فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۸۱ تا ۱٬۴۰۰ مورد از کل ۱۱٬۴۰۳ مورد.
حوزههای تخصصی:
بدون تردید شبه قاره هندوستان در غنا و ترویج زبان و ادبیات فارسی سهم انکارناپذیری داشته و آثار ماندگاری در حوزه های مختلف ادبیات به ویژه حوزه بلاغت فارسی خلق کرده است که با نوعی خلاقیت و ابتکار منحصربه فرد همراه بوده است. در این مقاله کوشیده ایم با تکیه بر چند اثر بلاغی برتر شبه قاره مانند جامع الصنایع و الاوزان سیف جام هروی و سبحه المرجان و غزلان الهند آزاد بلگرامی و حدایق البلاغه فقیر دهلوی این نکته را تبیین کنیم که این سه اثر برخلاف دیگر آثار بلاغت اسلامی که تا حدودی متأثر از اندیشه های یونانی بوده اند، عمدتاً تحت تأثیر بلاغت سانسکریت به رشته تحریر درآمده اند. همچنین نشان داده ایم که سه اثر نه تنها دربرگیرنده معیارهای نظری زیباشناسی و عناصر ادبی هستند بلکه نوعی نقد عملی را نیز دربرگرفته اند و در پایان به مهم ترین اشتراک های این آثار اشاره شده است.
نگاهی به مناسبات بینامتنی متون حماسی و عیاری (براساس شاهنامه و سمک عیار)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حافظ و خود دیگر: بررسی زبان شناختی چندصدایی در تخلص غزل های حافظ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به بررسی گفتمانی ابیات تخلص در غزل های حافظ پرداخته شده است؛ چنان که با نگاه گفتمان شناختی باختینی به ابیات تخلص حافظ روشن شد که هرچند در همة آن ها حافظ خود را خطاب قرار می دهد و بیت آخر را به عنوان امضای اشعارش به گونه ای نتیجه گیرانه می سراید، اما در این خطاب قرار دادن خود، یک گویندة واحد وجود ندارد؛ به عبارت روشن تر، این «خود» که در واقع طرف مکالمة حافظ است، هر بار موضعی متفاوت و نقطه نظری «دیگر» دارد. در این میان، این خطاب کنندة حافظ گاه با حافظ هم موضع و موافق می شود، او را می ستاید، از او دفاع می کند و گاه در مقابل او می ایستد، او را سرزنش می کند، با او به مخالفت برمی خیزد و حتی علیه او می شورد. با این تعبیر به نظر می رسد که نه فقط این تنها «صدا»ی حافظ نیست که می سراید، بلکه «صدا» های دیگر با نقطه نظر های گوناگون حافظ را «صدا می زنند» و به این ترتیب در لایه ای دیگر از متن با خواننده تعامل دیالوگی برقرار می کنند. آنچه این ابیات را از بیت های دیگر یک غزل متمایز می کند، این است که در ابیات تخلصی، حافظ به وضوح می گوید که «من باید دیگرِ خود شوم، من دیگرِ خود هستم».
در این مقاله کوشش شده ویژگی های گفتمان چندصدایی به صورت انگاره هایی عملیاتی پیشنهاد شود و به این ترتیب سه الگوی ساختاری چند آوایی و و سه الگوی محتوایی چندآوایی ( نقطه نظرهای گوینده و امکانات مفصل تر آن ها) در بیت های تخلصی حافظ به دست داده شود.
