فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۰۱ تا ۴۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۴ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۱۶)
369 - 386
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله تبیین دلالت «تجربه های نزدیک به مرگ» بر تجرّد نفس است. پس از تعریف تجربه های مذکور، تبیین مولفه های آن و پاسخ به اشکالات وارده، چنین استدلال شده است که این تجربه ها دلالت آشکاری بر تجرّد نفس (ذهن) دارند. ایدئولوژی هایی نظیر فیزیکالیسم، طبیعت گرایی و علم باوری که هیچ مبنایی علمی و فلسفی ندارند دلیل انکار تجربه های مذکور توسط طبیعت گرایان و انتساب آنها به توهم و تغییرات شیمیایی مغز است. اما داشتن ادراکاتی بسیار واضح هنگام ناهشیاری و یا مرگ بالینی که فرد فاقد ادراکات است چه توجیه علمی دارد؟! لذا اگر در تفسیر تجربه های مذکور پیش فرض ها و پیش داوری های ذهنی کنار گذاشته شود، به نظر می رسد پذیرش بعد مجردی برای انسان چندان مشکل نیست. همچنین تجربه های نزدیک مرگ چالشی جدی در باب نظریه های فیزیکالیستی در باب «آگاهی» است که در فلسفه ذهن باید جدی گرفته شود.
خداباوری اسلامی و فراانسان گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در دهه اخیر، گفتگو میان علم و دین وارد عرصه جدیدی شده و پیدایش فناوری های نوظهور بر پیچیدگیِ تعاملات علم و دین افزوده است. در مباحث پیشینِ علم و دین دست کم بر محدودیت های زیستی و شناختیِ (عملکرد ادراک و حافظه) انسان همواره تأکید می شد، اما جنبش فراانسان گرایی درصدد است این محدودیت ها را به منظور رساندنِ انسان به مرحله پساانسان برطرف کند. فراانسان گرایی یک جنبش علمی، فناورانه، فلسفی و فرهنگی است که در تلاش است بر محدودیت های زیستیِ انسان (مانند بیماری، پیری و مرگ) غلبه کند و ویژگی های فیزیکی، عاطفی و فکری انسان ها، همانند ظرفیت های بدنی، هوشی و اخلاقی را تقویت کند. پیشرفت های بی سابقه در زیست مهندسی، زیست فناوری، نانوفناوری و زیست پزشکی، که می توانند زندگی افراد مبتلا به بیماری و آسیب های ناتوان کننده را بهبود بخشند، قادر خواهند بود به عنوان سنگ بنایی برای فناوری هایی باشند که می توانند انسان ها را ارتقاء بخشند و ماهیتش را تغییر دهند. این نکته نگرانی ها را درباره نحوه سوء استفاده از فناوری های نوظهور افزایش می دهد. پرسش اصلیِ پژوهش حاضر این است که توان و ظرفیت اندیشه اسلامی در سه مسأله خلقت، ساحت وجودی انسان و کیفیت آفرینش الهی در مواجهه با جنبش فراانسان گرایی چیست؟ نظریه خلق مدام و مداخلات اصلاحی به منظور بهبود شرایط انسانی به شرط پای بندی به اصل ممنوعیت ضرر در اسلام را می توان از مزیت -های فراانسان گرایی دانست. باوجوداین، یافته ها با روش توصیفی-تحلیلی نشان می دهد که مبانی تفکر اسلامی و فراانسان گرایی در سه مسأله مذکور هم خوانی ندارند.
