فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۷۲۱ تا ۱٬۷۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
168 - 180
حوزههای تخصصی:
هدف: پیوند حکمت های «تربیت» و «طراحی» درگرو مترتب شدن هنجارهای اجتماعی بر آن ها و وجود ارتباط ذاتی میان عناصر «حقیقت جویی» و «کنش محوری» و همچنین وجود مضمون مشترکِ «پویایی در جهت تغییر مطلوب» به شرط حصول نتیجه است؛ بر همین مبنا پژوهش حاضر هدف واکاوی در فصل مشترک زیرگونه هایی از «تربیت پژوهی» و «طراحی پژوهی» را با عنوان «کنش پژوهی اخلاقی» در دستور کار خود قرار داده است که پژوهش در آن ها به مثابه کنش در عرصه های یادشده است. روش پژوهش: پژوهشِ مفهومیِ حاضر، از نوع بنیادی-نظری است و در آن با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی، پس از بررسی حوزه های «کنش پژوهی اخلاقی»، «تربیت پژوهی» و «طراحی پژوهی»، به تحلیل، تفسیر و ترکیب یافته ها و نتایج پرداخته شده است. یافته ها: یافته ها حاکی از آن است که تولید دانش در زیرگونه های پژوهشی یادشده در قالب «کنش پژوهی اخلاقی» در وادی های علم، فلسفه و تکنولوژی انجام می پذیرد و برای پرداختن به زمینه های مسئله، ارزیابی و راه حل، از «عقل نظری»، «عمل مولد» و «عمل ابزاری» بهره گرفته می شود؛ همچنین استدلال های استقرائی، قیاسی و ربایشی،ر راهبردهای منطقی غالب برای تحقق غایی کنش یادشده هستند. نتیجه گیری: «کنش پژوهی اخلاقی»، فصل مشترک گونه های پژوهشی «کنش پژوهی تربیتی» و«پژوهش از طریق طراحی» است و پیشنهاد می شود در پژوهش های آینده، مطالعه تعامل و هم افزایی آن ها، با توجه به فصل مشترکشان در دستور کار قرار گیرد.
ریشه های سکولار و ظرفیت های پساسکولار اندیشه توماسِ آکوئینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نسبت عقل و ایمان، پرسش حیاتی که حوزه اندیشه را همواره به خود مشغول داشته است، بعدی اجتماعی دارد. توماس آکوئینی، از جمله شاخص ترین طرف های این بحث، ضمن تأثیرگذاری گسترده در سیر تاریخ اندیشه، می تواند الهام بخشِ جامعه ی مدرنی دانسته شود که متولیان آن قصد داشتند، در مراتبِ سکولارسازی، پای دخیل بودن آموزه قدسی را از عرصه عمومی بزدایند. با این حال، نظرگاه های جامعه امروز نه مقتضی حذف دین از بستر اجتماع، بلکه جذب و دریافت روشن آن در عرصه ی عمومی و تلاش بر حفظِ مشارکتِ باورمندانِ اعضاء خویش، به شرطِ تعاملِ عقلانی است. در همین راستا، الهیات سیاسی متأخر، در نظر به نواقص عقل مدرنِ سکولار، با انکار «وضع طبیعی محض» چندوچون نوع هم ارزی امرِ طبیعی و فراطبیعی را جستجو می کند. از این رو، اندیشه توماس، که به زعم برخی، محرکی در شکل گیری جامعه به ظاهر سکولار بود، ادعایی که در مقابل خود مستنداتِ دعویِ خوانشِ درون دینی شدیدا مسیحی را دارد، از نظرگاهی دیگر، می تواند نقش ویژه ای در شکل گیری اندیشه جامعه پساسکولار داشته باشد. در این مقاله ضمن بررسی دست مایه های اندیشه توماس در شکل گیری جامعه ی سکولار، با مرور چند خوانش و مناقشه، در سایه اشارات متفکرینی نظیر میلبنک و هابرماس، تأملاتی بر ظرفیت های موضع او برای جامعه ی پساسکولار خواهیم داشت.
