فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۱۶۱ تا ۲٬۱۸۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۴۷)
201 - 220
حوزههای تخصصی:
رابطه ایمان و عمل تنها دلمشغولی الهی دانان نبوده و نیست، بلکه فیلسوفان نیز درباره آن به بحث و گفت وگو پرداخته اند. ویتگنشتاین جزو آن دسته فیلسوفانی است که هم در نظر و هم در عمل دلمشغول رابطه ایمان و عمل بوده است؛ البته به روش خاص خود- او حتی در رساله منطقی- فلسفی که شاید به نظر برسد صرفاً اثری منطقی و فلسفی محض است، تلاش کرده است به مسئله ایمان و عمل بپردازد. مسئله «بیان کردنی» و «نشان دادنی» به همین قصد و غایت در رساله گنجانده شده است. از نظر او ایمان جزو واقعیت هایی است که شخص مؤمن آن را در عمل خود نشان می دهد، بنابراین میان نظر و عمل در نظر او تلازم وجود دارد. در این مقاله این مدعا با شواهد بسیاری در آثار خود ویتگنشتاین و آثار مفسران او نشان داده شده است.
چالش های «هدف بهینه برای علم» جان ویلیام نویل واتکینز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چکیده مباهات جامعه علمی و پرسش از چیستی هدفِ علم از جمله مباحث قابل تامل در حوزه فلسفه علم بوده است. واتکینز که خلفِ کارل پوپر از طرفداران عقلانیت علمی است مدعی است که می توان هدفِ بهینه ای برای علم معرفی نمود که با دسته بندی شرط های کفایت و مطالبات مرتبط با آن قطعیتِ علم را رها نمود در حالی که هنوز خواهان حقیقت تایید شده هستیم.در این مقاله برآنیم تا ارتقای مطالبه (A) به (A*) وتلفیق (B1) و (B2) به (B1-2 ) وهمچنین (B3) و (B4) را به (B3-4)در مطالبات واتکینز برای هدفِ بهینه علم (B*) را گوشزد نموده وچالش های مطرح شده برای هدفِ بهینه علم وپاسخِ واتکینز به آن ها را یادآور شویم واصل عمل انگارانه استقرا در انتخاب نظریه ها از بین نظریه-های رقیب را تبیین نماییم.واتکینز براین باور است که با پیگیری این هدفِ بهینه برای علم، دانشمندان این آزادی عمل را دارند که بر روی هر موضوع دلخواه کار کنند ولی این هدفِ علم آن ها را از اتخاذ نظریه هایی که تشخیص می دهند غلط هستند باز می دارد.
تحلیل فلسفی حب از نگاه علامه طباطبائی؛ تبیین، بررسی و نقد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۷۳)
93-110
حوزههای تخصصی:
نقش و تأثیر «حُب» در فعل اختیاری فاعل مختار امری غیرقابل انکار است؛ اما فهم دقیق این مطلب در گرو طی مراحلی ازجمله تحلیل فلسفی حقیقت حب است. از معدود فیلسوفانی که درصدد تحلیل حب برآمده اند، علامه طباطبائی است. هدف ما در این مقاله، تبیین و بررسی دیدگاه علامه درباره حب با رویکردی تحلیلی انتقادی است. از نگاه علامه طباطبائی «حب ارتباطی وجودی بین محب و محبوب است و چنین ارتباطی یک رابطه قائم به دو طرف است» و از اینجا نتیجه می گیرد که حب از آن جهت که حب است متوقف بر وجود شعور و آگاهی نیست و اینکه در برخی مصادیق، وجود آن منوط به وجود شعور است ویژگی مصادیق مذکور است. همچنین علامه حب را حقیقتی مشکک می داند که در همه موجودات ساری است و معتقد است هر شیئی ذات خود را دوست دارد. اینکه «حقیقت حب منوط به شعور و آگاهی نیست» مورد اشکال است. حب، وجودی قائم به محب و گاه عین او است. تعریف علامه از حب، بر حب ذات صدق نمی کند و تحلیلش ناتوان از تبیینِ حب ذات است؛ بلکه چنین تصویری از حب، مستلزم انکار حب ذات است. البته حب حقیقتی ذات اضافه است و در مواردی که متعلَق حب، با محب تغایر وجودی دارد وجود حب در گرو وجود عینی محبوب نیست؛ بلکه حصول نوعی آگاهی نسبت به محبوب برای حصول حب کافی است.
