فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۵۶۱ تا ۱٬۵۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
با این فرض که الهیات عملی درباره کنش های فردی و جمعی انسان ها به روشی الهیاتی می اندیشد، می توان در بستر آن به یکی از صورت های مدرن و الهیاتی فرهنگ مدرن یعنی الهیات هواخواهی پرداخت. ریشه های تاریخی الهیات هواخواهی را باید به پیش از دوران مدرن بازگرداند. امروز در فرهنگ غرب ریشه های هواخواهی مدرن را به رفتار حواریون مسیح (ع) بازمی گردانند. همچنین می توان صورت های خاص تری از آن را در سده های نخستین تمدن اسلامی میان فرق عرفانی پیدا کرد. در این مقاله، با استفاده از رویکرد نظری پل تیلیش در خصوص الهیات فرهنگ، به تبیین رفتارهای مناسکی هواخواهان مدرن می پردازیم. یکی از تفاوت های مشهود هواخواهی مدرن و رسانه ای با هواخواهی در فرهنگ سنتی ارتباط هواخواه با سلبریتی به میانجی متن رسانه ای است. اما در الگوی سنتی، حضور فیزیکی اصل اساسی شکل گیری ارتباط میان هواخواه و مراد بود. به این منظور در این مقاله با استفاده از رفتارهای هواخواهانِ ایرانی یکی از گروه های موسیقی پاپ کره ای به تبیین برخی از ویژگی های الهیات هواخواهی در ساحت فرهنگ مدرن می پردازیم. همچنین اشاره می کنیم که تمایزات هواخواهی مدرن با هواخواهی سنتی چیست. به خصوص در فرهنگ ایرانی-اسلامی اساساً ما شاهد هواخواهی های مطلوبی هستیم که مبنای آن الهیات توحیدی است، اما اکنون شاهد هواخواهی با جنس الهیات سکولار هستیم. در این مقاله به این سؤال اصلی پاسخ خواهیم داد که کنش هواخواهی از چه جهت باید با رویکرد الهیات عملی و الهیات فرهنگ به عنوان یک رفتار قدسی در زندگی روزمره بررسی شود.
نسبت فلسفه اخلاق کانت با زوال اندیشه سیاسی در فلسفه او(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اندیشه سیاسی کانت هم در گسست از اندیشه اخلاقی او و هم در تداومِ رو به زوال آن شکل می گیرد. کانت پیش تر در ساحت اخلاق برای تحقق خودآیینی در طبیعت بیرونی و درونی و همچنین در نهادها با این پیش فرض که انسان شرور است و جهان فنومن یا تجربه نیز فاقد عقلانیت است، به مشکل برمی خورد. برای فرار از این مشکل یا به آینده ای نامعلوم یا به خدا پناه می برد و از لحاظ نظری هرگز برای ایجاد نسبت و سنخیت میان عالم نومن و فنومن یا به عبارت دیگر سوبژکتیو و ابژکتیو نظریه ای ندارد. در چنین حالتی، فرد با درون آزاد خود، بیرون از طبیعت می ایستد و تجربه یا ابژه به شکل امری تهدیدزا برایش نمایان می شود. کانت تمامی این مشکلات را با خود به دنیای فهم خویش از سیاست می آورد و چون پیش تر انقطاعی میان دو ساحت سوژه و ابژه ایجاد کرده است در اندیشه سیاسی نیز چون نمی تواند از ظرفیت فهم جدید خویش از آزادی انسان یاری بگیرد و از طریق آن به نظریه اراده عمومی و تجسم آن در خارج دست یابد به جای آن به دنبال ایجاد حکومت قانون و تضمین آن از طریق اجبار دولت برای دست یابی به شهروندی خوب برای جامعه می کوشد. بنابراین، اندیشه سیاسی خویش را با جدایی از آزادی خودآیین به اندیشه ای فایده گرایانه سقوط می دهد.
