فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۵۴۱ تا ۱٬۵۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
دیدگاه عروض وجود بر ماهیت که نتیجه طبیعی دکترین ابن سینا درباره تمایز وجود و ماهیت است در شرق عالم اسلام از سوی شیخ اشراق و در مغرب عالم اسلامی از سوی ابن رشد مورد مخالفت جدی قرار گرفته است، اینان مدعی شده اند نظریه عروض وجود بر ماهیت از سوی ابن سینا، نظام فلسفی او را گرفتار بن بست فلسفی نموده است ،ازاین رو پژوهش حاضر درپی پاسخ به این پرسش اصلی است که آیا نظریه عروض وجود بر ماهیت بامبانی اساسی هستی شناسانه ابن سینا ناسازگاری درونی دارد؟،بدون تردید چنانچه ادعای منتقدان درست باشد پایه های وجود شناسانه ابن سینا فرو می ریزد چنان که پذیرش دیدگاه ویژه او در خصوص برهانی که آنرا برهان صدیقین نامید ونظریه اتحاد مصداقی ومفهومی ذات و صفات را بغایت دشواربلکه غیر قابل قبول می نماید،چنان که اثبات نادرستی ادعای منتقدان افزون بر این دستآورد اساسی که در منظومه هندسی هستی شناسی ابن سینا هیچگونه ناسازگاری نیست دیدگاههای ویژه اورا در باره ذات وصفات الهی از آنچه فیلسوفان دیگر گفته اند بجد برجسته ومتمایز می سازد ،سزاوار توجه است که سه نظام فلسفی بزرگ دنیای اسلام سینوی، اشراقی و صدرائی در مبانی و روشها جدال دراز دامنی با یکدیگر دارند ،لیکن برداشت این است درخصوص مسأله عروض وجود بر ماهیت و به بیان روشن تر چگونگی رابطه وجود و ماهیت در ذهن و خارج پیش از آن که اختلاف آنان ناشی از تفاوت در مبانی فلسفی باشد برخاسته از برداشتهای نظری است. پژوهش حاضر کوشیده است با ارائه نظریه ابن سینا درباره مسأله یاد شده همراه با دیدگاه منتقدان به نقد و ارزیابی آن بپردازد.
واقع گرایی هنر دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش بنیادی درباره هنر دینی به عنوان یکی از برجسته ترین پدیده های انسانی و تأثیرگذار در زیست فردی، اجتماعی و تمدنی ضرورت دارد. یکی از عرصه های هنر دینی، واقع نمایی آن است. جستار حاضر این پرسش را به روش تحلیلی بررسی می کند که هنر دینی به عنوان فرایندی ظریف و پیچیده معطوف به درون انسان، چگونه با واقعیت تطبیق داده می شود؟ فرضیه ای که پژوهش پیش رو پی می گیرد این است که واقع گرایی هنر دینی با سنجه غایات ارزیابی می شود. هر هنرى، از آن جهت که هنر است و زیبا می نماید، ارزشمند و دینی نیست. ارزش گذارى صورت و محتوای هنرى، براساس مبانی غایت شناسی آن رقم می خورد. دستاورد پژوهش آن است که محک واقع نمایی هنر دینی ناظر به غایات و مصالح و مفاسد واقعی است. هنر، وقتی دینی است که از واقعیات جهان غیب (جهان بینی الهی) در کارگاه روح الهام گرفته و مخاطب هنر را به مصالح و مفاسد واقعی رهنمون باشد.
مفهوم و نقش زمان در فلسفه ارنست بلوخ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۴
1 - 21
حوزههای تخصصی:
مقوله زمان یکی از بنیاد ی ترین مفاهیم فلسفی برای هر نظام اندیشگانی است و نحوه شرح و تبیین آن، یکی از شاکله ها ی آن نظام را صورت بندی می کند. فلسفه بلوخ شکلی خاص و بدیع از متافیزیک است که مصالح آن از منابع گوناگون فراهم آمده و در روشی «درهم آمیزانه» در کنار یکدیگر قرار می گیرند. بدون شناخت مفهوم و نقش مقوله زمان در فلسفه آرمان اندیشانه بلوخ، فهم نظام فکری او ناممکن است و ازآنجاکه او از معناها و نقش های مختلف زمان بهره می گیرد، باید برای فهم معنای این مقوله در اندیشه اش، به انواع توصیف های تاریخی ای توجه کرد که از این مقوله شده است. این نوشتار نشان می دهد مقوله زمان در فلسفه بلوخ، فقط شکلی از ترتیب خطی و ساده سه مؤلفه گذشته/حال/آینده نیست که برآمده از وقوع زنجیره حوادث باشد. این سه مؤلفه به گونه ای هم زمان حضور دارند و «سپهر واقعیت» را به یک واحد یکپارچه، اما گشوده، تبدیل می کنند که در روندی دیالکتیکی و غیرقطعی صیرورت دارد. این متافیزیک پویشی، مجموعه ای از روندهای کیهانی و تاریخی را رقم می زند که به تابع زمانی «نه-هنوز» وابسته هستند و یک «آرمان جای آیندگانی» را خواهند آفرید که عاری از زمان است. الزامات توصیفی و تبیینی این نوع «آرمان جای» که بر فلسفه زمان بلوخ تحمیل می شود، در کنار روش شناسی درهم آمیزانه او، نظریه زمانش را دچار ناسازگاری های درونی و عدم پایبندی به مبانی ماتریالیستی نظام فکری اش می کند که نمی تواند جنبه مثبت برای یک طرح واره متافیزیکی/هستی شناختی باشد.