نسبت مسئله خفای الهی با مسئله شر: بررسی دیدگاه جان شلنبرگ(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
از جمله مباحثی که توجه فیلسوفان و متألهان را به خود معطوف کرده است، «نسبت مسئله خفا با مسئله شر» است. پرسش این است که چه نسبتی میان مسئله خفا و مسئله شر به لحاظ کارکرد و ساختار وجود دارد؟ به دیگر سخن، آیا مسئله خفا همان مسئله شر است؟ روی هم رفته دو دیدگاه عمده در مسئله وجود دارد: یکی مسئله خفا را به مسئله شر فرو می کاهد و آن را روایت یا مصداقی از مسئله شر می داند. دیدگاه دوم، بر استقلال مفهومی مسئله خفا پای می فشارد و آن را دست کم به لحاظ مفهومی متمایز ارزیابی می کند. جان شلنبرگ طرفدار دیدگاه دوم است که در سال 1993 برهان خفای الهی را به مثابه برهان الحادی صورت بندی کرد که یکی از مسائل بحث برانگیز در فلسفه دین معاصر می باشد. در این جستار تلاش شده با طرح نسبت های احتمالی میان این دو مسئله و بررسی آنها، نقاط قوت و ضعف هر یک از دیدگاه ها تا اندازه ای نشان داده شود. هرچند دلایل شلنبرگ برای اثبات استقلال مسئله خفا تا اندازه ای قابل توجه است، اما هنوز کافی نیست و نیازمند بررسی بیشتر است.
نقد دیدگاه پیناک در مسئله «تشخّص خداوند» از منظر متکلمان امامیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«تشخّص» از محوری ترین صفاتی است که پیناک برای خداوند قائل است. از دیدگاه او به شواهد منطقی و روایی، خداوند موجودی متشخّص است؛ چرا که به لحاظ فلسفی، هر موجودی تنها در صورت برخورداری از تشخّص می تواند با دیگران ارتباط برقرار کند (صغری). بر مبنای تعابیر کتاب مقدّس، خداوند همواره با انسان ها در ارتباط بوده است (کبری). پس خداوند موجودی متشخّص است (نتیجه). بر مبنای این استدلال، پیناک «متشخّص» بودن را مستلزم برخورداری از اوصافی که برخی کمالی و برخی غیر کمالی هستند دانسته و آن را بدون استثناء برای هر موجودی (حتی خداوند) لازم می شمارد. در مقابل، از آنجا که در نظر متکلمان امامیه مبحث تشخّص حوزه وسیع تری دارد، اگرچه برخی از مدعیات پیناک مورد تأیید ایشان است، لکن آنها در عین متشخص دانستن خداوند، اساساً وجود او را بری از هر گونه نقص و محدودیتی می دانند. در این پژوهش با هدف دستیابی به تبیینی دقیق از مسئله تشخص خداوند، با روش توصیفی - تحلیلی به نقد دیدگاه پیناک از منظر متکلمان امامیه پرداخته شده است.
فلسفه اعمال خیریه: از سینگر تا اسپورل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۶۸)
101 - 121
حوزههای تخصصی:
مشارکت در امور خیریه از مکانیزم های اخلاقی برای رفع فقر اقتصادی است و بحث فیلسوفانه در باب آن از دهه هفتاد میلادی۱۹۷۰م بالا گرفته است. در این مقاله، دو استدلال فلسفی مهم از سینگر و اسپوِرل پیرامون وظیفه یا فراتر از وظیفه بودن و چرایی و چگونگی مشارکت در امور خیریه صورت بندی و واکاوی شده و با روشی تحلیلی، نهایتا از منظر نویسنده نکاتی در تحلیل، نقد و تکمیل آنها بیان شده است. سینگر معتقد است افرادِ دارا اخلاقا ملزم هستند داشته های خود را به نیازمندان بدهند مگر آنکه این کمک مستلزم محرومیت از چیزهایی باشد که اخلاقا قابل مقایسه با همان نیاز و مشکل نیازمندان باشد. اسپوِرل در کنار همه نقدها مشخصا این شرط را شاق و سختگیرانه می داند و بجای آن معتقد است افراد دارا اخلاقا ملزم هستند داشته های خود را به نیازمندان بدهند اما پس از آنکه ضروریات زندگی خویش را تامین کرده باشند. در باب تعریف ضروریات زندگی نیز میان سینگر و اسپوِرل اختلاف نظر جدی وجود دارد و اسپوِرل تعریفی موسع از آن به دست می دهد که ارزش های هنری، فکری و اجتماعی را نیز در بربگیرد. همچنین سینگر منبع تامین صدقه و خیریه را مشخص نمی کند اما اسپوِرل با تفکیک درآمد مازاد از ثروت مازاد بر این باور است که ما صرفا وظیفه داریم که درآمد مازاد خویش را به نیازمندان بدهیم. بر مبنای یافته های مقاله، فقدان اولویت بندی نیازمندان و عدم تفکیک آن از اولویت بندی نیازها تا حدی در هر دو دیدگاه بالاخص دیدگاه سینگر مشهود است.
