فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۲۲۱ تا ۴٬۲۴۰ مورد از کل ۴٬۴۶۷ مورد.
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۱۸ بهار ۱۳۹۲ شماره ۱
1 - 14
حوزههای تخصصی:
از دوران ساسانی، به عنوان آخرین دوره شکوفایی فرهنگ و تمدن ایران قبل از اسلام، بخش قابل توجهی آثار زرین و سیمین به یادگار مانده است که می توان آنها را یکی از پر مایه ترین هنرهای فرهنگ و تمدن ایران زمین به حساب آورد. از آنجایی که هنر ساسانی عمدتاً درباری و نمایانگر فرّ و شکوه ایزدیِ پادشاهان ساسانی است، بنابراین اغلب آثار زرین و سیمین بجای مانده از این دوران، دربردارنده موضوعات و مضامینی مرتبط با پادشاه از جمله شکار شاهانه است. هنرمند ساسانی در اجرای این مضامین باید نهایت ذوق و هنر خود را برای طراحیِ این شکوه و جلال بکار می گرفت. در این پژوهش، ظروف سیمینِ شکار از منظر ترکیب بندی مورد واکاوی بصری قرار گرفته اند که منجر به دستیابی و کشف الگوهای رایج تناسباتی و ترکیبی در ظروف شکارِ ساسانی شده است. طبق پژوهش حاضر، ظروف شکار دارای ترکیب بندی های مختلف و متنوعی می باشند که از این میان به نظر می رسد چهار الگوی سامانمند با ساختاری معنی دار، مخصوص ظروف ساختِ کارگاه های درباری یا شاهی می باشد. این چهار الگو یا ترکیب بندیِ رایج، طی آنچه در پژوهش معرفی می شود شاملترکیب بندی عمودی و افقی، ترکیب بندی منتشر، ترکیب بندی متقارن و ترکیب بندی متقاطع می شود.
کاربرد میراث کهن ساسانی در طراحی نشانه (مطالعه موردی: نشانه دانشگاه تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۰ پاییز ۱۳۹۴ شماره ۳
17 - 24
حوزههای تخصصی:
توجه به پیشینه تصویری و عنایت به فرهنگ و سنت های هنری گذشته همراه با نوآوری، مهم ترین عامل در دستیابی به عظمت و هویت هنری کنونی هر سرزمین می باشد. از این رو بررسی ریشه های طراحی گرافیک در ایران و چگونگی کاربرد آنها با توجه به مفاهیم نمادین، هدف و مسئله بنیادین این پژوهش به ویژه در رابطه با نشانه دانشگاه تهران بوده است. در این نوشتار، پس از اشاره به کاربرد نقش مایه های کهن ایرانی در طراحی نشانه های معاصر، بر اساس روند پژوهش، مفاهیم نمادین به کار رفته در طراحی نشانه دانشگاه تهران با توجه به پیشینه تصویری آنها در دوران ساسانی مورد تحلیل قرار گرفته اند؛ در این بررسی مشاهده می شود که بال و پر در هنر نمادین ساسانی، نمادهایی از ایزد بهرام هستند که شاهان ساسانی به لحاظ نیاز به افزایش قدرت فره ایزدی به این ایزد توجهی ویژه مبذول می داشتند و او را بسیار ستایش می کردند. این مفهوم با توجه به نوشته خوانده شده بر روی این پلاک گچی ساسانی و همچنین فرم دایره و ویژگی های آن در طراحی مفاهیم و معانی نمادین دانشگاه و اهداف سازمانی مورد انتظار، به شیوه ی قیاسی و تحلیلی مورد بررسی قرار گرفته است
بررسی نگاره نبرد رستم با دیو سپید در مکاتب تیموری و صفوی با رویکرد روایت شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
گستردگی روایت شناسی در حوزه ی تصویر سبب شده تا نتایج به دست آمده از مقایسه متن و تصویر به عنوان دو رویه متفاوت نشان داده شود. ماهیت بیانی و مستقل تصویر از متن شناخت و فهم تصویر را در تطبیق با متن ادبی ضروری نموده استغیره «نبرد رستم و دیو سفید» از رویدادهای شاهنامه بوده که بعدها در مکاتب مختلف نگارگری مانند مکتب تیموری و صفوی به تصویر درآمده است. سؤالی که مطرح است: چگونه می توان این نگاره را با مؤلفه های روایت شناسانه بررسی نمود؟ هدف این تحقیق شناسایی واحدهای روایی پیرنگ، شخصیت پردازی، زاویه دید، درون مایه، زمان و مکان، برجسته سازی و حذف در متن و تصویر این دو نگاره و بررسی شباهت ها و تفاوت های آن ها با یکدیگر است. روش گردآوری توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای و با رویکردی روایت شناسانه انجام گرفته است. نتایج حاصل این است که: نقاشی خلق و بازنویسی مجدد متن بوده به گونه ای که این اثر خلق هنری دیگری برای نقاش است. نقاش درحالی که از شعر پیروی کرده اما سبک او نسبت به هر دوره تاریخی و زندگی زیسته اش متفاوت است. اگرچه در متن (شعر) پیوستگی بین واژه ها وجود داشته و داستان گام به گام و بدون تسلسل با توجه به زمانمندی روایت جلو رفته، اما نقاش همواره با محدودیت هایی مواجه است. بر این اساس لحظاتی از متن را به عنوان رستاخیز اثر برجسته سازی و پیام را با تصویر بیان کرده است. با توجه به بررسی های انجام شده، از میان مؤلفه های روایت شناسی مؤلفه حذف و برجسته سازی برای هنرمند از اهمیت بیشتری برخوردار است.