هنجارگریزی معنایی در داستان های بیژن نجدی
حوزههای تخصصی:
هنجارگریزی معنایی، یکی از شیوه هایی است که شاعران و نویسندگان، با بهره گیری به جا و هنرمندانه از آن، سطح ادبی آثارشان را ارتقا می بخشند. بیژن نجدی از جمله نویسندگانی است که در ساخت و پرداخت داستان های خود، تمایل زیادی به استفاده از این شیوه داشته است. از آن جا که هنجارگریزی معنایی بیشتر خاص شعر است، بهره گیری از آن در آثار منثور، زبان این آثار را شعرگونه می نماید. فرضیة پژوهش حاضر آن است که یکی از مهم ترین عواملی که زبان داستان های نجدی را از منطق عادی گفتار خارج کرده و آن را به سوی زبان شاعرانه سوق داده، نمود انواع هنجارگریزی معنایی در این داستان هاست. به منظور اثبات فرضیة پژوهش، انواع هنجارگریزی معنایی در داستان های نجدی با استفاده از شیوة استقرایی مشخص و پربسامدترین و مؤثرترین آن ها از حیث شاعرانه ساختن زبان داستان های نجدی بررسی شده است. نتیجة پژوهش بیان گر آن است که از بین انواع ترفندهای ادبی که در چهارچوب هنجارگریزی معنایی قرار دارد تشبیه، تشخیص، مجاز، حس آمیزی، بزرگ نمایی و متناقض نما، بیش ترین نقش را در شاعرانه ساختن زبان داستان های نجدی داشته است.
ناصرخسرو و پساقصیده (تحلیل شاخصه های پسامحوری در قصاید ناصرخسرو)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
قصیده از سنتی ترین قالب های ادبی است که بنابه کلیت منسجمش ظرفیت ویژه ای در مدح و تعلیم دارد. موضوع واحد و پردازش این موضوع در یک قالب و ساختار بسته باعث می شود تا القای معنی و تأثیرگذاری قصیده بر مخاطب بیشتر شود. قصاید ناصرخسرو، برعکس قصاید رایج سبک خراسانی، بنابه تأویلی بودن زبان، فرمی فرارونده، صیروری و چندلایه به خود گرفته اند که می توان اصطلاح پساقصیده را برای آنها به کار برد. پساقصیده، ناظر بر فرایند زبانی و فرمیک است که قصیده را در فرایندی واسازانه قرار می دهد. پس در این تعریف، پساقصیده نوعی سبک گریزی دوره ای و شخصی است که بنیان ها و اصول موضوعه خود را ویران، برهنه و تجزیه کرده، از ثبات و استحکام می اندازد. در این پژوهش تلاش شده تا با روشی توصیفی- تحلیلی و رهیافتی پسامحورانه، شاخصه های واسازانه و فروپاشاننده زبانی و فرمی این قصاید بررسی شود. فراروی از تقابل های دوگانه، تناقض معنایی، چندلایگی زبان، صیرورت فرم، سوژه زدایی، بافت زدایی، گفتمان سازی و... مهم ترین شاخصه های پسامحوری قصاید ناصرخسرو محسوب می شوند.
جایگاه زن و خانواده در ضرب المثل های بختیاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بررسی ضرب المثل ها در شناخت جنبه های مختلف فرهنگ مردم نقش مؤثری دارد؛ زیرا در آن ها، فرهنگ هر قوم و ملتی به تصویر کشیده می شود. هدف از این پژوهش، بررسی خانواده و جایگاه زن در ضرب المثل های بختیاری با رویکرد نقد فمینیستی است. در ضرب المثل های بختیاری زن گاه جایگاه فرادست، گاه فرودست و گاه برابر با مردان دارد. وقتی سخن از مسائل درون خانه و حیطه خصوصی به میان می آید، زن موجودی قدسی و فراتر از مرد است و در ضرب المثل هایی که از حیطه عمومی و جایگاه اجتماعی افراد بحث می شود، زن جایگاه فرودستی نسبت به مردان دارد. در ضرب المثل هایی که از مسائل عام زندگی سخن گفته می شود، جایگاه زنان با مردان برابر است. همچنین در بسیاری از این ضرب المثل ها، نگاه مردسالارانه حاکم است و اندیشه های مطلوب جامعه مردسالار برای زنان نهادینه می شود. ازدواج، مذموم شمردن چندهمسری، شناخت همسر پیش از ازدواج، نحوه شناخت همسر و وظایف زوجین، ازجمله مسائل مربوط به خانواده هستند که در مَثل های بختیاری انعکاس یافته اند.