تبیین پیوستار وجودی و این همانی شخصی بر مبنای اشتداد وجودی بدن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سخن گفتن از زندگی پس از مرگ برای انسان زمانی خردپذیر است که انسانِ پس از مرگ با فرد دنیایی وحدت شخصی و این همانی وجود داشته باشند. از سوی دیگر، چون هویت انسان در دنیا همراه با حیثیتی جسمانی است(یا بر اساس دیدگاه های ماده گرایانه، اساساً هویتی جسمانی است)، تبیین استمرار حیات پس از مرگ و رستاخیز انسان، در گرو حضور بعد جسمانی او و به عبارتی وامدار تبیین نوعی رستاخیز جسمانی است. آموزه های ادیان الهی نیز بر چنین رستاخیزی تأکید دارند. نوشتار حاضر، بر اساس روش گزارشی-تحلیلی، ضمن مروری بر مهمترین روایتهای الهی دانان مسیحی از تبیین این همانی شخصی انسان در جهان پسین و نقدهای فیلسوفان دین بر این دیدگاه ها، بر آن است تا بر اساس خوانشی ویژه از برخی مبانی حکمت متعالیه و سخنان صدرالمتألهین، به معرفی و تببین نظریه ای متفاوت از این همانی شخصی بپردازد. به نظر می رسد نظریه پیوستار وجودی و این همانی شخصی انسان بر مبنای اشتداد وجودی بدن، ضمن مصونیت از عمده اشکالات مربوط به سایر مدلها، از ظرفیتها و مزایای بیشتری نیز برخوردار است.
بازسازی راه حل «بالقوه» ابن سینا در حیث التفاتی به گذشته و آینده برپایه نوعی کل گروی حداقلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۶۷)
7 - 37
حوزههای تخصصی:
ابن سینا می گوید اگر علمی درباره گذشته یا آینده داشته باشیم، چنین علمی بالقوه مضاف به خارج است، اما معنای «بالقوه» را مشخص نمی کند. اگر این دیدگاه «بالقوه» ابن سینا را به معنای بالقوه بودن متعلق صدق بگیریم و سپس آن را به علل مادی ارجاع دهیم، می توان با اصلاح و بازسازی فراوان به نوعی راه حل کل گروانه حداقلی درخوری رسید: «متعلق صدق یک امر آتی همه علل مادی و اعدادی آن است در زمان حاضر و متعلق صدق یک امر گذشته همه آثار و معلول های مادی آن است در زمان حاضر». این راه حل کل گروانه حداقلی را از راه ترجح بلامرجح و مقایسه با تعریف رسمی ابن سینا و مقایسه با «حصول تمیز با همه اسباب و علل» در عبارات ابن سینا و مقایسه اعتبار راه حل کل گروانه حداقلی با علم به گذشته و آینده در حالت عادی (یعنی بدون لحاظ دشواره حیث التفاتی به عدم) نشان خواهیم داد. در پایان هم به میزان مطابقت مطابِق و مطابَق در چنین راه حلی اشاره می کنیم و هم نشان می دهیم که راه حل کل گروانه حداقلی خارج از نظام سینوی نیز می تواند پذیرفتنی باشد و لزومی ندارد تقسیم بندی قدما در مورد علل اربعه و مباحثی چون هیولی و قوه را نیز بپذیریم.