سناریوهای آیندۀ علوم انسانی اسلامی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لازمه برنامه ریزی هوشمندانه برای آینده دانش های انسانی، داشتن تصویری از چگونگی شکل گیری ویژگی های آنها در دنیای آینده است؛ بدون توجه به تغییراتی که در آینده به وقوع خواهد پیوست، برنامه ریزی ها و سیاستگذاری ها حتی در صورتی که کاملا دقیق و اصولی باشد متناسب با شرایط گذشته و حال است و نمی تواند برای شرایط آینده از کارآیی و اثربخشی لازم برخوردار باشد، برای مواجهه با آینده ای مبهم و چندگانه نیازمند « برنامه ریزی پابرجا» هستیم که مبتنی بر شرایط آینده تدوین شده باشد و با وقوع اتفاقات جدید پایدار و تاب آوری خود را از دست ندهد. علوم انسانی اسلامی از چند جهت در معرض تغییرات زمانه است؛ اولا موضوعاتی که در این دانش مورد بحث قرار می گیرد متناسب با شرایط زمان، مساله های روز و سؤالاتی که پرسیده می شود تغییر می کد؛ ثانیا روش های به کار رفته در علوم انسانی اسلامی بدون نسبت با تحولات روش شناسی در سایر علوم نیست. از سوی دیگر باید به تحولاتی که در بکارگیری نشر توزیع علم و دستاوردهای آن اتفاق می افتد، اشاره کرد.علوم انسان اسلامی را می توان از منظر جهانی و از منظر کشور ایران اسلامی، مورد بحث قرار داد و آینده نگاری های متفاوتی را این دو رویکرد طلب خواهند کرد که این نگاشته بر روی آینده پژوهی در ایران اسلامی متمرکز شده است و روندهای جهانی شدن علوم و حرکت پرشتاب علوم به سمت دانش های انسانی را تنها به عنوان تأثیرات کلان محیط دانش محسوب خواهد کرد. این مقاله می کوشد تا با بررسی کلان روندهای گذشته علوم انسانی اسلامی در ایران، تحلیل واقع بینانه ای از وضعیت موجود این دانش در ایران ارائه داده و در پرتو پیشران های آینده وضعیت این دانش را در چهار سناریو « پایان علوم انسانی و جنگ در فضای ابری»، « ایمنی گله ای و استراتژی های تدافعی»، « تخصص گرایی» و « عمومی سازی دانش اسلامی» مورد بررسی قرار می دهد.
بررسی تاثیر روش تدریس مشارکتی جیگساو بر تفکر انتقادی دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهرستان نجف آباد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر روش تدریس مشارکتی به روش جیگساو بر تفکر انتقادی دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهرستان نجف آباد بود. این پژوهش، از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه آزمایش و گروه کنترل است. جامعه آماری این پژوهش، شامل تمامی دانش آموزان پسر پایه ششم ابتدایی شهر نجف آباد در سال تحصیلی 1402-1401 بود. با توجه به حجم و پراکندگی نمونه از روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای استفاده شده است. برای اندازه گیری تفکر انتقادی از آزمون تفکر انتقادی کالیفرنیا استفاده شده است روایی این ابزار توسط متخصصان موضوعی بررسی شده و پایایی آن به روش آلفای کرانباخ تایید شده است. داده های پژوهش با استفاده از آزمون های توصیفی(میانگین و انحراف معیار) و تحلیل کوواریانس یک طرفه تجزیه تحلیل شدند. یافته های پژوهش نشان می دهند که روش تدریس مشارکتی جیگساو بر تفکر انتقادی دانش آموزان و بر مولفه های تحلیل، ارزشیابی، استنباط، استدلال استنتاجی) تاثیر معنی داری داشته است اما بر مؤلفه ی استدلال استقرایی تاثیر معنی دار نداشته است.
تحلیل علائم شناختی اختلال افسردگی با تأکید بر آرای صدرالمتألهین: مطالعه موردی احساس پوچی و اندوه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اختلال افسردگی از رایج ترین اختلالاتی است که بشر همواره در طول حیات خود افتان و خیزان با آن دست به گریبان بوده است. با نظر به عوامل و نشانه های شناختی و هستی شناسانه این اختلال و با وجود همه تحقیقات روان شناختی صورت پذیرفته پیرامون آن، همچنان خلأ پژوهش های فلسفی در این باره بیش از هر پژوهش دیگری احساس می شود. بر همین اساس، پرسش اصلی تحقیق حاضر آن است که دیدگاه صدرالمتألهین در خصوص برخی علائم شناختی اختلال افسردگی همچون احساس پوچی و احساس اندوه کدام است؟ نگارندگان در روی آوردی تحلیلی-توصیفی به آرای صدرالمتألهین، به این نتایج دست یافته اند که اساساً احساس پوچی در انسان ریشه در نیافتن معنای زندگی دارد و با دریافتی درست از این معنا می توان تا حد فزاینده ای بر این احساس و نیز افسردگی حاصل از آن فائق آمد. از نظر ملاصدرا، غایت تکوینی آفرینش همه موجودات بازگشت آنها به سوی خیر اعلی یعنی خداوند است. انسان به واسطه جایگاه خاص خود در عالم آفرینش، علاوه بر سیر جبلی، به نحو ارادی نیز می تواند این مسیر را طی کند و در نتیجه یک غایت تشریعی نیز برای او قرار داده شده است. همچنین بر اساس مبانی ملاصدرا، با تقسیم اندوه و شادی به اقسام چهارگانه حسی و خیالی و وهمی و عقلی می توان گونه ها و مراتب شادی و اندوه را بهتر شناخت و تا حد امکان از احساس غم در اختلال افسردگی، که ناشی از پندار منافرت برخی اشیاء با طبع انسان است، جلوگیری به عمل آورد.