احساس و ادراک در روان شناسی و مقایسه آن با دیدگاه ملاصدرا: ماهیت، فرایند و گستره(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
67 - 93
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی «احساس و ادراک در روان شناسی و مقایسه آن با دیدگاه ملاصدرا» است. بدین مظور ابتدا با مراجعه به منابع روان شناختی معتبر مانند آثار بروس گلداشتاین، جیمز کالات، اتکینسون و هیلگارد آخرین دیدگاه ها درباره احساس و ادراک استخراج گردید؛ سپس به کتاب های دست اول ملاصدرا نظیر اسفار، مفاتیح الغیب و شواهد الربوبیه به ویژه مباحث مربوط به قوای حسی و نحوه ادراک مراجعه گردید و دیدگاه ایشان در این زمینه گردآوری شد. یافته ها به روش توصیفی- تحلیلی با همدیگر مقایسه گردید و نتایج ذیل به دست آمد: 1- از نگاه عمده روان شناسان، ماهیت احساس و ادراک امری مادی و از جنس موادی مغزی نخاعی و نهایتاً فعالیت آن است. 2- ادراک طی هفت مرحله رخ می دهد که از مواجهه انسان با محرک بیرونی آغاز شده، به تجربه هشیار در ارتباط با محرک خارجی و اتخاذ رفتار مناسب در ارتباط با آن پایان می یابد. 3- گستره ادراک به مدرکات حسی محدود می گردد و برای انسان ادراکی از سنخ دیگر رخ نمی دهد یا دست کم با تردید مواجه است. 4-از نظر ملاصدرا احساس و ادراک صرفاً برای نفس اتفاق می افتد که جوهری مجرد است و امر ادراک شده یا صورت ذهنی امری مجرد و فعل و تولید نفس است که نفس آن را هماهنگ با تغییر بدنی می سازد. 5- ادراک حسی طی پنج مرحله رخ می دهد که از مواجهه با شیء خارجی آغاز می شود و به ساخت صورت مجرد هماهنگ با آن توسط نفس و تفسیر و تحلیل آن خاتمه می یابد. 6– ادراک در انسان به ادراک حسی محدود نیست و علاوه بر آن از ادراک شهودی، نقلی، وحیانی و عقلی نیز برخودار است؛ بلکه ادراک های شهودی و عقلی پایه دیگر ادراکات حتی ادراک های حسی هستند.
تحلیل ماهیت و کمال انسان از منظر راجرز و نقد آن براساس فلسفه سینوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴
29 - 54
حوزههای تخصصی:
ماهیت و کمال انسان از منظر راجرز و نقد آن براساس فلسفه سینوی، مساله این مقاله است. مکتب انسان گرایی که بر اصولی همچون احترام به ارزش های فرد، عدم تعصب به روش های پذیرفته شده دیگر و علاقمندی به کشف جنبه های جدید رفتار انسان تکیه دارد و انتقادات جدی بر مکاتب روان شناسی دیگر بالاخص روان کاوی و رفتارگرایی دارد. علت گرایش به روا نشناسی انسان گرا وضعی بود که روان شناسی، سال ها بدان محکوم شده بود و با محدود کردن خویش در مطالعه رفتار، خود انسان را مورد غفلت قرار داده بود و به جای آن، بر عوامل درجه دوم همچون ضمیر ناخودآگاه و تجارب گذشته تمرکز کرده بودند. راجرز به عنوان یکی از تأثیرگذارترین روان شناسان این مکتب است. او به عنوان مبدع روش «درمان فرد محور»، نقش عمده ای در پیشبرد این مکتب داشت. می توان نقطه عطف روان شناسی راجرز را در توجه مثبت به انسان دانست. اما علی رغم آنکه این آراء راجرز در قیاس با آراء روان شناسان پیشین، مترقی است، اما اشکالات مهمی بر آن وارد است. در این تحقیق با بهره از فلسفه سینوی مبانی ماهیت انسان و کمال انسانی در روان شناسی راجرز، تحلیل و نقد می شود.