ارزیابی توفیق خردبسندگی بشر در نفی ضرورت نبوت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۴۹)
541 - 563
حوزههای تخصصی:
نبوت و وحی از مهم ترین ارکان ادیان الهی و شاهراهی کلیدی برای رساندن پیام ها و خواسته های الهی به بشر به شمار می رود. در الهیات سنتی، ادله ای بر ضرورت نبوت و لزوم وحی ارائه شده است؛ اما از گذشته، علاوه بر براهین بیرونی وحی ستیزانه، در درون سنت های دینی نیز مخالفان بزرگی در برابر وحی و نبوت قد علم کرده اند؛ تا جایی که از این رویه انکار نبوت به «الحاد» تعبیر شده است. مهم ترین دستمایه این اندیشمندان، اتکا به خرد بشری به مثابه عالی ترین منبع ادراکی بوده است و آنها معتقد بودند رهاورد انبیا برای بشر یا مطابق با عقل است یا مخالف آن. در حالت اول، وحی تکرار یافته های عقلی و امری لغو است و در حالت دوم، ضدعقلی و در نتیجه غیرقابل پذیرش است. حجیت نبوت در گرو پاسخ دادن به این استدلال دووجهی است. مهم ترین محور مقابله با این استدلال آن است که در نسبت سنجی امور با عقل، علاوه بر خردپذیری و خردستیزی، امور خردگریز نیز وجود دارند؛ به ویژه در بافت دینی و فرض مسئله این مقاله، یعنی پذیرش وجود خدا. در نتیجه بشر راهی برای رسیدن به آنها غیر از وحی نخواهد داشت. همچنین ناتوانی ادراک برخی جزئیات در احکام و گزاره های دینی از طریق عقل، تأکید حکم عقل از سوی وحی و تحولات عقل در گذار زمان و تکثر مکان و در نتیجه تغییر محسوس در یافته های عقلی، از جمله دلایل حجیت منبع معرفتی غیر از عقل در حوزه اراده تشریعی خداست..
بررسی و نقد ایده «تفسیر پلورالیستی قرآن بر مبنای هرمنوتیک فلسفی مدرن»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۰
169 - 192
حوزههای تخصصی:
هرمنوتیک فلسفی مدرن که طی سده اخیر در میان جمعی از اندیشمندان غربی در باب چیستی فهم و تفسیر متون ظهور یافته، برخی از نویسندگان اسلامی را بر آن داشته است بر مبنای آن به ایده تفسیر پلورالیستی قرآن روی آورند و با تکیه بر پاره ای مبانی و مفروضات قطعی حوزه تفسیر به تنسیق و تثبیت این دیدگاه بپردازند. بنای چنین دیدگاهی بر پایه هرمنوتیک فلسفی از جهات مختلف با چالش های جدی مواجه است؛ زیرا نه هرمنوتیک فلسفی به دلیل نقدهای استواری که بر آن شده است از چنین قابلیتی برخوردار است که بتواند به عنوان پایه و زیرساخت یک دیدگاه حساس و ذوابعاد به شمار آید و نه تفسیر پلورالیستی قرآن ایده ای است که با مبانی و مفروضات قطعی در حوزه تفسیر قرآن همخوانی داشته باشد یا بتواند به درستی از عهده اهداف بنیادی این حوزه برآید. این پژوهش که از نوع کتابخانه ای است و به روش توصیفی، تحلیلی و انتقادی به انجام می رسد، در صدد است با تبیین دیدگاه تفسیر پلورالیستی قرآن و چگونگی ابتنای آن بر هرمنوتیک فلسفی مدرن، آن را از دو زاویه مبنایی و بنایی در معرض نقد قرار دهد. محصول نهایی این پژوهش آن است که دیدگاه تفسیر پلورالیستی قرآن نه فقط با مبانی و مفروضات عام حوزه تفسیر که حتی با مبانی و مفروضاتی که مقبول صاحبان همین دیدگاه است نیز سر سازش ندارد.
