مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
این همانی شخصی
حوزه های تخصصی:
ملاصدرا بر اساس اصولی ازجمله اصل جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقاء، حرکت جوهری و سیر نفس بین عوالم سه گانه و اثبات تجرّد قوه خیال، ضرورت وجود بدن اخروی و نحوه پیدایش آن و همچنین کیفیت آن را بیان می کند. طبق دیدگاه او بدن اخروی بدنی مثالی است که عینیت آن با بدن دنیوی بر اساس ملاک این همانی شخصی روشن می گردد. در این دیدگاه بدن مثالی بدنی جسمانی با ماده متفاوت و متناسب با عالم خیال است که با فاعلیت نفس خلق می شود. جان هیک نیز با اعتقاد به بازآفرینی انسان به عنوان واحد جسمی- روانی توسط قدرت پروردگار و ارائه نظریه بدل، وجود بدن اخروی را اثبات و آن را بدلی مشابه بدن دنیوی با ماده متفاوت، اما غیرروحانی معرفی می کند. او ملاک این همانی شخصی را حافظه می داند و به همین سبب بدن اخروی را بدنی جدید و غیر از بدن دنیوی تلقی می کند. در مقام مقایسه، دو دیدگاه دارای نقاط اشتراک و افتراقی هستند که بر اساس آنها می توان دیدگاه جان هیک از فیلسوفان سنت دینی مسیحی را به دیدگاه صدرالمتألهین، بزرگ ترین فیلسوف اسلامی، نزدیک دانست.
تحلیل انتقادی دیدگاه دیوید هیوم درباره جوهریت و این همانی ذهن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هیوم با رویکرد تجربه گرایانه اش تأثیر بسزایی بر فلسفه مدرن گذاشت. وی در نخستین و مهم ترین کتاب فلسفی خود، رساله ای درباره طبیعت آدمی، به تبیین جوهریت و این همانی ذهن و احوال ذهنی پرداخت. در این مقاله با استفاده از روش تحلیلی-انتقادی، دیدگاه هیوم نقد و بررسی می شود. هیوم در موضع سلبی خود، با استناد به برخی مبانی مبهم یا مخدوش، جوهریت و این همانی و بساطت کامل ذهن را بدون انطباع و در نتیجه، بدون ایده و بی معنا دانست؛ اما در موضع ایجابی خود، از جوهریت و این همانی ناقص احوال ذهنی دفاع کرد؛ ولی در نهایت به سبب تناقضات موجود در موضع ایجابی، به رجحان شکاکیت حکم داد. شکاکیت در فلسفه هیوم، به معنای فقدان شرح متافیزیکال رضایت بخش نسبت به اعتقادات طبیعی(نه فقدان خودِ اعتقادات طبیعی) است. مشکل اساسی تبیین هیوم، غفلت از علم حضوری و کارکرد عقل در تنبّه به آن است. به نظر می رسد با استناد به علم حضوری می توان تبیین قانع کننده تری از جوهریت نفس و تمایزش با پدیده ها و حالت های نفسانی ارائه داد؛ براین اساس جوهری به نام نفس وجود دارد که حالات نفسانی قائم به آن هستند.
این همانی شخصی میان فرد اخروی و فرد دنیوی از دیدگاه جان هیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال سیزدهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲ (پیاپی ۵۰)
84 - 99
حوزه های تخصصی:
مسئله «این همانی شخصی» از مسائلی است که هم در حیات دنیوی کاربرد دارد و هم در حیات اخروی. زیرا بر اساس مفهوم این همانی شخصی و معیارهای آن از یک سو مشخص می شود که آیا فردی که اکنون، برای مثال، هفتاد سال دارد همان فردی است که پنجاه سال پیش بیست سال داشت، و از سوی دیگر معلوم می شود که فرد اخروی همان فرد دنیوی است یا نه. متفکران معیارهای گوناگونی برای این همانی شخصی ارائه داده اند که یکی از مهم ترین آن ها «روح» است. اما از آنجا که جان هیک به روح، به عنوان جوهری غیرمادی، معتقد نیست و انسان را واحدی روانی جسمی می داند، معیار این همانی را «بدن» در نظر می گیرد و با توجه به اینکه به معاد جسمانی و بازآفرینی بدن قائل است، برای اثبات این همانی میان فرد اخروی و فرد دنیوی باید نشان دهد که میان بدن اخروی و بدن دنیویِ آنان این همانی برقرار است. البته منظور از بدن هم جنبه های جسمی و هم جنبه های روانی انسان است که وحدتی را تشکیل می دهند. او بدین منظور سه وضعیت فرضی را مطرح می کند و بر مبنای آن ها نشان می دهد که گرچه بدن فرد در آخرت «بدل» بدن او در دنیا است، اما با این حال این همانی میان این دو بدن و، درنتیجه، میان این دو فرد برقرار است. دیدگاه هیک را متفکرانی مانند پِنِلِم، اُلدینگ، کلارک، آودی و فلو مورد انتقاد قرار داده اند و او به برخی از آنان پاسخ داده است.
