مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
علم خدا
حوزه های تخصصی:
علم خدا یکی از مباحث کلیدی در فلسفه اسلامی محسوب می شود و آرای متنوعی را فلاسفه و اهل نظر در این خصوص مطرح کرده اند. یکی از این آرای کثیر، نظر شیخ اشراق در این زمینه است. او از یک سو واجب تعالی را عین نور و ظهور بی نهایت معرفی می کند و علم را همان ظهور می داند و از سوی دیگر حقیقت واجب تعالی را «صرف الوجود» و «کل الوجود» و «غنی مطلق» و «بی نهایت» و «معطی همه اشیا و واجد حقایق آنها» می داند. بنابراین می توان گفت که او نیز مطابق نظام فلسفی خویش به علم مطلق و پیشین واجب تعالی معتقد بوده و بر مبنای مکتب فلسفی خویش به اثبات آن نیز همت گماشته است. پس اشکالی تحت عنوان نفی علم پیشین و تفصیلی خداوند به اشیا، متوجه او و نظام فلسفی اش نمی شود.
مضاف بر آن، شیخ اشراق علم خدا را به وجودهای عینی همه اشیا اعم از مجردات و مادیات علم حضوری مبتنی بر قهر و تسلط اشراقی می داند و هیچ موجود و ذره ای را از این علم و بصر خداوند، پنهان و مستور نمی داند. بنابراین همه موجودات ممکن پس از ایجاد نیز مشمول علم حضوری و بصر فراگیر حق تعالی هستند.
تشریح نظر شیخ اشراق در ساحتهای فوق و گزارش اشکالات متاخرین بر نظر او و نقد آن اشکالات بر پایه نظام فلسفی حکمه الاشراق، وظیفه ای است که این مقاله عهده دار انجامش است.
علم اجمالى در عین کشف تفصیلى (تحلیل و نقد سه نظریه در مسئله علم خدا به اشیا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کیفیت علم خداوند به اشیا (پیش و پس از ایجاد)، همواره، یکى از مسائل مهمّ فلسفه اسلامى بوده که دو نظریه ابن سینا و ملّاصدرا درباره آن از اهمیت بیشترى برخوردار است. ابن سینا با توجه به نظام فلسفى خود، علم بارى تعالى را از طریق صور ارتسامى طرح ریزى مىکند؛ ولى ملّاصدرا با استفاده از قاعده «بسیط الحقیقه»، و بنابر مبانى بدیع حکمت متعالیه (به ویژه اصالت وجود)، نظریه «علم اجمالى در عین کشف تفصیلى» را مطرح مى سازد.
نگارش مقاله حاضر، نخست با هدف تبیین و تحلیل معناشناختى نظریه ملّاصدرا انجام مى گیرد. سپس، به بررسى مبانى و اصولى خواهیم پرداخت که ملّاصدرا را به نظریه خاص خود رهنمون ساخته است. در نهایت، بررسى خواهیم کرد که: آیا سخن ملّاصدرا آخرین نظریه در این مسئله است یا اینکه مى توان با نقد و تحلیل آن به نظریه دیگرى رسید؟ به همین مناسبت، نظریه علّامه طباطبائى را مطرح کرده و مقایسه اى اجمالى بین آن و نظریه ملّاصدرا ارائه داده ایم.
بداء در دیدگاه آیت الله نمازى شاهرودى
حوزه های تخصصی:
بداء به معناى آغاز و ظهور رأى امرى است که اصل همه ادیان الهى است و بر آن اساس خداوند را به قدرت، سلطنت، اختیار، صاحب امر بودن، و مالکیّت تام توصیف کردند.
احادیثى در باب عظمت و اهمیّت بداء ذکر شده است. بداى خداوند در این است که او در کارهاى خویش آزاد است و هیچ اضطرار و لزومى براى خداوند نیست، مشیّت و رأى و امر او حادث است و تحت سلطنت و اقتدار اوست. ابقاى موجودات و افناى آنها نیز براى خداوند هیچ لزوم و اضطرارى ندارد و او مى تواند امرى را مشیّت کند، آن را از بین ببرد و امر دیگرى جاى آن قرار دهد و این ناشى از حریّت و سلطنت خداست.