فهمِ عناصر غریب وش در متن اثر هنری؛ نمونه موردی: عنصر «صندلی» در عکس های درباریِ قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خاستگاه نوآوری و بدعت در خلق اثر هنری، بهره بردن از عوامل ناشناخته و به وجودآوردنِ مفهومی بدیع است که تا آن زمان در بسترِ سنتی که اثر در آن پدیدار شده، «دیده» و «اندیشیده» شده نباشد. با ظهور مدرنیته در قرن هجدهم، عنصر اگزوتیک در هنر غرب، و نیز غریب وش در هنر غیرِ غربی، به تبعِ آشناییِ اولیه ی شرقیان و بومیانِ محلی با هنر مدرن، در برساختِ آثار هنری به مثابه خاستگاهی در جهتِ ظهورِ بدعت و خلاقیت، بسیار شرکت نمود. در فرایند رخدادِ فهمِ اثر هنری توسطِ مخاطب، طبق اصولِ فلسفه ی هستی شناختیِ فهم در هرمنوتیک مدرن، حضور دو عنصرِ آشنایی و بیگانگی، و به بیانِ هرمنوتیکی، «الفت و بیگانگی» در بستر سنت است که وقوعِ فرایند فهم را میسر می سازد. تدقیقِ در این دو مؤلفه ضروری است: الفت، که در آشناییِ پیشینیِ مخاطب با عناصر مقوم در بسترِ سنت حاضر است، و مؤلفه ی بیگانگی، که به دلیل عدم آشناییِ اولیه ی او و فاصله ی زمانی و تاریخی که با عناصر دارد، به وجود می آید؛ این بیگانگی، در بستر سنت هضم شده و به صورتِ عنصری غریب در متنِ اثر نمایان می گردد. چگونه اما می توان فرایند بدعت و نوآوری را در خلق اثر هنری به بهره گیری از عناصر اگزوتیک و غریب نسبت داد؟ از روش تحلیل هرمنوتیکی بهره می بریم تا جایگاه عنصر «الفت و بیگانگی» را در فرایند فهم روشن کنیم. نمونه ی پژوهشی عکس های اولیه دورانِ قاجار است که در آن نمونه های فراوانی از استفاده ی عناصر، ژست گیری ها و مفاهیمِ جدید و غریب قابل مشاهده است. نتیجه آن که در فرایند مواجهه ی مخاطب با اثر، هنرمند، هنرمند با بهره گیری از برخی الگوهای برخاسته از سنتِ تاریخیِ خود، مفهومِ غریب وش گونگی در متن را به عنوان عنصری بیگانه و ناآشنا در سنت، بدل به خلاقیت یا نوآوری می کند.
امکان سنجی استفاده از آیکونولوژی جهت تفسیر آثار هنری آبستره(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۱۹ زمستان ۱۳۹۳ شماره ۴
37 - 46
حوزههای تخصصی:
آیکونولوژی به عنوان یک رویکرد- روش در مطالعات هنر، جهت تفسیر آثاری با سابقه تاریخی دستمایه قرار گرفته و علیرغم ادعای کارکرد آن در باب تفسیر آثار هنری مدرن، هیچ گاه در تفسیر یک اثر هنری آبستره مورد استفاده قرار نگرفته است. هدف این مقاله امکان سنجی استفاده از روش آیکونولوژی در تفسیر آثار تجسمی آبستره است و پرسش این پژوهش بدین قرار است که آیا روش آیکونولوژی که در پی شناخت معنا در مقابل فرم(صورت) است، در تفسیر آثار هنری آبستره روشی کاربردی خواهد بود یا خیر. فرضیه این جستار این چنین است که آیکونولوژی مبتنی بر معنای اثر بوده و این معنا در دنیای نسبی گرای هنر آبستره خارج از دسترس و اساساً متکثر و نسبی است. بنابراین آیکونولوژی در باب آثار هنری آبستره کاربردی نخواهد بود. روش گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای و روش تحقیق بکار برده شده در این پژوهش تحلیلی- تاریخی است. یافته های تحقیق بدین قرار است که شناخت معنای واقعی یا ابتدایی در آثار آبستره نانگاره پرداز ممکن نیست و این بدان معناست که آیکونولوژی در همان گام اول متوقف می شود. در آثار آبستره حامل تصویر هم، از پس صورت اثر نمی توان به معنای واحدی رسید و هویتی که بازشناخته می شود متکثر بوده و منطبق بر ماهیت اثر نیست.