الحاد جدید و عقل گرایی، بهره برداری از شیوه ناموجه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۵۹)
103 - 116
حوزههای تخصصی:
الحاد جدید یک جنبش جدید التأسیس است که از اوایل قرن جاری شروع به فعالیت کرده است. این جنبش که توسط کسانی مانند داوکینز، دنت، سم هریس، و هیچنز تأسیس شده است برای توجیه الحاد جدید از مفاهیم بنیادینی مانند عقل گرایی بهره برده است. بانیان این جنبش تلاش کرده اند با استفاده از این مفهوم بنیادین خداناباوری را عقلانی و خداباوری را کاملاً غیر عقلانی جلوه دهند. آن ها این کار را با بیان محاسن و فواید خداناباوری و معایب و مضرات خداباوری انجام داده اند. در این نوشتار، که به شیوه تحلیلی توصیفی نگاشته شده، سعی می کنیم، ضمن پذیرش اصل احترام به عقل، عقل گرایی را مورد نقادی قرار دهیم. بدین منظور، ابتدا با چیستی عقل گرایی آشنا می شویم. سپس نشان خواهیم داد که چگونه خداناباوران جدید از این مفهوم به نفع خداناباوری و در رد خداباوری استفاده کرده اند. در پایان با تکیه بر اندیشه فیلسوفان عقل گرایی را مورد نقادی قرار می دهیم. عقل گرایی به مثابه قرائت دیگری از علم گرایی، عقل گرایی نسخه دیگری از حداکثرسازی سود، عقل گرایی به مثابه زمینه جدایی دانش از ارزش و عدم توجه به هدف تنها برخی از نقدهایی است که بر این مکتب وارد است. با مطرح شدن این نقدها همه اشکالاتی که بر علم گرایی، سودگرایی، و دیدگاه جدایی دانش از ارزش وارد است بر این مکتب نیز وارد خواهد شد و با این وصف این مکتب نمی تواند توجیه کننده خوبی برای الحاد جدید باشد.
تقابل مابعدالطبیعه ارسطویی و نیوتنی در عصر ناصری: نقد محمدکریم خان کرمانی بر نظریه خورشید مرکزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
155 - 179
حوزههای تخصصی:
محمدکریم خان کرمانی (1225 - 1288ق) در رساله فی تزییف کتاب أفرنجی فی حرکات الأفلاک (1269ق) خلاصه ای عربی از کتابی درباره نظریه خورشیدمرکزی و تبیین آن بر اساس مکانیک دکارت و نیوتن را آورده و آن را نقد کرده است. می دانیم خورشیدمرکزی و مکانیک باوری بر اساس تفسیری جدید از مابعدالطبیعه ریاضی باوری فیثاغورسی ایجاد شده بود. کرمانی، بر اساس اصول مابعدالطبیعیِ ارسطوییِ مکان و حرکت، دلایل قائلان به خورشیدمرکزی و تبیین های مکانیکی جدید آن ها را رد کرد و دلایل تجربی را برای نفی زمین مرکزی و پذیرش خورشیدمرکزی کافی نمی دانست. به عقیده او، تبیین های دکارتی و نیوتنی برای خورشیدمرکزی با اصول مابعدالطبیعی حرکت طبیعی و نفی خلأ سازگار نیستند. کرمانی با تغییر در ویژگی صُلبیت افلاک و پذیرش رقّت آن ها، تغییری در مفهوم سنتی فلک ایجاد کرد تا به دلایل خورشیدمرکزی پاسخ دهد. علاوه بر این، او معتقد بود دلایلی تجربی نیز برای نفی خورشیدمرکزی و حرکت زمین وجود دارند، و اِشکالات آزمایش های مؤید حرکت زمین را نشان داد. او آیات قرآن را نیز مخالف خورشیدمرکزی می دانست. نظام فلسفی - عرفانی مذهب شیخیه انگیزه ای برای رد نجوم جدید بود، اما کرمانی، مانند بسیاری از همتاهای مسیحی ارسطویی او در قرن هفدهم میلادی، برای مخالفت خود با نجوم جدید فقط بر نظام عقیدتی خود تأکید نکرد.