کارکردگرایی تحققگر و زندگی پس از مرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فلسفه ذهن معاصر، برخی با ارائه مدلی تلفیقی از کارکردگرایی و نظریه این همانی، به دنبال تحویل حالات نفسانی به حالات بدنی و فیزیکی و به این ترتیب تحویل شخصیت آدمی به بدن و دستگاه عصبی او هستند. از آنجا که این رویکرد از یک سو می تواند به عنوان مدل تکامل یافته و جرح وتعدیل شده نظریه این همانی به شمار آید، گاهی مدل «کارکردی تحویل» یا «این همانی کارکردی» خوانده می شود. از دیگر سو، همین رویکرد، از آنجا که نسخه ای از کارکردگرایی نیز به شمار می آید، گاهی با عنوان «کارکردگرایی تحققگر» نیز خوانده می شود. در این مقاله استدلال شده است که دفاع از امکان زندگی پس از مرگ بر اساس این رویکرد تقریباً هیچ مزیتی در مقایسه با سایر صورت بندی های فیزیکالیستی امکان زندگی پس از مرگ نخواهد داشت؛ چرا که این ایده عملاً، برای دور ماندن از مشکل ناسازگاری درونی، به نسخه ای از نظریه این همانی نوعی و یا این همانی نمونه ایِ شخص و بدن تبدیل می شود. به این ترتیب در به کارگیری مفاهیمی چون «تحقق» به منظور تبیین رابطه شخص و بدن و همچنین دفاع از تحقق پذیری چندگانه شخص ناکام خواهد بود.
بررسی و نقد ملاک این همانی عددی بدن از دیدگاه برخی اندیشمندان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال بیست و نهم شهریور ۱۳۹۹ شماره ۲۷۳
73-85
حوزه های تخصصی:
این پژوهش بر آن است که این همانی عددی بدن را از دیدگاه برخی اندیشمندان اسلامی با رویکرد تحلیلی انتقادی در دو مقام اجزای اصلیه و بدن لطیف مورد بررسی و نقد قرار دهد. برخی از اندیشمندان اسلامی معتقدند که حقیقت انسان و ملاک این همانی انسان اجزای اصلی و حیاتی اوست که در طول زمان ثابت و یکسان خواهد بود و حتی در هنگام مرگ نیز از بین نمی رود. برخی دیگر معتقدند که انسان دو بدن مادی و لطیف دارد، اما حقیقت انسان را بدن لطیف تشکیل می دهد. اینان روح را همان جسم و بدن لطیف می دانند که مانند آب در گل است و نه یک امر مجرد. این جسم لطیف تغییرات و دگرگونی های بدن مادی را نمی پذیرد، لذا در طول زمان ثابت و مستمر است. اینان برای اثبات مدعای خود به دلائل متعدد نقلی، عقلی و تجربی استناد کرده اند. این ملاک به دلیل نگاهی مادی انگارانه به انسان و نیز به دلیل ناتوانی در تبیین چگونگی استمرار بدن در دو زمان مختلف و چگونگی درک این استمرار دچار اشکالات متعددی است.
