فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۰۲۱ تا ۱٬۰۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم در فلسفه دین نسبت باورهای دینی با واقعیت است. متفکران دینی از واقع گرایی دین دفاع می کنبحث این مقاله پاک سرشتی یا بدطینتی انسان است. در آغاز به تمایز میان آلودگی وجودی و آلودگی اخلاقی اشاره می شود و سپس بحث روی آلودگی اخلاقی متمرکز می شود.
در این مورد چهار رأی وجود دارد: رأی اول این است که اقتضای ذات انسان بدسرشتی است. رأی دوم شخصیت انسان را دو پاره می داند و بر آن است که در ذات انسان هم اقتضای نیکی هست و هم بدی، سومین رأی انسان را از حیث خوبی و بدی لااقتضا و تعیین گر اصلی را شرایط بیرونی می داند و نهایتاً رأی چهارم مدافع پاک سرشتی است. در این مقاله رأی اول به تفصیل بیشتر مورد بحث قرار می گیرد و دلایل موافقان و مخالفان بررسی می شود. سپس به دو رأی دیگر اشاره می شود و مقاله با دفاع از نیک سرشتی انسان پایان می یابد.
دیدگاه جامعه محور و امکان پیروی از قاعده به نحو خصوصی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سائول کریپکی، در کتاب قواعد و زبان خصوصی از نظر ویتگنشتاین، تفسیری خاص و نسبتاً رادیکال از بحث پیروی از قاعده ویتگنشتاینرا ارائه می دهد که بر اساس آن تمامی زبان و مفهوم سازی های آن ناممکن ودر واقع غیرقابل فهم می شود. یکی از نتایج این تفسیر، دیدگاهی معروف به «دیدگاه جامعه محور» است که معتقد به ضرورتا اجتماعی بودن زبان بوده است و در نوک پیکان حمله به ایده زبان خصوصی و مدل خصوصیِ پیروی از قاعده قرار دارد. بر اساس این دیدگاه، پیروی از قاعده و لذا زبان پدیده ای اجتماعی است و در نتیجه کروزوی از بدو تولد تک افتاده ای که بتواند سخن گفته و از قواعد پیروی کند، نمی تواند وجود داشته باشد. این دیدگاه، با توجه به وجود متونی در آثار ویتگنشتاین که به نظر می رسد مؤیّد امکان پیروی خصوصی از قواعد هستند، موجب نزاعی تاریخی میان مفسران ویتگنشتاین شده است. در این نوشته تلاش خواهیم کرد تا با استناد به نوشته های خود ویتگنشتاین، اصطلاحات به کار رفته میان مدافعان و مخالفان این دیدگاه را روشن کنیم ساخته و از این طریق به دید روشن تری نسبت به دیدگاه های ویتگنشتاین متأخر دست یابیم.
بررسی امکان تأثیرپذیری افلاطون از زرتشت؛ با تأکید بر آموزﮤ «مثل» افلاطون و «فروهر» زرتشتی
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله بررسی تاثیراتی است که افلاطون از تفکر شرقی مخصوصاً از شخص زرتشت پذیرفته است. هیچ انسانی را یارای آن نیست که بتواند نظامی فلسفی، بدون یاری جستن از اذهان دیگر بنیان نهد و افلاطون نیز از این قاعده مستثنی نیست. اگر این مسئله ثابت شود نه تنها از ارج و قرب او نمیکاهد بلکه برارزش و غنا و جامعیت آثار او نیز میافزاید. هدف نگارنده در نگارش این نوشته این است که بدور از تعصب ورزی کورکورانه نسبت به ایران باستان یا ارادت ورزی متعبدانه به یونان باستان، تأثیرپذیری افلاطون از تفکر شرقی ـ ایرانی زرتشت را مورد بررسی و کنکاش قرار دهد.