ارسطو و نظریه عدمی انگاری شر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۷۷)
211 - 232
حوزههای تخصصی:
طبق نظریه عدمی انگاری شر، شر فقدان امری است که شیء برحسب نوع خود باید به طور طبیعی از آن برخوردار باشد. این تعریف از فقدان متعلق به ارسطو است، اما خود ارسطو شر را هرگز به طور صریح با فقدان یکسان نشمرده است. ارسطو در کتاب مقولات به روشنی عنوان کرده که شر متضاد با خیر است. این در حالی است که طبق نظریه عدمی انگاری شر، خیر و شر رابطه عدم و ملکه دارند و شر فقدان خیر است. از سوی دیگر، به نظر می رسد که قطعاتی از کتاب مابعدالطبیعه ارسطو نظریه عدمی انگاری شر را تأیید می کنند. در این مقاله، به شواهد موافق و مخالف برای عدمی انگاری شر در ارسطو پرداخته خواهد شد. استدلال می شود که (1) به قطعات مؤید عدمی انگاری شر در مابعدالطبیعه، باید در پرتوی رابطه پیچیده تقابل تضاد با تقابل عدم و ملکه در ارسطو نگاه کرد، و (2) مؤیدات رهیافت وجودی ارسطو به شر محدود به کتاب مقولات نیست.
باز تفسیر وحدت شخصی وجود در پرتو ابتناء متافیزیکی؛ از ابهام تا وضوح(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا در چارچوب وحدت شخصی وجود، رابطه واجب و ممکنات را با مفاهیمی چون تجلیات و ظهورات تبیین کرده است. این مفاهیم نشان دهنده رابطه ای غیرعلّی هستند. با وجود سازگاری این مفاهیم با وحدت شخصی وجود، ابهام زبانی آنها ممکن است برداشت های متعددی ایجاد کند. این پژوهش، با رویکردی تحلیلی-انتقادی و مبتنی بر نظریه ابتناء متافیزیکی، تلاش دارد چارچوبی برای رفع این ابهامات ارایه دهد. ابتناء، با ویژگی هایی چون غیرعلّی بودن و فرادرون مفهومی بودن، امکان بازتعریف این مفاهیم صدرایی را فراهم می آورد و در وضوح بخشی به اصطلاحات ملاصدرا و تبیین رابطه واجب و ممکن موثر است. این پژوهش با تلفیق رویکردهای سنتی و تحلیلی، ظرفیت های ابتناء در نظریه صدرا را آشکار می سازد.
«عاطفه» در فلسفل لایب نیتس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
43 - 58
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین جنبه های حیات روانی ما از نظر کیفیت و معنای وجودمان عواطف[1] است؛ زیرا عواطف می توانند ادراکات، افکار و کنش های ما را در مسیری معین هدایت کنند. برای توضیح این مقوله، لازم است تمایز انفعالات[2]، تمایلات عقلانی، غرایز و نقش هر یک در کنش های انسانی بررسی شوند. لایب نیتس[3] در فلسفه ذهن خود، این تمایلات[4] مختلف ذهن را به خوبی برجسته و با تمرکز بر نیروهای پویا، درک ذهن انسان را به شیوه ای ویژه دگرگون می کند. او تلاش می کند چگونگی تأثیر این نوع عواطف بر بدن و ذهن را مبتنی بر رویکرد موازی نگری روان تنی خود و تجربه حالاتی مانند لذت و درد را مبتنی بر زمینه متافیزیکی خود توضیح دهد. اگرچه لایب نیتس هیچ گاه مانند دکارت رساله ای جداگانه در رابطه با انفعالات ننوشت، عمیقاً به بُعد آرزومند و مشتاق ذهن انسان اهمیت می داد و ایده های او در این باب را می توان در اثر جستارهای جدید در فهم بشری[5] دریافت. در این مقاله تلاش می شود با تمرکز بر این اثر، رویکرد او را در رابطه با عواطف و به طور ویژه انفعالات انسانی توضیح داد.
