فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۶۱ تا ۵۸۰ مورد از کل ۲٬۰۲۳ مورد.
رفتارشناسی اخلاقی نمودهای اجتماعی دین از منظر سعدی با تکیه بر گلستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مذهب، آمیزه ای از جنبه های درونی و بیرونی است. بخش درونی، مفاهیم مذهبی است و لایه های بیرونی، در آداب و مناسک، و نقش های اجتماعی نمود می یابد. از آن جا که نقش های/نمودهای اجتماعی دین، تأثیری ارزنده در گرایش جامعه به سمت مفاهیم مذهبی و آداب و مناسک دینی دارند، نوع کنش اخلاقی آنان باید متناسب با جایگاه اجتماعی شان باشد. این مسأله هم در منابع دینی و هم در پاره ای از متون ادبی که رویکردی اجتماعی و اخلاقی داشته اند مورد بررسی قرارگرفته است. سعدی در گلستان خویش، کنشگران دینی (دین یاران) را با سه رویکرد وظیفه گرایی، غایت گرایی و فضیلت گرایی اخلاقی، رفتارشناسی می نماید. از این سه به لحاظ بسامدی، اخلاق فضیلت کمتر مورد توجه سعدی است. نگارنده گان با تکیه بر گلستان، عمده ترین/مهمترین موانع وظیفه گرایی و غایت گرایی را نیز تحلیل نموده اند. عواملی چون منفعت طلبی و مصلحت اندیشی از جمله موانع فردی اخلاق گرایی است. همچنین نبود رفاه معیشتی از زمره موانع اجتماعی به شمارمی آید. روش تحقیق، اسنادی (کتابخانه ای) بوده است.
از یقین به تردید: بررسی تحول وجه نماییِ قهرمانِ رمان طوبی و معنای شب از دیدگاه نشانه شناسی اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این مقاله، بررسی روابط قدرت در رمان طوبی و معنای شب با تأکید بر مسئله جنسیت و بازنمایی جنسیت در این رمان است. یکی از ابزارهایی که زبانشناسی اجتماعی هلیدی برای بررسی متون و آشکار ساختن سازوکارهای ایدئولوژیک آن در اختیار می گذارد، بررسی ساختار وجه و وجه نمایی است. در این پژوهش، با تأکید بر نقش وجه-نمایی در تولید متون و بازتولید روابط قدرت و مناسبات جنسیتی، به بررسی وجه نمایی در رمان طوبی و معنای شب، با روش توصیفی- تحلیلی پرداختیم. در این رمان، چشم انداز تاریخی هفتاد ساله ای از زن ایرانی ارائه می شود؛ اما طوبی، شخصیتِ زنِ محوری، در این سیر تاریخیِ رو به جلو، نه تنها دستاوردی در رسیدن به اهدافش نمی یابد، بلکه سیری قهقرایی را می پیماید. طوبی در ابتدای رمان، زنی است که به ضرس قاطع و با کمال اطمینان سخن می گوید؛ اما در پایان رمان، فردی است که به هیچ چیز یقین ندارد و هیچ باوری در گفته هایش نیست. درواقع، سیر تحول وجه نماهای طوبی از قطعیت و بایدِ بیرونی به تردید و شایدِ درونی میل می کند. این استحاله درونی و سترونی روحی طوبی در پایان رمان، در ارتباط مستقیم با مناسبات و کارکردهای گفتمانی کلان ترِ اجتماعی در دوران قاجار و پهلوی اول قرار می گیرد؛ مناسبات اجتماعی ای که زنان را از اندیشیدن، گفتن و مشارکت اجتماعی در فضای بیرون بازمی دارد.