ادله انحصار عرضی ذاتی در محمول مساوی با موضوع از نظر علامه طباطبایی (ره)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵۴
137 - 161
حوزههای تخصصی:
بررسی عرضی ذاتی (عرض ذاتی) در بحث موضوع علم و تمایز علوم و همچنین در صناعت برهان اهمیت اساسی دارد. از نظر علامه طباطبایی، عرضی ذاتی منحصر در محمولات مساوی با موضوع است. یعنی محمولات باواسطه و محمولات اعم و اخص از موضوع، عرضی ذاتی نیستند. برای اثبات نظر ایشان بیان شد که یقینی بودن قضیه مستلزم ذاتی بودن محمول آن است و ذاتی بودن محمول قضیه مستلزم یقینی بودن آن، و چون حمل محمولات باواسطه «یقینی» نیست، پس محمولِ باواسطه عرضی ذاتی نیست. همچنین اثبات شد که عرضی ذاتی با "وضع موضوع" وضع می شود و الا قضیه یقینی نیست و همچنین با "رفع موضوع" رفع می شود، و الا تناقض لازم می آید. در ادامه ثابت شد که لازمه این دو ویژگی، تساوی عرضی ذاتی با موضوع است. در نهایت به دو اشکال نقضی پاسخ داده شد. اشکال اول درباره محمولات باواسطه در ثبوت بود که با تفکیک بین حکم به اتحاد و اصل تحقق محمول اشکال دفع شد. در اشکال دوم بیان شد که اگر محمول اعم از موضوع باشد، قضیه می تواند یقینی باشد که در جواب بیان شد این فرض مستلزم لغویت قید مأخوذ در موضوع و تناقض است و یقینی انگاشتن این قضیه ناشی از نوعی مسامحه می باشد.
شناخت خدای یگانه در ادیان ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
71 - 87
حوزههای تخصصی:
در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم محققانی در غرب، که تحت تأثیر جهان بینی عصر روشنگری بودند و اعتقاد داشتند که علت هر حادثه ای را می توان در همین طبیعت یافت، سراغ ادیان ابتدایی موجود رفتند تا با مطالعه آنها منشأ زمینی دین را پیدا کنند. آنان اموری مانند آنیمیزم، فتیش پرستی، اعتقاد به مانا، توتم پرستی و... را اصول مشترک ادیان ابتدایی موجود یافتند و هر یک از آنان، یکی از این امور را سرآغاز دین اعلام کردند؛ اما به خاطر جهان بینی خاص خود عمداً یا سهواً این را نادیده گرفتند که اعتقاد به خدای یگانه بیش از هر چیز دیگر در میان اقوام ابتدایی شیوع دارد و بنابراین منشأ دین و سرآغاز آن می تواند یگانه پرستی باشد. این نظریه ای بود که در همان زمان، توسط کشیش مسیحی ویلهلم اشمیت ارائه شد، اما مورد بی توجهی قرار گرفت. در گزارشاتی که مردم شناسان غربی از این ادیان داده اند می توان شواهد زیادی به سود نظریه اشمیت برداشت کرد.
درنگی در روش فلسفی ابن سینا(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
روش های علمی، ابزار هایی برای حل مسائل هر علم هستند. در دوران جدید و معاصر به تدریج مباحث مستقل، درباره چند و چون این روش ها رواج یافته، به تدوین متدولوژی (روش شناسی) علوم دامن زد. هر چند بحث از روش فلسفه در دوران گذشته نیز مطرح بود، امروزه این بحث در شاخه نوپیدایی به نام فرافلسفه دنبال می شود. نوشتار پیش رو در پی برداشتن گامی اولیه به منظور شناسایی مختصات روش فلسفی ابن سینا است. ابن سینا بحث مستقل و مستوفایی درباره روش فلسفه مطرح نکرده است؛ از این رو برای شناسایی روش فلسفی او باید از فرافلسفه ضمنی اش بهره برد و با مرور بر آثارش روش هایی را که وی در عمل به کاربسته است، شناسایی کرد.در این مقاله پس از بحثی مقدماتی درباره روش علوم و روش شناسی فلسفی، بحث های ابن سینا در مورد روش فلسفه را مرور می کنم. در مرحله بعد با نگاهی بر روش های کمابیش رایج در فلسفه تحلیلی، چهار روش استدلال قیاسی، تحلیل مفهومی، تحلیل منطقی و آزمون ذهنی به عنوان الگو و چارچوب بحث، انتخاب شده و نمونه هایی از به کارگیری این روش ها در فلسفه ابن سینا ارائه می گردد. بازشناسی روش فلسفی ابن سینا در این چارچوب نشان می دهد فلسفه وی به لحاظ روشی شباهت زیادی به فلسفه تحلیلی معاصر دارد.