بررسی تاثیر زیبا شناسی بر روش شناسی علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۹
351 - 366
حوزههای تخصصی:
علم یک روش عینی از طریق مشاهده و آزمایش برای شناخت پدیده های جهان است که بنابه تعریف، باید مستقل از ذهنیت فرد دانشمند باشد. زیبا شناسی اما می تواند کاملا ذهنی و وابسته به ذوق فردی باشد. به همین دلیل برای مدت طولانی، دیدگاه غالب در بین فلاسفه علم این بود که علم هیچ رابطه ای با زیبا شناسی ندارد. ولی در چند دهه اخیر، تغییر دیدگاه فلاسفه علم نسبت به متدولوژی علمی، باعث شده رابطه بین علم و زیباشناسی نظر آنها را جلب کند. هدف این پژوهش، بررسی رابطه بین علم و زیبا شناسی و پاسخ به این پرسش ها است که روش شناسی علمی چگونه از زیبا شناسی تاثیر می گیرد و علم و زیبا شناسی چه رابطه ای با یکدیگر دارند. فرضیه ای که در این پژوهش در پی بررسی آن هستیم این است که علم درپنج سطح روش شناسی، عملی، تولیدی، موضوعی و سطح تبینی، با زیباشناسی نسبت دارد. در این راه، ما بیشتر به اظهارات دانشمندان علوم مختلف، بالاخص فیزیک، شیمی و زیست شناسی رجوع می کنیم تا دیدگاه آن ها را درباره رابطه کار علمی شان با زیبا شناسی بررسی کنیم. در وهله دوم به فلاسفه و نظریه پردازان رجوع می کنیم تا این رابطه را تحلیل کنیم.
ملاصدرا و تهافت نظر در مسئله موطن نفوس جزئی در قوس نزول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۹۱
33 - 51
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله بررسی دو دیدگاهِ به ظاهر متناقض درخصوصِ موطن نفوس جزئی از منظر ملاصدراست. به نظر می رسد که، در سلسله مباحثِ مربوط به علم النفسِ فلسفی که توسط ملاصدرا طرح شده است، مسئله موطن نفوس جزئی در قوس نزول از مبانی یکسانی برخوردار نیست و می توان دو دیدگاه متفاوت از وی احصا کرد. براساسِ رویکرد نخست، که مبتنی بر حرکت جوهری است، نفوس جزئی حادث به حدوث ابدان جزئی هستند و لذا عالم ماده موطنِ نخستینِ هردوی آن ها در قوس نزول است و نفوس جزئی، قبل از عالم ماده، هیچ سابقه تحقق ندارند، مگر به صورتِ نفس کلی در اعیان ثابته. اما براساسِ دیدگاه دوم، که مبتنی بر وحدت تشکیکی خاص الخاصی است، وی معتقد است که انسان یک حقیقت واحد با چهار مرتبه «انسان لاهوتی، انسان جبروتی، انسان ملکوتی و انسان ملکی» است و انسان، جدای از تحقق، به صورتِ نفس کلی در عالم عقل (جبروت)، به صورتِ نفوس جزئی و به کثرت عددی در عالم مثال موجود بوده و ارواح جزئی، هیچ گاه به عالم ماده هبوط نمی کنند.