تبیین ادراک فیلم با بهره گیری از نظریۀ ادراک ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۴
25 - 42
حوزههای تخصصی:
در میان هنرها، فیلم به دلیل دارا بودن ویژگی های منحصر به فردش از اهمیت زیادی برخوردار است. یکی از مسایل مهم در فلسفۀ فیلم، مسئلۀ «ادراک» است. تبیین و بررسی چیستی و چگونگی ادراک فیلم، زمینۀ پرداختن به مسایل دیگر در زمینۀ نسبت فیلم و شناخت است. در میان نظریه های فیلم، جریانی با عنوان «نظریۀ شناختی» پدید آمده است که به مسایلی از این دست می پردازد. در این پژوهش، با بهره گیری از روش گردآوری کتابخانه ای و تحلیل کیفی محتوا، ادراک فیلم در بستر نظریۀ ادراک ابن سینا تبیین می شود. نتایج این پژوهش نشان می دهد که ادراک فیلم از مرتبۀ ادراک حسی آغاز و تا مرتبۀ ادراک عقلی متناسب با گونه های فیلم ادامه دارد. چیزی که تماشاگر می بیند، ترکیبی از نور رنگی و پرده است و زمان و مکان را نیز در همین قالب ادراک می کند. همچنین فلسفۀ ابن سینا قابلیت بحث فلسفی در بارۀ فیلم را دارد و پژوهش هایی از این دست، می تواند بستر تدوین نظریۀ شناختی فیلم در زمینۀ فلسفۀ اسلامی باشد.
ذهنی بودن زیبایی شناسی نزد کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
741 - 763
حوزههای تخصصی:
کانت، زیبایی شناسی را در حکم ذوق منحصر می کند. قوه حاکمه، داوری زشت و زیبا را در نسبت با خوشایندی از صورت عین خارجی صادر می کند. وی حکم زیبا شناختی را نیز چون حکم شناختی، یک حکم پیشینی تلقی می کند و آنرا ذیل مقولات ماتقدم ذهنی «کمیت»، «کیفیت»، «نسبت» و «جهت» درج می کند. با این رویکرد، حکم زیبا شناختی در عین اینکه حکم «شخصی» است، باید طبق الزام پیشینی کمیت، از «کلیت» و اعتبار عمومی نیز برخوردار باشد و در همان صورت «غایت مند»ی اش، به دلیل درج در مقوله پیشینی «نسبت» باید فاقد «غایت» باشد. همچنین مقوله ماتقدم کیفیت، حکم ذوق را ملزم به عدم تعلق می نماید؛ بدین الزام، در فرایند صدور حکم زیبا شناختی هیچ علاقه مفهومی نباید دخیل باشد، حال آنکه قوه متخیله با همه امکانات مصوره اش صرفاً می تواند در بازی آزاد، به تحریض قوه فاهمه بپردازد و بدون مفهوم سازی آن به تنهایی نمی تواند حکم کلی صادر کند. این نوشتار درصدد تبیین آن است که کانت در نقد قوه حاکمه، علیرغم توفیق در برقراری نسبت میان ساحت ضروری طبیعت (نقد عقل نظری) و سپهر آزادی اخلاقی (نقد عقل عملی)، نه تنها در ژرفنای ذهنی گروی و موضوعیت نفسانی(subjectivity) درغلطیده است، بلکه تعارضات و ناسازگاری هایی را نیز بر زیبایی شناسی خود تحمیل کرده است، که در جای خود قابل نقد و بررسی است.
واکاوی مفهوم غرب زدگی در مواجهه فردید با انقلاب اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش باهدف واکاوی مفهوم غرب زدگی در فلسفه تاریخ احمد فردید و نسبت آن با انقلاب اسلامی انجام و در آن سعی شده تا ضمن تحلیل نگرش فردید به وضعیت تمدن بشری در عصر جدید، به جایگاه انقلاب اسلامی در آن به عنوان تحولی عظیم جهت رهایی از سیطره غرب زدگی و مقابله با نیست انگاری ناشی از آن توجه شود. روش تفسیری - انتقادی در این پژوهش موردتوجه بوده که با به کارگیری آن سعی شده ضمن تحلیل مفهوم غرب زدگی در ادبیات فکری فردید و بررسی نسبت آن با انقلاب اسلامی نحوه مواجهه وی با این پدیده مورد ارزیابی و نقد قرارگیرد. تحلیل فردید از این تحول مهم سیاسی بیشتر مبتنی بر خصلت های غرب ستیزانه انقلاب اسلامی بوده و وی به ماهیت سیاسی انقلاب به عنوان یک پدیده مدرن سیاسی بی توجه است. یافته اصلی این پژوهش درک ماهیت تقلیل گرایانه اندیشه فردید درباره نسبت انقلاب اسلامی و مدرنیته و بررسی پیامدهای تحلیل وی است که مستلزم نادیده گرفتن وجوه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی انقلاب و تمرکز صرف بر بعد هستی شناختی آن است. نتیجه کلی نشان می دهد که رویکرد هستی شناختی و فلسفه تاریخ فردید که مبتنی بر نقد هایدگری متافیزیک و توجه به اسم شناسی عرفانی ابن عربی و انگاره های آخرالزمانی است در تبیین پدیده انقلاب اسلامی دارای کاستی های اساسی می باشد.