یک کتاب در یک مقاله
معرفت شناسان (15): گالیله(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن ۱۳۸۵ شماره ۲۵
حوزههای تخصصی:
رسالت هرمنوتیک
منبع:
فرهنگ ۱۳۶۸ شماره ۴ و ۵
رابطه بین انسان و خدا از نگاه مارتین بوبر
حوزههای تخصصی:
مارتین بوبر فیلسوف بزرگ آلمانی معاصر بسبب نظریه خاص او در باب رابطه آدمی با دیگری، نامبردار و مورد توجه اندیشمندان است. از نظر بوبر هر زندگی واقعی مواجهه است، مواجهه ای میان انسان و دیگری. در این مواجهه، فرد با حفظ وجود مستقل خویش، مبادرت به ایجاد رابطه با دیگری می کند اما اینگونه نیست که در دیگری مستحیل شود. بوبر قائل به دو نوع رابطه اساسی است که انسان می تواند با جهان پیرامون خود داشته باشد، یکی رابطه «من-تو» است که رابطه ای دوسویه و بی قید و شرط است و دیگری رابطه «من-آن» است که متضمن صورتی از بهره مندی و تسلط است. البته از نظر مارتین بوبر، اختلاف این دو حوزه مربوط به ماهیت ابژه-هایی که انسان با آنها رابطه برقرار می سازد نمی شود، بنابراین چنین نیست که هرگونه رابطه میان اشخاص «من- تو» و هرگونه رابطه با حیوانات و اشیاء «من-آن» قلمداد شود، بلکه اختلاف میان آن دو، به نفس رابطه مربوط است. رابطه «من- تو» می تواند بین انسان با هر چیز دیگری رخ دهد مانند انسان، حیوان، گیاه و یا با یک شیء یا اثری هنری، و با فراتر رفتن از آنها، رابطه میان انسان با خداوند برقرار می شود. بنابراین رویکرد انسان به جهان، از این حیث که کدام یک از این دو رابطه را در نظر داشته باشد، متفاوت است. بوبر رابطه من-تو را ارجح از رابطه من-آن می داند اگرچه در عالم خاکی گریزی از رابطه من-آن نیست، اما ماندن در این رابطه (من-آن) به دور شدن از خود منتهی می گردد. به نظر فیلسوف والاترین مرتبه رابطه، برقراری ارتباط میان انسان و خداوند است که از طریق رابطه من-تو می توان به «تو»ی ابدی (خدا) نائل شد. بحث از این موضوع در زبان فارسی کاملا بدیع است و پیش از این به شکل جدی بدان نپرداخته اند. بنابراین مارتین بوبر والاترین نوع رابطه را رابطه با «تو»ی ابدی، که همان خداوند است می داند؛ رابطه ای که هرگز به «من-آن» بدل نمی شود. تلقی بوبر در باب رابطه، منجر به الگویی شده که بسیاری از اندیشمندان از آن تاثیر پذیرفته اند، هرچند مدل من - توی مارتین بوبر قابل استفاده در تفکرات شرقی است، اما شایان ذکر است که در سنت شرقی-اسلامی الگویی با چنین مضمونی یافت می شود، هرچند از حیث زمانی قرن ها پیش تر از مارتین بوبر مطرح گشته است، اما چه بسا کامل تر و کاربردی تر باشد (به ویژه جهت استفاده متفکران و اندیشمندان اسلامی). برای مثال می توان نمونه جامعی از بحث رابطه میان انسان و خدا را در آثار مولانا جلاالدین بلخی یافت. در این الگو، که نام آن را می توان «من-من» نهاد، مراتب متفاوتی از رابطه را جهت برقراری رابطه با خداوند ذکر نموده است، هرچند الگوی «من-تو»ی بوبر ارزشمند و کاربردی است، اما به نظر می رسد در مقام قیاس الگوی مولانا موثرتر واقع گردد.