چیستی و انواع جهل در ساختار معرفت شناسی حکمت متعالیه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۹۱
135 - 154
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، با روش توصیفی-تحلیلی، به تبیین ماهیت جهل و انواع آن در آثار ملاصدرا پرداخته شده است. اخیراً، در میان مباحث معرفت شناختی فلسفه معاصر، مبحث جهل شناسی اهمیت بسیاری یافته و به عنوانِ مسئله ای مستقل مورد توجه قرار گرفته است. گاهی از جهل در معنای (1) فقدان علم و گاه در معنای (2) فقدان باور حقیقی و گاه در معنای (3) فقدان علم یا باور حقیقی یاد می شود. دیدگاه ملاصدرا درباره نسبت میان علم با تصور و تصدیق نشان می دهد که، از دیدگاه وی، نمی توان جهل را به فقدان علم (تصور) یا فقدان باور (تصدیق) محدود نمود. او گاهی مسئله جهل را در چارچوب موانع شناخت مطرح نموده است. ملاصدرا، در یک دسته بندی، برای جهل سه معنا در نظر می گیرد: (1) جهل بسیط، (2) جهل مرکب و (3) جهل درمقابلِ عقل. در نظام فکری ملاصدرا، درمقابلِ «باور صادق موجه» انواعی از جهل وجود دارد: (الف) باور کاذب یا اعتقاد به اموری خلاف واقع؛ (ب) باور صادق غیرموجه مانند اعتقادات درست تقلیدی و فاقد دلیل موجه؛ (ج) کفر، عدم تصدیق و انکار باور صادق موجه ازرویِ تعصب، لجاجت و کتمان حق. (د) تعلیق حکم درموردِ باوری صادق در حالت شک و تردید؛ (ﻫ) بی توجهی (غفلت) سبک نسبت به باور صادق که با انتباه رفع شود؛ (و) بی توجهی (غفلت) سنگین نسبت به باور صادق که با انتباه رفع نشود (جهل عمیق)؛ (ز) فقدان استعداد و توانایی توجه، درک و تصدیق باوری صادق (جهل کامل). براساسِ آموزه حکمت متعالیه درخصوصِ تشکیک، می توان انواع جهل را سطوح و مراتب مختلف جهل شدید و ضعیف تلقی نمود.
نقد ماهیت گزاره های اخلاقی از منظر محقق اصفهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲
25 - 43
حوزههای تخصصی:
گزاره های اخلاقی مانند «عدالت داشتن ضرورت دارد» از مشهورات شمرده می شوند و مشهورات گزاره هایی اند که به جهت پذیرش همگانی یا گروهی خاص مقبولیت عمومی پیدا کرده اند. محقق اصفهانی با توجه به تعریف مشهورات به معنای خاص، واقعیت آنها را تنها بنای عقلا می داند؛ ازاین رو، گزاره های اخلاقی را اعتباری قلمداد می کند و مشهورات را مطابق واقعیت نمی داند؛ افزون بر اینکه وی مشهورات و ضروریات را قسیم می داند. با توجه به اینکه محقق اصفهانی تنها ضروریات را مبین واقعیت می داند لذا از منظر وی، مشهورات که قسیم ضروریات اند واقعیتی غیر از بنای عقلا ندارند و واقعیت از مشهورات نفی می شود؛ این تحقیق درصدد است افزون بر تبیین ماهیت گزاره های اخلاقی از منظر محقق اصفهانی و تصریح به نکات تأثیرگذار در دیدگاه ایشان، این دیدگاه را نقد کند که مشهورات قسیم وهمیات محسوب می شوند؛ ازاین رو به نظر می رسد قسیم بودن مشهورات و ضروریات درست نیست بلکه مبادی حجت از حیث راه شناخت به مشهورات و وهمیات و از حیث ارزش شناخت به ضروریات و مظنونات تقسیم می شوند افزون بر اینکه تعریف مشهورات خاص به واقعیتی جز بنای عقلا نداشتن از ابداعات محقق اصفهانی است اما مشهورات به معنای خاص در دیدگاه صحیح تنها به راه شناختشان توجه می شود و امکان واقعیت داشتنشان نفی نمی شود.