بازخوانی نگاره های حسین بهزاد با توجه به نظریه هرمونوتیک مدرن گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ بهار ۱۳۹۸ شماره ۱
49 - 58
حوزههای تخصصی:
در دوران معاصر با توجه به شرایط اجتماعی فرهنگی و اندیشه تجددخواهی و بازتاب فرهنگ و هنر غرب، نگارگران ایرانی به ویژه حسین بهزاد، در راستای احیای هویت و فرهنگ ایرانی-اسلامی به نگارگری گذشته رجوع می کنند. این تحقیق با هدف مطالعه نگارگری حسین بهزاد در دوران معاصر با بهره گیری از مفاهیم هرمنوتیک گادامر با رویکرد توصیفی- تحلیلی انجام پذیرفته و گردآوری اطلاعات آن با استفاده از منابع کتابخانه ای استو به این پرسش پاسخ داده است که، نحوه خلق آثار نگارگران این دوران تا چه اندازه با نظریه هرمنوتیک گادامر تطبیق دارد. نتایج نشان می دهد که مفاهیم هرمنوتیک گادامر، قابلیت شرح و بسط در نگاره های معاصر حسین بهزاد را داراست. هنرمند با گذر به افق معنایی روزگار صفویه به مکالمه با آن پرداخته و آن را با افق معنایی روزگار خویش که عصر جدال بین سنت و تجدد است، ممزوج، و اقدام به خلق اثرش نموده است. گادامر معتقد است، مفسر در این میان پیش داوری هایی که متناسب با دوره خودش است را در تفسیر دخالت می دهد و همچنین بافت و زمینه اجتماعی و فرهنگی نیز در خلق اثر مؤثر است که این مهم در نگارگری معاصر در تلفیقی که بین عناصر سنتی و غربی صورت گرفته قابل مشاهده است.
نماد و نمون قدمگاه در تاریخ شرق، با تأکید بر نگاره قدمگاه فالنامه تهماسبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲
69 - 80
حوزههای تخصصی:
انسان ها از آغاز تا کنون، به قدمگاه های اشخاص برجسته، به دیده احترام می نگریسته و آنها را نمادهایی از حضور معنویت، قدرت و تملک می شناخته اند. نیاز انسان به اسطوره سازی و انتساب مکان هایی خاص با افراد برجسته، موجب شده است "فرهنگ قدمگاه" در میان بشریت شکل بگیرد؛ به طوری که نشانه های آن از اعصار غارنشینی تا فضا دیده می شود. هدف این تحقیق، بررسی نماد قدمگاه در فالنامه تهماسبی و ارتباط آن با نقوش قدمگاه های موجود در ایران و جهان اسلام می باشد. اینکه پیشینه به وجود آمدن قدمگاه ها به چه دوره ای بازمی گردد؟ آیا قدمگاه ها بر اساس فرهنگ اسلامی ساخته شده اند؟ نمادهای موجود درقدمگاه فالنامهتهماسبی، برانگیخته از کدام خاستگاه می باشد؟، مسأله ایست که با روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از اسناد و منابع کتابخانه ای به آن پرداخته می شود. یافته های پژوهش بیان می دارد، قدمگاه های متعددی در سطح جهان وجود دارند که پیشینه آنها، اغلب به پیش از اسلام باز می گردد. برخی از آنها براساس کشف و شهودهای شخصی ساخته شده اند و یا متأثر از فرهنگ هندی هستند. ضمن توجه به احترام قلبی ایرانیان و شیعیان به امامان و قدوم متبرک آنان و فرزندانشان، باید توجه داشت که نگاره قدمگاه فالنامه تهماسبی، به تقلید از نمونه های بودایی کشیده شده ولی در آن، از نمادهای اسلامی استفاده شده و ارتباطی با قدمگاه نیشابور ندارد.
استفاده از مهندسی کانسی در بررسی تصویر ذهنی برندهای تلفن همراه در بین طراحان جوان ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۱۹ تابستان ۱۳۹۳ شماره ۲
83 - 90
حوزههای تخصصی:
هدف از این مطالعه و پژوهش، بررسی تأثیرات احساسی و تصویر ذهنی پرفروش ترین برندهای بازار تلفن همراه در بین دانشجویان جوان طراح ایرانی بوده است. بافت جوان جامعه کنونی ایران و علاقه مندی طراحان جوان به پیگیری گرایش های جدید و رویدادهای صنایع و محصولات پیشرو نظیر صنعت ارتباطات و اطلاعات، دلیل انتخاب این گروه به عنوان جامعه نمونه بود. برای دستیابی به اهداف موردنظر، از روش مهندسی کانسی استفاده شد. براساس آمار و اطلاعات موجود در شهر تهران، شش برند پرفروش تلفن همراه برای پژوهش حاضر برگزیده شدند و با انتخاب سی جفت ویژگی بیان کننده خصوصیت های مختلف مرتبط با تصویر ذهنی یک برند، ساختار و محتوای پرسش نامه به شیوه افتراق معنایی شکل گرفت. این پرسش نامه بین صد نفر (پنجاه دختر و پنجاه پسر) توزیع شد. به منظور تحلیل اطلاعات حاصل از پرسش نامه ها، از روش های آنالیز واریانس یک طرفه و تحلیل عاملی اکتشافی استفاده شد. نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که بین ترجیحات و سلایق دختران و پسران در بازار تلفن همراه ایران تفاوت های معناداری وجود دارد و علی رغم وجود تصویر ذهنی مشترک نسبت به برخی برندها، برخی دیگر در بین دختران و پسران دارای افتراق و تفاوت در تصویر ذهنی هستند. یافته های این مطالعه می تواند در حال و آینده، بازخوردهایی کاربردی را به برندهای بررسی شده به منظور استفاده در فعالیت های بازاریابی و برندسازی ارائه کند.