دیدگاه تقوم درباره شخص انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
85-106
حوزه های تخصصی:
بیکر بر أساس دیدگاه تقوم، ادعا می کند که اشخاص انسان اساسا نه نفس مجردی دارند (مجردانگاری) و نه صرفا حیوان اند (حیوان انگاری). اشخاص انسان بخشی از جهان طبیعی اند، اما بخشی متمایز. آنچه موجب می شود چیزی شخص باشد منظر اول شخص است. نوزاد انسان در ابتدا دارای آگاهی است و در مسیر رشد، خودآگاهی می یابد و می تواند خودش را از منظر اول شخص درک کند و مادام که منظر اول شخص دارد باقی می ماند. شخص با بدنش این همانی ندارد؛ شرایط بقای شخص و بدن با یکدیگر تفاوت دارند پس این همانی شخصی مستقل از این همانی بدنی است. ممکن است بدن شخص به تدریج تغییر کند اما منظر اول شخص و شخص باقی بماند. این مقاله نخست نظریه تقوم بیکر درباره شخص را تبیین می کند و سپس به برخی از اشکالاتی که از ناحیه این همانی شخصی به این نظریه وارد شده است پاسخ می دهد. از جمله اشکالاتی به این نظریه وارد شده این است که منظر اول شخص در طول زمان باقی نیست و قابل تقسیم و تکثیر است؛ پس نمی تواند ملاک این همانی شخصی باشد. افزون بر این، برخی از آزمایش های فکری نشان می دهند که منظر اول شخص نمی تواند ملاک مناسبی برای این همانی شخصی باشد.
رویکردی معرفت شناختی به مسئلۀ این همانی شخصی از دیدگاه هیوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
21 - 37
حوزه های تخصصی:
تلقی هیوم از جوهر نفسانی و این همانی شخصی حاصل ادعای تجربه گرایانۀ او مبنی بر ابتنای تصورات بر انطباعات و رویکرد توده ای او به ماهیت ذهن است. او بر همین اساس، وجود ذهن یا نفس را به عنوان حامل و موضوع ادراکات، مشکوک اعلام می کند و در نتیجه با مسئلۀ ملاک این همانی شخصی مواجه می شود. او ملاک استمرار آگاهی و آگاهی از گذشته را که مبتنی بر اعتقاد به جوهر نفسانی است در ایجاد تصور این همانی شخصی ناکافی می داند و مورد انتقاد قرار می دهد؛ اما در عین حال قائل است به اینکه آگاهی از گذشته و حافظه به عنوان نگهدارندۀ ادراکات گذشته به واسطۀ نسبت های شباهت و علیت، عمل قوۀ تخیل را در درک و فرض و کشف این همانی شخصی تسهیل می کنند. او سرانجام ادعا می کند که این همانی شخصی جعلِ قوۀ تخیل و اثبات ناپذیر و بدون ملاک است. آنچه در مورد رویکرد هیوم به مسئلۀ این همانی شخصی اهمیت دارد، این است که این رویکرد عمدتاً معرفت شناختی است نه هستی شناختی؛ و این امر با نظر به مبانی تجربه گرایانه و تصریحات او واضح به نظر می رسد، اما کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله سعی شده از منظری معرفت شناختی به دیدگاه او بنگریم و نشان دهیم که هیوم را نمی توان به سادگی منکر این همانی شخصی به معنای هستی شناختی دانست؛ زیرا طبق مبانی او اصولاً امکان بحث هستی شناختی دربارۀ این همانی شخصی وجود ندارد.
تبیین پیوستار وجودی و این همانی شخصی بر مبنای اشتداد وجودی بدن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سخن گفتن از زندگی پس از مرگ برای انسان زمانی خردپذیر است که انسانِ پس از مرگ با فرد دنیایی وحدت شخصی و این همانی وجود داشته باشند. از سوی دیگر، چون هویت انسان در دنیا همراه با حیثیتی جسمانی است(یا بر اساس دیدگاه های ماده گرایانه، اساساً هویتی جسمانی است)، تبیین استمرار حیات پس از مرگ و رستاخیز انسان، در گرو حضور بعد جسمانی او و به عبارتی وامدار تبیین نوعی رستاخیز جسمانی است. آموزه های ادیان الهی نیز بر چنین رستاخیزی تأکید دارند. نوشتار حاضر، بر اساس روش گزارشی-تحلیلی، ضمن مروری بر مهمترین روایتهای الهی دانان مسیحی از تبیین این همانی شخصی انسان در جهان پسین و نقدهای فیلسوفان دین بر این دیدگاه ها، بر آن است تا بر اساس خوانشی ویژه از برخی مبانی حکمت متعالیه و سخنان صدرالمتألهین، به معرفی و تببین نظریه ای متفاوت از این همانی شخصی بپردازد. به نظر می رسد نظریه پیوستار وجودی و این همانی شخصی انسان بر مبنای اشتداد وجودی بدن، ضمن مصونیت از عمده اشکالات مربوط به سایر مدلها، از ظرفیتها و مزایای بیشتری نیز برخوردار است.