سه مرتبه حرکت بر مبنای سه سیر فلسفی ملاصدرا: حرکت طبیعی، حرکت جوهری، تجدد امثال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
119 - 153
حوزههای تخصصی:
مورد پذیرش اهل تحقیق است که ملاصدرا سه سیر فلسفی اصالت ماهیت، اصالت وجود وحدت تشکیکی و اصالت وجود وحدت شخصی را تجربه کرده است؛ روشن است که بحث حرکت نیز به عنوان بحثی مهم و اصلی در حکمت صدرا، به تبع این سه سیر دچار تحول شده باشد؛ در این موضوع، قول به «حرکت طبیعی» متناسب سیر اول، قول به «حرکت جوهری»، متناسب سیر دوم و قول به «تجدد امثال» متناسب با سیر سوم فلسفی ملاصدراست؛ که هر کدام لازمه های خود را به همراه دارند و موجب تحول مباحث تابع می شوند. ما در این مقاله ضمن پرداختن به مباحث یاد شده، به طور ضمنی بر طولی بودن رابطه حرکت طبیعی، حرکت جوهری و تجدد امثال و تبعیت آنها از سیر طولی حکمت صدرایی تاکید کرده ایم.
تحقق معانیِ متعدد به واقع واحد؛ بررسی تفاسیر مختلف و دفاع از تفسیر برگزیده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از شگفتی های ذهن، انتزاع مفاهیم متعدد از اموری است که فاقد ترکیب خارجی اند. ذهن از امر بسیط، مفاهیمِ وجود، تشخص، ماهیت و ... را انتزاع می کند. به نظر می رسد که بهترین تبیین برای کیفیت این انتزاع، پذیرش و ارائه تفسیری صحیح از تحقق معانی متعدد به واقع واحد است. حقیقت آن است که عدم پذیرش یا ارائه ندادن تفسیری صحیح از این اصل، معرفت شناسی و هستی شناسی ما را مختل می کند. بر طبق این اصل، اساسا در خارج حیثیتی متحقق نیست و در عین حال، می توانیم واقع را مجمع معانی و حیثیات گوناگون بدانیم. ذهن خودبنیادانه مفاهیم را از خارج نمی گیرد، بلکه واقع بسیط، چون حقیقتا مجمع معانی متعدد است، به ذهن اجازه می دهد که آن مفاهیم را از او انتزاع کند. این واقع بسیط همان معنای وجود نیست، معنای وجود صرفا یکی از معانی ای است که در این واقع واحد موجود است، واقع صرفا از سنخ وجود یا تشخص یا ماهیت و... نیست، هیچ یک از این امور منشأ انتزاع دیگری نیست، بلکه واقع، به وصف بساطت خارجی، حقیقتا مجمع معانی این امور و منشأ انتزاع مفاهیم آنهاست، اما فرق معنای وجود با سایر معانی در این است که معنای وجود، تحقق حقیقی بالذات دارد، ولی سایر معانی، از تحقق حقیقی به تبعِ وجود برخوردارند.
جدال بر سر ریاضیات: مناظره هستی شناختی میان بدیو و هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هستی شناسی برای هایدگر با ایراد نقد بر تاریخ متافیزیک ِپس از افلاطون آغاز و با ذکر تمایز هستی شناختی، خطرات علم مدرن و تفکر ریاضیاتی در شکل گیری نیست انگاری انسان مدرن تبیین می شود و در نهایت با تفوق نگاه شاعرانه بر ریاضیات در انکشاف جهان برای دازاین ادامه می یابد. هستی برای هایدگر آن غنای محض است که خود را به انحاء مختلف بر دازاین می نمایاند و تفکر ریاضیاتی نه راهبر به وجود که عامل اصلی غفلت از آن ونیز غفلتِ از این غفلت، در سراسر تاریخ متافیزیک است. در مقابل آلن بدیو در اساسی ترین دعوی فلسفی اش ریاضیات را هستی شناسی دانسته و از نسخه ای تفریقی پرده برمی دارد که مدعی است منتقدی سرسخت برای نگاه ریاضی ستیز و در عوض، شاعرانه هایدگر است. در این مقاله سعی برآن است تا ضمن ارائه نقدهای بدیو به رویکرد هایدگر در قبال ریاضیات، به ذکر دلایل او برای تفوق نگاه ریاضیاتی بر آنچه هستی شناسی شاعرانه نام نهاده است، بپردازیم و درنهایت نشان دهیم بدیو فارغ از اینکه تا چه اندازه در ایراد انتقادات خود به هایدگر محقّ است یا خیر، لیکن به جهت تحقق اهداف مدنظر خود در هستی شناسی ناچار از طرح و ارائه آنها است.