بررسی تاریخی و کارکردی تولیدات روشنایی شاخص باوهاوس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۳ بهار ۱۳۹۷ شماره ۱
103 - 114
حوزههای تخصصی:
مدرسه باوهاوس از تاثیرگذارترین مراکز معماری و هنرهای کاربردی بود که در دهه های آغازین قرن بیستم در آلمان فعالیت نمود.امروزه آثار باوهاوس از جمله تولیدات روشنایی آن از نمادهای طراحی قرن بیستم شناخته می شوند.این مقاله با بررسی تولیدات روشنایی شاخص باوهاوس، ارزشهای کارکردی طراحی صنعتی در آنها را تحلیل می نماید.در این راستا ابتدا مسائل مرتبط با حیطه روشنایی چون جایگاه نور و روشنایی در باوهاوس، نمونه های شاخص این تولیدات در باوهاوس، کاربرد آنها در فضای داخلی و طراحان آنها مطرح می گردند. سپس سه ارزش اصلی طراحی صنعتی شامل کارکردهای عملکردی، زیبایی شناختی و سمبولیک به طور کلی در این محصولات بررسی شده و ویژگی های دقیق تر در چهار نمونه از این روشناییها ارایه شده است.ویژگی هایی چون تبعیت فرم از عملکرد، استفاده از اشکال پایه و هندسی، رنگهای اصلی، جنس فلز و شیشه و تاثیر از سبکهای دی استیل و ساختارگرایی در این محصولات مشخص می شوند.در ادامه نقشه مفهومی برای هر یک از سه کارکرد اصلی بیان و ترسیم شده است.در این پژوهش با استفاده از روش تحقیق تاریخی اطلاعات از منابع معتبر تاریخ هنر و طراحی درخصوص تولیدات روشنایی که یک قرن پیش در مدرسه باوهاوس طراحی شده اند، جمع آوری گردیده و به روش تحلیلی توصیفی مورد بررسی قرار گرفته است.
مطالعه ترامتنی فرهاد در مجسمه های مسی پرویز تناولی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۹ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳
49 - 62
حوزههای تخصصی:
فرهاد در خمسه نظامی، سنگ تراش عصر خسروپرویز ساسانی است؛ از نظر تناولى او نخستین پیکرتراش تاریخ ایران است. در مجسمه های تناولی، فرهادکوهکن با شخصیتی متفاوت از متن کلامی در قالب مکتب سقاخانه پا به عرصه آثار هنری نهاد. هدف از این پژوهش: کشف وجوه افتراق و اشتراک شخصیت فرهاد در خمسه نظامی و واکاوی معانی در لایه های پنهان فرهاد در مجسمه های مسی تناولی است. این پژوهش با رویکرد ترامتنیت ژرار ژنت و به روش توصیفی-تحلیلی با رویکردی تطبیقی به شناسایی فرهاد در پیش متن و تفسیر فرهاد در بیش متن پرداخته است. این پژوهش با گردآوری داده ها به شیوه اسنادی و مطالعات کتابخانه ای با روش تطبیق و تحلیل بینانشانه ای و با رویکرد ترامتنیت ژنت صورت گرفته است. سؤالات پژوهش شامل: الف: فرهاد در خمسه نظامی به عنوان پیش متن و فرهاد در آثار تناولی به عنوان بیش متن چگونه قابل تفسیر بوده و چه نقاط اشتراک و افتراقی میان آن ها وجود دارد؟ ب: تناولی در آثار خود تا چه حد به شخصیت فرهاد در پیش متن وفادار بوده و افزوده های هنرمند در بیش متن با چه معانی و مفاهیمی توأم گشته است؟ از نتایج پژوهش اینکه در بینامتنیت، ارجاع لفظی و صریح وجود دارد. در رابطه پیرامتنیت با عناوین انتخاب شده، دریافت مخاطبین از متن تصویری جهت دهی شده و در بیش متنیت هنرمند در خلق شخصیت فرهاد به تراگونگی در گونه تراوستیسمان پرداخته است.
مطالعه تطبیقی نشانه های بصری در آینه کاری ایرانی و هنر فتوکلاژ (مورد مطالعاتی فتوکلاژهای دیوید هاکنی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۱۹ زمستان ۱۳۹۳ شماره ۴
81 - 95
حوزههای تخصصی:
آینه کاری ایرانی گونه ای دیوارنگاری به شمار می آید ولی به اعتبار ویژگی های بینشی، مضمونی و ساختاری، با انواع دیگر دیوارنگاری در جهان متفاوت است؛ در حقیقت ما در آینه کاری شاهد زبان تصویری ویژه ای هستیم که از تعامل میان قطعات خرد شده آینه با نقوش هندسی شکل گرفته است؛ محتوای شکلی این عناصر را فرم های کوچک هندسی، سه گوش های منظم و فرم های ساده شده طبیعی تشکیل داده اند؛ از جهت ظرافت دید، این روش نتایج درخشانی دربرداشته و سبب بوجود آمدن شیوه نوینی از اجرا گردیده که معادل تصویری آن را می توان در اشکال گوناگون هنر نوین بویژه هنر فتوکلاژ مشاهده کرد؛ این مقاله تلاشی است برای پاسخگویی به این مسئله که آیا تشابهی میان نشانه های زیبایی شناختی در آینه کاری ایرانی و فتوکلاژهای دیوید هاکنی وجود دارد؟ از این رو با بهره جستن از روش توصیفی- تحلیلی و با جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای و میدانی، به مطالعه پاره ای از وجوه اشتراک نمونه های موردنظر می پردازیم. حاصل تطبیق و نتیجه بررسی ها نشان می دهد که نشانه های بصری بکار رفته در آینه کاری ایرانی و فتوکلاژهای دیوید هاکنی فارغ از مجموع شرایط زمانی و مکانی به صورت مشابه بکار رفته است.
