فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۲۱ تا ۱٬۳۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۱ شماره ۹۰
117 - 140
حوزههای تخصصی:
برهان دکارت بر اثبات اصالت نفس (به تقریر سوئینبرن) چنین است: 1) من جوهری هستم که می اندیشد. 2) این قابل تصوّر است که «من می اندیشم و بدنی ندارم». 3) این قابل تصوّر نیست که «من می اندیشم ولی وجود ندارم». نتیجه: من نَفْس ام، یعنی جوهری که ذاتِ آن اندیشیدن است. از آنجا که این استدلال تنها اثبات می کند که نفس شرط کافی برای وجود داشتن من است و نه شرط لازم، سوئینبرن تقریری نوین به این شرح از این استدلال ارائه می دهد که به باور او شرط لازم بودن وجود نفس را نیز ثابت می کند: 1) من جوهری هستم که می اندیشد. 2) این قابل تصوّر است که «درحالی که من می اندیشم، بدنم ناگهان نابود می شود». 3) این قابل تصوّر نیست که «من می اندیشم ولی وجود ندارم». 4) غیرقابل تصوّر است که جوهری بتواند همه اجزای خود را با هم از دست بدهد و در عین ِ حال همچنان وجود داشته باشد. نتیجه: من جوهری هستم که برای وجود داشتنِ آن، داشتنِ نَفْس هم لازم است و هم کافی. این استدلال با اشکال ها و ابهام هایی مواجه است، لذا با الهام از آنچه ابن سینا درباه «انسان معلق در فضا» گفته، به گونه ای بازسازی شده است که از اشکال های یادشده مصون باشد.
رویکردها و روش های آموزش تفکر فلسفی به کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
129 - 149
حوزههای تخصصی:
هدف : اصطلاح «فلسفه برای کودکان» به دنبال بیرون کشیدن فلسفه از وضعیت انتزاعی و آوردن آن به جامعه است. درعین حال می خواهد رویکرد جدیدی به نظام آموزشی ارائه دهد تا مشکلات و ضعف های اساسی نظام آموزشی را که مدت ها پیش غیرقابل درمان به نظر می رسید، حل کند. بر این اساس هدف پژوهش حاضر ارائه رویکردها و روش های آموزش تفکر فلسفی به کودکان می باشد. روش پژوهش : روش پژوهش حاضر به صورت توصیفی - تحلیلی بوده و بر اساس مرور مقالات و منابع قبلی، مهم ترین رویکردها و روش های آموزش تفکر فلسفی به کودکان ارائه گردیدند. یافته ها : بر اساس پژوهش حاضر مهم ترین رویکردها و روش های آموزش تفکر فلسفی به کودکان از قبیل فلسفه در مقام آموزش آرای فلاسفه، فلسفه در مقام فلسفیدن، رویکرد حذفی، رویکرد انفعالی جذبی، رویکرد بومی سازی برنامه، رویکرد انتگرال به برنامه فلسفه برای کودکان (به عنوان رویکردهای آموزش فلسفه به کودکان) و قصه و داستان، روش بازی، کتاب های درسی و غیردرسی، فیلم ها و انیمیشن های آموزشی، روش جدال و مناظره، یادگیری مشاهده و تحلیل مشاهده، روش اکتشافی، پرسش و پاسخ (در قالب روش های آموزش فلسفه به کودکان) می باشند. نتیجه گیری : بر اساس مباحث مطرح شده در پژوهش حاضر نظام های تربیتی جوامع به عنوان نهادهایی که وظیفه خلق و پرورش انسان در مفهوم واقعی آن را بر عهده دارند، باید نوع نگرش خود به انسان به طور عام و کودک به طور خاص را متحول کنند. نظام های تربیتی باید درصدد باشند تا از این پس به جای تربیت مصرف کنندگان دانش، قدرت تولید دانش و قابلیت پژوهش و تفکر را در افراد پرورش دهند.