واکاوی عینی گرایی در هرمنوتیک روشگرا با تکیه بر دید گاه هیرش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۳
113 - 135
حوزههای تخصصی:
هرمنوتیک به معنای «تفسیر کردن» و «تاویل کردن» است ودانش آن در تاریخ پرفراز ونشیب خود با اختلافات و تعارضات فراوانی مواجه بوده ، آراء نظریه پردازان در چیستی شناسی هرمنوتیک و قلمرو آن تفاوت گسترده ای داشته است. یکی از پرمناقشه ترین مباحث در هرمنوتیک که باعث ایجاد یک چرخش بنیادی در مباحث هرمنوتیکی شده دیدگاه هستی شناسانه ای بود که نسبت به «فهم» به وجود آمد. قائلان به این دیدگاه- هایدگر وگادامر- راه وصول به حقیقت را، همچون دوره های قبل از خود، از طریق، ارائه روش نمی دانستند و هرمنوتیک فلسفی قائل به ذهنی گرایی در فهم بود. پیش از آن، هرمنوتیستهایی مانند شلایرماخر ودیلتای در پی یافتن روشی برای فهم بودند و فهم صحیح را رسیدن به نظر مولف وعینی می دانستند، هرچند دیدگاه هستی شناسی به فهم گفتمان غالب هرمنوتیک درقرن بیستم گردید، اما منتقدانی را نیز درپی داشت. امیلیو بتی و اریک هیرش با نگاهی انتقادی و روشی نسبت به فهم، از اصل عینیت گرایی در فهم متون دفاع می کردند. این رویکرد روش شناسی را، هرمنوتیک روشگرا و رویکرد هستی شناسی به هرمنوتیک را هرمنوتیک فلسفی می دانند. پرسش اصلی این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی و مبتنی بر داده های کتابخانه ای است، آن است که عینی گرایی در هرمنوتیک روشگرا-به ویژه هیرش-چگونه تبیین می شود ودارای چه شاخصه ها ومولفه هایی است؟و هدف از آن رهایی از نسبی گرایی معرفتی است.
عینیت «امر متعالی» بر پایه دو مؤلفه «نیاز درونی» و «تجربه بیرونی» در اندیشه نورمن گیسلر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مورد مناقشه در بحث تجربه دینی پرسش از واقعی بودن «امر متعالی» است. امر متعالی از مهم ترین ویژگی های اثباتی تجربه دینی است که ساخت گرایان آن را زاده درون ذهن و یا در زمره ضمیر ناخودآگاه بشری می پندارند. نورمن ال. گیسلر، به عنوان یک ذات گرا، حکم به واقعی بودن متعلَّق تجربه دینی می کند. او در کتاب فلسفه دین ، در اثبات و احراز واقعی بودن امر متعالی، استدلالی را مطرح کرده است که به تعبیر خودش بر اساس «روش تجربتی» شکل گرفته است، روشی که آن را بر پایه ترکیب دو مؤلفه «نیاز درونی» و «تجربه بیرونی» پایه ریزی کرده است. در این مقاله، به تبیین و تحلیل استدلال گیسلر پرداخته می شود، و همچنین مبانی عقلی و تجربتی او ارائه خواهد شد. این مبانی بدین قرارند: روش تجربتی، اصل فراگیری، لزوم تحقیق پذیری وجود امر متعالی، رجحان باورپذیری تجربی بر امکان منطقی فریب، تجربه برآورده شدن نیازهای واقعی انسان، باورپذیر نبودن انکار واقعیت امر متعالی، عمومیت و واقعیت تجربه دینی، بداهت نیاز به امر متعالی (احساس حدوث و وابستگی)، امکان برآوردن نیاز به امر متعالی و احتیاج وجودی به «امر متعالی». سپس با ارزیابی پیشفرض های استدلال (طبیعت مشترک انسان، تشابه نیاز جسمانی و روانی، مشکل تعالی در ملحدین، ابتناء بر استقراء، از عام به خاص رسیدن و نسبی شدن رویکرد به دین) نهایتاً به این نتیجه می رسیم که چنین باوری نزد او موجه است، زیرا این باور از نیازی درونی سرچشمه گرفته است. به علاوه این باور برای شخص تجربه کننده باوری «صادق» نیز هست، چرا که عینیت امر متعالی در بیرون از ذهن احراز شده است.