شناخت بی واسطه از خداوند در اندیشه اسپینوزا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسپینوزا و ملاصدرا دو فیلسوف با مبانی فکری متفاوت هستند که به مسئله شناخت بی واسطه از خداوند توجه کرده اند. با توجه به تفاوت های انکارناشدنی میان ایشان، زمینه هم سخنی میان آنها در صورتی فراهم می شود که اولاً آن دسته از ویژگی های هستی شناختی متعلَّق شناخت که در شناخت بی واسطه نقش اساسی دارند، مشخص شود. در این خصوص می توان از عدم تناهی در اندیشه اسپینوزا و فاقد ماهیت و فوق تمام بودن در اندیشه ملاصدرا نام برد. ثانیاً چیستی شناخت بی واسطه و نیز ویژگی اساسی آن در ارتباط با متعلَّق مذکور توصیف و تحلیل گردد. از نظر اسپینوزا، ویژگی محوری این نوع شناخت درستی و مطابقت کامل آن با متعلَّق است، اما در نگاه ملاصدرا شناخت بی واسطه از خداوند محدود به وعای وجودی ادراک کننده می شود. مقایسه دیدگاه های اسپینوزا و ملاصدرا بیانگر آن است که مطابق نظام فلسفی هر یک شناخت بی واسطه برترین نوع شناخت است که به برترین موجود تعلق می گیرد. آنچه اسپینوزا و ملاصدرا را در مواجهه با مسئله مذکور از هم متمایز می سازد نخست موسع یا مضیق بودن معنای واسطه است؛ دوم ناسازگاری موجود در اندیشه اسپینوزا درباره شناخت بی واسطه تامّ از خداوند و سازگاری اندیشه ملاصدرا در این زمینه است.
مساله شر و افق های پیش روی خداباوری توحیدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره دوم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷)
191-207
حوزههای تخصصی:
در مساله منطقی شر، ادعا می شود که میان قضایای معینی درباره خدا و ادعاهای معینی درباره شر ناسازگاری منطقی و عقلانی وجود دارد. در مساله قرینه ای شر، ظاهرا صرف وجود شر، قرینه ای علیه وجود خدا نیست، اما وجود کمی و کیفی شرور بسیار و شدید، دلیلی بر نقص یا نقض در صفات الهی، و در شکل حداکثری آن، دلیلی بر رد وجود خداست. اشکال دیگر شر قرینه ای، چون شر وجودی و شر گزاف نیز وجود خدای سنت خداباوری توحیدی را مورد پرسش قرار می دهد. اهمیت اشکال متنوع شرور، تهدید جدی سنت خداباوری توحیدی ازسوی آنهاست، درصورتی که نتوان پاسخ های منطقی و متقاعد کننده به چنین تهدیداتی تدارک دید. در این تحقیق تلاش می شود نشان داده شود که صرف اتکا به تعداد محدودی از پاسخ های ارائه شده به مساله شرور کافی نیست، بلکه بواسطه اینکه یک طرف معادله مساله شر، فاعلیت خدای نامتناهی است، منطقی ترین راه کار استفاده از مجموع پاسخ های ممکن به شیوه ترکیبی و تلفیقی است، زیرا تلفیق راه های موجود موجب تقرب به پاسخ متقاعد کننده تر در این زمینه است. براین اساس، ضمن توجه به تفاوت های شرور مابعدالطبیعی، طبیعی و اخلاقی از همدیگر، ترکیب و تلفیق پاسخ هایی چون نسبی بودن شرور، شرور لازمه اختیار انسان، تلقی شر بعنوان کیفر گناهان آدمیان، شرور عامل تعالی معنوی انسان، تلقی جهان آخرت بعنوان مکان تجلی نهایی فلسفه شرور، و اهمیت منظر سرمدی به مساله شر مورد نیاز است. تلفیق این پاسخ ها و توجه به فلسفه خلقت انسان، جهان و شرور، بویژه توجه به اینکه خلقت شرور به عنوان جعل بالذات.