چالش عقل و ایمان در سنّت اسلامی: پژوهش موردی امام محمد غزالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نزد متفکران مسلمان چالش حقیقی بین عقل و ایمان نیست، در حالی که در فلسفه دین پساکانتی تردیدهای جدی در عقلانی بودن آموزه های دینی پیش می آید. این پژوهش، که با رویکرد برون دینی و با روش تحلیلی- انتقادی به بررسی آثار غزالی پرداخته، به این نتیجه گیری رهنمون شده است که غزالی دغدغه ایمان دارد، و نه عقل؛ زیرا او تنها مؤمن را سعادتمند و نجات یافته از آتش دوزخ می داند. عقلانیت مستقل از بندگی و دین برای او موضوعیتی ندارد. غزالی عقل فیلسوفان را از دستیابی به حقایق امور قاصر می داند. ولی معتقد است عقل صوفیان و پیامبران، که از آن تعبیر به قلب می شود، قادر به درک حقایق است و هیچ تعارضی با ایمان و دین ندارد. تنها عقل ناقص بشری است که احکامی صادر می کند که ممکن است با آموزه های دینی متعارض باشد. در پژوهش های پیشین غزالی را ایمان گرا نامیده اند. نوآوری پژوهش حاضر در این است که با تعمق در آثار او شواهدی از عقل گرایی او یافته است. با این حال هیچ تفسیری از عقل گرایی غزالی خام تر از این نیست که با عقل گرایی به معنای دکارتی مقایسه شود. غزالیِ صوفی همچون فیلسوف به مسئله عقل و ایمان ننگریسته و در نهایت، به دلیل خشیت از خدا، ایمان را بر عقل مقدم کرده است.
رویکرد فلسفی به آشنایی زدایی در اشعار معاصر ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
62 - 91
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که آشنایی زدایی (Defamiliarization) اساسا رویکردی فلسفی به پدیده ها مخصوصاً در ساحت زبان و ادبیات و شعر است. در این راستا رویکرد ساختارشکنانه دریدا به مثابه تفاوط قرابت بیشتری با مفهوم آشنایی زدایی شکلوفسکی دارد.. اساساً ذهنیت ما امری زبانی است و در این میان شعر تبلور این نوع ذهنیت است. از این رو می توان گفت که ذهنیت در بافت زبانی ساخته می شود و در تفکر پساساختارگرایانی مثل بارت، دلوز، دریدا، لیوتر این ساخته شدن همواره در قالب زبان شکل می گیرد. آنچه بطو خاص در تفاوط(difference) دریدایی و بطو عام در آشنایی زدایی شکلوفسکی در خصوص زبان حائز اهمیت است این است که هرگز نمی توانیم بگوییم کاملاً به معنای یک کلمه یا جمله یا عبارت رسیده ایم و دیگر تمام. معنا هرگز در یک جهان به طور تمام و کمال حضور ندارد؛ لیکن در این نوشتار به هنجارگریزی به مثابه آشنایی زدایی در اشکال مختلف می پردازیم و به یکی از این هنجارگریزی ها یعنی از نوع آوایی بسنده کرده و به مصادیقی از اشعار شاعران معاصر ایران از طیف سنتی و رمانتیک در تایید این نوع هنجارگریزی اشاره می کنیم. شاعران مورد بحث در این مقاله عبارتند از سیمین بهبهانی، ملک الشعرای بهار، فریدون مشیری و حمید مصدّق.
ارزیابی تطبیقی هوش حکمی با هوش معنوی و نسبت آن با تعلیم و تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
111 - 126
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا برای اولین بار با به کارگیری واژه «الحکمه الغریزیه» گونه جدیدی از هوش به نام هوش حکمی را ارائه می دهد. وی در زمینه میزان بهره وری از هوش حکمی و نسبت آن با تعلیم و تربیت سه طیف کلی را مطرح نموده و تنها یک طیف را نیازمند تعلیم و تقویت عقل نظری و تمرین در جهت دهی به حوزه رفتارها، عواطف، تمایلات و خلقیات به مثابه مقدمات رسیدن به حکمت می داند. با توجه به الگوهایی که او از حکیم معرفی می نماید، حکمت را در تمام فرهنگ ها و ادیان قابل جستجو می داند. از سویی امونز هوش معنوی را توانایی تجربه آگاهی های عالی معنوی جهت حل مسائل و بهبود زندگی پیگیری می کند و به بسط مولفه های هوش معنوی پرداخته و معنویت را غیربومی می داند و این نقطه آغاز این تحقیق تحلیلی برای ارزیابی تطبیقی هوش معنوی و هوش حکمی و بررسی نسبت این دو است.