تحلیل جامعه شناختی اشعار جمال الدّین محمّد بن عبدالرّزّاق اصفهانی براساس نظریه عمل پی یر بوردیو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آگاهی یافتن از ابعاد مرگ در داستان ماتی و پدربزرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
داستان ماتی و پدربزرگ اثر روبرتو پیومینی، داستانی نمادین و کودکانه با درونمایه مرگ است. شخصیت اصلی داستان که با مرگ پدربزرگ روبه رو می شود، طی سفری آیینی، از اسرار مرگ آگاهی می یابد و این سفر منجر به رسیدن او به فردیّت و تقویت درون و تولد دوباره می شود. در این مقاله با توجه به رویکرد روان شناسی تحلیلی و با تکیه بر نقد کهن الگویی به تحلیل این سفر پرداخته شده است. نظام نمادین داستان، در فضایی عاطفی نمادها را چون کارمایه های روانی و پویا و موادی مؤثر و نزدیک به تخیل کودکانه به کار گرفته است. رمزگشایی نمادهای داستان نشان می دهد که ماتی الگوی قهرمان، پدربزرگ الگوی پیر خردمند، رودخانه، نماد زندگی و سمت چپ آن ناخودآگاهی و کشف راز مرگ دستاورد سفر است. سفر در یک روز کامل صورت می گیرد و این نیز نماد تمامیّت و یک چرخه کامل است.
نقد کهن الگویی منظومه بانوگشسب نامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از رویکردهای مهم نقد آثار ادبی، نقد کهن الگویی است که ریشه در نقد روان شناسی ژرفانگر دارد. این رویکرد که بر پایه اندیشه های کارل گوستاو یونگ شکل گرفته است، به بررسی انواع کهن الگوها در ضمیر ناخودآگاه بشر اختصاص دارد. به اعتقاد یونگ، علت تکرار مضمون های اسطوره ای را باید در نوعی تجربه همگانی جست وجو کرد که در همه نسل ها تکرار شده است. منظومه بانوگشسب نامه سرشار از کهن الگوهای مختلف است. بانوگشسب الگوی صورت مادر مثالی است که برای رسیدن به فردیّت، مراحل و موانع بسیاری را پشت سر می گذارد. وی به نبرد با سایه های درون خود در قالب نخچیر کردن و مبارزه با خواستگاران انیرانی می پردازد تا به خودیابی و یکپارچگی شخصیّت دست یابد. هدف نگارندگان این پژوهش تحلیل شخصیّت بانوگشسب براساس آرای یونگ و بررسی کهن الگوهایی چون فرآیند فردیّت یافتن، سایه و ماندالا در آن است.
فاصله گذاری روایی در منظومه های نظامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فاصله گذاری نمایشی به شکل مدوّن، نخستین بار توسط برتولت برشت نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر آلمانی مطرح شد اما ریشة این عنوان به تقسیم بندی های افلاطون و ارسطو در باب تراژدی و حماسه باز می گردد. ارسطو تراژدی را نمایشی و حماسه را روایی می دانست. از آنجایی که برشت معتقد بود توهم عینیت در نمایش مخاطب را از نگاه مستقل به آن بازداشته و قدرت قضاوت را از او سلب می کند، با نگاه به نظریة ارسطو در باب حماسه و مطالعة داستان های شرقی نوعی نمایش مبتنی بر روایت و فاصله گذاری پدید آورد. در ادبیات کلاسیک فارسی نمایشنامه نویسی وجود نداشت و منظومه های حماسی و غناییِ نمایشی در قالبی روایی سروده می شد و این در تضاد با نظریة ارسطو در باب غیرروایی بودن داستان های تراژیک است؛ در نتیجه آثار غناییِ نمایشی فارسی نیز مانند آثار حماسی برخوردار از فاصله گذاری هایی است که بیشتر از آنکه دلایلی برشتی داشته باشند، ریشه در سنّت اندیشه ای جهان شرق دارند. در این پژوهش بعد از تشریح فاصله گذاری در حماسة ارسطویی و تئاتر برشتی، فاصله گذاری های منظومه های نظامی به عنوان برجسته ترین آثار غناییِ نمایشی فارسی مورد تدقیق قرار می گیرند تا از سویی، به استدراک جهان معنایی داستان فارسی پرداخته و از دیگر سو، روایت فاصله گذارانة این آثار را به عنوان یک نقصان در دوری آنها از عینیت و انسجام نمایشی مورد واکاوی قرار دهیم.