نقش مؤلفه صدق در ماهیت باور از دیدگاه شاه و ولمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مؤلفه ی صدق در ماهیت باور چه نقشی دارد؟ نیشی شاه و دیوید ولمن در جستاری مشترک، تبیینی از مفهوم باور ارائه داده اند که نقش مؤلفه ی صدق در آن مبتنی بر یک معیار دستوری است. آن ها در این راه از چیزی که آن را رابطه ی شفافیت می نامند، سود جسته اند. نتیجه ی تبیین ایشان این است که باور کردن یک گزاره، در پس یک قضاوت شبه اخلاقی، متصف به درستی یا نادرستی خواهد بود. هدف از این نوشتار این است که نشان دهد، ضرورتی که آن دو بر مبنای آن ناچار به درج جزئی دستوری در ذات باور شده اند، بی اساس است و می توان مفهومی کاملاً توصیفی و غایت شناسانه از باور ارائه داد که ضمناً مسؤولیت در قبال صدق را نیز تبیین کند. در این تحقیق که با روش استناد به منابع کتابخان ه ای در این موضوع صورت گرفته است، ابتدا دو رویکرد غایت شناختی و رویکرد دستوری توضیح داده می شود و پس از بررسی نقاط ضعف و قوت به مقایسه ی آن دو پرداخت می شود. در پایان ضمن نقد دیدگاه دستوری نشان خواهیم داد رویکرد غایت شناختی با فهم متعارف از موارد باور بیشتر سازگار است و می توان آن را به گونه ای تبیین کرد که اشکال اصلی شاه و ولمن را پاسخ دهد. شماره ی مقاله: ۲
نسبت عواطف و کُنش های رفتاری انسان از منظر ملاصدرا و سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عواطف به مثابه یکی ازساحات گرایشات نفسانی نقش مهمی دربرانگیختگی رفتارآدمی دارد. ملاصدرا معتقدست که انسان دارای ساختار بینش مندانه ایست که متشکل از اجزاء مرتبط با یکدیگر بوده که رو به سوی غایتی دارند. این غایات به لحاظ اعمال جوانحی و جوارحی سنخیتی عمیق با عواطف دارند.اینکه عواطف چه ماهیت و چه پیوندی با اعمال انسان دارد دوپرسش اصلی پژوهش پیش رواست. ملاصدرا با اثبات وجود، عشق و اختیار، عواطف راعملی باطنی میداند که آدمی رابرجذب یادفع امور وکنش های رفتاری متناسب با آنها تحریک می نماید لذابرای ماهیت عواطف نقش اکتسابی قائل است.درمقابل سارترفیلسوف اگزیستانسیالیستی معتقدست عواطف و احساسات انفعال صرف نیستند بلکه ساختار اگاهی انسان را تشکیل داده، هدفمند و معنادارند لذا هرعملی که انجام می دهیم(آگاهانه باشدیانه) متأثر ازعواطف اند و شرط تحقق این عواطف نیز همان عمل است. درواقع ایشان معتقدند عواطف همراه با باورمندی اند یعنی مثلا ازرفتاری شاد می شویم احساس سرزندگی میکنیم و به موجب این احساس کارخیری انجام میدهیم مادرقبال این رفتارمسئولیت داریم همین مسئولیت عواطف واحساساتمان هستند که ما رادچار عشق، تنفر، و...میکنند زیرا این مائیم که عواطفمان را انتخاب میکنیم. بنابراین درمقاله حاضربرآنیم تا باروشی توصیفی_تحلیلی، باتوجه به قرابت های دیدگاه ملاصدراوسارتر در شناختی بودن عواطف، ازیکسو تاثیر چشمگیر رویکرد این دوفیلسوف را که تا حدودی درپژوهش های موجود کمرنگ واقع شده است رانشان دهیم و ازسوی دیگر با مقایسه آراء شان، به وجه شباهت ها و تفاوت ها دست یابیم تااز قِبل آنها پاسخی قابل قبول به پرسش از چیستی نقش عواطف درکنش های رفتاری انسان دست یابیم. شماره ی مقاله: ۸
مبانی و ادله نفی صفات در کلام امامیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۵۰)
73 - 98
حوزههای تخصصی:
آموزه نفی صفات به صراحت در روایات اهل بیت(ع) آمده و در مدارس کلامی امامیه مورد پذیرش اکثر متکلمان امامیه بوده است. با وجود این، امروزه براساس مبانی فلسفی، و به خصوص حکمت متعالیه مورد نقد و انکار قرار می گیرد. در تحقیق حاضر، مبانی و ادله آموزه نفی صفات از متون کلامی امامیه در مدارس گوناگون کلامی شناسایی و استخراج و نشان داده شده است که این آموزه دارای مبانی عقلی و کلامی خاص خود است. این مبانی و ادله به طور خلاصه عبارت اند از: آموزه توحید ذاتی با سه تقریر نفی تعدد، نفی ترکیب، و نفی شبیه، اتحاد وصف و صفت، امتناع توصیف ذات، امتناع محدودیت، مخلوقیت صفت و موصوف و آموزه خلقت. در کنار آنچه گفته شد، تعداد زیادی از روایات ناظر بر نفی صفت هم پشتوانه نقلی این دیدگاه هستند.