بی نهایت در فلسفه دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲
45 - 59
حوزههای تخصصی:
غالباً دکارت را به عنوان فیلسوفی که در پایه گذاری فلسفه جدید نقش بسزایی داشت و مسیر تأملات علمی را فراهم تر کرد، مورد ستایش قرار می دهند. در بین آرای این فیلسوف، توجّه او به ریاضیات به عنوان علمی که تماماً حاوی قضایای یقینی است، از برجستگی برخوردار است که همین التفات ویژه به ریاضیات باعث گردید تا وی به نظریه وحدت علوم، با خصوصیات ریاضی قائل گردد و مختصات اصلی ریاضیات را، «اندازه پذیری»، «ترتیب» و به کارگیری «روش قیاسی» بیان داشته و اصطلاح «ریاضیات عام» را برای همه دانش ها که از این خصوصیات برخوردار باشند به کار برد. در بین آراء وی، تلقّی او از «بی نهایت» نیز متفاوت از اکثر فیلسوفان مدرسی است. وی تصوّر بی نهایت را به خلاف گذشتگان، تصوّری ایجابی می داند که در آدمی وجود دارد و به عکس تلقّی متعارف، تصوّر امر متناهی را از سلب نا متناهی میسور می پندارد که از زبان دکارت تا امروز با چالش هایی همراه بوده است. در این مقاله به نقد و بررسی نظریه بی نهایت دکارت می پردازیم و نشان داده می شود کار دکارت شروع خوبی بود اما در دل خود تردّدهای نظری دارد که بعدها در آرای ریاضی دانان به استحکام رسید.
بررسی عوامل موثر بر افزایش انگیزه مطالعه دانش آموزان ابتدایی شهرستان کلیبر درسال تحصیلی 1403-1402
حوزههای تخصصی:
مقدمه : هدف از پژوهش حاضر بررسی عوامل موثر بر افزایش انگیزه دانش آموزان ابتدایی شهرستان کلیبر در سال تحصیلی 1403-1402 بود. روش کار: جامعه آماری پژوهش حاضر را 1261 نفر از دانش آموزان مقطع ابتدایی شهرستان کلیبر تشکیل دادند. حجم نمونه این پژوهش شامل 300 نفر بود که از طریق نمونه گیری خوشه ای بدست آمد. ابزار جمع آوری داده ها در این تحقیق پرسشنامه محقق ساخته و تحلیل واریانس بود. نتایج : تحلیل داده های آماری این تحقیق نشان داد که همه عوامل مورد بررسی (محیط آموزشی، حمایت خانواده،روش های تدریس، و امکانات مدرسه) تاثیر معنی داری بر افزایش انگیزه تحصیلی دانش آموزان ابتدایی شهرستان کلیبر دارند.همچنین، تفاوت های معنی داری در میانگین نمرات این عوامل درگروه های مختلف دانش آموزان مشاهده شد که بیانگر نیاز به توجه ویژه به شرایط خاص هر گروه و بهبود مستمر در تمامی عوامل موثر می باشد. نتیجه گیری : نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که با تقویت عوامل موثر در بین دانش آموزان می توان به افزایش انگیزه مطالعه آنها کمک فراوانی نمود.
کارکرد استعاره مفهومی در تحلیل چالش کلامی آیه 116 سوره مائده(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۳ شماره ۹۸
133 - 159
حوزههای تخصصی:
اطلاق نفس برای خداوند در فراز «لا اعلم ما فی نفسک» آیه 116 سوره مائده، دانشمندان مسلمان را با دو چالش مربوط به جسمانیت خداوند مواجه کرده است. چالش نخست اطلاق نفس بر خداوند که جسمانیت را به همراه دارد و چالش دوم، ظرفیت در این اطلاق است . دانشمندان مسلمان با توجه به پیش فرض های مکاتب کلامی خود و همچنین با رویکرد ادبی سعی بر تطبیق یافته های علمی خود داشته اند. پاسخ دانشمندان مسلمان تطبیق بر اسلوب مشاکله، تعیین معنای ذات برای نفس و معنای حقیقی نفس است. نگاشته حاضر ضمن بررسی پاسخ های یاد شده با روش تحلیلی عقلی درصدد پاسخ به این مسئله است که معناشناسی شناختی به ویژه استعاره مفهومی چگونه می تواند چالش های اشاره شده در آیه 116 سوره مائده را پاسخ دهد. استفاده از اسلوب شخصیت بخشی در اطلاق واژه نفس و نیز استعاره مفهومی ظرفیت در این عبارت، یافته های این پژوهش است.