بررسی انتقادی عقلانیت معرفت دینی، معیار و پیامدهای مترتب بر آن از منظر سیدان بر اساس مبانی حکمت متعالیه(جوادی آملی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
241 - 258
حوزههای تخصصی:
جوادی آملی تعقل در دین را به معنای استفاده منضبط از روش عقلی-فلسفی در آن دانسته و دارای حجیت ذاتی می داند.سیدان نیز بر عقلانیت معرفت دینی تاکید می کند اما استفاده از روش عقلی–فلسفی در آن را جایز نمی داند.به نظر میرسد عقلانیت معرفت دینی و معیار آن از منظر سیدان از همسویی و هم پوشانی لازم در صدر و ذیل مباحث وی برخوردار نیست.اتخاذ عقل فطری یا صریح به عنوان معیار،دارای ابهام و اجمال در چیستی آن است.از حیث هستی شناختی و معرفت شناختی نیز چنین عقلی ارتباط حقیقی با معرفت دینی نخواهد داشت.چرا که تعقل در دین معنایی غیر از بهره گیری از استدلال منطقی معتبر و برهان یقینی ندارد.گذشته از آنکه درک همه شمول ملاک بودن خود عقل فطری نیز بدون استفاده از روش عقلی-فلسفی ممکن نبوده و حتی برای مخالفت منطقی با استدلال نیز چاره ای جز استفاده از استدلال منطقی وجود ندارد.در نتیجه ادعای تعقل در دین با چشم پوشی از چنین روشی،خود شکن است.چنین رویکردی سبب خلل در فهم کتاب و سنت و تفهیم آن به دیگران خواهد شد.در این نوشتار چیستی عقلانیت -ارتباط وجودی و شناختاری آن با معرفت دینی و معیار عقلانیت آن را به صورت تطبیقی از منظر هر یک از دو طرف تبیین کرده و اشکالات مترتب بر مبانی نگره تفکیک در هر قسمت را بیان خواهیم کرد.
خدا همچون کنشگری اخلاقی (1)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
41 - 70
حوزههای تخصصی:
این مقاله بخش نخست از پژوهشی مفصل درباره یِ سرشت کنش گری خداوند را گزارش می کند. دو پرسش اصلی این پژوهش اینهاست: (1) آیا خدا کنش گری اخلاقی است؟ (2) اگر آری، آیا اخلاق الاهی همان اخلاق انسانی است یا اخلاق الاهی کلاً یا بعضاً با اخلاق انسانی تفاوت دارد؟ در رابطه با پرسش نخست، نویسنده به بررسی سه نظریه یِ رقیب زیر می پردازد: «خدا همچون کنش گری خودکامه»، «خدا همچون کنش گری مصلحت اندیش» و «خدا همچون کنش گری اخلاقی». در این پژوهش به سود ایده یِ خدا همچون کنش گری اخلاقی، و علیه دو تلقی دیگر از سرشت کنش گریِ خداوند، استدلال خواهد شد. در رابطه با پرسش دوم، نویسنده از این نظریه دفاع می کند که اخلاق الاهی و اخلاق انسانی از حیث «محتوای هنجاری» هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند، هرچند از سایر جهات با یکدیگر تفاوت های چشم گیری دارند. بخش نخست این پژوهش که در این مقاله ارائه می شود پس از طرح کلیات و مباحث مقدماتی، به نظریه یِ «خدا همچون کنش گری خودکامه» می پردازد و برخی از استدلال هایی را بررسی و نقد می کند که به سود این تلقی از سرشت خداوند اقامه شده یا می توان اقامه کرد. بخش های دوم و سوم این پژوهش که در قالب مقالاتی دیگر در شماره های آینده یِ همین مجله انتشار خواهد یافت به شرح و بسط دو تلقی دیگر از سرشت خداوند می پردازد.
رویکرد نظری به فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
196 - 207
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی داریم به فلسفه تعلیم و ترِبیت نگاهی فلسفی کلی داشته باشیم. درباره تعلیم و تربیت و مراحل آن مربیان بزرگ تعلیم و تربیت سخن فراوان گفته اند. به تعبیر آنان تنها راه رسیدن به کمال انسان در سایه تعلیم و تربیت میسر است. با اینکه تعلیم و تربیت شرط لازم جهت به کمال رسیدن انسان است اما تحقق آن سخت و دشوار است. تعلیم و تربیت در زندگی دارای ارزش فراوان است و نیازمند زمان طولانی و انعطاف پذیری است. شکل گیری شخصیت انسان به چگونگی تعلیم و تربیت بستگی دارد. با تربیت مناسب انسان راه کمال را طی می کند و اگر تعلیم و تربیت فرد مورد غفلت قرار گیرد تا پایین تر از حیوان تنزل می یابد. برای حل مسائل تعلیم و تربیت نیاز به کار فردی و گروهی است. علاوه بر این، استفاده از تجربیات پیشینیان و نظرات و دیدگاه ها و چشم اندازهای فلسفی مربیان جدید در این زمینه می تواند راه گشا باشد. پیچیدگی زندگی در عصر حاضر در حدی است که نیاز به آشنایی به آشنایی با جدیدترین دیدگاه های نظری چه در علوم تربیتی چه در فلسفه ضرورتی اجتناب ناپذیر است. از این رو در این مقاله سعی می کنیم این موضوع را بیشتر مورد تأکید قرار دهیم.