تحلیل ساختار رمان چراغ ها را من خاموش میکنم، بر اساس کهن الگوی سفر قهرمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از ماندگارترین کهن الگوهای موجود در ادبیات مکتوب و شفاهی، کهن الگوی سفر قهرمان است که جوزف کمبل مبتنی بر آرای یونگ درباره کهن الگوی قهرمان، آن را مطرح کرد. به عقیده کریستوفر وُگلر، بسیاری از فیلم ها و داستان های سراسر جهان نیز از این الگوی جهان شمول قصه ها و اسطوره ها برخوردار هستند؛ به عبارت دیگر، در برخی از داستان ها و فیلم ها و اسطوره ها و قصه ها عناصر ساختاری مشترکی یافت می شود و با تحلیلی جزئی تر می توان مراحل کهن الگوی سفر قهرمان را در این آثار دید. مراحل کهن الگوی سفر قهرمان را در رمان چراغ ها را من خاموش می کنم نیز می توان مشاهده کرد که با کاوش در سازکار درونی این رمان آشکار می شود. شخصیت اصلی این رمان، مانند قهرمانان اساطیری سفری به دنیای درون و ذهن در پیش می گیرد و در پایان با اکسیر آگاهی و شناخت خود، به زندگی زناشویی و روابطش با اطرافیان بازمی گردد. پژوهش حاضر به تحلیل این رمان از این منظر اختصاص دارد.
وجود هرمنوتیک فلسفی در شعر حافظ؛ تأملی هستی شناسانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در هرمنوتیک فلسفی گادامر اثر هنری به منزله رخداد حقیقت است و جنبه های هستی شناسانه دارد، اما شعر «پارادایم» (paradigm) متن است. دلیل این اهمیت بیش از آن که ویژگی های زبانی مانند وزن، موسیقی، قافیه، و نظایر آن در شعر باشد، رابطة تفکر شاعرانه با وجود و حقیقت است. برخی از مهم ترین ویژگی هایی که رابطة شعر را با وجود توضیح می دهند عبارت اند از: خودقانون گذاری و یکتایی، استمرار، طنین افکنی، و لحن. به نظر می رسد بتوان دلایلی مبنی بر وجود ظرفیت های هرمنوتیکی خویشاوند با ایده های هرمنوتیک فلسفی گادامر در شعر حافظ برشمرد: 1. شعر حافظ نمونة شعر کلاسیک ایرانی و به بیان گادامر «مثل اعلای هستی تاریخی» ماست؛ 2. بهترین نمونة اجرای کامل به معنای مورد نظر اوست که با ویژگی مهم معناداری «در هر زمان» و «برای هر کس» شناخته می شود؛ 3. به سبب رابطه اش با اسطوره، مذهب، و به طور کلی فرهنگ ایرانی و با تجربة غنایی بشری می توان آن را «صدای بلند» سنت دانست که هنوز شنیده می شود؛ و 4. بر گفت وگوی «من» و «تو» مبتنی است. مجموع این ویژگی ها امکان جست وجوی جنبه های هستی شناختی در شعر او را فراهم کرده است. در مقالة حاضر سعی شده است امکان فهم شعر حافظ بر اساس آرای گادامر بررسی شود، سپس با الهام از دیالکتیک پرسش و پاسخ گادامر نشان داده شود که چگونه «وجود» به معنای گادامری در شعر حافظ «آشکار» می شود.