نقش قوه خیال در پدیدارشناسی ادراک زیبایی شناختی از دیدگاه میکل دوفرن؛ مطالعه موردی: نقاشی شارل هشتم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادراک زیبایی شناختی از جمله مباحث بحث برانگیز در حوزه زیبایی شناسی جدید است که میکل دوفرن از یک منظر خاص پدیدارشناختی به بیان آن مبادرت ورزیده است. به باور وی، اثر هنری ساختاری را برای ابژه زیبایی شناختی فراهم می کند که مهم ترین تمایز بین این دو در ادراک است. در این مقاله تلاش می شود این تمایز را مشخص کرده و فرایند ادراک زیبایی شناختی و نقش قوه خیال از دیدگاه دوفرن نشان داده شود. دوفرن سه مرحله برای ادراک زیبایی شناختی قائل شده است. مرحله نخست حضور است که در آن از مرلوپونتی تأثیر پذیرفته است. در مرحله دوم، یعنی خیال از سارتر تأثیر پذیرفته، و سرانجام در مرحله سوم، یعنی تأمل و احساس متأثر از کانت است. از نظر وی، تماشاگر اثر هنری در ادراک اثر هنری باید این سه ساحت را همزمان درک کند. در این جستار کوتاه، با روش توصیفی و تحلیلی، مرحله دوم بررسی می شود. همچنین به تأثیری که دوفرن از سارتر گرفته، اشاره خواهد شد. در پایان، دوفرن نتیجه می گیرد که خیال یک مرحله از ادراک است و به غفلت سارتر از ادراک به خاطر خیال و عواطف اعتراض می کند و این غفلت را باعث و بانی سوء تفسیر سارتر از تجربه زیبایی شناختی می داند.
اثربخشیِ سبک هایِ هُنریِ پس از سده یِ بیستم بر معماریِ تندیس وارِ معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ بهار ۱۳۹۸ شماره ۱
19 - 28
حوزههای تخصصی:
با اندکی باریک بینی، تعاملِ تام وتمامِ معماری با هر سه عرصه یِ معارفِ آدمی، اعم از علومِ انسانی، علومِ طبیعی، و هنر، به چشم می آید. این شاخه هایِ شناخت، به ناچار، با یکدیگر سازگاری می یابند و گشادوبست هایی را از سر می گذرانند. این سان، سرمشق هایِ فنی و هُنری ای که زمانی بر صدر بودند و قَدر می دیدند، در هنگامه ای دِگَر، زیرِ تازیانه هایِ تفکراتِ تازه درد کشیدند و طرد شدند. روزگارِ پیش از جنگِ دومِ جهانی را "عصرِ مجسمه سازی" در تاریخِ معماری نام نهاده اند. این مهم، در نتیجه یِ ابداعاتِ انقلابیِ برخاسته از فناوری هایِ پیشرفته و مصالحِ جدید در صنعتِ ساخت وساز به ظهور رسید. معماریِ تندیس وار، که ساختمان را چونان مجسمه ای دُرسا، به قصدِ نمایش در معرضِ دیدِ عموم می گذارَد، در درجه یِ نخست، به خصایصِ ظاهریِ بنا شاملِ فرم، سازه، و مقیاس، وابسته است. بدین ترتیب، می بایستی که ردِپایِ مصادیقِ آغازینِ آن را در ابنیه یِ دورانِ باستان جست. با نگاهی انضمامی بر اولین زمینه، یعنی فرم، جستارِ حاضر تلاش دارد تا با کاربستِ راهبردِ کِیفی و تدابیرِ استدلالِ منطقی و بررسیِ موردی، نشان دهد که برخی از خیزش هایِ هُنریِ مدرنیستی مانندِ آر نُوو، اکسپرسیونیسم، نِئو بروتالیسم، کوبیسم، فوتوریسم، و کانستراکتیویسم، الهام بخشِ معماری-تندیسگریِ معاصر شده اند، که خود، در بسیاری از سبک هایِ معماریِ پسامدرنیستی نظیرِ های-تِک، دی کانستراکتیویسم، فولدینگ، پارامِتری سیسم، زیست ریخت شناسی، و بایودیجیتال، تجلیِ چشمگیری یافته است.