«متخصص اخلاقی» مفهومی مهم ولی مجهول در فلسفه اخلاق هیوم و تناظر آن با رهیافت آشنای «داور راستین» در زیبایی شناسی هیوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
259 - 276
حوزههای تخصصی:
امروزه در فلسفه اخلاق از متخصص اخلاقی به عنوان فردی یاد می شود که در شرایط پیچیده قادر است رفتارهای درست را تشخیص داده و عامل ایده آل اخلاقی باشد. این مفهوم چندان تازه نیست و می توان آن را در فلسفه اخلاق هیوم نیز یافت؛ ولی چنان که شایسته است مشهور نشده و فقط برخی محققان، یک فقره در رساله درباره طبیعت انسانی را به عنوان شاهد این موضوع مطرح می کنند. با بررسی آثار هیوم شواهد زیادی در این خصوص مشاهده و تناظر میان آن و آموزه معروف داور راستین نیز مشخص می شود. همان گونه که در زیبایی شناسی فردی به عنوان داور راستین وجود دارد که با قریحه ذاتی و با ممارست، مقایسه، دوری از پیش داوری و استنتاج های عقل سلیم، اصول کلی ذوق را بدست آورده و زیبایی را تشخیص می دهد. در اخلاق نیز شخصی وجود دارد که در شرایط پیچیده گمراه نمی شود و با لحاظ همان شرایط، رفتار درست و فضیلت و رذیلت را مشخص می نماید. همچنین هر دو فرد به تشخیص خطاهای عامه اقدام نموده و به عنوان یک الگوی ایده آل مطرح هستند.
بازشناسی عرصه دیگر وجود در معماری درونگرای ایرانی با تأکید بر پدیدار آیینه در فلسفه سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
306 - 324
حوزههای تخصصی:
توجه بیش از حد به قدرت لایزال استدلال و بی توجهی به فضاهای نهفته ذهنی، بحران های ناشی از گسست بین انسان معاصر و محیط مصنوع را ایجاد نموده است. براین اساس بازشناسی ریشه های پیوستگی ذهن و عین در عرصه های معماری گذشته اهمیت می یابد. این پژوهش با هدف شناخت عرصه عرفانی در معماری درونگرای ایرانی به مکاشفه عرصه دیگری در فراسوی آیینه وجود می پردازد. بدین منظور مبانی نظری پژوهش به صورت خاص بر جایگاه پدیدار آیینه در فلسفه سهروردی و نقش آن در معماری درونگرای ایرانی تأکید دارد. پرسش اصلی پژوهش به چگونگی پدیدارشدن ماهیت فضا در معماری می پردازد. روش کیفی این پژوهش شناخت شناسی مبتنی بر دیدگاه فلسفی تفسیرگرایانه بوده که با بهره گیری از راهبرد استدلال منطقی در پی شناخت واقعیت درونی فضا - مکان است. نتایج این پژوهش بیان می کند که انکشاف وجه دیگر چیزها و بازشناسی عرصه فراسوی آیینه با گذار از شیوه های نگاه درون و برون در عرصه های معماری درونگرای ایران میسر می شود. در این گذار «رویارویی ذهن و عین»، منجر به «دگرگونی معنوی و درونی فرد» شده و به «عرصه دیگری به نام دنیای عرفان» موجودیت می بخشد. براین اساس سلسله مراتب حضور در فضای معماری درونگرا با فلسفه سهروردی انطباق یافته و فرد با گذار از هفت مرحله؛ محنت جدایی از برون، وصال به درون، بیداری، حیرت، فنا و غوطه وری در عمق هزارتو، بازگشت و انکشاف یک پدیدار آیینه، به عرصه دیگر وجود هدایت می شود. در نهایتِ این مسیر، عرصه عرفان در فضاهای درونی معماری پدیدار خواهد شد.
ریشه های یونانی و یونانی مآبی زیبایی شناسی دیونوسیوس مجعول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
480 - 494
حوزههای تخصصی:
متن چکیده شامل: این نوشتار به بررسی منابع یونانی-یونانی مآبی دیونوسیوس در باب زیبایی می پردازد و هدف آن روشن ساختن میزان تأثیرپذیری زیبایی شناسی دیونوسیوس از فلسفه افلاطون، ارسطو، فلوطین و پروکلوس است و سعی می شود؛ این هدف به دور از افراط در تطبیق دادن هر امری با امور به ظاهر مشابه دیگر صورت گیرد. در محقَق ساختن این هدف از شیوه توصیفی- تحلیلی-تطبیقی و روش گردآوری به صورت اطلاعات کتابخانه ای بهره گرفته شده است. نتیجه ای که از این بررسی به دست آمد، نشان دهنده غلبه کامل زیبایی شناسی یونانی-یونانی مآبی بر تفکر این اندیشمند قرون وسطایی است. به ویژه آن بخش از تفکر فلاسفه باستان در باب زیبایی که به نحوی با علت نخستین و یا عالم مُثُل در ارتباط است، در اندیشه دیونوسیوس قابل ردیابی است. هر چند در ساختاری جدید از آن ها بهره برده است. از جمله تأثیرات فلسفه یونانی و یونانی مآبی بر زیبایی شناسی دیونوسیوس می توان به تعالی زیبایی، تفاوت زیبایی و زیبا بودن، نزدیکی زیبایی و خیر، منشأ و علت غایی دانستن زیبایی برای همه امور زیبا، نحوه و انواع حرکت در قوس صعود و نزول، نحوه رابطه واحد با خیر و زیبایی، اتحاد زیبایی و زیبا بودن در مرتبه ذات الهی، درهم تنیدگی نور و زیبایی، نقش عشق به عنوان عامل پیوند و حرکت به سمت زیبایی راستین اشاره کرد.