مروری بر اصول و مقوّمات نظریه ی «برنامه ی قوی» دیوید بلور و برخی منتقدان وی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیوید بلور از سردمداران اصلی مکتب ادینبورا با طرح ریزی اصول چهارگانه ای به تنقیح نظریه ی برنامه ی قوی پرداخت. این اصول چهارگانه شامل اصل علیّت، اصل تقارن، اصل بی طرفی و اصل بازتابی است. بنا بر اصل علیّت، جامعه شناسی می بایست روندی علّی طی کند زیرا تنها در این صورت، منجر به ایجاد باور و یا موقعیتی از معرفت میشود و هم چنین انواع علل جدای از امور اجتماعی در ایجاد باورها وجود خواهند داشت. بنابر اصل تقارن و بی طرفی جامعه شناسی نسبت به دوگانگی ها بی طرف بوده و می بایست انواع یکسانی از علل را مورد تبیین قرار دهد. و نکته ی قابل توجه در اصل بازتابی این است که الگوهای تبیین جامعه شناسی معرفت باید برای خود جامعه شناسی قابل اجرا باشد. دو اصل مهم در برنامه ی قوی، اصل تقارن و بعد اصل علیّت است که بستر بحث و بررسی را در میان مدافعان و منتقدان برنامه ی قوی گسترده است.
معانی تمثیلی «یی» در یی جینگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۱
211 - 237
حوزههای تخصصی:
کتاب مشهور یی جینگ، مهمترین متن حکمی چین باستان، قرن هاست که مورد مطالعه جدّی حکمای سنّتی چین در گذشته و پژوهشگران چینی و غربی در دوره جدید بوده است. در مطالعات لغت شناسی، مباحث بسیاری پیرامون لفظ یی 易 شکل گرفته است. امّا با آنکه یی جینگ (دفترِ مقدّسِ یی) جلوه گاهِ متافیزیکِ تمثیلی در نزد چینیان باستان به شمار می رود، پژوهشگران به بررسی معانی این لفظ از نظرگاه تمثیلی یا نپرداخته اند یا اشاره وار و سهل گیرانه از کنار آن گذشته اند. دریافتن معانیِ لفظ یی مفتاحی است که گنج خانه یی جینگ بدون آن گشودنی نخواهد بود. این نوشتار ابعاد مختلفِ نویسه یی را بررسی می کند و از نظرگاهی تمثیلی مبتنی بر روشِ سنّتیِ لفظ-تمثیل-معنی (یِن شیانگ یی) به کشفِ معانی تمثیلیِ نخستین این نویسه چینی می پردازد و درباره نسبت معانی مشتق با جهات تمثیلی آن بحث می کند.
بررسی و نقد نظریه دولت در اندیشه سیاسی کانت و فیشته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به لحاظ مبانی استراتژیک، نظریه دولت در فلسفه سیاسی کانت و فیشته دارای اشتراکات زیادی با یکدیگر هستند. نگارنده معتقد است که ایرادات نظریات سیاسی آن ها نیز تا حدود زیادی با یکدیگر هماهنگ است. هر دو فیلسوف مورد ذکر نظریه دولت خود را در فراقِ مبانی آزادی استعلایی، متافیزیکی یا اخلاقی و نظریات حقوقی خویش می نویسند. چرا که دولت براساس فلسفه سیاسی آن ها برخلاف حوزه های دیگر اندیشه شان در حوزه تجربه و عینیت اندیشیده و نوشته شده اند. در چنین شرایطی هر دو فیلسوف مبانی انتزاعی خود را در محک میدان جاذبه ی عینیت یا تجربه قرار می دهند، حال مسئله این است که آیا می توانند میان نظر و عمل اتحاد را برقرار سازند و اندیشه سیاسی ای در طراز معرفت شناسی و اخلاق خویش به نگارش دربیاورند؟ به عبارتی دیگر آیا می توانند آزادی استعلایی یا اخلاقی و حقوقی را در ساحت عینیت خارجی یا دولت که قرار است فلسفه سیاسی در آنجا شکل بگیرد، برقرار سازند؟ به نظر می رسد هر دو فیلسوف در ساحت اقتدار خارجی، نه تنها نمی توانند از نظریه خود آیینی و آزادی انسان استفاده چندانی ببرند بلکه به دلیل نوع انسان شناسی خاصشان به زور برای تشکیل و دوام دولت پناه می برند.