درآمدی بر الهیات هواخواهی، با تأکید بر هواخواهان ایرانی گروه موسیقی کره ای اکسو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با این فرض که الهیات عملی درباره کنش های فردی و جمعی انسان ها به روشی الهیاتی می اندیشد، می توان در بستر آن به یکی از صورت های مدرن و الهیاتی فرهنگ مدرن یعنی الهیات هواخواهی پرداخت. ریشه های تاریخی الهیات هواخواهی را باید به پیش از دوران مدرن بازگرداند. امروز در فرهنگ غرب ریشه های هواخواهی مدرن را به رفتار حواریون مسیح (ع) بازمی گردانند. همچنین می توان صورت های خاص تری از آن را در سده های نخستین تمدن اسلامی میان فرق عرفانی پیدا کرد. در این مقاله، با استفاده از رویکرد نظری پل تیلیش در خصوص الهیات فرهنگ، به تبیین رفتارهای مناسکی هواخواهان مدرن می پردازیم. یکی از تفاوت های مشهود هواخواهی مدرن و رسانه ای با هواخواهی در فرهنگ سنتی ارتباط هواخواه با سلبریتی به میانجی متن رسانه ای است. اما در الگوی سنتی، حضور فیزیکی اصل اساسی شکل گیری ارتباط میان هواخواه و مراد بود. به این منظور در این مقاله با استفاده از رفتارهای هواخواهانِ ایرانی یکی از گروه های موسیقی پاپ کره ای به تبیین برخی از ویژگی های الهیات هواخواهی در ساحت فرهنگ مدرن می پردازیم. همچنین اشاره می کنیم که تمایزات هواخواهی مدرن با هواخواهی سنتی چیست. به خصوص در فرهنگ ایرانی-اسلامی اساساً ما شاهد هواخواهی های مطلوبی هستیم که مبنای آن الهیات توحیدی است، اما اکنون شاهد هواخواهی با جنس الهیات سکولار هستیم. در این مقاله به این سؤال اصلی پاسخ خواهیم داد که کنش هواخواهی از چه جهت باید با رویکرد الهیات عملی و الهیات فرهنگ به عنوان یک رفتار قدسی در زندگی روزمره بررسی شود.
بررسی تطبیقی کارکرد عقل در کلام فلسفی و تفکیکی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۱ شماره ۹۰
41 - 70
حوزههای تخصصی:
کارکردها و چگونگی کاربست عقل از مسائل مهم روش شناختی در حوزه علم کلام و معارف اعتقادی است. در تاریخ علم کلام شیعه، عقلگرایی، بویژه عقل فلسفی را می توان رویکرد غالب به حساب آورد. در عین حال در حدود و ثغور و چگونگی کاربست عقل و میزان اعتبار بخشی به آن اختلافاتی رخ نموده است. مقاله حاضر درپی آن است که این مساله را با روش اسنادی – تحلیلی، از منظر کلام عقلی - فلسفی و کلام تفکیکی که آن نیز مدعی نوعی عقلگرایی به نام خرد نوری و فطری است بررسی کند. نقش چنین تحقیقاتی در سنجش میزان قوت و ضعف هر یک از دو مدل روشگانی یاد شده و کمک به توسعه و تعمیق منطق علم کلام ضرورت بخش آن است. نتیجه این تحقیق دریافت وجوه کارآمدی افزونتر عقلگرایی اصطلاحی اعم از منطقی و فلسفی در علم کلام و بیان ناراستی ها و نارساییهای مدل تفکیکی در این عرصه است.
نسبت فلسفه اخلاق کانت با زوال اندیشه سیاسی در فلسفه او(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اندیشه سیاسی کانت هم در گسست از اندیشه اخلاقی او و هم در تداومِ رو به زوال آن شکل می گیرد. کانت پیش تر در ساحت اخلاق برای تحقق خودآیینی در طبیعت بیرونی و درونی و همچنین در نهادها با این پیش فرض که انسان شرور است و جهان فنومن یا تجربه نیز فاقد عقلانیت است، به مشکل برمی خورد. برای فرار از این مشکل یا به آینده ای نامعلوم یا به خدا پناه می برد و از لحاظ نظری هرگز برای ایجاد نسبت و سنخیت میان عالم نومن و فنومن یا به عبارت دیگر سوبژکتیو و ابژکتیو نظریه ای ندارد. در چنین حالتی، فرد با درون آزاد خود، بیرون از طبیعت می ایستد و تجربه یا ابژه به شکل امری تهدیدزا برایش نمایان می شود. کانت تمامی این مشکلات را با خود به دنیای فهم خویش از سیاست می آورد و چون پیش تر انقطاعی میان دو ساحت سوژه و ابژه ایجاد کرده است در اندیشه سیاسی نیز چون نمی تواند از ظرفیت فهم جدید خویش از آزادی انسان یاری بگیرد و از طریق آن به نظریه اراده عمومی و تجسم آن در خارج دست یابد به جای آن به دنبال ایجاد حکومت قانون و تضمین آن از طریق اجبار دولت برای دست یابی به شهروندی خوب برای جامعه می کوشد. بنابراین، اندیشه سیاسی خویش را با جدایی از آزادی خودآیین به اندیشه ای فایده گرایانه سقوط می دهد.