تحلیل و نقد بعد هستی شناسی و معناشناسی الهیات تنزیهی حکیم تبریزی بر مبنای حکمت صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رجبعلی تبریزی یکی از نظریه پردازان الهیات تنزیهی می باشد. وی بر این باورست که همه اوصاف خداوند، جنبه سلبی دارند و تنها از نوعی تنزیه حکایت می کنند و ارجاع اوصاف الهی به سلب مقابل آن است.مبنای این دیدگاه بر اساس آموزه های اصالت ماهیت و اشتراک لفظی وجود و تفسیرها و برداشت های ظاهری و قشری ازآیات وروایات می باشد ورگه های فکری مکتب نوع افلاطونی نیز درآن مشاهده می شود.حکیم بسیاری از امهات حکمت متعالیه، همچون، اصالت وجود و لوازم آن،بالاخص، عینیت ذات وصفات الهی را،در سه بعد هستی شناختی،معرفت شناسی و معناشناسی انکار کرده است. حکیم در استدلال های خود در بعد هستی شناسی و معنا شناسی دچار خلط مفهوم و مصداق شده است . نگارنده بر اساس اصالت وجود و اشتراک معنوی وجود و تشکیک خاصی وجود و اصولی همچون قاعده بسیط الحقیقه و حیثیت تقییدیه اندماجی و قاعده معطی الشی دیدگاه های حکیم را نقد کرده است .
The Interaction of Science and Philosophy in the Present Age Two Dutch Philosophers: Herman Philipse and Hans Achterhuis(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
72 - 82
حوزههای تخصصی:
Herman Philipse considers “religious beliefs, faith and religion [to be] incompatible with science or reason”; he defines religion scientifically and specifically rejects religious doctrine. He describes reason “… as the whole of methods of empirical scientific research and critical discursive thinking as they have evolved in the scientific tradition and will continue to develop in the future” and he defines “… the phenomenon of conscience as a mental organ that can be scientifically explained and that makes the religious explanation superfluous …”. Herman Philipse classifies science as the highest in rank, discards religion and sees philosophy, a rational view of the world, as based solely on the sciences. For his subject, Hans Achterhuis “… primarily cites biologists, ethologists and evolutionary psychologists with a philosophical interest” because “they presently have more to offer [him] than do his immediate colleagues”. Furthermore, “… it will be clear that ethologists and sociobiologists are of the opinion that the violent behaviour of human beings must be understood in part from the point of view of the evolutionary history of the sort ….. most philosophers and anthropologists are not aware of this. Their considerations suggest that violence only entered our world together with humankind”. Achterhuis’s choice is a “historic concept of violence”.
نسبت دوگانه انگاری ویژگی با فیزیکالیسم غیرتقلیل گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در تقسیم، تئوری های فلسفه ذهن، همه انواع فیزیکالیست ها اعم از تقلیل گرا و غیرتقلیل گرا، یگانه انگار محسوب می شوند؛ چراکه قائل به فیزیکی بودن همه چیزند. دراین بین فیزیکالیست های تقلیل گرا علاوه بر این که همه چیز را فیزیکی می دانند، قائلند همه چیز قابلیت دارد به سطوح پایین فیزیک تقلیل یابد؛ اما غیرتقلیل گرایان در فیزیکالیسم، با این که همه چیز را فیزیکی تلقیّ می کنند، قائلند در ساحت فیزیک با اموری «نوخاسته» مواجه ایم که نمی توان آنها را به ذرات بنیادین فیزیک تقلیل برده و تبیینی میکروفیزیکال از آنها داشته باشیم؛ چراکه اساساً با امری نوخاسته مواجه ایم؛ اما «دوگانه انگاری ویژگی» با قائل شدن به غیرفیزیکی بودن ویژگی های ذهنی، قائل به دو گونه امر در عالم شده و در نتیجه هردو نظریه فیزیکالیستی یگانه انگارانه را از اساس کنار زده است. علاوه بر این، هرچند در دوگانه انگاری ویژگی همانند فیزیکالیسم غیرتقلیل گرا با تیره ای از ناتقلیل گرایی و نوخاستگی مواجه ایم، اما ناتقلیل گرایی و نوخاستگی در دوگانه انگاری ویژگی، به ترتیب «گونه»ای و «بنیادین» است نه «نوعی» و «سطحی». مقاله حاضر با روشن کردن مرزهای دقیق دوگانه انگاری ویژگی با فیزیکالیسم، بالخصوص نوع غیرتقلیل گرای آن، مانع خلط های بعدی می شود.