بر اساس احادیث، بداء مسبوق به علم است. علّامه نمازى شاهرودى معتقد است بداء در علم مکنون خدا راه ندارد و در علم محمول غیرحتمى خداست.
اثبات بداء براى خدا، ردّ دیدگاه علوم بشرى است که نظام موجود را بر اساس نظام علّى و معلولى، نظام تامّ و اتمّ مى دانند که در آن هیچ تغییر و تبدیلى امکان ندارد.
تغایر علم خدا با مشیّت و اراده او
حوزه های تخصصی:
علم خدا از صفات ذات خداست و در قرآن و روایات اهل بیت : بر معرفت علم خداوند تأکید شده است.
مشیّت و اراده خداوند از صفات فعل خداوند، و غیر از علم و قدرت اوست. فلاسفه اراده خداوند را همان علم او به نظام احسن تعریف کرده و علم خدا را علّت صدور مخلوقات از ذات بارى تعالى مى دانند.
علّامه نمازى شاهرودى در کتاب مستدرک سفینة البحار ذیل مادّه عَلِمَ، به بررسى علم خداوند به عنوان صفت ذاتى، ازلى و ابدى بودن، با استناد به آیات و روایات پرداخته، و معتقد است خلقت بر اساس علم الهى است و به مشیّت و اراده اوست وتحقّق و عدم تحقّق معلومات،تأثیرى در علم خداوند ندارند و علم خداوند از معلوم بى نیاز است و تغییر و تبدیل و یا تعیین یک نظام تامّ امکانى در مخلوقات موجب تغیّر در علم خدا نمى شود.
مشیّت، فعل خدا و حادث است و مخلوقات به مشیّت او محقّق مى شوند. مشیّت و اراده به لحاظ معنا تقریباً مترادف و به معنى طلب کردن و خواستن است. فلاسفه معتقد به ذاتى بودن اراده خداوند هستند.
علم قبل از ایجاد خداوند به اشیاء؛ برتری دیدگاه علم بلا معلوم بر نظریة علم اجمالی در عین کشف تفصیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ملاصدرا، علم را در شمار صفات حقیقی ذات الاضافه دانسته و بر اساس اصل سنخیت، با شناخت صفت علم در انسان و رفع نواقص آن، همان معنا را در جهت کمال به خداوند نسبت داده است. یعنی همان گونه که در انسان، علم صفتی اضافی و نیازمند معلوم است، در خداوند نیز بر همین شاکله است؛ اما بدون جهات نقص. پس از پذیرش این مطلب، با توجّه به قواعدی چون «اتّحاد عاقل و معقول» و «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء»، صدرا دیدگاه خود دربارة علم الاهی را در نظریة «علم اجمالی در عین کشف تفصیلی» ارائه کرد. این نظریه با اشکالاتی مواجه است، از جمله: اضافی بودن علم؛ عدم تبیین علم خداوند به معدومات، ممتنعات و نحوة تعلق علم الاهی به جزئیات قبل از ایجاد تفصیلی اشیاء؛ قبول اتحاد عالم و معلوم در خداوند بر اساس علم حضوری؛ کل الأشیاء بودن حقّ تعالی؛ و ذومراتب دانستن ذات الاهی به دو مرتبة اجمال و تفصیل. در مقابل، روایات اسلامی، به منظور شناخت و تبیین علم الاهی، تقریر بدیعی از نظریة «علم بلا معلوم» را مطرح کرده اند. جهات رجحان این نظریه، در قید «بلا معلوم» نهفته است که اضافی بودن صفت علم را نفی می کند. نتیجة مهمی که در این نظر بدست می آید، عدم تقیید و تحدید علم الاهی به معلوم می باشد، که کاشفیّت اتمّ این علم را در پی دارد.