خدا و مسأله شر(درد و رنج)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین مسائل کلام و فلسفه دین، مسئله شر (درد و رنج) و ارتباط آن با خدا و صفات اوست. به این صورت که چرا از سویی، خداوند قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه علی الاطلاق است و از سوی دیگر، در جهان شر (درد و رنج ) وجود دارد. در این نوشته ، به یک رویکرد (پاسخ) مهم و مشهور، اما از دو نظرگاه طبیعی و وجودی (که از جانب فلاسفه و متکلمان مطرح شده) پرداخته شده است. طبیعی از این نظر که شرور لازمه خیرات هستند و بدون شر، خیر یا متحقق نمی شود یا در صورت تحقق درک شدنی نیست. برای پدیدآمدن خیر، شر ضرورت دارد. یعنی اهمیت شر به گونه ای است که اگر از بین رفت، خیر را هم با خودش می برد و از این نظر است که خدا خیر و شر را با هم آفریده است. و وجودی از این لحاظ که شرور و درد و رنج ها سبب می شوند که وقتی انسان به خودش مراجعه می کند، ببیند که خدا و موجود ماورایی وجود دارد که دست اندرکار جهان و غیر از ما انسان هاست و رابطه نزدیکی با ما دارد و ما نیز وابستگی شدیدی به او داریم. همچنین با تجربه درد و رنج ها می فهمیم که انسان های دیگر نیز درد و رنج را تحمل می کنند و سبب می شود با آنها اظهار همدردی کنیم.
نقد مدل هرمنوتیکی مدل اصلاح شده گادامر به وسیله دیوید تریسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات ۱۳۸۲ شماره ۲۸
حوزههای تخصصی:
این مقاله درصدد تبیین و نقد نظریة هرمنوتیکی دیوید تریسی است. تریسی در مقام ارائة نظریة خود، نگرش گادامر را محور سخن خود قرار داده و در تکمیل نقایص آن میکوشد. در جهت این هدف، وی خوشبینی بیش از حد گادامر به سنت را مورد انتقاد قرار داده، هرمنوتیک بدگمانی را بر پارهای موارد لازم شمرده و عنصر (تبیین) را نیز بر آن میافزاید. مقالة حاضر در مقام پاسخ به این پرسش است که آیا اصلاحاتی که تریسی دربارة مدل هرمنوتیکی گادامر انجام داده است میتواند آن را مدلی قابل قبول سازد.
بررسی تحلیلی تطوّر مفهوم نفس از افلاطون تا ملاصدرا
حوزههای تخصصی:
در حالیکه افلاطون، بر اساس اعتقادش به جهان ایده ها، نفس را مربوط به جهانی دیگر و امری مفارق از بدن معرفی می کند، ارسطو که توجه خود را به تفحص و چگونگی کارکرد واقعی موجودات این جهان معطوف داشته، بر نظر ورزی محض در باره ماهیت و سرشت آن ها تاکید دارد. وی در تعریف نفس نیز به تحلیل مو جو دات جاندار پرداخته و نفس را صورت بدن معرفی می کند. در اندیشه فلوطین، نفس جزئی از نفس کلی است که یکی از اقانیم سه گانه است و یک رویش به قلمرو نوس است و روی دیگرش به عالم خاکی و بدن مرتبط است به طوریکه حلقه اتصال جهان معنوی و مادی است. ابن سینا بر اساس دغدغه های دینی اش دراثبات جاودانگی به صورت روحانی، نفس را ا مری مجرد و کمال بدن معرفی می کند. سهروردی، فیلسوف اشراق مسلک جهان اسلام، با الهام از دید گاه فلوطین و حکمای ایران باستان نفس را موجودی معنوی واز انوار مدبره دانسته به آن نور اسفهبدیه نام نهاد که مسئو لیت فرماندهی دژ (بدن ) را به عهده دارد. همه این فلاسفه در نحوه ارتباط نفس با بدن با معضلات و تناقضاتی روبرو بوده اند. ملاصدرا با تاثیر از این متفکران و بر اساس مبانی ابداعی اش در حکمت متعالیه تعریف خود را از نفس به گو نه ای دیگر ارائه میدهد که در عین صحت واستحکام از مشکلات مر بوطه مبراست.
