگونگی رویکرد ماوراء در سینمای معاصر، در جامعه و تحلیل تصویر، صدا و موسیقی فیلم های ماورایی پرداخته شده است. روش اجرای این تحقیق توصیفی- تحلیلی و تطبیقی است. در جمع بندی نتایج این پژوهش می توان گفت: نقش ماوراء در سینما به حیطه گسترده پرورش ذهن و تخیل گرایی و به وجوه رؤیاها و مجهولات وابسته است. نقطه اتکاء فیلم ها، جهان پس از مرگ به عنوان فیلم های پرکشش و وابسته به سینمای رستگاری است که با ساختار نوین، درام و متکی بر ماوراء را می آفریند.
چیستی دولت در اندیشه سیاسی شوپنهاور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دولت پژوهی سال پنجم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۰
221 - 250
حوزه های تخصصی:
نظرورزی در خصوص مفهوم دولت، پیشینه عمیقی در تاریخ اندیشه سیاسی مغرب زمین دارد. هرچند در این زمینه در یونان باستان مطالعات مختصر و حاشیه ای صورت گرفت اما پس از رنسانس شاهد توجه بیشتر به مفهوم دولت و مختصات آن هستیم. آلمان قرن هجدهم یکی از مهم ترین عرصه های اندیشه ورزی پیرامون این مفهوم است. شوپنهاور به عنوان یکی از متفکرین آن و معاصر هگل، در خلال مباحث خود به مسأله دولت نیز توجه نموده است. مساله این پژوهش، چیستی دولت در اندیشه سیاسی شوپنهاور است. فرضیه این نوشتار آن است که نظریه دولت شوپنهاور در مقام مخالف سرسخت اندیشه هگل، از یک سو در رد دولت کل گرا و آرمانی هگلی و از سوی دیگر مبتنی بر حاکمیت مفهوم شر و نحوه نگرش به متافیزیک در دستگاه فلسفی اش، سرشتی حداقلی و وجهی محافظ به خود می گیرد.
درنگی در نقد هیدگر بر مفهوم سوژه در متافیزیک کانت و هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بنابر تفسیر هیدگر «سوبژکتیویسم» بنیاد متافیزیک است که از افلاطون آغاز می شود و با دکارت شتاب افزون تری یافته و تا هگل و نیچه استمرار پیدا می کند، هیدگر در تفسیری که از کانت و هوسرل ارائه می دهد معتقد است نه تنها ایشان راه دیگری غیر از آن چه از بدو ظهور مابعدالطبیعه در افلاطون و در ادامه با ارسطو و پس از آن در دورة قرون وسطی و نیز در دورة جدید با تفکر دکارتی استمرار یافته، نشان نداده است بلکه خود کانت مساهمت زیادی در بسط متافیزیک سوژه داشته است. این مقاله کوشیده است از رهگذر شواهدی ادعای هیدگر را مورد ارزیابی قرار دهد و با تمایز میان سنت متافیزیکی و استعلایی نشان دهد که تفسیر هیدگر از فلسفۀ کانت و هوسرل، قابل مناقشه و محل گفتگوست.
نقد و بررسی کتاب تاریخ فلسفه تحلیلی: از بولتسانو تا ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال بیستم خرداد ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
109-130
کتاب تاریخ فلسفه تحلیلی: از بولتسانو تا ویتگنشتاین، متضمن بحث تحلیلی در باب مهمترین عناصر اندیشه فیلسوفان تحلیلی در نیمه نخست قرن بیستم است. در این کتاب نویسنده کوشیده است اندیشه های فیلسوفان تحلیلی را در قالب یک سنت فلسفی بررسی و تحلیل کند چنانکه پیوند میان اندیشه های ایشان قابل ردگیری باشد. وی پس از بحث در باب زمینه های پیدایش فلسفه تحلیلی، به ترتیب آراء بولتسانو، فرگه، راسل، ویتگنشتاین اول، کارناپ، جریان صوری سازی را مطرح می کند و در نهایت به بیان اندیشه های مور و ویتگنشتاین متأخر می پردازد که مسیر دیگری را در فلسفه تحلیلی دنبال کردند؛ همان جریانی که بعدها به فلسفه تحلیل زبان شهرت یافت. بنابراین ساختار کلی بحث در کتاب، تحلیل اندیشه های فیلسوفان تحلیلی در قالب دو جریان موازی تحلیل منطقی و تحلیل زبانی است و البته به جریان نخست توجه بیشتری شده است. هدف در این مقاله نقد و بررسی محتوایی و صوری ترجمه این کتاب است.