ریخت شناسی تطبیقی قصّه های ماه پیشانی، یه شین و سیندرلا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش های تطبیقی در حوزة ادبیّات عامیانه و ادبیّات کودک می تواند با تبیین مشابهت های فکری و فرهنگی مردم جهان، زمینه ساز رشد اندیشه های بلند انسانی گردد. در پژوهش حاضر، نویسنده با بهره گیری از نظریّة ریخت شناسی «پراپ» به تبیین و تحلیل ساختاری قصّه های «ماه پیشانی» از ایران، «یه شین» از چین و «سیندرلا» در غرب می پردازد. از آنجا که قصّه های بررسی شده در این پژوهش از خانوادة قصّه های پریان هستند، با الگوی ریخت شناسی پراپ که برآمده از تحلیل قصّه های پریان روسی است، همخوانی زیادی داشته اند. نویسنده پس از تطبیق مشابهت های ساختاری این سه قصّه، به یک ساختار مادر دست پیدا می کند که برآمده از خویشکاری های همسان هر سه قصّه است و طرح داستانی هر سه قصّه بر پایة آن است. برای تعیین نسبت دیرینگی این داستان ها در مقایسه با یکدیگر، نویسنده ناگزیر دست به یک تحلیل فراساختاری زده و یک کهن الگوی بسیار شناخته شده در قصّة ماه پیشانی را، پس از بررسی به عصر پارینه سنگی (عصر شکار) رسانیده است. نویسنده سرانجام نتیجه می گیرد که روند دگرگونی های ساختاری این سه قصّه، نزولی بوده است؛ یعنی قصّة ماه پیشانی، روایت کهن تر این قصّه ها بوده و در گذار زمان، از تنوّع شخصیت ها و شمارگان خویشکاری های آن کاسته شده، تا جایی که نمودگار ریخت شناسی قصّة سیندرلا، همان نمود گار مادر برآمده از قصّه های تطبیق داده شده در این پژوهش است.
فرجام گریزی در داستان و فراداستان بر اساس نظریة توماشفسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از نگارش مقالة حاضر بررسی سه داستان فرجام گریز معاصر ایرانی بر اساس نظریة توماشفسکی، نظریه پرداز و نویسندة روس، در سکانس های روایی است. موضوع اصلی این مقاله پرداختن به دگرگونی در پایان بندی داستان های «حضور» و «پلکان» از ابوتراب خسروی و «مرا بفرستید به تونل» اثر بیژن نجدی است. تبیین میزان توانمندی و موفقیت داستان پردازان معاصر ایرانی و تطبیق داستان ِ آن ها بر اساس نظریه های گوناگون ضرورت این بررسی را ایجاب کرده است. شایان ذکر است که این پژوهش به روش تحلیل اسنادی و تحلیل محتوا، طرح مکانیسم دگرگونی روایی، در سه داستان کوتاه نام برده انجام گرفته است. بررسی داستان ها نشان می دهد که در این آثار هر دو نویسنده با این شیوة نگارش نه تنها در پی پیرنگ کاملی نیستند، بلکه با ساختاری چندلایه و استعاری سعی دارند نشان دهند که از یک داستان نمی توان به یک معنا و پیام واحد بی چون وچرا دست یافت و برای رسیدن از موقعیت ابتدایی به موقعیت پایانیْ فقط گذشت زمان کافی نیست ، بلکه برای ساخت داستان دستِ کم، وجود یک اقدام برای دگرگونی داده های اولیه در طول فرایند داستان الزامی است.