بررسی انواع فرایندهای نقش اندیشگانی در غزلیات سعدی (با رویکرد شناختی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه نقش گرایی از رویکردی شناختی نسبت به معانی و مفاهیم و تجربیات برخوردار است و اکتساب و بازنمایی تجربه های انسان را از طریق نظام گذرایی بیان می کند. هدف این بررسی دنیای تجربی یا جهان زندگی سعدی در غزلیاتش با استفاده از متغیرهای نقش اندیشگانی می باشد و فرضیه آن این است که از طریق فرایندهای نقش اندیشگانی می توان میزان ذهنی یا عینی بودن غزلیات را دریافت. ضرورت انجام این تحقیق فعل شناسی غزلیات سعدی و تشخیص و تعیین انواع آن بر اساس نقش و معنی است. پیکره ی تحقیق شامل9055 فعل است که بر مبنای نمونه گیری سیستماتیک انتخاب شده است. یافته های تحقیق نشان می دهد که فرایندهای اصلی مادی 23%، ذهنی 11%، رابطه ای 23% بوده و فرایندهای فرعی رفتاری 27%، بیانی 11% و وجودی 5% می باشد. همچنین فرایندهای اسنادی و هویتی شامل 87% به 13% بوده است. می توان از یافته های مذکور استنباط کرد که رفتارها، کنش ها و حرکات بیشتر مورد توجه بوده است و درصد بالای نسبت های توصیفی حاکی از آن است که روابط انتزاعی اکثرا از نوع ساده ی اسنادی بوده است و هویت بخشی خیلی کم مورد توجه بوده است.
ترکیبات خاص اشعار صائب و بیدل بر اساس روابط نحوی و هسته معنایی ترکیب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
صائب تبریزی و بیدل دهلوی از نامدارترین شاعران سبک هندی هستند که هر کدام به نوبه خود در شاخه ایرانی و هندیِ سبک هندی، شعر این دوره را متحوّل کرده اند. اکثر محققانی که در شعر بیدل به تحقیق و پژوهش پرداخته اند، ترکیبات خاص را به عنوان یکی از مهمترین عوامل غموض زبان در انحصار شعر بیدل دانسته و در نوع ساخت و معنی این نوع ترکیبات کمتر تأمل کرده اند. در اینجا با تکیه بر اشعار صائب و بیدل، ترکیبات خاص در هر دو شاخه ایرانی و هندی شعر سبک هندی بررسی شده است. ترکیبات هر دو شاعر ابتدا از نظر «هسته معنایی» در دو گروه ترکیبات «برون مرکز» و «درون مرکز» طبقه بندی شده، سپس بر اساس «روابط نحوی ترکیب»، مدل های گوناگونی از ژرف ساخت ترکیبات هر دو شاعر ارائه شده است.
ترکیبات خاص صائب و بیدل در ژرف ساخت دارای روابط نحوی گوناگونی مانند رابطه مسندی، فاعلی، مفعولی، متممی و ... است. از نظر ساختار معنایی، ترکیبات خاص این دو شاعر متنوع تر از ترکیبات عادی در زبان معیار هستند، به طوری که بعضی از این ترکیبات از نظر معنا در زبان وجود ندارند.
نظام تقابل های زبانی مهم ترین عامل شکل گیری معنا در روایت ضحاک و فریدونِ شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تقابل های زبانی یکی از مهم ترین شاخص های آفرینش معنا در هر نظام گفتمانی بشمار می رود. نگارندگان در این پژوهش، تقابل های زبانی را مهم ترین عامل آفرینش معنا در «روایت فریدون و ضحاکِ شاهنامه» می دانند و به این منظور، در این داستان، در تحلیلی نشانه- معناشناختی چگونگی شکل گیری معنا بر اساس تقابل ها را بررسی می کنند. در این پژوهش، نشان خواهیم داد که تقابل ها در چه سطحی و با چه کیفیتی، در شکل گیری نظام معنایی داستان ضحاک و فریدون مؤثر است. پس از بررسی ابعاد مختلف تقابل ها در روایت، خواهیم دید که تقابل های زبانی را که گفته پرداز بکار می برد، در حقیقت رمزی است بر بنیان فرهنگ و تاریخ و ارتباط مخاطب با ساختار روایی متن که مستلزم آگاهی او از بستر فرهنگی و تاریخی روایت است. دستاورد دیگر این پژوهش، نمایان ساختن چگونگی کارکرد تقابل شخصیت های مهم روایت در روند شکل گیری آن است. کارکرد تقابلی شخصیت های تأثیر گذار در روند داستان، به دو شکل نمود یافته است: در ارتباط با خود و در ارتباط با دیگر شخصیت ها.