یافته ها : مفهوم هوش معنوی نسبت به مفهوم هوش حکمی، عام تر است و سه مولفه هوش معنوی امونز، با معیارهای هوش حکمی شباهت دارد؛ با این تفاوت که ملاصدرا رویکرد شناختی و فلسفی به مباحث هوش حکمی داشته و به منبع و شیوه دست یابی به آگاهی دقت نظر دارد.
تحلیلی بر موانع تربیت عقلانی از دیدگاه هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
521 - 539
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش تحلیل موانع تربیت عقلی از دیدگاه هگل است. پژوهش حاضر از نوع پژوهش های کیفی و روش تحقیق به کاررفته، روش تحلیل محتوای کیفی است. نتایج این پژوهش نشان داد که موانع فردی تربیت عقلانی از دیدگاه هگل عبارتند از: خودمحوری، ترس، تجریدگرایی، شکاکیت سلبی، ریاضت کشی و موانع اجتماعی تربیت عقلانی عبارتند از: فایده باوری، جماعت باوری، تظاهر و ریاکاری و ترس از قضاوت منفی. از نگاه هگل موانع تربیت عقلی زمانی آغاز می گردد که فرد به دلیل عدم وجود استقلال شخصی، نبود آزادی اراده و عدم وجود جایگاه متقابل و برابر نسبت به دیگری، نتواند خود را به عنوان موجود مستقل عقلانی فعلیت بخشد و یا زمانی که فعلیت یابد به عنوان موجود مستقل عقلانی فعلیت نیابد؛ بلکه به عنوان ابژه ای در خدمت منافع و مقاصد افراد دیگر قرار گیرد. بااین حال هگل موانع تربیت عقلانی را همچون سایر مراحل ارتقای آگاهی گامی در جهت رشد و ارتقاء شخصیت فرد به حساب می آورد چرا که آگاهی با روبرو شدن با این محدودیت ها و موانع عقلی و رنجی که در این میان متحمل می گردد، می تواند به نابسندگی های خود وقوف یافته که این امر منجر به این می گردد که خود را به مثابه ابژه در مقابل خود نهد و با کندوکاو در خود، خود را به سنجش مجدد فهمش از خود، شناخت چیستی خود و غلبه بر یک جانبه نگری های خود وادارد.
تحلیل محتوای کتاب های تفکر وسبک زندگی دوره اول متوسطه از منظر تربیت اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش تحلیل محتوای کتاب های تفکروسبک زندگی دوره متوسطه اول از منظر تربیت اخلاقی بود. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی، جامعه مورد مطالعه در این پژوهش کتاب های تفکر وسبک زندگی دوره اول متوسطه بود. کل کتابها به عنوان نمونه، مورد تحلیل قرار گرفت. ابزار گردآوری اطلاعات سیاهه تحلیل محتوا مبتنی بر روش ویلیام رومی است که بر اساس مبانی نظری تهیه و روایی آن توسط متخصصان علوم تربیتی تایید شد. پایایی سیاهه تحلیل محتوا، توسط دو تحلیل گر انجام شد. ضریب همبستگی بین دو تحلیل مستقل، 79/0 بود. واحد مطالعه درس های کتاب، واحد تجزیه و تحلیل متن، پرسش و تصویر کتاب است که بر اساس مقوله های فعال و غیر فعال تحلیل و ضریب درگیری مشخص شد. یافته های پژوهش نشان داد، تصاویر کتاب تفکر وسبک زندگی پایه هفتم با ضریب درگیری 23/0و تفکروسبک زندگی پایه هشتم با ضریب درگیری 71/0، ضریب درگیری پایینی داشتند. ضریب درگیری متن 137/0 که حاکی از غیرفعال و غیرپویا بودن متن کتاب های تفکر وسبک زندگی است، در نتیجه تصاویر و متن زمینه را برای فعالیت فراهم نمی کند. همچنین پرسشهای تفکر وسبک زندگی پایه هفتم با ضریب درگیری 4 وتفکر وسبک زندگی پایه هشتم42/2 بیشترین ضریب درگیری را دارد.