معناداری سخن خدا (نقدی بر تأملات هرمنوتیکی و زبان شناختی مجتهد شبستری)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۵۲)
293 - 317
حوزههای تخصصی:
شناخت ماهیت، محتوا و زبان قرآن از مباحث کلیدی در الهیات است. دیدگاه سنتی در خصوص وحی آن را کلام خدا می شمارد، اما نواندیشان دینی سعی در به چالش کشیدن این تلقی سنتی دارند. در این میان محمد مجتهد شبستری بر آن است که براساس مباحث هرمنوتیکی و زبان شناختی نوین، قرآن به عنوان سخن خدا برای انسان قابل فهم نیست، چراکه شروط نه گانه تحقق فهم را نمی تواند طی کند و نمی توان خط سیر منطقی و مشخصی برای فهمیدن قرآن به عنوان کلام خدا ترسیم کرد. در این نوشتار با ذکر نمونه ای فرضی و همچنین با تحلیل های زبان شناختی نشان خواهیم داد که تمام شروط نه گانه فهم درباره سخن خدا یا هر موجود غیرانسانی هم از نظر سمانتیکی و هم هرمنوتیکی اجراشدنی است و همچنین می توان خط سیر بین الاذهانی مشخصی برای فهم قرآن به عنوان سخن خدا ارائه داد. همچنین معیاری که جناب شبستری برای فهم پذیری ارائه می دهد، عقلانی و عملیاتی نیست.
علم خدا به جزئیات متغیر از دیدگاه فیاض لاهیجی و نقد و بررسی دیدگاه وی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و پنجم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
213 - 197
حوزههای تخصصی:
لاهیجی در مسئله علم خداوند به جزئیات متغیر در ابتداء به نظریه علم خدا به جزئی از طریق کلی ابن سینا تکیه می کند که علم باری به اشیاء را صور مرتسمه و علم حصولی و از طریق علل و اسباب می داند لذا می کوشد تا تغییر در عالم اجسام را به رابطه ی موجودات مادی به یکدیگر ارجاع دهد و با علم فعلی خداوند و تشکیک در وجود و بساطت ذاتی حق تعالی شبهه تغییر را پاسخ دهد. وی در نهایت قرائتی متمایز از صور مرتسمه که نزدیک به نظریه علم اجمالی در عین کشف تفصیلی ملاصدرا است ارائه می دهد و می گوید کمال مطلق ذات خداوند اقتضاء می کند که با علم اجمالی که علم بسیط ذاتی است تمامی صورت ها به نحو تفصیلی و متمایز از هم برای حق تعالی از ازل معلوم باشد. این مقاله با استفاده از روش توصیفی و کتابخانه ای می کوشد تلاش لاهیجی برای رفع شبهه تغییر در علم خدا به جزئیات متغیر را به کمک برخی مبانی فلسفی بررسی و نقد کند.
علم صدرایی در نسبت با رای انطباق و انقلاب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و پنجم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
254 - 237
حوزههای تخصصی:
مسئله ادراک انسان از طریق حصول موجود ذهنی و نسبت حلولی آن با نفس و علم حضوری نفس به موجود ذهنی و انطباق تصویر ذهنی با حقیقت خارجی پاسخی است که از سوی ابن سینا در برابر سوال از چگونگی علم به محسوسات خارجی مطرح شده است. این مقاله در پی چرایی تغییر این تحلیل در حکمت متعالیه به نظریه شهود خارج توسط نفس در مرحله اول و تولد موجود ذهنی از نگاه استقلالی به علم حضوری در مرحله دوم است. مابین دوره بوعلی و ملاصدرا فلاسفه ای ظهور کرده اند که به نظرنویسنده - برخلاف نظر مشهور- اهتمام به رفع اشکال از رای بوعلی داشته اند و برایشان رقیب نظریه بوعلی نبوده است لکن به آراء ایشان نیز اشکالات دیگری وارد است. نگارنده برای بررسی چرایی پیش گفته به سیر تاریخی اما نقادانه این آراء از بوعلی تا صدرالمتالهین می پردازد و چرایی تغییر مختصات تحلیل شناخت محسوسات خارجی در فلسفه ملاصدرا مورد واکاوی قرار می گیرد.