شخصیّت رستم بر اساس داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه و نظریّة «خودشکوفایی» آبراهام مزلو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
همواره روشنفکران و متفکّران مکاتب مختلف به قصد ترسیم سیمای انسان کامل، مؤلّفه هایی را ارائه کرده اند. آبراهام مزلو از پایه گذاران روانشناسی انسان گرا، برای انسان کامل مورد نظر خود ک ه از آن به فرد خ ودش کوفا تعبیر می کند، ویژگی هایی را عرض ه می کند که طبق دیدگاه وی، در م ورد بیشتر افراد موفّق مصداق دارد. رس تم یکی از موفّق ترین و ک امیاب ترین شخصیّت های شاهنامه است و عناصر اصلی ویژة افراد خودشکوفای مزلو دراندیشه ها، رفتار و گفتار وی قابل بازیابی است. این مقاله، در آغاز «آبراهام مزلو»، نظریّة خودشکوفایی و عناصر آن را معرّفی می کند و آنگاهدر قسمت اصلی مقاله، به توصیف و تحلیل شخصیّت رستم (با تکیه بر داستان رستم و اسفندیار) مطابق با الگوهای معرّفی شده می پردازد. در واقع، این پژوهش رستم را به عنوان الگوی ایرانی برای نظریّة مزلو معرفی می کند که به نمونه هایی از داستان رستم و اسفندیار مستند شده است. به نظر می رسد که فردوسی در طرح این داستان که در واقع، آخرین حضور جدّی رستم در صحنه است، خواسته تا برتری جسمی، روحی، شخصیّتی و معنوی رستم را به نمایش بگذارد.
تحلیل کهن الگویی داستان زال و رودابه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بررسی و تحلیل آثار ادبی بر بنیاد دیدگاه های جدید باعث فهم جنبه های ناشناخته اثر ادبی می شود. داستان زال و رودابه، که در آن با مهارتی خاص لطافت عاشقانه با صلابت حماسه درهم آمیخته، ترکیبی نوآیین و شگفت به وجود آمده، تاکنون از چشم انداز نقد روانکاوانه مورد تحلیل واقع نشده است. بررسی روانکاوانه ی این داستان بر اساس دیدگاه یونگ و تحلیل کهن الگوهای آن، می تواند دریچه های تازه ای از معانی نهفته در شاهنامه را بر روی مخاطبان بگشاید. در این جستار ابتدا مبانی نظری دیدگاه یونگ و کهن الگوهای مورد نظر او باختصار معرفی شده اند. آنگاه کهن الگوهای آنیما و آنیموس، نقاب، سایه، پیر فرزانه و در نهایت فرایند فردیت در داستان زال و رودابه جُسته، به روش کتابخانه ای مورد تحلیل واقع شده اند.
نتایج تحقیق نشان می دهد که زال، برای آن که بتواند پدر جهان پهلوان شاهنامه، رستم، باشد، به نوعی خرد ملکوتی دست می یابد از سنگینی زمین و ماده رها می شود تا به خودیابی(فردانیت) برسد. با رسیدن او به این مرحله، زمینه برای آمیزشی روحانی فراهم می شود و نتیجه ی این پیوند، جهان پهلوان شاهنامه است.
حافظ و خود دیگر: بررسی زبان شناختی چندصدایی در تخلص غزل های حافظ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به بررسی گفتمانی ابیات تخلص در غزل های حافظ پرداخته شده است؛ چنان که با نگاه گفتمان شناختی باختینی به ابیات تخلص حافظ روشن شد که هرچند در همة آن ها حافظ خود را خطاب قرار می دهد و بیت آخر را به عنوان امضای اشعارش به گونه ای نتیجه گیرانه می سراید، اما در این خطاب قرار دادن خود، یک گویندة واحد وجود ندارد؛ به عبارت روشن تر، این «خود» که در واقع طرف مکالمة حافظ است، هر بار موضعی متفاوت و نقطه نظری «دیگر» دارد. در این میان، این خطاب کنندة حافظ گاه با حافظ هم موضع و موافق می شود، او را می ستاید، از او دفاع می کند و گاه در مقابل او می ایستد، او را سرزنش می کند، با او به مخالفت برمی خیزد و حتی علیه او می شورد. با این تعبیر به نظر می رسد که نه فقط این تنها «صدا»ی حافظ نیست که می سراید، بلکه «صدا» های دیگر با نقطه نظر های گوناگون حافظ را «صدا می زنند» و به این ترتیب در لایه ای دیگر از متن با خواننده تعامل دیالوگی برقرار می کنند. آنچه این ابیات را از بیت های دیگر یک غزل متمایز می کند، این است که در ابیات تخلصی، حافظ به وضوح می گوید که «من باید دیگرِ خود شوم، من دیگرِ خود هستم».