ماهیت و مؤلفه های معرفت سلوکی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۱ شماره ۹۰
71 - 97
حوزههای تخصصی:
از مبانی روش شناختی علم سلوک، معرفت سلوکی است. معرفت سلوکی، یک معرفت حضوری امکانی و غیر ذاتی است که هویت احاطی، غیر حاکی، اتحادی و عملی دارد و سنخ معلوماتش اعمال قلبی مانند احوال و منازل می باشد و دارای شاخصه های عامی مانند: بی-واسطگی مفهومی، اتحاد پذیری، تناسب ادراکی، ظهور ادراکی، خطا ناپذیری و تردید ناپذیری، انتقال ناپذیری و احساس برانگیزی. هم چنان که دارای شاخصه های خاصی مانند: در کنار شاخصه های عام، معرفت سلوکی دارای شاخصه های خاص است که عبارتند از: درونی (= فراحسی – وجدانی)، زمینه مندی (=غیر پیشنی – غیر تحلیلی )، تلفیقی (= شناختی – عملی – احساسی )، تکوینی (=چند وجهی – چند ضلعی ) و اشتداد پذیری (=تطور پذیری و تقلب پذیری ) است. بررسی عناصر موجود در تعریف معرفت سلوکی و تبیین هر یک از شاخصه های عام و خاص آن، هدف این نوشته است.
راهبرد تخصص گرایی تمحض محور در تحقیقات علوم انسانی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
5 - 35
حوزههای تخصصی:
امروزه پراکنده کاری و عدم تمحض پژوهشگران بر قلمرو موضوعی محدَّد و محدود در پژوهش های علوم انسانی، از جمله کاستی ها و کژی های بنیادین این حوزه معرفتی است. بر این اساس مسئله مقاله حاضر عبارت از تعریف و تبیین راهبرد تخصصی سازی پژوهش (تخصص گرایی تمحض محور) در عرصه علوم انسانی و فرایند اجرای آن است. در این مقاله ابتدا واکاوی پیشینه پژوهش حاضر در ایران و جهان با مراجعه به ادبیات علمی مربوط صورت بسته و بیان دستاوردهای مشخص آن، مرحله بعدی را تشکیل داده است. همچنین ضمن تعریف مفاهیم مرتبط با پژوهش حاضر و بیان چهارچوب نظری آن از جهت غایت و روش، توضیح داده شده است که چرا راهبرد تمحض گرایی در پژوهش های علوم انسانی به گونه ای که مقاله حاضر به تبیین آن پرداخته، دارای اهمیت و ضرورت است. در ادامه به بررسی و تحلیل مفاد مقاله از جهات مختلف پرداخته، نهایتاً الگویی بومی از برنامه تمحض محوری و تخصص گرایی پژوهش به دست داده شده است. روش پژوهش حاضر از جهت ماهوی، نظری- تجربی و از جهت گردآوری داده ها، کتابخانه ای است. این تحقیق را می توان فشرده نظریه و نظام پژوهشی ای قلمداد کرد که مبتنی بر انگاره ای خاص به نام «تخصص گرایی تمحض محور» در فلسفه پژوهش است.
نقش سایبرنتیک در پیدایش هوش مصنوعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تلاش های زیادی در تاریخ و فلسفه علم صورت گرفته تا برای ماشین ها شئونی انسانی تصور شود. گاه به آن ها ذهن، گاهی احساس و گاهی هوشمندی نسبت داده شده است. همه ی این ها بدان جهت است که مرز انسان و ماشین هر چه بیشتر باریک شود تا شاید روزی به یکدیگر بپیوندند. اما می توان این تلاش را از مسیری دیگری پیمود. می توان با نگاه سیستمی و نظام مند به انسان هرچه بیشتر او را به ماشین نزدیک نمود، کاری که رویکرد سایبرنتیکی انجام داده است. این رویکرد در شکل گیری مطالعات هوش مصنوعی نقش بسزایی داشته است و در کنار دو رویکرد محاسبه گرایی و بازنمودگرایی توانسته است هوش مصنوعی را به عنوان مهم ترین و کاربردی ترین حوز ه ی علم به جهان معرفی کند.