نقوش مهری و توپی های گچی ته آجری درتزئینات رباط شرف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۵ بهار ۱۳۹۹ شماره ۱
87 - 98
حوزههای تخصصی:
بندکشی تزیینی در فاصله دو سر آجرها عموماً با ملاط گچ و قالب؛ جهت نقش اندازی بر روی آن از حدود قرن چهارم هجری انجام شده و به توپی های ته آجری، توپی های بند آجری، کوربند، بندکشی تراشیده در بندهای افقی، سوراخ گیری های تزیینی و نقوش مهری شناخته می شود. رباط شرف، یکی از بناهای شاخص دوره سلجوقی از لحاظ تزیینات آجری چنان است که از آن به موزه آجرکاری ایران یاد می شود. هدف تحقیق، تحلیل تنوع تزیینات گچی موسوم به مهرهای تزیینی یا توپی های ته آجری در فضاهای مختلف بنای مذکور است. پرسش پژوهش این است که اشکال نقوش توپی ته آجری در رباط شرف چیست و چگونه گسترش یافته اند؟ روش تحقیق توصیفی- تحلیلی بوده و جمع آوری داده ها با استفاده از منابع کتابخانه ای و مطالعات میدانی صورت گرفته است. یافته ها نشان می دهد نقوش مهری رباط شرف، تنوعی چشمگیر دارد. تعداد هفده نقش در جاهای مختلف رباط شناسایی و مستند شد که از این میان یازده نقش هندسی و شش نقش، گیاهی است. نقوش هندسی بر پایه اشکال هندسی و برخی از نقش مایه های کهن ایران همچون چلیپا چهار و سه شاخه بوده و نقوش گیاهی تداوم نقوش گل نیلوفر و برگ کنگر دوره ساسانی است.
تطبیق تزئینات سردرِ برج های مدوّر مراغه و سه گنبد ارومیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برج مقبره های ساخته شده در دوره سلجوقی را می توان یکی از شاهکارهای آجرکاری در این دوره به شمار آورد که به لحاظ تکنیک و تنوع طرح های اجرایی، قابل تأمل است و به نوعی بر تکامل این گروه از تزئینات در قرن ششم هجری دلالت دارد. الب ته آجرکاری ها گاه با تزئینات دیگری از قبیل گچ بری و کاشی های تک رنگ نیز همراه بوده است که این هم نشینی را می توان در برج مدوّر مراغه (563 ه.ق) و سه گنبد در ارومیه (580 ه.ق) به خوبی مشاهده نمود. پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به این سوال است: ویژگی تزئینات آجرکاری و گچ بری سردرِ دو برج مقبره مدوّر مراغه و سه گنبد ارومیه به لحاظ انواع طرح ها و نقوش، چیست و چه تفاوت ها و شباهت هایی وجود دارد؟ هدف این پژوهش معرفی و مستندنگاری ویژگی های تزئینات به کا رفته در دو بنای مذکور و هم چنین مقایسه تزئینات آجرکاری و گچ بری سردرِهای برج های مدوّر مراغه و سه گنبد ارومیه است.
پژوهش حاضر، به روش توصیفی-تحلیلی، تزئینات سردرِهای برج های مدوّر مراغه و سه گنبد ارومیه را مورد مطالعه قرار داده و روش گردآوری اطلاعات نیز با استناد به منابع مکتوب و پژوهش های میدانی بوده است. یافته ها حاکی از آن است که در این دو بنا (پلان مدوّر)، تأکید عمده بر سردر و نمای ورودی است و در این بخش، از تزئینات متنوع آجرکاری و تلفیق آجر وگچ استفاده شده است. کاربرد کتیبه هایی به خط کوفی در پیشانی طاق نماها و استفاده از تزئینات هندسی (گره) در حاشیه اصلی دورتا دور سردر، از دیگر ویژگی ها و مشابهت های این دو برج مقبره به شمار می رود اما کمیت و کیفیت این نقوش هندسی و تکنیک های اجرایی آن ها با یکدیگر تفاوت هایی دارد.
تبیین و تطبیق وجوه بی علاقگی در تجربه ی زیباشناختی از نظر کانت، شوپنهاور و نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بی علاقگی یکی از ویژگی های اساسی تجربه زیباشناختی قرن هجدهم بریتانیا و آلمان است. در این پژوهش با روش تحلیلی-تطبیقی، چیستی مولفه ها و وجوه بی علاقگی در شاخه آلمانی آن مورد بررسی قرار می گیرد. هدف از شناخت وجوه بی علاقگی، ایجاد تمایز میان تجربه ی زیباشناختی و سایر تجارب شناختی، اخلاقی و نیز ذوقی است. قائل شدن به چنین تفکیکی، از جستجو در آرای کانت حاصل شده است. اما آیا دیدگاهی به این سرسختانه که در مرحله اول به خودمختاری و جدایی تجربه و امر زیباشناختی از سایر تجارب می انجامد، در تفکر شوپنهاور و نیچه هم قابل پیگیری است؟ این پژوهش با تأمل در زیباشناسی سه متفکر یعنی کانت؛ شوپنهاور و نیچه، بی علاقگی را در سه دسته نظری، عملی و حسی قابل تقسیم می بیند و بر این نکته تأکید می کند که کانت در هر سه شاخه با رادیکال ترین نحوه نگاه، زمینه اساسی اندیشه شوپنهاور و نیچه را فراهم آورده است. نتیجه اینکه شوپنهاور با تغییراتی در این رویکرد، همچنان نوکانتی باقی می ماند، اما مسیر حرکت نیچه به منزله یک متفکر پساکانتی در بخش بی علاقگی حسی (به ویژه در تبارشناسی اخلاق)، به جهت رویکرد و تأکیدات متفاوت، از تفکر کانت فاصله می گیرد. از این رو، این پژوهش رویکرد کانت را سرسخت، دید شوپنهاور را منعطف و نگاه نیچه را در بحث بی علاقگی، ضعیف ارزیابی می کند.