گذر از خودشناسی به شناخت غیر از منظر سهروردی و دکارت(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۳ شماره ۹۸
161 - 188
حوزههای تخصصی:
سهروردی و دکارت ضمن تعلق به دو فرهنگ فکری مختلف و اتخاذ مبانی فلسفی متفاوت بر نقش خودشناسی در معرفت تأکید دارند. در فلسفه دکارت من می اندیشم، پس هستم به عنوان پایه معرفت در نظر گرفته می شود که شناخت سایر مراتب وجود مانند خداوند و عالم خارج از دل آن استنتاج می شود. در فلسفه سهروردی نیز نفس انسانی نوری از انوار الهی است که در پرتو خودشناسی می تواند انوار مافوق خود، نورالانوار و اشیاء مادی را بشناسد. البته سهروردی و دکارت از دو منظر متفاوت به مسئله نفس و خودشناسی توجه می کنند. سهروردی از منظر معرفت شهودی و دکارت از منظری عقلی-استدلالی به این مسئله می پردازد. اکنون با توجه به این مقدمه مسائل مهمی مطرح می شود: چه تفاوتی میان دیدگاه سهروردی و دکارت راجع به خودشناسی وجود دارد؟ نگاه متفاوت این دو فیلسوف به مسئله خودشناسی چه تأثیری بر دیدگاه آنها راجع به سایر معارف دارد؟ این نوشتار با روشی توصیفی-تحلیلی درصدد است این نکته را تبیین کند که چگونه تلقی های متفاوت سهروردی و دکارت از نفس انسانی و مسئله خودشناسی سبب می شود این دو فیلسوف نگاهی متفاوت به شیوه گذر از خودشناسی به شناخت غیر داشته باشند.
Shame and ‘Shame Instinct’ in Kant’s Pre-Critical Texts; RH(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
265 - 280
حوزههای تخصصی:
This paper corrects a historical injustice that has been perpetrated against Kant for some time now. Mostly on good grounds, Kantian ethics has been accused of neglecting the role played by the emotions in moral deliberation and in morally informed action. However, the contemporary moral philosophers who have put forth such a claim tend to bypass textual sources, on the one hand, and to downplay the role played by the anthropological writings on Kant’s practical philosophy as a whole, on the other. Relying on highly relevant pre-critical texts in which Kant sketches future argumentative patterns and discusses the role of a negative emotion like shame on the improvement of the human species, I address a mistaken conclusion about Kantian ethics as a whole that is common in contemporary Anglo-American philosophy. I also raise paradoxical conclusions that follow from Kant’s argument, once its implicit premises have been brought to light. I conclude that Kant did indeed think seriously about a so-called ‘shame-instinct’, however much his central ideas diverge from contemporary readings of the emotion, and fall short of fulfilling the ultimate target one can assume his insights would be drawing at
Hegel’s Internal Engine – Free Energy Minimization at Play in the Phenomenology of Spirit(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
81 - 94
حوزههای تخصصی:
This paper bridges contemporary neuroscience theories and Hegelian philosophy, centering on Karl Friston’s Free Energy Principle (FEP). Neuroscience models like the Bayesian brain hypothesis and predictive coding depict the brain as a predictive machine, echoing Hermann von Helmholtz’s concept of unconscious inference, where perception is shaped by prior knowledge. The FEP, rooted in information theory and statistical physics, suggests organisms minimize sensory surprise through unconscious and active inference, providing a model for behavior and explaining the purposiveness of biological systems. Some scholars assert that Georg W. F. Hegel’s view of living beings in his Philosophy of Nature aligns with the FEP, portraying them as purposive and enactive systems. This paper extends this idea, proposing that Hegel’s 'System of Science' in the Phenomenology of Spirit functions as a free energy-minimizing system. It discusses predictive coding and the FEP, establishing criteria for a system that minimizes free energy, and applies these criteria to Hegel’s work. The paper argues that the dialectical narrative in the Phenomenology operates as a reflective system driven to minimize logical or conceptual free energy, ultimately advancing the spirit towards absolute spirit. This Hegelian predictive model generates expectations essential for dialectical progression.