سیر تطور تراانسان گرایی در تاریخ علم و فلسفه از سده هفدهم تا بیستم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۴)
213-236
حوزههای تخصصی:
در سایه پرداختن به نظریات اصلی و شناخته شده در تاریخ، همواره بخشی از اندیشه های متفکران بزرگ مغفول مانده یا کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. گذر زمان و بروز مسائل نوین، ابعاد تازه ای از این دست اندیشه ها را آشکار می سازد. تراانسان به عنوان یک جنبش علمی-فناورانه از جمله این مسائل است. صاحب نظران این جنبش مدعی اند تراانسان گرایی دارای ریشه های عمیق تاریخی-فلسفی است، و بیش از هر چیز وجوه تاریخی تراانسانی را در دوران مدرنیسم و فلسفه جدید می جویند. در این مقاله در صددیم سیر تطور تراانسان گرایی در تاریخ علم و فلسفه از سده هفدهم تا بیستم را مورد بررسی قرار دهیم. نتایج پژوهش نشان می دهد که در تاریخ اندیشمندان متعددی بوده اند که اعتقاد راسخ به ارتقاء انسان از طریق فناوری داشته اند و آن را با اندیشه های علمی- فلسفی خویش در آمیخته اند. آنها باور داشتند که بسیاری از جنبه های طبیعت انسان، زیست شناسی، و فرهنگ را می توان با استفاده از فناوری و نبوغ انسانی تغییر داد؛ تقویت شان کرد، و یا در نهایت بر آنان چیره شد. گرچه تراز علم و فناوری در آن زمان به گونه ای نبود که اجازه دهد طیف وسیعی از بلندپروازی های تراانسانی خود را به بوته آزمایش بگذارند؛ اما طرح این بلندپروازی ها، سیری تاریخی-فلسفی را ایجاد نمود که امروزه تراانسان گرایان در وجاهت بخشی به اندیشه های خود از آن بهره می برند.
جایگاه برهان در منطق بر اساس ابتناء آن بر علیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جایگاه برهان در منطق بر اساس ابتناء آن بر علیت چکیده تعریف برهان یعنی "قیاس مؤتلف یقینی" بیانگر این امر مهم است که راز رفعت و عظمت این صناعت در دانش منطق را باید از سویی در رابطه غرض آن با غرض تدوین منطق و از سوی دیگر در راز صدق وصول به غرض صناعت برهان در صورت رعایت قوانین مندرج در آن جستجو کرد. در این نوشتار با روش تحلیلی-استدلالی این نتیجه به دست می آید که اولاً دانش "منطق" با غرض تجمیع قواعد عاصم ذهن از خطا در تفکر تدوین شد و صناعت "برهان" با غرض تجمیع قواعد روش کسب علم ممتنع الخطأ در این دانش جای گرفت، و ثانیاً از آنجا که کسب "یقین" در گرو دو اصل "تفکر بر مدار واقع" و "استعمال عنصر ضرورت در تفکر" است و قانون علیت تنها قانون تأمین کننده این دو اصل است، بلندمرتبگی "برهان" به ابتناء آن بر قانون "علیت" باز می گردد.
نظریه تناسب ساموئل کلارک درباره ارزش اخلاقی و مقایسه اجمالی آن با نظریه تناسب وجودی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ساموئل کلارک تبیینی کاملاً عقل گرایانه از اخلاق دارد و برای تبیین دیدگاهش از مفهوم تناسب بسیار بهره می برد؛ ازاین رو، نظریه اخلاقی او به عنوان نظریه تناسب شناخته می شود. کلارک ارزش ها و الزامات اخلاقی را مبتنی بر روابط تناسبی می داند و معتقد است که عقل می تواند به صورت بدیهی بخش بزرگی از این روابط را درک کند و بخش دیگر نیز از طریق استدلال عقلی یا وحی قابل وصول هستند. منتقدین ابهام ها و نقص های متعددی را در نظریه تناسب کلارکی مشاهده کرده اند. در این مقاله به بررسی نظریه تناسب کلارکی با توجه به انتقادات مطرح شده پرداخته می شود و سپس در مقایسه ای اجمالی با نظریه تناسب وجودی نشان داده می شود که نظریه تناسب وجودی فاقد چنین ابهام ها و نقص هایی است.