بازاندیشی در حقیقت اعجاز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله اعجاز ارتباط نزدیکی با اثبات نبوت انبیا دارد و نیز از بحث های کلامی مهم در زمینه علوم قرآن است. در طول تاریخ نیز علما و اندیشمندان بسیاری درباره آن قلم فرسایی کرده اند و وجوه اعجازی مختلفی برای قرآن برشمرده اند؛ از جمله: اعجاز بیانی، اخبار غیبی، و اعجاز علمی. در تعریف اعجاز همه اتفاق نظر دارند که مفهوم عجز و ناتوانی در آن نهفته است. اما نکته ای که در این میان مغفول مانده، عامل عجز است که اگر به درستی تبیین شود، وجه اصلی اعجاز قرآن نیز مشخص می شود. در این نوشتار ابتدا عناصر و ویژگی های ناتوان کنندهٔ مشترک در بین قرآن و دیگر معجزات پیامبران را تحلیل می کنیم و سپس تعریف اعجاز و اهداف معجزات را بازنگری می کنیم و تقسیم بندی جدیدی از انواع اعجاز به دست می دهیم. بدین منظور در بخش ابتدایی اقوال علمای سلف و دیدگاه های آنها را بیان می کنیم و در بخش دوم، علاوه بر نقد دیدگاه آنها به اثبات ادعای خود، با توجه به آیات قرآن و استدلال های منطقی می پردازیم. به نظر می رسد تنها وجه اعجاز قرآن این است که قرآن علم خدا است و علم خدا با علم بشر تفاوت اساسی دارد و اگر برخی از علما وجه اعجاز قرآن را فصاحت و بلاغت و اخبار غیبی و اعجاز علمی گرفته اند اینها در عرض وجه اصلی قرار دارد. زیرا متکلم قرآن حکیم علی الاطلاق است و طبیعی است که قرآن این ویژگی های ظاهری و ثانوی را داشته باشد.
مفهوم «لوح محفوظ» براساس واکاوی مفاهیم نمادین در روایات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لوح محفوظ مفهومی بنیادین است و از آنجا که تنها یک بار در قرآن کریم به کار رفته، میان قرآن پژوهان در چیستی مفهوم آن اختلاف نظر وجود دارد. روایات متعددی را در منابع فریقین می توان یافت که ویژگی هایی محسوس برای آن برشمرده اند. از جمله: مروارید سفید، زبرجد سبز و یاقوت سرخ. فارغ از صحت و سقم این روایات و بررسی صحت صدور آنها، وجود این روایات نشان از اهمیت شناخت لوح محفوظ برای مسلمانان از صدر اسلام دارد. پژوهش حاضر با روش توصیفی– تحلیلی به دنبال مفهوم شناسی لوح محفوظ، از طریق بررسی روایاتِ یاد شده است. نتیجه آنکه لوح محفوظ حقیقتی معنوی، الهی و دست نیافتنی است و از آنجا که در برخی از این روایات اندازه آن (طول مابین آسمان و زمین و عرض مابین مغرب و مشرق) و محلش (سمت راست عرش و پیشانی اسرافیل)مشخص شده است، می توان برداشت مسلمانان از آن را بر علم خداوند انطباق داد و زبان تمامی این روایات را تمثیلی دانست. یعنی در این تشبیه (علم خداوند) مشبه و (جواهرات باارزش و کمیاب و دست نیافتنی) مشبه به اند و مفهوم شناسی نمادین ویژگی های محسوس، وجه شبه را روشن می سازد. در این تشبیه(تمثیل) از پیشینه ذهنی که در مورد قصرهای بهشت، قصرهای افسانه ای شاهان ایران، الواح موسی (ع) و لوح زمرّد وجود داشته، استفاده شده است. اکثر اخبار بیانگر درک بزرگان صحابه و تابعان از علم خداوند است که در آنها برای تقریب به ذهن مخاطبان از تمثیل استفاده شده است.
رابطة حکمت و علم الهی از منظر کلام اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
صفات خداوند در مباحث اعتقادی از جایگاه ویژه و اهمیت خاصی برخوردار است. یکی از مسائلی که در این زمینه مطرح است، ارتباط بین صفات الهی است. انواع متفاوتی از رابطة بین صفات الهی می تواند مطمح نظر قرار گیرد. گاهی این ارتباط به این صورت است که با استفاده از یک صفت، بر وجود صفتی دیگر استدلال می شود. متکلمان بر این باورند که بین صفت «حکمت» و «علم» الهی چنین رابطه ای وجود دارد و از صفت «حکمت» برای اثبات صفت «علم» در خداوند بهره می گیرند. در این نوشتار، ضمن آشنایی با استدلال متکلمان و پاسخ آنها به اشکلات واردشده بر استدلال، میزان موفقیت آنها در نشان دادن چنین رابطه ای بین حکمت و علم الهی بررسی می شود. بدین منظور، از روش اسنادی و شیوة تحلیلی استفاده شده است. به نظر می رسد متکلمان در کلام سنتی نمی توانند با موفقیت کامل، چنین رابطه ای را نشان دهند و استدلال آنها برای نشان اثبات علم الهی از طریق حکمت موفق نیست.