درون گرایی، نقطه تمایز معرفت شناسی دینی فیلیپس با ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
420 - 447
حوزههای تخصصی:
فیلیپس در مقام یک ایمان گرای متأثر از ویتگنشتاین، نسبت به معرفت شناسی گزاره های دینی رویکردی را اتخاذ می کند که به واسطه تفاوت-ها و تمایزهایی که با ویتگنشتاین دارد، مهم می نماید. در این مقاله ابتدا با توصیف، بررسی و تحلیل نگاه فیلیپس به سه مسأله و مفهوم ناواقع گرایی، نحوه زندگی و بازی های زبانی، نشان داده شده آنچه باعث می شود رویکرد فیلیپس به این سه مسأله با ویتگنشتاین تفاوت پیدا کند این است که برخلاف برون گرایی ویتگنشتاینی که در زمینه گرایی (متن گرایی) ریشه دارد، فیلیپس به دورن گرایی مایل است(البته درون گرایی معتدل) . دیدگاه وی به دلیل تفکیک میان معنا داری باورهای دینی با توجیه باورهای دینی و بازگرداندن توجیه باورها به بازی های زبانی و اینکه نحوه زندگی دینی را کاملاً متمایز از سایر نحوه های زندگی می داند، منجر به پذیرش درون گرایی می شود. اما این مقاله با نگاهی انتقادی به رویکرد فیلیپس نشان می دهد تفکیک مطلق معناداری و توجیه باورهای دینی از یکدیگر توسط وی، تفکیکی غیر قابل پذیرش است.
تحلیل نسبت زمانْ آگاهی و خودآگاهی در فلسفه هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
37 - 54
حوزههای تخصصی:
هوسرل در آثار خود از سه سطح از زمانْ آگاهی بحث می کند که این سه سطح عبارت اند از: آگاهی از زمان عینی (کیهانی)، زمانْ آگاهی سوبژکتیو و آگاهی از زمان درونی (آگاهی مطلق). از نظر هوسرل این سطوح در حقیقت لایه های تقوم زمان هستند و مبنای تقوم هر لایه را باید در مرتبه یا لایه عمیق تر جستجو کرد تا به عمیق ترین لایه زمانْ آگاهی، یعنی همان آگاهی مطلق رسید. آگاهی مطلق، مقوم هر درک و معنایی از زمان است؛ اما در عین حال، خود به وسیله هیچ امر دیگری تقویم نمی شود، بلکه قوام آن قوام درونی است. این عمیق ترین لایه در حقیقت جریان مستمر و وحدت بخش آگاهی است که تمامی اعمال و افعال قصدی آگاهی در آن ریشه دارند. برخی از هوسرل پژوهان معاصر برای تبیین این معنا از زمانْ آگاهی و نسبت آن با زمانْ آگاهی سوبژکتیو، با رجوع به آثار هوسرل و دیدگاه وی درباره تأمل، به تمایز بین دو نوع خودآگاهی، یعنی خودآگاهی پیشاتأملی و خودآگاهی تأملی اشاره کرده و این جریان بنیادین و وحدت بخش آگاهی را که مقوم هر درکی از زمان و زمانمندی است، با خودآگاهی پیشاتأملی متناظر دانسته اند. بر این اساس، آگاهی مطلق به عنوان نوعی خودآگاهی پیشاتأملی به معنای زیست و تجربه غیر ابژه ساز و غیر مضمون سازی است که هم بنیان ابژکتیویته و هم ریشه و بنیان سوبژکتیویته استعلایی است.