علم و تکنولوژی در مقام ایدئولوژی
منبع:
ارغنون ۱۳۷۳ شماره ۱
اومانیسم در دوره رنسانس
پروژة منطق گرایی در ریاضیات: از بولتزانو تا راسل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آموزة منطق گرایی عبارت است از فروکاستن مفاهیم و قضایای ریاضی به مفاهیم و قضایای منطقی. این آموزه که یکی از مکاتب مهم فلسفة ریاضی است، را نخستین بار برنارد بولتزانو صورت بندی کرد و سپس گوتلپ فرگه سعی کرد با ارائة نسخة جدیدی از منطق آن را ادامه دهد. درنهایت این آموزه را به صورت پروژه ای، برتراند راسل و آلفرد نورث وایتهد عملی کردند. در این مقاله نخست تلاش خواهم کرد چگونگی تحول و تکوین این پروژه را از بولتزانو تا راسل بررسی کنم. سپس با بررسی ضعف ها و قوت های آن، سعی خواهم کرد به این پرسش پاسخ دهم که آیا برنامة منطق گرایی رضایت بخش بود؟
دموکراسی، عدالت و صلح(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله ارتباط صلح، عدالت و دموکراسی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. با توجه به اینکه رابطه عدالت و دموکراسی تقریبا بیشتر جنبه حقوقی دارد، ابتدا تجزیه و تحلیل می گردد و سپس پیوند این دو با صلح سنجیده می شود. در این قسمت همچنین نظر بعضی از فلاسفه بزرگ نظیر ارسطو، هنس کلسن، جان رالز، وامانوئل کانت، ارایه می شود و در دنباله، استدلال لیبرال های نام آوری مانند وودرو ویلسن، امانوئل کانت وبوس راست در ارتباط بین دموکراسی و صلح به میان می آید و با تشریح «نظریه صلح دموکراتیک» آرا طرفداران و منتقدین بررسی می گردد. همچنین به آرا واقع گرایان که به ارتباط دموکراسی و صلح اعتقاد چندانی ندارند، اشاره می شود. طی این مقاله سوالات متعددی مطرح می گردد، از آنجمله: آیا کشورهای دموکرات تاکنون با یکدیگر جنگ نکرده اند؟ آیا دموکراسی صلح خواه تر از کشورهای غیر دموکرات هستند و اصولا چه عوامل دیگری به غیر از دموکراسی در برقراری صلح اروپا بعد از جنگ دوم جهانی تاثیر گذاشته است؟ با ارایه مثال های تاریخی و روز سعی می گردد، تحلیل حتی الامکان دقیقی در پاسخ به هر سوالی ارایه شود. بالاخره در خاتمه، نتیجه گیری مورد ملاحظه قرار خواهد گرفت.
فرهنگ خودشیفتگی (نارسیسم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دگرگونی های اجتماعی از نیمه قرن بیستم به این سو، چهره ای از انسان را شکل داده است که خصوصیات ذهنی و رفتاری اش را به عقیده بسیاری از متفکران حوزه روانشناسی و فلسفه، می توان در مفهوم «خودشیفتگی» (نارسیسم) خلاصه کرد. هدف این مقاله اولاً بررسی لایه های مختلف این مفهوم از دیدگاه کریستوفرلاش یکی از مشهورترین طراحان آن است. ثانیاً کوشش در نشان دادن بعضی کاستی ها یا یکجانبه نگری های دیدگاه او. شناخت دقیق این مفهوم امکان مؤثری برای تحلیل و درک بسیاری از رفتارهای انسان کنونی در فرهنگ غربی (و تا حدودی در فرهنگ های متأثر از آن) فراهم می کند.