از یقین به تردید: بررسی تحول وجه نماییِ قهرمانِ رمان طوبی و معنای شب از دیدگاه نشانه شناسی اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این مقاله، بررسی روابط قدرت در رمان طوبی و معنای شب با تأکید بر مسئله جنسیت و بازنمایی جنسیت در این رمان است. یکی از ابزارهایی که زبانشناسی اجتماعی هلیدی برای بررسی متون و آشکار ساختن سازوکارهای ایدئولوژیک آن در اختیار می گذارد، بررسی ساختار وجه و وجه نمایی است. در این پژوهش، با تأکید بر نقش وجه-نمایی در تولید متون و بازتولید روابط قدرت و مناسبات جنسیتی، به بررسی وجه نمایی در رمان طوبی و معنای شب، با روش توصیفی- تحلیلی پرداختیم. در این رمان، چشم انداز تاریخی هفتاد ساله ای از زن ایرانی ارائه می شود؛ اما طوبی، شخصیتِ زنِ محوری، در این سیر تاریخیِ رو به جلو، نه تنها دستاوردی در رسیدن به اهدافش نمی یابد، بلکه سیری قهقرایی را می پیماید. طوبی در ابتدای رمان، زنی است که به ضرس قاطع و با کمال اطمینان سخن می گوید؛ اما در پایان رمان، فردی است که به هیچ چیز یقین ندارد و هیچ باوری در گفته هایش نیست. درواقع، سیر تحول وجه نماهای طوبی از قطعیت و بایدِ بیرونی به تردید و شایدِ درونی میل می کند. این استحاله درونی و سترونی روحی طوبی در پایان رمان، در ارتباط مستقیم با مناسبات و کارکردهای گفتمانی کلان ترِ اجتماعی در دوران قاجار و پهلوی اول قرار می گیرد؛ مناسبات اجتماعی ای که زنان را از اندیشیدن، گفتن و مشارکت اجتماعی در فضای بیرون بازمی دارد.
آگاهی یافتن از ابعاد مرگ در داستان ماتی و پدربزرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
داستان ماتی و پدربزرگ اثر روبرتو پیومینی، داستانی نمادین و کودکانه با درونمایه مرگ است. شخصیت اصلی داستان که با مرگ پدربزرگ روبه رو می شود، طی سفری آیینی، از اسرار مرگ آگاهی می یابد و این سفر منجر به رسیدن او به فردیّت و تقویت درون و تولد دوباره می شود. در این مقاله با توجه به رویکرد روان شناسی تحلیلی و با تکیه بر نقد کهن الگویی به تحلیل این سفر پرداخته شده است. نظام نمادین داستان، در فضایی عاطفی نمادها را چون کارمایه های روانی و پویا و موادی مؤثر و نزدیک به تخیل کودکانه به کار گرفته است. رمزگشایی نمادهای داستان نشان می دهد که ماتی الگوی قهرمان، پدربزرگ الگوی پیر خردمند، رودخانه، نماد زندگی و سمت چپ آن ناخودآگاهی و کشف راز مرگ دستاورد سفر است. سفر در یک روز کامل صورت می گیرد و این نیز نماد تمامیّت و یک چرخه کامل است.