خداباوری کلاسیک تعدیل یافته سویین برن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۰۴
125 - 150
حوزههای تخصصی:
سویین برن، فیلسوف معاصر دین، متفکری است که در برابر خداناباوران از وجود خداوند دفاع می کند. پرسش این پژوهش آن است که «سویین برن چه قرائتی از خداباوری را ترسیم می کند و آیا این تلقی از خداباوری تلقی مناسبی از خداوند است»؟ با توجه به بررسی مسئله شر و چالش برانگیزترین اوصاف خداوند از منظر و مرئای سویین برن می توان وی را به عنوان یک خداباور کلاسیک تعدیل یافته معرفی نمود؛ چراکه وی مهم ترین اوصاف پذیرفته شده در خداباوری کلاسیک را با تفسیری متفاوت تبیین می نماید. وی سرمدیت فرازمانی را انکار می کند؛ همچنین تغییرناپذیری حداکثری را انکار کرده، تغییرناپذیری حداقلی را پیشنهاد می دهد. در باب علم مطلق قرائتی تعدیل یافته تر از تلقی کلاسیک ارائه می دهد. به نظر می رسد شایسته است الهیات سویین برن را «الهیات کلاسیک تعدیل یافته» معرفی نمود. اگرچه با توجه به تحلیل وی از علم مطلق، در شیب لغزنده به سمت خداباوری گشوده قرار می گیرد، مواجهه وی با مسئله شر از رویکرد الهیات گشوده متفاوت است. طبق بررسی می توان گفت تلقی سویین برن از خداوند، دچار مشکلات متعددی است. این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی خداباوری سویین برن می پردازد.
تبیین سوژۀ سیاسی در اندیشۀ ژیل دلوز به منزلۀ سوژۀ ستیزه جو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۳
21 - 36
حوزههای تخصصی:
نیچه شرط تحقق فرااِنسان را مرگ انسان می داند و از آن با تعابیری نظیر ویرانگری کنشگرانه خود یا انسانی که می خواهد خود را نابود و ویران کند صحبت می کند. مرگ انسان به منزله شرط آفرینش فرااِنسان مدنظر است. مسئله این مقاله ارائه این مسئله نیچه ای با بیانی سیاسی است؛ با هدف تبیین سوژه سیاسی در اندیشه ژیل دلوز. محوریت بحث نیز با کتاب نیچه و فلسفه است. در ابتدا از مفهوم مرگ انسان یا به تعبیر دیگر، از مفهوم ویرانگریِ کنشگرانه خود، قرائتی سیاسی ارائه خواهد شد؛ درنتیجه این قرائت، بُعد سلبی سوژه سیاسی قابل درک می شود. در ادامه، برای درک بُعد ایجابی به مفهوم نیچه ایِ ساعت نیمروز یا استحاله رجوع خواهد شد و در اینجا نه تنها بُعد ایجابی که رابطه این بُعد با بُعد سلبی نیز آشکار می شود. یعنی سوژه موردنظر در تمامیتش تبیین می شود. در این مسیر، به آری گویی به عنوان بنیان این اندیشه می رسیم؛ اما آری گوییِ مسلّح به نه گویی. این ویژگیِ کلیدی سوژه سیاسی موردنظر است؛ سوژه آری گویی که نه گویی می داند، یعنی سوژه ستیزه جو. پس از تبیینِ تکوین این سوژه به منظور برجسته کردن ویژگی منحصربه فرد و درخورِتوجهش دربرابر دو سنخ سوژه قرار داده خواهد شد. از سویی، دربرابر سوژه انقلابی مرسوم قرار می گیرد که سوژه نه گویی است که آری گویی نمی داند. از دیگر سو، دربرابر سوژه محافظه کار قرار می گیرد؛ سوژه آری گویی که نه گویی نمی داند.