در این مقاله کوشش شده ویژگی های گفتمان چندصدایی به صورت انگاره هایی عملیاتی پیشنهاد شود و به این ترتیب سه الگوی ساختاری چند آوایی و و سه الگوی محتوایی چندآوایی ( نقطه نظرهای گوینده و امکانات مفصل تر آن ها) در بیت های تخلصی حافظ به دست داده شود.
بررسی ساختار روایی داستان حضرت موسی (ع) در سوره اعراف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در رویکردهای نوین به زبان مهمترین هدف مطالعات زبانی، توصیف ارتباط از راه رخدادهای زبانی در سطوح مختلف از جمله متن است. زبان قرآن، از رویکردهای مختلف زبانی و در برخی سطوح مورد مطالعه قرار گرفته است، هرچند در سازمان متن قرآن در چارچوب نظریات جدید زبانشناسی، مورد بررسی قرار نگرفته است. این تحقیق مطالعه موردی سازمان متن روایی ""حضرت موسی""، در سوره اعراف، بر اساس الگوی حل مسأله مایکل هوئی (2001) است. سه مسأله اصلی، یعنی ظلم و کفر فرعون، رسیدن حضرت موسی (ع) به یقین قلبی و نافرمانی و بت پرستی قوم بنی اسرائیل از ارکان این داستان هستند. در روایت مذکور، پاسخ های متعددی برای حل مسأله نخست از سوی خداوند و حضرت موسی (ع) ارائه می شود که در برخی موارد، ارزیابی آنها مثبت اما نتیجه آن منفی است. طرح نهایی برای رسیدن به راه حل این مسأله، پس از طی چرخه ای نسبتاً طولانی، طرح کشتن فرعون و پیروانش است که با موفقیت انجام می شود. مسأله دوم، بدون طی کردن چرخه طولانی و تنها با دو پاسخ حل می شود، اما در پاسخ به مسأله سوم طرح ها یا پاسخ های ناموفق ارائه می شود که ارزیابی از آن منفی و نتیجه آن در برخی موارد مثبت و در برخی موارد منفی است در این مسأله داستان حاوی مسائل تبعی دیگری است که بعضاً حل نشده یا به عنوان پیامد منفی اعمال شخصیت های داستان باقی می ماند. می توان گفت هرچند الگوی حل مسأله هوئی ساختار داستان را خوب پیش بینی می کند اما در برخی داستانها مثل روایات دینی، مسأله به طور قاطع حل نمی شود.