مطالعه تطبیقی آرای ژیل دلوز و نلسون گودمن در نقاشی و ادبیات مدرن با تمرکز بر مفهوم گریز از بازنمایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
358 - 378
حوزههای تخصصی:
مدرنیسم گرایشی است ذهنی و فکری از سوی انسان مدرن. ذهنی که در مواجه با بحران های زندگی به تغییری تازه مبدل شد و جنبه های مختلف زندگی را به واسطه اثر هنری تجلی بخشید. عصر مدرن شروع یک تغییر اساسی بود و هنرمند با تکیه بر افکار بی نهایت خویش معنای هنر را نیز دگرگون کرد. نویسنده، شاعر و نقاش مدرنیسم، هر یک با اندیشه ا ی خلاقانه، ایده خود از مسائل پیرامون را به شیوه ای متفاوت تجسم نمودند. رسیدن به تفاوت ها بود که همواره ذهن پویای هنرمند مدرن را مورد کنکاش قرار داد تا از پس نیروهای ذهن گرای خویش جهانی فارغ از هرگونه بازنمایی بیافریند. از سویی، صاحب نظران با نگرش هایی نوین، نظریات ساختارشکن خود در باب مفاهیم گریز از بازنمایی را در هنر مدرن مطرح نمودند. ژیل دلوز و نلسون گودمن از جمله متفکران قرن بیستم هستند که با طرح مفاهیمی سازنده، یک پارادایم خاص را در این دوره انسجام بخشیدند. نگارنده بر این باور است که شناخت و درک آثار هنری مدرن با تکیه بر آرای این دو نظریه پرداز، مفهومی تازه می یابد. آثار تصویری و ادبی مدرن با روی گردانی از سنت بازنمایی پیشین، به فرمی ضد بازنمایانه تغییر یافتند و مدل سازی بر اساس مفاهیم این متفکران، بستری از تفکرات جدید را فراهم آورد. این پژوهش با تمرکز بر نقاشی و ادبیات به عنوان دو عرصه هنری در تلاش است تا با پیوند میانشان، زبانی متفاوت از بازنمایی را نوسازی کند. آنچه مورد پرسش قرار می گیرد، این است که مفهوم بازنمایی در جهان بینی هنرمندان و نظریه پردازان عصر جدید مبتنی بر چه مفاهیمی بوده و چگونه تاثیر پذیرفته است؟
مشکلات کثرت گرایی دینی با رویکرد نتیجه گرایانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کثرت گرایی دینی جایگزین مناسبی برای دو رویکرد انحصارگرایی و شمول گرایی دینی است. تناسب بیشتر کثرت گرایی دینی با مقتضیات دنیای جدید موجب اقبال بیشتری به آن شده است. اما این رویکرد به لحاظ مبانی، اصول و بویژه نتایج آن ناپذیرفتنی است. از دلایل مهم برای عدم پذیرش کثرت گرایی دینی، به لحاظ نتایج آن، می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1. آن موجب نادیده گرفتن واقعیت های ادیان مختلف موجود می گردد؛ 2. کثرت گرایی دینی باعث عدم توجه به تفاوت های مهم درون سنت های دینی است؛ 3. اقبال به آن موجب عبث شدن پرسش از مساله حقانیت دینی و تلاش انسان برای نجات می شود، 4. پذیرش کثرت گرایی دینی به نسبیت معرفتی و بی معنایی حقیقت جویی دینی منجر می شود؛ 5. دلبستگی به کثرت گرایی دینی موجب بی معنایی وحی و لغو فلسفه نبوت می شود؛ 6. باوربه این رویکرد به بیهوده شدن تفاوت دینداری مقلدانه و محققانه منجر می شود؛ 7. بی ارزش شدن دینداری و اعتقادات دینی از نتایج خوش آمدگویی به کثرت گرایی دینی است؛ 8. پذیرش آن همچنین موجب نقض در صفات الهی و توهین به منزلت الهی خدا است؛ 9. اقبال به آن موجب رشد اباحی گری دینی، و 10. بنابراین، از بین رفتن هویت دینی مومنان است. با نظربه مشکلات ناپذیرفتنی کثرت گرایی دینی، و عدم کارآیی دو رویکرد سابق، پیشنهاد این پژوهش، تامل درباره رویکرد تشکیکی به مساله حقانیت و نجات است؛ به این معنی که دو موهبت حقانیت و نجات به درجات مختلف تشکیک طولی و سلسله مراتبی در همه ادیان وجود دارد؛ اگرچه رستگاری نهایی به تلاش و تقلای خود مومنان وابسته است.