تاثیر موقعیت ستارگان بر نگاره های انسانی در دو نسخه صور الکواکب قرن نهم هجری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره پاییز ۱۴۰۲ شماره ۶۷
125 - 143
حوزههای تخصصی:
«صورالکواکب الثابته» اثر صوفی رازی جزو کتب آموزشی نجوم قدیم است. این کتاب یک راهنمای مصور شناخت آسمان است که توضیحات جامعی درباره مختصات و ویژگی های نجومی اجرام سماوی دارد. در صورالکواکب برای هر یک از صورت های فلکی دو تصویر قرینه دیده می شود که یکی مربوط به آسمان و دیگری مربوط به کره آسمانی است. از میان 48 صورتِ فلکی مندرج در صورالکواکب، چهارده نگاره با پیکره انسان مرتبط است که از نظر ساختار در دو دسته انسانی (شامل یازده صورت) و موجودات پنداری انسان نما (شامل سه صورت) قرار می گیرد. با توجه به ویژگی های تصویرسازی کتاب مذکور، می توان نگاره های آن را به عنوان نمادی از نگارگری دوره های گوناگون مورد مطالعه قرار داد. پژوهش حاضر با هدف روشن نمودن میزان و نحوه تاثیرپذیری طرح و نقش پیکره های آسمانی در دو نسخه از صورالکواکب قرن نهم هجری از موقعیت سماوی اجرام و ستارگان انجام شده است. نگارندگان در پاسخ به این سوال که "نگارگران صورالکواکب در قرن نهم هجری با هدف رعایت ضوابط نجومی و موقعیت ستارگان، چه تغییراتی در پیکره نگاره های انسانی ایجاد کرده اند؟" به آن دسته از تفاوت های ترسیمی در پیکرنگاری و جامه آرایی پرداخته اند که منشا علمی-نجومی دارد. آن مواردی که نگارگران بر اساس ملاحظات نجومی(برای ثبت موقعیت دقیق ستارگان)، ناچار به اعمال تغییراتی در حالت متعارف پیکره ها بوده اند به طوری که جز با دلایل نجومی توجیه پذیر نیست. و یا به واسطه شکل پیکره آدمی، مجبور به جابه جایی های جزیی در موقعیت ستارگان شده اند. روش تحقیق در این پژوهش توصیفی-تحلیلی است و با استفاده از منابع کتابخانه ای به تجزیه وتحلیل کیفی چهارده نگاره انسانی و نیمه انسانی در دو نسخه صورالکواکب متعلق به قرن نهم هجری محفوظ در کتابخانه های ملی فرانسه و کنگره آمریکا پرداخته است. نگاره های مربوطه در مقایسه با اصول و قواعد پیکرنگاری رایج در قرن نهم هجری و نیز مطابقت با نقشه آسمان مورد واکاوی قرار گرفته اند. نتایج این پژوهش نشان می دهد که نگارگران صورالکواکب در قرن نهم هجری توانسته اند در زمینه رعایت وجه زیبایی در کنار حفظ ضوابط نجومی به نوعی از توازن دست پیدا کنند. این نوآوری با اعمال اندک تغییراتی در سنن رایج تصویرسازی صورالکواکب، ازجمله جابه جایی علائم و نشانه های ستارگان بر روی پیکره ها و تغییر در شکل لباس ها و ابزار جانبی آنها انجام شده است.
بیان انتقادی در نمونه هایی از آثار تایپوگرافی متحرک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۶ بهار ۱۴۰۰ شماره ۱
69 - 78
حوزههای تخصصی:
با پیشرفت تکنولوژی و ارتباط طراحی گرافیک با حوزه هایی هم چون سینما و اضافه شدن عنصر زمان، حرکت و عناصر مکمل همچون موسیقی به تایپوگرافی، ابزار بیانی مهمی به نام تایپوگرافی متحرک شکل گرفته است که با گسترش دیدگاه های انتقادی در حوزه ی علوم انسانی و هنر، به امکانی ویژه برای بیان انتقادی، تبدیل شده است. انتشار روزافزون تایپوگرافی های متحرک انتقادی، این پرسش را مطرح می کند که مهم ترین تدابیر بصری و راهکارهای القای معنی در تایپوگرافی متحرک کدام اند؟ پژوهش پیش رو، با مشاهده و مطالعه در منابع کتابخانه ای، دیجیتالی و غیره به شیوه ی توصیفی و تحلیلی انجام می پذیرد و با هدف دستیابی به مهم ترین راه کارهای بصری متحرک سازی برای بیان انتقادی، به مطالعه ی عناصر بصری تایپوگرافی متحرک می پردازد و با تحلیل چند نمونه، به جستجوی ظرفیت های دیداری در بیان انتقادی می پردازد. جامعه ی نمونه، آثاری است که با جستجوی هدفمند در وب سایت های بارگذاری ویدیو به دست آمده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که تایپوگرافی متحرک میان وجوه دیداری حروف و متون ادبی، موسیقی، سینما و موضوعات گوناگون ارتباطی معنادار برقرار می کند که به تأثیرگذاری بیشتر پیام می انجامد. نتایج تحلیل نمونه ها نشان می دهد که مهم ترین ویژگی های این آثار عبارت اند از: استفاده از حروف بیان گر، هماهنگی فرم حروف با محتوای پیام، عدم یکنواختی در اندازه، سبک و وزن حروف، خوانایی در زمان کوتاه و استفاده ی محدود از تصویر فیگوراتیو و رنگ.