دراسه بنیویه لمسرحیه ""شهرزاد"" لتوفیق حکیم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
إنَّ المنهج البنیوی أقرب المناهج إلی النص الأدبی؛ لأنَّ النص هو المصدر، ولا وجود للمصدر إلا من خلال النص، و لأنَّ اللغه هی التی تشکل النص و تحدد وجوده و کینونته، و بالتالی، فاللسانیات هی المنهجیه الوحیده الصالحه لدراسه اللغه فی کل تمظهراتها الوصفیه. للتوصل إلی بنیه الأثر الأدبی ینبغی تخلیص النص من الموضوع و المعانی و الأفکار و البعدین الذاتی والموضوعی، لیبدأ بعد ذلک تحلیل النص فی دراسه المستویات البنیویه. نحن نرید فی هذه المقاله من خلال المنهج الوصفی – التحلیلی أن ندرس البنیویه فی مسرحیه شهرزاد و بما أنَّ ضیق مساحه البحث لایتیح لنا الإلمام بکافه جوانب الدراسات البنیویه علینا أن نختار منها ما وجدنا أنه رکیزه أساسیه فی تحدید مظاهر البنیویه فی شهرزاد وهذه المحاور هی: الفواعل التی تمثل الشخوص فی النص، ویوازیها فی الخط نفسه المفعول به وهو الهدف أو المغزی من النص، وفی المحور العمودی هناک المساندون والمعارضون و فی الوسط هناک محور الأحداث ( الحبکه الدرامیه ) للمسرحیه. شخصیات مسرحیه شهرزاد ما هی إلا رموز لنوازع الإنسان وملکاته؛ فالعبد عبد أسود حقیقی ذو مزاج شهوانی، و الوزیر شخصیه عاطفیه عفیفه و الملک شخصیه زهدت فی کل الحیاه ی الرمزی لیصبحوا رمزاً لسعی الإنسان الحثیث نحو المجهول. و یری توفیق الحکیم أن حکمه الإنسان فی عصورنا الدنیا ولکن تلک العلاقه الخفیه التی تربط بینهم فی إنجذابهم نحو شهرزاد هی التی ترفعهم عن المستوی الواقعی إلی المستوی الدلالالحدیثه لیست هی التی توجه مصیره بل الذی یوجه مصیره هو قدرته ذلک العفریت المنطلق مِن قَمقَم الحکمه هو العله المباشره لأزمه الإنسانیه فی العصر الحدیث.
جریان دینی در رمان فارسی پس از انقلاب اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در ادبیات داستانی معاصر، پس از انقلاب و تحت تأثیر آن، جریانی در داستان نویسی پدید آمد که تلاش کرد ثبت ارزش های دینی و مذهبی به مثابة فضیلت های انسانی را در دستور کار خود قرار دهد. هدف این پژوهش، کاوش در فراز و فرودها و دگرگونی های این جریان، ضمن در نظر گرفتن تنوع و تکثر در میان آثار و نویسندگان متعلق به آن بوده است. در این پژوهش، پانزده اثر داستانی از سه دورة زمانی شامل دوران انقلاب اسلامی، دورة سازندگی و دورة اصلاحات، به صورت هدفمند و برای ارائة تصویری همه جانبه از کوشش های نویسندگان ایرانی برای خلق رمان های دینی انتخاب و تحلیل شده است. در بررسی این رمان ها، برای تحلیل متن آثار و نیز تبیین نسبت آنها با بافت تاریخی، اجتماعی و سیاسی شان از روش های تحلیل گفتمان با تأکید بر مؤلفه های روایی استفاده شده است. در نگاهی کلی به این سه دهه می توان در خلق آثار متعلق به جریان دینی، روندهایی کلی و متناسب با گفتمان های غالب سیاسی و اجتماعی مشاهده کرد. در دهة شصت، نویسندگان نوقلمی به جرگة داستان نویسان پیوستند که قاطبه آنها را جوانان پرشور انقلابی تشکیل می دادند. انقلاب، جنگ و ارزش های حاکم بر آنها، اصلی ترین مضامین آثار این نویسندگان جوان را تشکیل می دهد و در غالب آثار آنها، بینش دینی متأثر از گفتمان سیاسی حاکم است. در دورة دوم، رمان های دینی انواع بیشتری از موضوع ها و مخاطبان را هدف می گیرد و می کوشد بینش خود را در قالب های متنوع تر و جدیدتری عرضه نماید. رمان های دورة سوم، دربردارندة توجه جدی نویسندگان به شکل قالب هنری برای انعکاس درونمایه منطبق با رویکرد و جهان نگری نویسندگان است.