واقع گراییِ ساختاری و ساختارگراییِ تجربه گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۴)
279-334
حوزههای تخصصی:
مقاله پیشِ رو مطالعه ای انتقادی و مقایسه ای بر دو روایت از ساختارگرایی علمی است. پس از مقدّمه ای کوتاه، در بخش 2 مقدّماتِ مفهومیِ جدالِ کهنه واقع گرایی-ناواقع گرایی در فلسفه علم را به اجمال فراهم می آوریم؛ واقع گراییِ علمی رویکرد معرفتیِ مثبت و خوش بینانه ای به نتایج نظریه های علمی (به ویژه درباره هویّات مشاهده ناپذیر) است. دو استدلال مهم پیرامون جدال یادشده در بخش 3 معرّفی و بررسی خواهند شد؛ اختلاف واقع گرا و ناواقع گرا نهایتاً بدین بازمی گردد که بایستی (به معنایِ خاصّی) به دنبال تبیینِ موفّقیّت های علم باشیم یا خیر. در بخش 4، با تکیه بر مقاله ای جریان ساز از جان وُرال، خواهیم دید که واقع گرایی ساختاری با نظرداشت همان دو استدلال مهم پیرامون (نا)واقع گرایی علمی، و به عنوان موضعی میانی و روایتی تعدیل شده از واقع گرایی پیشنهاد شده است: شناختِ فراتجربیِ علمی تنها متوجّه ساختار جهان (مشاهده ناپذیر) است. هرچند وُرال در این باره صراحت ندارد، تلاش می کنیم فهمی اوّلیه از معنای ساختار نزد وی فراهم آوریم. صورت بندی دقیق ترِ وُرال از واقع گراییِ ساختاری بر پایه رمزی سازی در بخش 5 معرّفی و ارزیابی خواهد شد. شاید مشهور ترین تهدید برای واقع گرایی ساختاری اشکالِ نیومن باشد: ساختارگرایی مستلزم صدقِ بدیهیِ نتایج غیرِمشاهده ایِ نظریه های علمی است. در بخش 6، مفصّلاً بدین اشکال پرداخته و استدلال می کنیم که واقع گرایی ساختاری می تواند از آن رهایی یابد. از سوی دیگر، باس ون فراسن از روایتی ناواقع گرا از ساختارگرایی علمی دفاع می کند، ساختارگرایی تجربه گرا، که خاستگاهش وابستگیِ بازنمایی علمی به مدل ها یا ساختارهای ریاضی است. پس از معرّفی این دیدگاه در بخش 7، تفاوت های آن با واقع گرایی ساختاری را تحلیل خواهیم کرد. پیش از جمع بندی و پایان سخن، در بخش 8 خواهیم دید که ساختارگراییِ تجربه گرا نیز از مشابهِ اشکال نیومن و تهدید بدیهی شدگی در امان نیست. از جمله چنین تهدیدی است که ون فراسن را به سویه ای غیرِساختاری از بازنماییِ علمی متوجّه می سازد: سویه نظرگاهی/اشاری. در واپسین استدلال، برآنیم نشان دهیم که به رسمیّت شناختنِ این سویه از بازنمایی علمی تنها در صورتی برای دفعِ اشکالِ بدیهی شدگی کافی ست که ون فراسن از تعهّد جداگانه اش به تعبیرِ تحت اللّفظی زبان علم عقب بنشیند.
تبیین دیدگاه های عمده درباره معنای زندگی از نظر تدئوس متز و ارزیابی آنها و ارائه نظریه ای جدید درباره زندگی معنادار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پاسخ به پرسش از معنای زندگی دغدغه بسیاری فیلسوفان و اندیشمندان بوده است. برخی همچون نیچه، شوپنهاور و سارتر معنایی برای زندگی قائل نبوده اند. ولی بسیاری دیگر سعی کرده اند به این پرسش پاسخهای متفاوتی بدهند و با استدلال نشان دهند دیدگاه آنها می تواند بهتر معنای زندگی را تبیین کند. در این مقاله در نظر است ابتدا، دیدگاههای عمده ای که در این زمینه مطرح شده است (همچون خدامحوری، روح محوری، طبیعت گرایی، ذهن گرایی و عینی گرایی) به همراه پشتوانه های استدلالی شان و همچنین نقدهایشان از دیدگاههای رقیب نشان داده شود. سپس با ارزیابی نقاط قوت و ضعف این دیدگاهها، نشان داده شود که یک نظریه فراگیر برای معنای زندگی چه ویژگی هایی را باید داشته باشد. در نهایت دیدگاه جامع و جدید نویسنده ارائه خواهد شد و دلایل ترجیح این دیدگاه بر دیدگاههای رقیب نشان داده خواهد شد.
مؤلفه های «صحنه» در ماجرای حضرت یوسف بر اساس زبان شناسی شناختی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
217 - 245
حوزههای تخصصی:
سوره یوسف از جمله سوره های جذاب و آموزنده قرآنی است که می توان آن را از زوایای مختلف علمی، ادبی، اجتماعی و زبان شناختی بررسی نمود؛ از این رو هدف پژوهشگر در این جستار معرفی ساختار «تعبیر صحنه» و ابعاد مختلف آن که شامل زاویه دید، شرح صحنه، ضبط صحنه و کانون توجه و تجزیه و تحلیل داستان حکمت آمیز این این سوره مبارک بر اساس تئوری زبان شناسی شناختی رونالد لنگاکر (2008) می باشد. در این تحقیق به تجزیه و تحلیل این داستان جذاب قرآنی از بُعد «شرح صحنه» در این نظریه خواهیم پرداخت. از جمله حوزه هایی که علم زبان شناسی شناختی می تواند ما را به درکی عمیق و کاوش های دقیق تر سوق دهد، حوزه هایی مانند فرهنگ، آداب و رسوم، دین و پژوهش و تفحص در کتاب های آسمانی می باشند. روش پژوهش حاضر توصیفی_ تحلیلی بوده و منابع آن مطالعات کتابخانه ای می باشند.