نقد و بررسی ترجمه کتاب درآمدی به متافیزیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال بیستم خرداد ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
269-282
موضوع مقاله حاضر نقد و بررسی ترجمه کتاب در آمد به متافیریک اثر مارتین هیدگر است. هدف از آن کمکی هر چند نا چیز به غنای بیشتر فن ترجمه آثار تخصصی در حیطه فلسفه غرب است.روش و یا به عبارت بهتر رویکرد مقاله از حیث دریافت روح کلی حاکم بر ترجمه هرمنوتیکی و از حیث بررسی جزئیات ترجمه تطبیقی است. ترجمه درآمد به متافیزیک تا حدود زیادی از عهده این کار برآمده است و مترجم توانسته است خواننده فارسی زبان را به جهان متن وارد کند گرچه متن مترجم مبرای از برخی ایرادها و اشکالهای مربوط به معادل ها و عبارات نیست. در مقاله حاضر تلاش شده است خلاصه ای از متن گزارش شود و آنگاه برخی ایرادهای مطبعی، دستوری و اشکالهای مربوط به معادلها و عبارات گوشزد شود. ترجمه در مجموع سلیس و روان و قابل فهم است و این نشان از دانش و تجربه و زحمات مترجم محترم دارد.
رابطه متافیزیک و علوم شناختی: نقدی بر متافیزیک طبیعی شده آلوین گولدمن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال یازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۸
49 - 66
حوزه های تخصصی:
علوم شناختی دانشی میان رشته ای است که به مطالعه چیستی ذهن و نحوه عملکرد آن می پردازد. در مقابل، دلمشغولی متافیزیک، مطالعه و کشف ساختارهای عینی واقعیت است. به غیر از «متافیزیک ذهن» که نقطه اشتراک این دو حوزه به شمار می آید، ارتباط چندانی میان آن ها متصور نیست. با اینحال، گولدمن -فیلسوف معاصر- معتقد است هر چند مطالعه ذهن تنها بخشی از متافیزیک به شمار می رود، اما در جریان هر تحقیق متافیزیکی نقش ایفا می کند. از نظر او، مطالعه ذهن بخشی از هر تحقیق متافیزیکی است، حتی آن دسته از تحقیقات متافیزیکی که پرسش از ذهن و حالات ذهنی هدف آن ها نیست. او پروژه اش را «متافیزیک طبیعی شده» می نامد و بر اساس آن، می کوشد نشان دهد که یافته های علوم شناختی، نقش اساسی در پذیرش یا رد یک نظریه متافیزیکی ایفا می کنند. هدف ما در این مقاله، تحلیل و بررسی رابطه متافیزیک و علوم شناختی بر مبنای متافیزیک طبیعی شده آلوین گولدمن است. بر این اساس، نشان خواهیم داد که هر چند یافته های علوم شناختی می توانند نقش قابل توجهی در متافیزیک ذهن و متافیزیک های مفهوم گرا داشته باشند، اما نقش آن ها در متافیزیک های واقع گرا محل تردید است. بعلاوه، نشان خواهیم داد که یافته های علوم شناختی به تنهایی و بدون بهره گیری از یک پیش زمینه متافیزیکی نمی توانند در داوری های متافیزیکی نقش آفرینی کنند.