تبیین علم بلامعلوم خداوند در سایه کشف انسان از استحاله اجتماع نقیضین براساس نظر میرزا مهدی اصفهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
استحاله اجتماع نقیضین یکی از پایه ای ترین بدیهیات اولیه به شمار می رود. میرزا مهدی اصفهانی با نگاهی متفاوت به بداهت این قضیه، به تبیین علم بلامعلوم در دایره علم انسان پرداخته و معتقد است می توان از علمی سخن گفت که معلوم آن هیچ نوع تحققی در هیچ موطنی ندارد. او با تکیه بر این علم و آیه قرار دادن آن، علم خدای متعال پیش و پس از خلقت را علمی تفصیلی و بدون معیت معلومات می داند. در نتیجه، ذات پروردگار را از هر گونه تقرر معلومات به هر نحوه ممکن اعم از اجمالی و تفصیلی، تنزیه می کند. بر این اساس می توان گفت نظریه علم بلامعلوم میرزا مهدی اصفهانی در صورتی که چالش های پیش روی خود را به درستی حل نماید، رقیبی برای نظریه ثابتات ازلی معتزله، اعیان ثابته عارفان و نیز نظریه علم اجمالی در عین کشف تفصیلی ملاصدرا است.
بررسی و نقد سیدجلال الدین آشتیانی به ایرادهای غزالی در باب علم خدا به جزئیات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های هستی شناختی سال هشتم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱۵
205 - 227
حوزه های تخصصی:
مسئله علم خدا به امورجزئی، یکی از سه مسئله ای است که ابو حامد غزالی به زعم اینکه فلاسفه آن را انکار می کنند، در صدد تکفیرآنها بر آمده است. این مسئله به نحوعام - با صرف نظر از اینکه خدارا عالم به امور کلی ویا امور جزئی بدانیم- نزد متکلمان وحکمای اسلامی از اهمیت بسزائی بر خوردار است به طوری که بنا به گفته آشتیانی موضوعات مهمی از جمله: معاد، نبوّت وولایت متکی و مبتنی بر این مسئله اند. بنابراین ورود به این مسئله، فوق العاده به لحاظ دینی دارای اهمیت است و هر اندازه در باره آن بحث وتحقیق شود باز هم جای پژوهش های تازه باقی است که پژوهشگران عرصه فلسفه وکلام در باره آن گفتگو کنند. در این مقاله، تلاش شده است تا دید گاه غزالی در مسئله علم خدا به جزئیات وادعای وی مبنی بر اینکه حکما، علم خدا به جزئیات را انکار کرده اند مورد بررسی وتحقیق قرار گیرد. روش نویسندگان روش تحلیلی وتوصیفی است، و هدفشان از نوشتن این مقاله، تبیین نقد های سید جلال الدین آشتیانی نسبت به اشکال ها ودلائل غزالی است و در برخی از مواردی که آشتیانی متعرض نقد نشده است، با بهره گیری از نظرات حکمای اسلامی به ویژه ابن سینا به پاسخ ایراد های غزالی نسبت به فلاسفه پرداخته ایم. نویسندگان در بررسی های خود به این نتیجه رسیده اند که بر خلاف زعم غزالی، حکمای اسلامی به هیچ وجه منکر علم خدا به امور جزئی نیستند، بلکه آنها نیز همانند متکلمان، معتقدند خدا هم عالم به امور کلی است ونیز عالم به جزئیات است. با این تفاوت که می گویند علم خدا به جزئیات از طریق علل آنها تعلق می گیرد، یعنی علم خدا به جزئیات به نحوکلی و ثابت است و نه به طریق جزئی محسوس که متغیر است.