بازتاب الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل در تصویرسازی مانگا وان پیس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مانگا وان پیس اثری شناخته شده و محبوب در جهان است، تعداد قسمت های این مانگا از هزار قسمت فراتر رفته و از آن، انیمه ای با همین نام توسط استودیو توئی انیمیشن ساخته شده است. باتوجه به افزایش محبوبیت مانگا در سراسر جهان، در این پژوهش مانگا وان پیس از قسمت 1 تا 1057 مطالعه شده و تم داستان قهرمانی بر اساس دیدگاه جوزف کمپبل، تحلیل شده است. هدف اصلی تحقیق شناخت بازتاب الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل در تصویرسازی مانگا وان پیس است. سؤال اصلی پژوهش این است که الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل چگونه در تصویرسازی مانگا وان پیس بازتاب یافته است. این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی صورت گرفته، روش گردآوری داده ها به صورت مطالعه اسناد و مطالعه کتابخانه ای است. نتایج نشان می دهد که الگوی سفر قهرمان جوزف کمپبل نه تنها در سیر داستان مانگا وان پیس، بلکه در تصویرسازی شخصیت هایش نیز بازتاب یافته است. این امر در طراحی کاراکترها، حالات چهره ی شخصیت قهرمان و فضاسازی ها مشخص است. شخصیت اصلی قهرمان این مانگا با نام مانکی دی لوفی احساسات و طراحی آناتومی مطابق با الگوی جوزف کمپبل را دارا است. قهرمان با پیش رفتن در سفر خود آرامش درونی، رهایی و پذیرش بیشتری در زندگی به دست آورده است. چهره نگران و ماتم زده ی او در دوران کودکی به چهره ای شاد و رها تبدیل شده است. لباس های کاراکتر لوفی ویژگی شخصیتی آزاد او را به خوبی نمایان می سازند. شخصیت های راهنما، پیر دانا، ایزدبانو و پدر بر اساس الگوی جوزف کمپبل تصویرسازی شده اند؛ این ویژگی ها در طراحی چهره، طراحی آناتومی و شخصیت بازتاب یافته اند.
خوانشی تازه بر بازنمایی و تفسیر هنری چهار هنرمند معاصر بر اثر مونالیزا (با تکیه بر مطالعه ی تطبیقی هرمنوتیک و دیکانستراکشن)
حوزههای تخصصی:
در دهه های اخیر پیدایش یک رویکرد جدید در مورد چگونگی نگرش و دوباره خوانی متون ادبی و هنری، مورد توجه قرار گرفته است. این منظر جدید که دیکانستراکشن1 (واسازی) نام دارد با نگاهی بن فکنانه، در تقابل با ساختارگرایی2 هرمنوتیک3 (تأویل) قرار می گیرد. هرچند که وجود تشابهاتی میان این دو منظر، ارتباط و اشتراکات پایه ایی را میان این دو گرایش تفسیری اثبات می کند تا آنجا که می توان مدعی زایش دیکانستراکشن (واسازی) از نهان هرمنوتیک (تأویل) شد لکن بسترهای متباینی که هرکدام از این دو نگرش در آن تجلّی یافته اند؛ و منظر آزادانه ی که دیکانستراکشن دارد به نظر می آید این نوع تفسیر اخیر مرحله ای فراتر از هرمنوتیک مدرن است. با اینحال این مقاله با رویکرد مطالعه تطبیقی دیکانستراکشن (واسازی) با هرمنوتیک (تأویل) از منظر ویتگنشتاین و گادامر سعی دارد بر عدم جدایی هرمنوتیک و دیکانستراکشن تأکید ورزد و در این راستا با تحلیل 4 نمونه از آثار اقتباسی هم منظر دیکانستراکشن و هم هرمنوتیک را برای این آثار قائل می شود. بر این اساس این نتیجه حاصل می شود که نمی توان قطعاً مدعی شد یک تفسیر، تفسیری دیکانستراکشنی است یا هرمنوتیکی بطوریکه هرچند در نظر می توان تمایزاتی میان این دو نوع یافت ولیکن در عمل به خاطر محدودیّت و قید و بندهای غیر قابل انکار تمایزی دیده نمی شود بطوریکه یک تفسیر دیکانستراکشنی در آزادانه ترین حالت تنها می تواند یک نوع هرمنوتیک مدرن باشد. این مقاله بر اساس روش تحقیق توصیفی - تحلیلی به انجام رسیده و در تحلیل اطلاعات از روش تطبیقی استفاده شده است.