واکاوی مفاهیم بنیادی فلسفه تربیتی اپیکتتوس به روایت آنتونی لانگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
1 - 15
حوزههای تخصصی:
در فلسفه معاصر به فلسفه اخلاق و تاریخ فلسفه توجه زیادی می شود، در این دوره با رجوع به فیلسوفان پیشین، تلاش دارند به غنای فلسفه بیفزایند. یکی از دوره هایی که هم اکنون بسیار به آن پرداخته می شود فلسفه رواقی است. فلسفه رواقی بیشتر به مسائل اخلاقی و روانشناسی اخلاق با رویکرد تربیتی می پردازد. با توجه به اهمیت مسئله اخلاق و روانشناسی اخلاق با رویکرد تربیتی در دوره معاصر، اکنون تحقیقات زیادی در باب فلسفه رواقی در جریان است. در مکتب رواقیان فیلسوفان زیادی وجود دارد و یکی از مهم ترین آنان اپیکتتوس است. در باب اندیشه اپیکتتوس کتاب های زیادی نوشته شده است. یکی از بزرگ ترین مفسران فلسفه رواقی آنتونی لانگ است که کتاب های زیادی در باب آراء و افکار رواقیان و نیز شرح و تفسیر اندیشه اپیکتتوس به نگارش در آورده است. لانگ وحدت و انسجام فلسفه اپیکتتوس را در چهار مفهوم بنیادی می داند که این چهار مفهوم با رویکرد تربیتی او پیوندی ناگسستنی دارند. آن ها عبارتند از: آزادی، اراده، داوری و بزرگ منشی. در این مقاله این مفاهیم بنیادی فلسفه تربیتی اپیکتتوس به روایت آنتونی لانگ مورد واکاوی قرار می گیرد.
تاثیر نظریه تضاد طبقاتی مارکس بر خوانش رادیکال و انقلابی شریعتی از مذهب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای فلسفه دین سال ۱۱ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۲۳)
195 - 221
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی رویکرد علی شریعتی به عنوان یکی از روشنفکران مذهبی معاصر ایران به تاریخ اسلام و بررسی تاثیرپذیری وی از نظریه تضاد طبقاتی مارکس در تحلیل و تفسیر پدیده های تاریخی در صورتبندی کلی دیدگاه های مذهبی وی است. شریعتی با بکارگیری نظریه تضاد طبقاتی در خوانش تاریخ اسلام و متون دینی روایتی انقلابی را از آن استخراج کرده که در ترسیم سیمای ایدئولوژیک از دین در تفکر وی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. مسئله اصلی این است که نظریه تضاد طبقاتی چه جایگاهی در تاریخ پژوهی و اسلام شناسی شریعتی داشته است؟ این پژوهش با استفاده از روش تحلیلی- تاریخی می خواهد ضمن تحلیل شاخصه های اصلی روایت شریعتی از تاریخ و متون دینی تمایز رویکرد وی را با انگاره های مارکسیستی صورتبندی کند. خوانش رادیکال و انقلابی شریعتی از تاریخ اسلام نتیجه تاثیرپذیری وی از نظریات تاریخی مارکس است اما این به معنی پذیرش کامل انگاره های ماتریالیستی نظریات تاریخی مارکس نیست. نحوه استفاده شریعتی از ظرفیت نظریه تضاد طبقاتی در ارائه خوانشی جدید از دین با تمرکز برتاریخ متون دینی از مهم ترین یافته های این پژوهش است. نتیجه کلی این پژوهش نشان گر آن است که تفکیک نظریه تضاد طبقاتی از ماتریالیسم تاریخی در سنت مارکسیستی مهم ترین ویژگی خوانش رادیکال و انقلابی شریعتی از تاریخ اسلام است.
مواجهه انتقادی شناخت گرایان با نظریه ناشناخت گرایی هیر با تأکید بر مفاهیم قوی اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۴
85 - 98
حوزههای تخصصی:
پرسش از امکان ارزش صدق وکذب در گزاره های اخلاقی، مبتنی بر نوع پاسخ به آن، بحث شناخت گرایی و ناشناخت گرایی را در فلسفه اخلاق بنا می نهد. ریچارد مروین هیر، به عنوان یکی از طرفداران ناشناخت گرایی، با طرح نظریه توصیه گرایی، ازسویی امکان ارزش صدق وکذب گزاره های اخلاقی را نفی می کند و ازسوی دیگر، شروط چهارگانه ای را برای اخلاقی بودن گزاره ها برمی شمرد که عبارت اند از: توصیه ای بودن، ساختار منطقی داشتن، تعمیم پذیری و دارای اصول بودن. درمقابل، شناخت گرایان که طی چند دهه به نقد این دیدگاه پرداخته اند، با استفاده از مسئله مفاهیم قوی اخلاقی که آنها را تأثیرپذیر از جهان می دانند، می کوشند توصیه گرایی هیر را با چالش روبه رو کنند. نگارندگان ضمن تردید در مسئله مفاهیم قوی اخلاقی به عنوان نقدی بر توصیه گرایی، آن را تمایل به نوعی نسبیت گرایی می پندارند که خود مورد تشکیک است. علاوه براین، نگارندگان بر این باورند که نظریه هیر با اشکالاتی مهم مواجه است که امکان تبدیل بی وجه جملات خبری به توصیه ای و جامع ومانع نبودن شروط پیشنهادی او برای اخلاقی بودن گزار ه ها، از زمره آنها محسوب می شود.