بررسی استدلال از طریق نفی نوخاستگی آگاهی بر دیدگاه همه روان انگاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
همه روان انگاری دیدگاهی است که در مقابل فیزیکالیسم و دوگانه انگاری راه سومی را در تبیین آگاهی مطرح می کند. یکی از استدلال های مهم به نفع این دیدگاه نفی نوخاستگی آگاهی است. بر اساس نوخاسته گرایی درباره آگاهی، آگاهیِ انسان و سایر موجودات ویژگی ای است که در سطح غیربنیادین فیزیکی از سطح بنیادین فیزیکیِ فاقد آگاهی ظهور می کند. در دوره معاصر، ابتدا گالن استراوسون به تفصیل بر همه روان انگاری از طریق نفی نوخاستگی استدلال کرده است. مسئله این مقاله این است که آیا این استدلال درست است؟ استدلال استراوسون یک قیاس ذوحدین است که نوخاسته گرایی را به دو قسم نوخاسته گرایی صحیح و تبیین ناپذیر تقسیم می کند. استراوسون نوخاستگی صحیحِ آگاهی را ناممکن و نوخاستگی تبیین ناپذیر را اساساً نامنسجم می داند. هدف این مقاله این است که نشان دهد این استدلال درست نیست. این مقاله با ارائه چارچوب مفهومی جامعی که دربرگیرنده دیدگاه های اکثر نوخاسته گرایان معاصر باشد، و با توجه به پیشینه تاریخی نوخاسته گرایی (خصوصاً، دیدگاه براود) نشان می دهد که می توان قسم سومی برای نوخاستگی فرض کرد که اولاً منسجم باشد و ثانیاً نوخاستگی آگاهی بر اساس آن ممکن باشد. بر این اساس، قیاس ذوحدین استراوسون برای رد نوخاستگی آگاهی و دفاع از همه روان انگاری قابل دفاع نیست.
نقش «تضاد و جاذبه» در «شدن انسان» (بررسی انتقادی دیالکتیک هگل و تبیین دیدگاه شهید بهشتی)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۱۴)
27 - 42
حوزههای تخصصی:
شهید آیت الله بهشتی، متفکر و فیلسوف معاصر، در انسان شناسی خود، انسان را موجودی متحرک و «شدنی» مستمر معرفی کرده است که می تواند در مسیر رشد قرار بگیرد و راه کمال را بپیماید. درمورد منشأ حرکت و شدن در هستی شناسی، نظریات مختلفی وجود دارد که یکی از برجسته ترین آن ها را می توان نظریه دیالکتیک هگل دانست. در مقابل، اندیشمندان اسلامی این نظریه را رد کرده اند و شهید بهشتی نیز قانون تضاد، جاذبه و التیام را اختیار کرده است. بر اساس مفاد این نظریه، انسان در مواجهه با تضاد و گرایش به یکی از اطراف تضاد ساخته می شود و این ساخته شدن مستمر همان حرکت و «شدن» در نگاه بهشتی است. این قانون در انسان شناسی او نمودی آشکار دارد و از انسان شناسی در نظامات اجتماعی انسان، نظیر نظام سیاسی، حقوقی و تربیتی نشئت می گیرد. در این پژوهش، به روش توصیفی تحلیلی ضمن تبیین و نقد نظریه دیالکتیک هگل، به دیدگاه شهید بهشتی درمورد عامل حرکت در متافیزیک پرداخته ایم و از آن در تبیین «شدنِ انسان» سود جسته ایم و به ثمراتش در اندیشه های تربیتی و سیاسی شهید بهشتی اشاره کرده ایم.