بررسی انتقادی تقسیم عوالم و موجودات به جسمانی و مجرد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۳
125 - 139
حوزههای تخصصی:
تقسیم عوالم هستی و موجودات به مجرد و مادی از تقسیمات موردقبول فلاسفه اسلامی است؛ درحالی که اشکال های فلسفی مهمی بر آن وارد است؛ به گونه ای که این اشکالات به ابداع نظریه ای نوین منجر می شود. این پژوهش مبتنی بر روش جمع آوری اطلاعات، تحلیل آن و مقارنه آرا است. برای نگاه انتقادی به تقسیم عوالم به مادی و مجرد نیاز است در ابتدا براهین اثبات مجردات ازطریق خصوصیات موجودات جسمانی بررسی شود. پس از آن، نقش شیخ اشراق در تقسیم بندی عوالم و کشف عالم مثال تنقیح شود تا در پی آن ارکان اساسی نقد تقسیم بندی عوالم به مادی و مجرد بررسی شود. نگاه انتقادی به تقسیم عوالم به مادی و مجرد موجب می شود نزاع مهمی که میان حکما و متکلمان درباب جسمانیت یا تجرد ملائکه مطرح شده، برطرف شود. نگارندگان بر این عقیده هستند که باید برای حل فلسفی نزاع حکما و متکلمان، تقسیم موجودات و عوالم به مادی و مجرد را کنار گذاشت و درصدد تبیین صحیح جسمانیت و تجرد موجودات و عوالم بود.
نقد تکیه جزئی گرایی اخلاقی بر دلیل های اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
429 - 444
حوزههای تخصصی:
جزئی گرایی اخلاقی، گرایشی است در فلسفه اخلاق معاصر که بر اساس مبانی فرااخلاقی، با محوریت اصل ها در اخلاق و در نظریه های اصل مند اخلاق مخالفت می ورزد و آن را مخل فکر و تشخیص اخلاقی می داند. چالش جزئی گرا در مقابل اصل مندی در اخلاق مهم است و به همین دلیل جا دارد که نقص های جزئی گرایی شناسایی شود تا مقدمه رفع آن ها شود. مقاله حاضر به آن دسته از نقص های جزئی گرایی اخلاقی می پردازد که منشأشان تکیه جزئی گرایان بر دلیل هاست. دلیل در بحث های هستی شناختی اخلاق، یک جنبه موقعیت است که لَهِ و یا علیهِ، عمل است. اولاً تکیه جزئی گرا بر دلیل های اخلاقی برای اثبات جزئی گرایی اخلاقی سودمند نیست، زیرا قابل جمع بودن کل گرایی با عام گرایی و قابل جمع بودن اتم گرایی با جزئی گرایی، نشان می دهد نزاع درباره نقش ها و ماهیت اصل های اخلاقی (نزاع جزئی گرایی عام گرایی)، با استفاده از بحث اتم گرایی و کل گرایی در نظریه دلیل ها قابل حل نیست. ثانیاً این تکیه، برای جزئی گرایی نه تنها سودمند نیست بلکه زیانمند است به این معنی که خلل هایی در آن ایجاد می کند. زیرا (الف) تصور اخلاق صرفاً در چارچوب دلیل های اخلاقی، در بهترین حالت تصوری ناقص از الزام اخلاقی و بنابراین از اخلاق به بار می آورد؛ و (ب) تصور محدود از اصل های اخلاقی در چارچوب دلیل های عام، مانع شمول جزئی گرایی بر همه نظریه های اصل محور اخلاق، یا دست کم مهمترین نظریه ها، می شود. امر مطلق به عنوان یک نمونه بسیار مهم نشان می دهد قلمرو اصل های اخلاقی گسترده تر از قلمرو دلیل های اخلاقی است.