بررسی دلالت های علم اشتدادی بر وجه سیاسی انسان کامل نزد سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۲
185 - 208
حوزههای تخصصی:
تحقیق و تفحص در باب معرفت شناسی که از شاخه های اساسی فلسفه دین به شمار می رود، از دیرباز مورد توجه متفکران و پژوهشگران این حوزه بوده است. ارتباط معرفت و علم شناسی دینی با حیطه سیاست دینی، یکی از مهم ترین مسائلی است که ابعاد ظرفیت اندیشه و گزاره های دینی را در اثبات برخی مسائل دینی به نمایش می گذارد. در این باب مطالعه دیدگاه سهروردی حائز اهمیت است؛ چراکه زوایای متعددی از ارتباط علم دینی با وجه سیاسی و حکومت دینی را به اثبات می رساند. بیانات او درباره نسبت انسان با مراتب هستی و حقیقت، نورانیت ادراک و اشتداد آن، زمینه استنتاج علم شناسی دینی- فلسفی را فراهم آورده که اعتبار آن با سایر نظریات حوزه فلسفه علم متفاوت است. در این علم شناسی انسان به میزان تناظر و هماهنگی با هستی، به تدریج از ظواهر محسوسات به بطن آنها رهنمون و از این طریق به حقیقت آنها نایل می گردد و علم او اشتداد می یابد. این گذر در فلسفه اشراق به وسیله عالم مثال به عنوان حلقه پیوند عالم ماده با عالم عقول امکان پذیر است و ارتباط مستقیمی با ارتقای ساحت نورانیت انسان دارد. به نظر می رسد سهروردی آموزه انسان کامل را با اهتمام به حقانیت چنین علمی بنا نموده است. هدف نوشتار حاضر این است که با روش توصیفی- تحلیلی ابعاد علم اشتدادی را بررسی و سپس آموزه انسان کامل و تبیین وجه سیاسی او در مکتب اشراق را به عنوان یکی از لوازم اهم علم اشتدادی واکاوی نماید. لزوم وجود، جنبه سیاسی و حکومتی و سایر ویژگی های انسان کامل از مواردی است که با تفطن به ابعاد علم اشتدادی قابل اثبات می گردد.
مقایسه و نقد دیدگاه های جان شلنبرگ و پاسکال درباره مسئله اختفای الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه اختفای الهی دیدگاهی است که مدعی است خداوند دلایل کافی برای شناخت خود را در اختیار انسان ها قرار نداده است. از نظر شلنبرگ اختفای الهی اثبات می کند که خدایی وجود ندارد چون اگر وجود داشت دلایل کافی برای شناخت خود را در اختیار انسان ها قرار می داد، در حالی که چنین نکرده است. اما از نظر پاسکال اختفای الهی به دلیل تأثیرات مثبتی که بر باطن انسان ها دارد برای خداباوری لازم و ضروری می باشد. نتایجی که از بررسی های انجام شده در این مقاله و مقایسه دیدگاه های این دو فیلسوف به دست می آید این است که دلایل پاسکال نمی تواند ضرورت اختفای الهی را توجیه کند. در عین حال استدلال شلنبرگ بر مبنای اختفای الهی قابل پاسخگویی توسط خداباوران بوده و نمی تواند الحاد را توجیه کند.