مفهوم و نقش زمان در فلسفه ارنست بلوخ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۴
1 - 21
حوزههای تخصصی:
مقوله زمان یکی از بنیاد ی ترین مفاهیم فلسفی برای هر نظام اندیشگانی است و نحوه شرح و تبیین آن، یکی از شاکله ها ی آن نظام را صورت بندی می کند. فلسفه بلوخ شکلی خاص و بدیع از متافیزیک است که مصالح آن از منابع گوناگون فراهم آمده و در روشی «درهم آمیزانه» در کنار یکدیگر قرار می گیرند. بدون شناخت مفهوم و نقش مقوله زمان در فلسفه آرمان اندیشانه بلوخ، فهم نظام فکری او ناممکن است و ازآنجاکه او از معناها و نقش های مختلف زمان بهره می گیرد، باید برای فهم معنای این مقوله در اندیشه اش، به انواع توصیف های تاریخی ای توجه کرد که از این مقوله شده است. این نوشتار نشان می دهد مقوله زمان در فلسفه بلوخ، فقط شکلی از ترتیب خطی و ساده سه مؤلفه گذشته/حال/آینده نیست که برآمده از وقوع زنجیره حوادث باشد. این سه مؤلفه به گونه ای هم زمان حضور دارند و «سپهر واقعیت» را به یک واحد یکپارچه، اما گشوده، تبدیل می کنند که در روندی دیالکتیکی و غیرقطعی صیرورت دارد. این متافیزیک پویشی، مجموعه ای از روندهای کیهانی و تاریخی را رقم می زند که به تابع زمانی «نه-هنوز» وابسته هستند و یک «آرمان جای آیندگانی» را خواهند آفرید که عاری از زمان است. الزامات توصیفی و تبیینی این نوع «آرمان جای» که بر فلسفه زمان بلوخ تحمیل می شود، در کنار روش شناسی درهم آمیزانه او، نظریه زمانش را دچار ناسازگاری های درونی و عدم پایبندی به مبانی ماتریالیستی نظام فکری اش می کند که نمی تواند جنبه مثبت برای یک طرح واره متافیزیکی/هستی شناختی باشد.