ارزیابی نقدهای اچمندی به تحلیل تارسکی از مفهوم پیامد منطقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
505 - 532
حوزههای تخصصی:
بنابر تحلیل نظریه-مدلی تارسکی از مفهوم پیامد منطقی، جمله X نتیجه منطقی مجموعه جملات Γ است اگر و تنها اگر هر مدلی برای Γ مدلی نیز برای X باشد. اچمندی اما تحلیل تارسکی را نادرست دانسته و نقدهایی علیه آن مطرح می نماید. بر اساس این نقدها، تحلیل تارسکی 1) دچار خلطی مفهومی است و بر اساس خلط میان نشانه اعتبار استدلال و علت آن ارائه شده است؛ 2) ضروری بودن پیامد منطقی را به خوبی توضیح نمی دهد؛ 3) به مشکل افراط در ارزیابی اعتبار استدلال ها منجر می شود؛ 4) به مشکل تفریط در ارزیابی اعتبار استدلال ها منجر می شود. در مقاله حاضر با ارزیابی این نقدها و بررسی کارآیی برخی از پاسخ هایی که در دفاع از تحلیل تارسکی ارائه شده، تلاش می کنیم تا نشان دهیم که از میان نقدهای اچمندی، تنها مشکل تفریط در ارزیابی اعتبار استدلال ها پذیرفتنی نیست. بر اساس درک متعارف ما از مفهوم پیامد منطقی، اگر استدلالی معتبر باشد، صدق نگهدار بوده و به فرض صدق مقدماتش، نتیجه ای صادق خواهد داشت. اما نکته اخیر چیزی متفاوت از این است که پیامد منطقی را به صِرف صدق نگه دار بودن تحویل ببریم. وجود همین نقص باعث می شود که تحلیل تارسکی، تحلیلی قابل قبول از مفهوم پیامد منطقی نباشد.
نسبی گرایی فرهنگی در اشارات ویتگنشتاین در باب آیین های فرهنگی و دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بر اساس تفسیر شایع، ویتگنشتاین در «اشاراتی در باب شاخه زرین فریزر» رویکردی بیانگرایانه به آیین های دینی و رفتارهای فرهنگی دارد، و دیدگاه فریزر را با همین رویکرد مورد انتقاد قرار می دهد. مویال شاروک، بر مبنای همین تفسیر، ویتگنشتاین را حامی روایتی از نسبی گرایی فرهنگی می داند. اما نسبی گرایی فرهنگی در معرض اعتراض هایی از منظر طبیعی گرایی و نظریه تکامل است. در این مقاله تفسیر کِلَک از ویتگنشتاین را مرور خواهیم کرد که نگاه ویتگنشتاین به اعمال آیینی را سازگار با طبیعی گرایی و نگرش تکاملی به سیر تحول حیات اجتماعی و فرهنگی بشر می داند. سپس روایت هکل را از نسبی گرایی فرهنگی در تأملات ویتگنشتاین در باب آیین های دینی و اعمال فرهنگی مورد بررسی قرار می دهیم و نشان می دهیم که چگونه هکل در عین دفاع از وجود نسبی گرایی فرهنگی در تأملات ویتگنشتاین، انتقادهای بعضی از حامیان طبیعی گرایی و نظریه تکامل را به نسبی گرایی فرهنگی ویتگنشتاین وارد نمی داند. نهایتاً از این موضع دفاع می کنیم که اولاً ویتگنشتاین مدافع نسبی گرایی فرهنگیِ معرفت شناختی نیست، در ثانی از نگاه ویتگنشتاین آیین های فرهنگی و دینی بدیلی برای علم نیستند، بلکه در تمامی فرهنگ ها -از جمله فرهنگ مدرن- در کنار علم حضور دارند، ثالثاً ویتگنشتاین از نسبی گرایی معناشناختی در باب آیین های فرهنگی حمایت می کند، و رابعاً دفاع ویتگنشتاین از جایگاه آیین ها در حیات اجتماعی بشر تعارضی با طبیعی گرایی در مطالعه در باب انسان، زبان و فرهنگ ندارد و می توان از منظر طبیعی گرایانه از موضع ویتگنشتاین در باب آیین ها دفاع کرد.