لوگوس هراکلیتوس از منظر پدیدارشناسیِ آغازِ دیگرِ مارتین هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
495 - 513
حوزههای تخصصی:
بی تردید هراکلیتوس و پارمنیدس از منابع فکری دایمی اندیشه هایدگر هستند. آنچه به این دو جایگاهی ویژه در اندیشه هایدگر بخشیده است، تلقی خاص هایدگر از حکمت سپیده دمانی این دو و نقش تفکر ایشان در گشودن راهی دیگر در تفکر است. به زعم هایدگر تلاش برای جست وجوی سرآغازهای دیگر برای تفکر، سرآغازهایی که برخلاف سرآغاز متداول تاریخ متافیزیک به صورت بندی سوژه-ابژه نمی انجامد، عاجل ترین وظیفه پیشاروی تفکر اصیل است. از وجهه نظر او، ماهیت دسترس ناپذیر تفکر این حکما، برخلاف رای مختار ارسطو ناشی از لکنت زبان (اشاره به متافیزیک، 993a15-17 که ارسطو پیشاسقراطیان را به کودکانی ناتوان از سخن گفتن صحیح تشبیه می کند و در متافیزیک 988a22-23 آن ها را متهم به ابهام در سخن می کند ) μέν ἀμυδρως() و ناآزمودگی ایشان (اشاره به متافیزیک، 985a13-14 که ارسطو پیشاسقراطیان را به مردان ناآزموده جنگی تشبیه می کند) نیست. بلکه بدان جهت است که سرآغاز در اصالت خاستگاهیش بیش از هر جای دیگر در اندیشه این حکما به آشکارگی رسیده است. در این میان لوگوس هراکلیتوس، از نظر هایدگر جایگاهی ممتاز دارد؛ به طوری که تفسیر صحیح لوگوس نزد هراکلیتوس وجوهی از سرآغاز اصیل اندیشه را برای ما آشکار می کند. در این مقاله با تفسیر هایدگر از این مفهوم بنیادین تفکر هراکلیتوس همراه می شویم تا به این پرسش بنیادین تحقیق نزدیک تر شویم: جایگاه لوگوس در اندیشه هراکلیتوس چیست و آن چگونه می تواند مطلع سرآغازی دیگر شود؟
واکاوی بنیان های فلسفی «دیزاین» به مثابه کنش تکنولوژیکی به کمک معانی مستتر در مفهوم بینامتنی «تخنه»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
696 - 711
حوزههای تخصصی:
هدف : به زعم بسیاری از نظریه پردازان مقوله «دیزاین»، ابهام در ماهیت و معنا، چالش های فلسفی متعددی را متوجه این حوزه از دانش نموده است و ازآنجایی که در غیابِ فهمِ کارکردِ بنیان هایِ فلسفیِ هر حوزه از دانش، تحقق صورت مناسب و کامل دانش پژوهی در آن ممکن نیست؛ بنابراین تعمیقِ شناخت در حوزه دانش دیزاین نیز همواره دغدغه صاحب نظران آن بوده است؛ در همین راستا، پژوهش توصیفی-تحلیلیِ حاضر به حوزه نظری «فلسفه دیزاین» مربوط می شود و در توسعه بحث پیرامون چیستیِ دیزاین راهگشا خواهد بود. روش پژوهش : در این پژوهش، برای پاسخ گویی به پرسش های «بنیان های فلسفی کنش دیزاین به مثابه کنش تکنولوژیکی کدم اند؟» و «کنش دیزاین، در ارتباط با ابعادِ مختلفِ معناییِ مستتر در قلمروی مفهومی «تخنه»، چگونه قابل تشریح است؟»، در ابتدا، در ارتباط با مقوله دیزاین، به واکاوی در مباحث حوزه «فلسفه تکنولوژی» و ابعاد مختلف معنایی مفهوم چندبعدی «تخنه» (ریشه واژه تکنولوژی)، پرداخته شده است؛ سپس تحلیل، تفسیر و ترکیب یافته ها و نتایج، در دستور کار قرارگرفته است. یافته ها : بیان بنیان های ِفلسفیِ دانش دیزاین به عنوان حوزه ای متعلق به فلسفه تکنولوژی در قالب هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی و همچنین تدقیق در معانی مستترِ مرتبط با دیزاین در قلمرو مفهومی تخنه، نظیر فن، زیبایی، لوگوس، میتوس، متیس، اپیستمه و پوئسیس، باهدفِ آتیِ بهره گیری از آن ها برای نظریه پردازی در دو ساحت دانش دیزاین و فلسفه دیزاین، از دستاوردهای مطالعه حاضر بوده است. نتیجه گیری : نتیجه کنش دیزاین به مثابه کنشی تکنولوژیکی، تولید دانشی است که ثمره آن ایجاد یک تعادل بین نظریه و مصنوع است و دو نوع «عمل مولد» و «عمل ابزاری» در آن قابل شناسایی است.