ارتباط بینامتنی دیوان حافظ و آثار روزبهان بقلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ژولیا کریستوا بینامتنیت را گذر از نظام نشانه به نظام های دیگر می داند. از این زاویه متن نه هم چون ذخیره ای از معانی ثابت، بلکه در مکان تعامل پیچیده ای بین متن های گوناگون قرار می گیرد. نظریة بینامتنیت با ژرار ژنت وارد حوزة ساختارگرایی شد. ژنت بر خلاف کریستوا با در نظر گرفتن خاستگاه به دنبال تعین و تثبیت معنا در متون بود. بر این اساس متن معنای خود را از طریق رابطه اش با دیگر متون آشکار می کند. آثار روزبهان از متونی است که با اتکا به آن می توان معنای برخی از دال های سیال در دیوان حافظ را تثبیت کرد. این پژوهش با مرکزیت عشق و معشوق به تعامل بین حافظ و روزبهان پرداخته است. بررسی تصاویر و کنش هایی که از معشوق ارائه می شود در نوسان بین تنزیه و تشبیه بنیان های اساطیری مشترکی را نشان می دهد. از سویی افعال معشوق و برخوردش با عاشق از دو الگو در عشق (حلاج و شیخ صنعان)، که هر دو مورد توجه حافظ و روزبهان بوده اند، تبعیت می کند.
ساختار روایت خسرو و شیرین نظامی (برپایه نظریه معناشناسانه گریماس)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نشانه- معناشناسی گریماس، در پی شناخت مراحل تولید تا دریافت معنا، ژرف ساخت روایت در قالب فرایندها و الگوهای گفتمانی متنوع مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. از آن جا که بررسی و شناخت سازوکارهای تولید معنا در روایت منظومه های غنایی امری ضروری به نظر می رسد؛ بر همین اساس، در مقاله ی حاضر، با روش توصیفی-تحلیلی، به بررسی و تجزیه و تحلیل ویژگی های نشانه معناشناسی و راهکارهای تولید معنا در روایت «خسرو و شیرین» نظامی، بر پایه ی نظریه ی معناشناسانه ی گریماس پرداخته ایم. هدف از این مقاله روشن ساختن این مسئله است که تا چه اندازه نظریه ی گریماس که به باور او جهان شمول و قابل انعطاف با سایر متون است، با ساختار منظومه های غنایی هم خوانی دارد و دیگر این که چگونه نیروی حسی عاطفی با تأثیر بر عامل معنایی، باعث تولید معنا می شود؟ پس از تجزیه و تحلیل مشخص شد که در این روایت، معنا در قالب شوش و کنش هر دو تحقق می پذیرد و در مسیر تولید معنا، از نظم حاکم در بعضی از الگوهای مطرح شده ی گریماس پیروی نمی کند و در این مسیر، با چالش هایی مواجه است که عامل زمان در کنار برش زمانی و عامل انتظار، نقش تعیین کننده ای در تحقق و تولید معانی به چالش کشیده شده ی روایت ایفا می کنند.
بررسی ساختار روایت در حکایت های بهارستان جامی براساس بوطیقای ساختارگرای تزوتان تودوروف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بهارستان جامی در میان آثاری که به تقلید از گلستان سعدی نوشته شده، مقامی شامخ دارد. وجود نمود های کلامی برجسته در روایت های جامی، این ظرفیت را ایجاد کرده که بتوان حکایت های آن را با آرای ساختار گرایانی چون تزوتان تودوروف در حوزه روایت بررسی کرد تا معلوم شود که آیا حکایت های بهارستان ساختار روایی مناسبی دارند؟ و چه میزان از حکایت های آن با آرای تودوروف مطابقت دارد؟
تودوروف برای روایت ها سه نمود قایل است: نمود معنایی، نمود کلامی و نمود نحوی. بیشتر حکایت های بهارستان، به سبب وجود پی رفت سُست و ساختاری ضعیف، به گونه ای است که تطبیق و بررسی سایر تئوری های تحلیل متن ادبی در آنها، زیاد چشمگیر و قابل ملاحظه نیست. در حالی که در حیطه نمود کلامی، خصوصاً چهار مولّفه: وجه، زمان، دید و لحن، به شکل معناداری با نظریّه تودوروف در حیطه روایت قابل تفسیر است.