بررسی انتقادی مقالات ادبیات تطبیقی در ایران در دهه هشتاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این جستار، مداقه در فهرست منابع مقالات ادبیات تطبیقی و ارجاعات پژوهشگر به منابع خود را به عنوان معیاری در درک چارچوب نظری و روش شناسی پژوهش، پیروی تطبیقگر از یکی از نظریه های ادبیات تطبیقی، میزان فهم وی از نظریه و در نهایت تعیین استانداردهای متوقع از تطبیقگر از سوی منتقدان پژوهش، در نظر گرفته ایم، چراکه منابع مورد استفاده پژوهشگر، مرجع آگاهی وی از حوزه نظری و روش شناسی پژوهش است. محور اصلی این مقاله، بررسی و تحلیل انتقادی مقالات ادبیات تطبیقی در ایران در دهه هشتاد است. نگارنده از یک سو می کوشد با بررسی منابع مورد استفاده در مقالات حوزه ادبیات تطبیقی، فقدان بنیان نظری، پای بند نبودن به نظریه و بدفهمی آن یا درک ناقص از آن را در پژوهش های ادبیات تطبیقی در ایران در دهه هشتاد نشان دهد و چرایی پویایی یا ناپویایی پژوهش های ادبیات تطبیقی در ایران به لحاظ نظری و روش شناسی را تبیین کند؛ از سوی دیگر تلاش می کند با بررسی ارجاعات پژوهشگران به منابع مورد استفاده خود و نحوه گزینش آنها، پای بندی پژوهشگر به روش شناسی ادبیات تطبیقی و بدفهمی نظریه و نیز تناقض میان نظریه و روش پژ وهش را بررسی و تحلیل کند.
نقد کهن الگویی منظومه بانوگشسب نامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از رویکردهای مهم نقد آثار ادبی، نقد کهن الگویی است که ریشه در نقد روان شناسی ژرفانگر دارد. این رویکرد که بر پایه اندیشه های کارل گوستاو یونگ شکل گرفته است، به بررسی انواع کهن الگوها در ضمیر ناخودآگاه بشر اختصاص دارد. به اعتقاد یونگ، علت تکرار مضمون های اسطوره ای را باید در نوعی تجربه همگانی جست وجو کرد که در همه نسل ها تکرار شده است. منظومه بانوگشسب نامه سرشار از کهن الگوهای مختلف است. بانوگشسب الگوی صورت مادر مثالی است که برای رسیدن به فردیّت، مراحل و موانع بسیاری را پشت سر می گذارد. وی به نبرد با سایه های درون خود در قالب نخچیر کردن و مبارزه با خواستگاران انیرانی می پردازد تا به خودیابی و یکپارچگی شخصیّت دست یابد. هدف نگارندگان این پژوهش تحلیل شخصیّت بانوگشسب براساس آرای یونگ و بررسی کهن الگوهایی چون فرآیند فردیّت یافتن، سایه و ماندالا در آن است.
نمودها و کاربرد متفاوت «آرکائیسم» و «گویش سبزواری» در رمان کلیدر محمود دولت آبادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در مجموعه آثار دولت آبادی و از جمله رمان کلیدر، همواره دو گزاره مهم و متمایز از مقوله هنجارگریزی و آشنایی زدایی، یعنی کاربرد گویش سبزواری و گرایش به آرکائیسم (باستان گرایی)، توجّه خواننده را به خود جلب می کند. خواننده در پاسخ به این پرسش که کدام واژه و ساختار صرفی و نحوی متن، برگرفته از متون نظم و نثر کهن و در واقع از مصادیق آرکائیسم است و کدام در زمره گویش (سبزواری) است، بسته به میزان آگاهی و شناخت خود از دو منبع یادشده، تقسیم بندی ای عرضه کرده و انتساب هایی صورت می دهد. در جستار حاضر، برای پاسخ به این پرسش، با بررسی رمان کلیدر و عرضه مصادیق هنجارگریزی بر معیار و سنجه متون نظم و نثر کهن و لغت نامه های فارسی، و همچنین پرس وجو از گویشوران گویش سبزواری، کوشش شده مرز آشکاری میان مصادیق این دو گرایش و کاربرد مشخص شود؛ حاصل این کار آن است که حجم بالایی از مصادیق هنجارگریزی در کلیدر، مربوط به آرکائیسم و انواع واژگانی، صرفی و نحوی آن است. در این میان، پاره ای از این دسته، در گویش سبزواری نیز کاربرد داشته و درواقع میان دو منبع، مشترک است؛ پاره ای نیز، تنها در متون کهن کاربرد داشته است؛ افزون بر این، دولت آبادی در کلیدر، واژگان و ساخت های صرفی و نحوی ای به کار گرفته است که تنها در گویش سبزواری (و یا دیگر گویش ها به ویژه خراسانی) دیده می شود. و امّا دسته دیگری از مصادیق هنجارگریزی را باید برخاسته از ذهن و زبان و حاصل تراوش قلم نویسنده دانست.