واقع گراییِ صدرا و ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۶۹)
198 - 226
حوزههای تخصصی:
طباطبائی و مطهری فلسفه صدرا را یک فلسفه واقع گرایانه می دانند و در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» مدعی نوعی واقع گرایی هستند. ایلهام دیلمان (Ilham Dilman) نیز معتقد است که رد واقع گرایی از سوی ویتگنشتاین سبب نمی شود که او یک تصوّرگرا باشد. بلکه ویتگنشتاین نیز به یک معنا واقع گرا محسوب می شود. این مقاله به بررسی و مقایسه واقع گراییِ مطرح در «اصول...» از سویی و واقع گرایی ای که دیلمان به ویتگنشتاین نسبت می دهد از سویی دیگر می پردازد.
روشن سازی نسبت یگانگی و بس گانگی در منطق اکسپرسیون براساس خوانش دلوز از اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
17 - 34
حوزههای تخصصی:
ژیل دلوز همواره از طریقِ خوانشِ فیلسوفانِ دیگر، به دنبال طرح و بسطِ مسئله ای در فلسفه خویش بوده است. بدین جهت، بسیار پیش می آید که در نسبت با مسئله خویش، بر مفهومی در اندیشه یک فیلسوف تأکید گذارد، که با وجود اهمیتش، در نظامِ فکری آن فیلسوف چندان برجسته نشده باشد. مفهومِ اکسپرسیون، که دلوز آن را مبتنی بر خوانشِ اسپینوزا در کتابِ اکسپرسیونیسم در فلسفه: اسپینوزا طرح کرده، از جمله چنین مفاهیمی است، که دامنه و وجوه گسترده ای دارد. از آن جا که نوشته حاضر در پرتوِ مسئله نسبتِ یگانگی و بسگانگی این مفهوم را بررسی می کند، لذا وجه منطقیِ این مفهوم در آن برجسته می گردد. این مقاله می کوشد نشان دهد که چگونه دلوز با استفاده از منطقِ اکسپرسیون، اصالتِ یگانگی یا اصالتِ بسگانگی را کنار زده، و نسبتی درون ماندگار میانِ این دو مفهوم برقرار می سازد. برای این منظور، ابتدا تمایز و درعین حال هم بستگیِ مؤلفه های سه تایی این منطق، از سه جهتِ متفاوت شرح می گردد. سپس نشان داده می شود که چگونه این هم بستگی مبنایی برای برقراری نسبتی درون ماندگار میانِ مفاهیمِ یگانگی و بسگانگی، فراهم می سازد. بخش آخر نیز با درنظرگرفتنِ این منطق، به صورت تحلیلی، تفسیرِ دلوز از مفاهیم جوهر ِمطلق و تمایز واقعیِ صفات را بازسازی می کند، تا به صورت انضمامی نمونه ای از لوازم و نتایجِ دگرگون کننده آن را آشکار سازد.