پدیدارشناسی ایدئولوژی و نسبت آن با اتوپیا بر پایه آراء ریکور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
336 - 359
حوزههای تخصصی:
این مقاله درصدد ابهام زدایی یا تناقض زدایی از مفهوم ایدئولوژی از طریق ارجاع به آراء ریکور است. ریکور روش بررسی خود از ایدئولوژی را پدیدارشناسانه می نامد؛ زیرا اصطلاح ایدئولوژی زمانی که در یک چارچوب جدلی قرار گیرد، هم از «استفاده بد» و هم از «سوءاستفاده» رنج خواهد برد. فقط با یک رویکرد معنا شناسانه جدی و یک توضیح صحیح از شرایطی که این مفهوم بدان وابسته است، می توان نقطه اختتامی بر این سوءاستفاده نهاد. چنین امری در پرتو رویکردی میسر است که ریکور آن را «پدیدارشناسی تکوینی»، «تحلیلی اوج گیرنده از مفهوم» و «تلاشی برای کاوش در زیر سطح معنی آشکار ایدئولوژی برای رسیدن به معانی بنیادی آن» می نامد. این مقاله با مبنا قرار دادن اثر پل ریکور با عنوان سخنرانی هایی درباره ایدئولوژی و اتوپیا که در سال ۱۹۷۵ در دانشگاه شیکاگو ایراد شد و سایر مقالات و آثار او درباره ایدئولوژی و پدیدارشناسی، تلاش کرده است تا همراه با ریکور به دو پرسش اصلی این حوزه پاسخ گوید: الف) تئوریسین های اصلی مفهوم ایدئولوژی چه کسانی بودند؟ ب) چند نوع تعریف عمده از بررسی پدیدارشناسانه ایدئولوژی قابل استخراج است؟ عصاره پاسخ در هم تنیده به دو پرسش مذکور این است که ریکور ضمن بررسی آثار کسانی مانند مارکس، آلتوسر، مانهایم، وبر، هابرماس و گیرتز، برداشت های رایج و منفی از ایدئولوژی را مورد تردید قرار می دهد و بر اساس بررسی دقیق و عمیق آثار متفکران مذکور، به سه تعریف عمده و مشخص یا به عبارت دیگر سه مرحله یا کارکرد از ایدئولوژی می رسد که اولی بر پایه تعریف مارکس، دومی بر پایه نگرش وبر و آخری براساس دیدگاه های گیرتز به این اصطلاح شکل گرفته است. ریکور به ترتیب این سه تعریف، مرحله یا کارکرد را ایدئولوژی به مثابه «کژتابی واقعیت»، ایدئولوژی به مثابه منبع «مشروعیت قدرت» و بالاخره ایدئولوژی به عنوان منبع «انسجام اجتماعی» می نامد. برپایه چنین تحلیلی از ایدئولوژی، مقاله در قسمت دوم خود به کارکردهای مختلف اتوپیا پرداخته است و ضمن تاکید بر وجوه مثبت اتوپیا، همزبان با ریکور نتیجه گرفته است که جامعه بدون اتوپیا جامعه ای مرده است.
رابطه منطقی معجزه با صدق گفتار آورنده آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۰۳
149 - 178
حوزههای تخصصی:
موضوع این مقاله یکی از مسائل پرپیشینه و ریشه دار کلامی و قرآنی است و آن «رابطه معجزه با صدق ادعای آورنده معجزه» است و اینکه چگونه مثلاً انداختن عصا و تبدیل آن به افعی، دلیل بر حقانیت قول آورنده و رسالت او از جانب خداست و به اصطلاح چه رابطه ای بین یک عمل تکوینی و نبوت که یک منصب معنوی است، وجود دارد. ما در این مقاله در صددیم دلالت آن را به صورت برهانی ثابت کنیم. دلایلی برای اثبات این مدّعی مطرح شده است؛ مانند قول مشهور «قبح اغراءِ به جهل» و بیان علامه طباطبایی با قاعده فلسفی «حکم الامثال فی ما یجوز». دلالت معجزه بر صدق مدعی دلالت لفظی نیست. به تبع دلالت مطابقی و تضمنی و التزامی مورد بحث ما نیست؛ بلکه دلالت آن عقلی و به صورت برهان لمّی است؛ زیرا با درنظرگرفتن صفات خدا مانند حکیم بودن و اینکه وجود او منزه از قبیح است، و از آنجا که این مسائل جنبه علّی و معلولی دارد، درنهایت به لازم آن پی می بریم؛ یعنی درواقع آوررنده این معجزات در ادعای خود راستگوست و لازمه صفات جمال و جلال خداوند اقتضا می کند که در ادعای خود راستگو باشد. خدا هرگز چنین قدرت فوق العاده ای را به فردِ دروغگو نمی دهد و اگر هم بر فرض ممکن، فردی صاحب چنین قدرتی شد، بر خدا لازم است، مانع گمراهی بندگان شود. بیان دوم اینکه رخداد معجزه به عنوان یک خارق عادت و ادعاى ارتباط با عالم بالا به عنوان خرق عادت دوم، مطرح شده اند و هر دو مماثل یکدیگر می باشند. اگر اولى را پذیرفتیم، دومى (ادعاى نزول وحى) نیز به جهت قاعده «حکم الأمثال فى ما یجوز وما لا یجوز واحد» بالضروره پذیرفته مى شود. قول کسانی که معتقدند معجزه برای اقناع عوام الناس است و آن را حرکتی فریبکارانه تلقی می کنند، با اثبات نظریه نخست، شأن و جایگاه معجزه را به بالاترین درجه خود که مرتبه منطق و عقل است، ارتقا داده ایم. اگر ما دلالت معجزه را برهانی ندانیم، درواقع بر یکی از مهم ترین و اساسی ترین مسئله اعتقادی خود برهان اقامه نکرده ایم.