تقریری از شیوه تسری مباحث معرفت شناختی به آموزه های عملی فقه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
میزان اقبال به آموزه های عملی هر آئینی ارتباط مستقیمی با منطق استنباط در آن شریعت دارد. در همین راستا کارآمدی فقه، به عنوان شاخص ترین شاخه علوم اسلامی، در گرو پاسخگویی به نیازمندی ها و مقتضیات زمان خود است. مباحث نظری زیادی در خصوص شیوه صحیح استنباط یا استدلال -همچون توجیه باور یا چگونگی فهم متون- در مجامع علمی معاصر در حال طرح است. طبیعی است که فقه شیعی برای حفظ پویاییِ لازم باید در منطق استنباط و کشف احکام الهی این ملاحظات را مد نظر قرار داده، یا در صورت ردِّ آن، نسخه ای وزین را در مقابلش ارائه دهد. طبق یافته های این پژوهش، از طریق توصیف و تحلیل محتوا ارتباط میان سنت معرفتی معاصر با استنباط های فقهی در اسلام به راحتی قابل اثبات نیست. مهم ترین معضل تفاوت این دو ساحت با یکدیگر است. قبل از تسری و ملاحظه آرا در حوزه معرفت شناسی (ساحت نظر) با مباحث فقهی (ساحت عمل)، باید چگونگی ارتباط این دو حوزه با یکدیگر تبیین شود. طبیعی است که در صورت اثبات این ارتباط، امکان ارائه انواع ایده های معرفت شناختی در منطق استنباط آموزه های عملی دینی فراهم می شود. به نظر می رسد بتوان علم فلسفه اخلاق را به عنوان حلقه واسط این دو ساحت با یکدیگر دانست. ما در این مقاله به دنبال اثبات چگونگی ارتباط مفهوم حجّت اصولی با مفهوم استحقاق پاداش یا مجازات در فلسفه اخلاق و در مرحله بعد تبیین نحوه ارتباط پاداش و مجازات با توجیه در معرفت شناسی هستیم. در صورت اثبات این مدعا زمینه بهره برداری از مباحث نظری ای همچون ساختار توجیه باورها و یا عقلانیت باور در فقه و همخوانی هر چه بیشتر منطق استنباط در شریعت اسلامی با اسلوب علمی روز فراهم می شود.
انسانی کردن تکنولوژی پزشکی: وجه آشکار شده در پاندمی کووید 19(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۴)
261-277
حوزههای تخصصی:
ویروس کرونا با سرعت زیادی در حال گسترش در جهان است و انسان با تمام توان خود تلاش دارد در برابر این ویروس از خود محافظت کند. آدمی مانند سالیان گذشته تکنولوژی را راه حلی برای برون رفت از این شرایط در نظر گرفته و دست به دامان آن شده است. روش های غربالگری، پیشگیری و درمان مختلفی با استفاده از تکنولوژی گسترش یافته است. استفاده از تب سنج های دیجیتال، ماسک های متنوع، لباس های کامل پیشگیری مانند گان و لباس اورال(Overall) و دستگاه های ونتیلاتور از جمله استفاده های مختلف از تکنولوژی در این راستاست. انسان زدایی تکنولوژی ویژگی ای است که از گذشته نیز مطالب متعددی در باب آن نگارش شده و مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله تلاش شده است با استفاده از دریچه نگاه فلاسفه ای همچون لاتور، فینبرگ و هایدگر به مقوله انسانی کردن تکنولوژی پزشکی بپردازیم و اینکه آیا می توان برای ارتقاء رابطه پزشک و بیمار در این شرایط، تکنولوژی های انسانی ساز را جایگزین تکنولوژی های انسان زدا کنیم یا خیر.
فرایند تکامل در لامارکیسم و داروینیسم؛ شباهت ها و تفاوت ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
577 - 593
حوزههای تخصصی:
بنا بر عقیده رایج، یکی از محورهای اصلی نظریه تکامل لامارک، وراثت ویژگی های اکتسابی است و شواهد نقضی علیه آن وجود دارد که موجب ابطال آن است. مقاله حاضر توضیح می دهد که برخلاف تصور رایج، وراثت ویژگی های اکتسابی فقط مختص لامارک نیست، بلکه یکی از شباهت های نظری لامارک و داروین است و به نظر می رسد که شواهد نقض ارائه شده قابل رفع است. این مطالعه نشان می دهد که تفاوت های مهم دیدگاهِ این دو بنیان گذارِ نظریه تکامل در دعاویِ آن ها در خصوص سرعت تکامل و اتخاذ رویکرد فردی یا جمعیتی به تکامل و هدف مندی یا تصادفی بودن آن است. تحلیل حاضر با تکیه بر این شباهت ها و تفاوت ها توضیح می دهد که نه تنها شبه علمی بودن نظریه های تکاملی لامارکی پذیرفتنی نیست، بلکه حفظ چارچوب تبیینی لامارکی برای فهم دقیق تر فرایند تکامل ضروری است و به نوعی می تواند تکمیل کننده روایت داروینی و نئوداروینی از تکامل باشد و بهره گیری از این دو سیستم نظری به عنوان مکمل، قدرت تبیینی نظریه های تکاملی را بالاتر خواهد برد.