مطالعه تطبیقی احادیث باب بداء در اصول کافی با قرآن کریم
منبع:
پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه سال اول پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲
177 - 204
حوزه های تخصصی:
یکی از عالی ترین مفاهیم قرآنی که از سوی معصومان نیز مورد تأیید قرار گرفته، مسئله «بداء» است. اگرچه «بداء» به معنای امکان تغییر مقدرات غیر حتمی خداوند بر اساس افعال اختیاری انسان و پاره ای حوادث و وقایع و شرایط ویژه، در میان عموم علمای متأخر شیعه پذیرفته شده؛ امّا این مسئله در میان عالمان متقدم، از نظر مفهوم و ماهیّت آن، با اختلاف هایی همراه بوده است. کلینی از جمله کسانی است که نظر او با نظر مشهور فعلی عالمان شیعه، کاملاً هماهنگ می باشد. در این نوشتار، مستندات قرآنی باب بداء از کتاب کافی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در ضمن آن، به تبیین درست این مسئله و به ویژه عدم تنافی این مسئله با علم علی الاطلاق خداوند، بر اساس روایات موجود در این کتاب، راستی آزمایی خواهد شد. کلینی؛ «بداء» را به معنای مشهور آن، با استناد به آیات مختلف از قرآن ، پذیرفته و آن را جزء اعتقادات ضروری شیعه، بر شمرده است. طبق روایات کافی، همه پیامبران الهی در طول تاریخ، امت خود را به این باور فراخوانده اند. همچنین این مسئله تنها در دایره قضای غیر محتوم خداوند، معنا پیدا می کند و علم الهی، هم قضای پیشین و هم قضای تغییر یافته در این پدیده را در بر دارد. بر این اساس، باور به مسئله بداء، هرگز به منزله اعتقاد به جهل و یا نقص پروردگار متعال نمی باشد.
تحلیل و بررسی خداشناسی سهروردی در بوته نقدهای صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موضوع فلسفه مطلق وجود است که سایر مراتب، از حقّ تعالی تا آخرین مراتب وجود، را در بر می گیرد. مرکز هستی و سرسلسله موجودات، که غالباً از او به واجب الوجود تعبیر می کنند، در فلسفه اشراق با عنوان «نور الأنوار» شناخته می شود. سهروردی در نظام اشراقی خویش، پس از اثبات نور الأنوار و وحدت او، به نفی صفات زائده از آن ساحت می پردازد. درباره علم و فعل او نیز دیدگاه بدیعی ارائه داده است. ملاصدرا با اینکه برهان صدیقین خود بر اثبات واجب تعالی را با برهان سهروردی قریب مأخذ می داند، لکن با توجه به اعتباری بودن وجود در فلسفه سهروردی، شبهه ابن کمونه را بر طریقه او در اثبات واجب، وارد دانسته است. در مورد علم و سایر صفات خدا نیز، یا گفتار سهروردی را نقد کرده و یا در پاره ای جزئیات، آرای متفاوتی با او اتخاذ کرده است. در نوشتار حاضر ضمن بیان دیدگاه های سهروردی در این باره، به اختلافات و انتقادات ملاصدرا بر او پرداخته شده است.
علم خدا به جزئیات متغیر از دیدگاه فیاض لاهیجی و نقد و بررسی دیدگاه وی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و پنجم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
213 - 197
حوزه های تخصصی:
لاهیجی در مسئله علم خداوند به جزئیات متغیر در ابتداء به نظریه علم خدا به جزئی از طریق کلی ابن سینا تکیه می کند که علم باری به اشیاء را صور مرتسمه و علم حصولی و از طریق علل و اسباب می داند لذا می کوشد تا تغییر در عالم اجسام را به رابطه ی موجودات مادی به یکدیگر ارجاع دهد و با علم فعلی خداوند و تشکیک در وجود و بساطت ذاتی حق تعالی شبهه تغییر را پاسخ دهد. وی در نهایت قرائتی متمایز از صور مرتسمه که نزدیک به نظریه علم اجمالی در عین کشف تفصیلی ملاصدرا است ارائه می دهد و می گوید کمال مطلق ذات خداوند اقتضاء می کند که با علم اجمالی که علم بسیط ذاتی است تمامی صورت ها به نحو تفصیلی و متمایز از هم برای حق تعالی از ازل معلوم باشد. این مقاله با استفاده از روش توصیفی و کتابخانه ای می کوشد تلاش لاهیجی برای رفع شبهه تغییر در علم خدا به جزئیات متغیر را به کمک برخی مبانی فلسفی بررسی و نقد کند.