نقش اعیان ثابته بر اختیار انسان از منظر ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۸
137 - 160
حوزههای تخصصی:
اعیان ثابته در مباحث هستی شناسی عرفانی، کلید فهم بسیاری از مباحث قضا و قدر، جبر و اختیار، علم پیشین خدا و امثال آن است. صدرالمتألهین در حلّ برخی مسائل فلسفی خود اعیان ثابته را به کار گرفته است. پذیرش نظریه اعیان ثابته به عنوان الگوهای از پیش تعیین شده تغییرناپذیر موجودات در عالم علم الهی، ناسازگاری عمیقی با نظریه مختار بودن و فاعل حقیقی دانستن انسان در نظام صدرایی را متبادر به ذهن می سازد. در نوشتار حاضر، پس از بررسی و تحلیل ویژگی های اعیان ثابته به ویژه روابط حاکم میان این حقایق کلی و جزئی با افراد عینی و خارجی آن ها، این نتیجه به دست می آید که در نگرش عرفانی ملاصدرا، اگرچه تمامی اعمال و افعال هر فرد در هر شرایطی تحت هدایت و ربوبیت اسمی و تابع مقتضیات عین ثابت اوست اما با توجه به حاکمیت فرمول «اندیشه تا عمل» بر افعال انسانی هرگز نافی مختارانه عمل کردن و فاعل حقیقی بودن انسان نیست بلکه ویژگی های نهادینه شده در عین ثابته افراد عبارت خواهد بود از بروز آثار و احکام حرکت های موّاج گوناگون و مختلفی که هر فرد با انتخاب خودش بالإجبار، تحت ربوبیت و هدایت تکوینی و ذاتی اسمی از اسماء الله قرار می گیرد و مقتضیات لوازم آن اسم را برحسب استعداد و قابلیتی که در سیر استکمالی و حرکت صعودی، در خود، فراهم نموده است به منصه ظهور می رساند.
کانت و مسئلۀ «امکان/صدفه» در ساحت خرد نظری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۳
53 - 70
حوزههای تخصصی:
برای نظام های متافیزیکی هر نوع امر تصادفی تهدیدی به شمار می آید که می تواند کلیت و ضرورت نظام را تهدید کند و ازهمین رو، فیلسوفان ناچارند درباره آن موضع گیرند. این مواضع غالباً ذیل بررسی نسبتِ «امکان/صدفه» و «ضرورت» بیان می شود. در فلسفه کانت، اصطلاح die Zufälligkeit بارِ این مفهوم را به دوش می کشد. بررسی کاربردها و دلالت های این مفهوم در ساحت موردبحث حاضر، یعنی ساحت نظری، می تواند به تبیین موضع کانت درباره مسئله دشوارِ تهدید آن برای نظام دانش یاری رساند. اجمالاً بررسی حاضر نشان خواهد داد که کانت در مواضع مختلفی و با دلالت های متفاوت، ولی مرتبطی از این مفهوم استفاده کرده است: گاهی ذیل مقولات جهت، جایی ذیل مقولات نسبت، گاهی در ارتباط با امر آروینی و مشروط و گاهی در تحلیل امری که به آینده تعلق دارد. پژوهش حاضر پس از بررسی جامع، آنها را ذیل دو معنای اصلیِ «امکان خاص» و «صدفه مندی» چکیده می کند. این مقاله ضمن جست وجوی معانی و دلالت های مفهومِ die Zufälligkeit در سنجش خرد ناب ، به بررسی نحوه مواجهه کانت با جایگاهِ امر تصادفی در نظام ضروریِ دانش می پردازد. نتیجه اجمالاً این است که کانت تنش را حل نمی کند؛ زیرا از سویی، وی این مفهوم را به نفع طرفِ ضرورت نادیده می گیرد و مدعی می شود که نظام به مثابه گونه ای دانشِ ناب مستلزم آن است که این مفهوم را در نظام استعلایی اش راه ندهد و از سوی دیگر، وی شأنی برای آن مفهوم در نظر می گیرد تا بتواند چگونگی پیش رَوی خرد در سلسله قیاس های دیالکتیکی را توضیح دهد. به این ترتیب، کانت تنش تعیین کننده میان امر تصادفی و امر ضروری را تنها منحل کرده است و نه حل. سرانجام، این نوشتار بر آن است که نحوه مواجهه انحلالی کانت با نسبت امکان/صدفه و ضرورت ریشه در این دارد که وی معنای دیالکتیک را به دیالکتیکِ منطقی استعلایی تقلیل داده است و فرارَوی از آن مستلزم الگوهای دیگری خارج از امکانات فلسفه کانت، یعنی احتمالاً فلسفه هگل است.