نقش تغییر علّت در تأویل قصص قرآنی در متون عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
روش عارفان در بیانِ اندیشه های عرفانی و مفاهیم سیروسلوک بیشتر مبتنی بر نقل حکایت هایی از گذشتگان است که گهگاه متناسب با موضوع، تغییراتی در اصل آنها ایجاد می کنند تا معنی مورد نظر خود را با آن بیان کنند. بنابراین در روش شناسی تأویلِ عارفان از داستان ها، توجّه به نوعِ تغییری که آنها در روایتِ اصلیِ حادثه ها ایجاد می کنند، اهمیّت بسزایی دارد. مهم ترین تغییری که آنها در داستان ها ایجاد می کنند، «جابه جایی و تغییر علّت اولیّه» ای است که باعث ایجاد حادثه و شکل گیری داستان شده است. این تغییر علّت، خود باعث تغییرات اساسی در دیگر اجزا و عناصر داستان و دگرگونی ساختار کلّی آن می شود و بافت و زمینه ای که در داستان به وجود می آورد کاملاً با بافت و زمینه قبلی آن متفاوت می گردد. در این نوشتار، نخست به اهمیّتِ «علّت» و نقش آن در نوع و چگونگی عناصر داستان اشاره می کنیم، سپس به ذکر چند نمونه از برداشت های عرفانی عارفان از داستان ها که با تغییر علّت اصلی آنها، تغییرات دیگری نیز در درون روایت به وجود آمده است، می پردازیم.
آنیمیسم و پیوند آن با ناتورالیسم در آثار صادق چوبک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زندگی بخشیدن به اشیاء، پدیده های طبیعت، و مفاهیم انتزاعی را آنیمیسم می گویند که از طریق اعطای ویژگی های فیزیکی یا روان شناختی حاصل می شود. بارزترین گونه آنیمیسم، انساندیسی است؛ اما مانندگی به حیوان یا گیاه و یا ساختن شکلواره های ترکیبی نیز بخش عمده ای از آنیمیسم را به خود اختصاص می دهند. صادق چوبک (1295- 1377ش) از نویسندگان معاصر ادبیات فارسی است که به این مقوله توجّه شایانی نشان داده است. بررسی ها نشان می دهند که آنیمیسم در آثار این نویسنده، از حد آرایه ای ادبی فراتر رفته، زیرساخت های ناتورالیستی اندیشه مؤلف را بازگو می کنند. جبرگرایی، بی پرده گی های اخلاقی، مذهب ستیزی، بدبینی و سیاه اندیشی و عینت گرایی، ازجمله مؤلفه های ناتورالیسم هستند که چوبک آنها را با پیوندی ظریف با آنیمیسم، به تصویر می کشد. او در این مرحله متوقف نمی شود و با عدول از برخی از این اصول، نثری مخیّل و شاعرانه پدید می آورد.