رابطه علم ادراک حسی با تجربه ادراک حسّی: بررسی مواجهه برج با مک داول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
199 - 218
حوزههای تخصصی:
یک پرسش اساسی در فلسفه ادراک حسّی ناظر به تعیین رابطه علم ادراک حسّی با تجربه ادراک حسّی است. در این مقاله به جای پاسخ به این پرسش، به ردیابی آن در متن مواجهه برج با مک داول پرداخته می شود. مک داول از فصل گرایی معرفت شناختی دفاع می کند. برج در سوی مقابل استدلال می کند که فصل گرایی با بنیاد علوم تجربی ناسازگار است. مک داول در مقام پاسخ استدلال می کند که تفکیک علمی و تفکیک معرفت شناختی اگرچه متفاوت هستند، اما ناسازگار نیستند. افزون بر این، علم اساساً درباره تجربه ادراک حسّی نیست؛ بلکه شرایط امکان آن را توضیح می دهد. برج با ردّ این دیدگاه، مک داول را متّهم می کند که بنا دارد دیواری میان علم و فلسفه بکشد. بررسی مفصّل این مواجهه نشان می دهد که این تقابل دست کم در هسته خود معطوف به موضوعی فراتر از ارائه یک نظریّه مناسب برای تجربه ادراکی است. این گونه به نظر می آید که این دو به نمایندگی از دو نظریّه رقیب در فلسفه ادراک حسّی اساساً به دو سنّت فلسفی با چارچوب نظری متفاوت تعلّق دارند. در نهایت به نظر می توانیم نتیجه بگیریم که ارزیابی نهایی و قطعی در خصوص این دو نظریّه عمده در فلسفه ادراک حسّی، در گروی تعیین موضع در خصوص طبیعت گرایی در فلسفه است.
فقه با انگاره قبول نظامات شرعی و لزوم استنباط آنها و انگاره انکار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۰۳
5 - 24
حوزههای تخصصی:
وجود نظامات عام و کلی شرعی جدا از احکام بی شمار به صورت خُرد و اتمیک در شریعت مطهر اسلام، مورد بحث و گفت وگوست. موافقان وجود نظام نیز در یک تقسیم کلان به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی که استنباط احکام شرعی به صورت اتمیک و جزیره ای را برای استنباطِ آنچه در صحن استنباط لازم است، کافی می بینند، با این انگاره که متکفل استنباط در همین مرحله از استنباط به نظام های شرعی می رسد. گروه دیگر حداقل به دو استنباط معتقد است. با این توضیح که متکفل استنباط در مرحله اول به استنباط احکام به صورت فازی و غیر سیستمی (فقه الاحکام) می پردازد و در مرحله دوم به استنباط نظام ها (فقه النظریات) روی می آورد. فرضیه لزوم سه مرحله از استنباط (استنباط اتمیک، استنباط خرده نظام ها، استنباط کلان نظام ها یا کلان نظام واحد) نیز قابل طرح است. انگاره نویسنده اصرار بر قبول نظامات (خرد وکلان) است؛ لکن بر تعدد استنباط و مرحله ای کردن آن پای نمی فشارد، بلکه راه صحیح را استنباط تک مرحله ای می داند؛ لکن در همان مرحله باید همه عناصر به حق دخیل در استنباط دیده شود.
نظام فلسفی پساکرونا از دریچه تقابل رئالیسم، لیبرالیسم و تئوری انتقادی؛ سناریوهای محکوم، پلتفرم و هریت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
678 - 695
حوزههای تخصصی:
نظریه ها با دلالت های فلسفی و مبتنی بر ظرفیت های هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناختی خود می توانند در مسیر پر پیچ وخم آینده پژوهی جعبه ابزاری مناسب برای پژوهشگر باشند. باتوجه به این امر، هدف این پژوهش بررسی آینده نظم پساکرونا از منظر پارادایم های نظری است. سوال محوری آن است که؛ هر نظریه براساس ظرفیت های خود در تصویرسازی نظم آینده پساکرونا مبتنی بر چه نوع سناریوی خواهد بود؟. معنای این سوال آن است که سه نظریه انتخاب شده یعنی رئالیسم، لیبرالیسم و نظریه انتقادی چه تصویری از نظم پساکرونا دارند و این تصویر آنها در قالب چه نوع سناریوی خواهد بود. رویکرد پژوهش ترکیبی از تحلیل توصیفی و اجماع نخبگی (دلفی) برپایه یک پرسشنامه است. یافته های تحقیق نشان داد تصویر رئالیسم سناریوی باورپذیر، تصویر لیبرالیسم سناریوی محتمل و تصویر تئوری انتقادی سناریوی مطلوب نظم پساکرونا هستند.