مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
علم مدرن
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با نگاهی توصیفی و تحلیلی، ویژگیهای علم مدرن را از جنبه های گوناگون از جمله هدف، روش، کاربرد و آثار آن بررسی میکند. این کار از یک، هویت علم مدرن را معرفی و شناخت ما را نسبت به آن دقیق تر میکند و از سوی دیگر، تفاوت ماهوی و تقابل آن را با علوم اسلامی آشکار میسازد. در ضمن، از برخی کاستیهای جدی این علم نیز پرده برمیدارد. عقل گرایی افراطی، سلطة شناخت حسی و تجربی، ماده گرایی و دنیا گرایی، بیتوجهی به غایت هستی، مهمل خواندن گزاره های دینی و فلسفی، جدایی دانش از ارزش، جدایی دانش از دین، جدایی دانش از سیاست و ابزار شدن آن برای سیاست مداران، حذف یقین علمی و اکتفا به یقین روان شناختی، هدف قرار دادن کسبِ قدرت به جای کشف حقیقت، جزیی نگری و تجزیة علوم از اموری هستند که به عنوان ویژگیهای علم مدرن در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته اند.
علم و هویت(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
علم مدرن که ناگزیر بر اساس فرضیات و تخیلات آزمون ناپذیری شکل می.گیرد که بر اساس تعریف مدرن از علم غیرعلمی هستند. تنها از بعد سلبی یعنی در انکار حقایق عقلی و متافیزیکی الهی وحدت می.یابد و چنین دانشی برای جامعه.ای که بر اساس آن قرار می.یابد نمی.تواند هویت وجودی واحدی را تأمین کند.
علومی که از متافیزیک الهی بهره می.برند هم خود از وحدتی حقیقی برخوردارند و هم هویتی واحد برای جامعه.ای که بر اساس آن استقرار می.یابد به ارمغان می.آورند.
فلسفهٴ الهی و دیدگاه.های مقابل آن در دو سوی نقیض بوده و دانش.هایی که بر مبنای این دو مبنا سازمان می.یابند از ارزش معرفتی یکسان نیز نمی.توانند برخوردار باشند.
این مقاله ناظر به مقالهٴ «علم نافع و هویت ساز» بوده و نسبت علم و هویت را در امتداد آن، دنبال می.کند.
نقد و بررسی چالش های علم مدرن از دیدگاه دکتر سید حسین نصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله ضمن واکاوی ابعاد گوناگون چالش های نظام معرفتی علم مدرن و تأثیر آن بر حیات فعلی بشر، به بررسی دقیق تر این مسئله از نگاه سید حسین نصر می پردازد. در نگاه نصر، علم مدرن برخلاف نظر بسیاری از دانش مندان علوم تجربی، فارغ از ارزش و بی طرف نیست، بلکه دارای نظام ارزشی خاص خود است که جلوات این نظام ارزشی را در تکنولوژی مدرن می توان دید که آثار آن از بین رفتن روح تقدس در بشر و ملال آور شدن زندگی روزمره است.
وی معتقد است بر خلاف علم مدرن، در علم سنتی دوران تمدن اسلامی، بسیاری از این مشکلات وجود نداشت.
او پیشنهاد می کند، در مواجهه با علم و تکنولوژی مدرن ابتدا بایستی به صورت عمیق فلسفه و مبانی علم مدرن را درک کرد و سپس با استفاده از مبانی اسلامی خویش، به تولید دستگاهی جدید برای علم ورزی و ساخت تکنولوژی روی آورد
فرایند تکوّن طبیعت گرایی روش شناختی در تاریخ تفکر غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طبیعت گرایی روش شناختی، یعنی حذف علل ماورائی در تبیین طبیعت، چه وضعیتی در تاریخ تفکر غرب دارد و در چه فرایندی به عنوان اصلی ترین ویژگی علم جدید (science) شناخته شد؟ با بررسی تاریخی تفکر غرب مشخص می شود که ریشه طبیعت گرایی روش شناختی به پایان دوره اسطوره و آغار تفکر فلسفی می رسد. در یونان باستان، به استثنای فلوطین و تا حدی افلاطون، گفتمان غالب در شناخت طبیعت اکتفا به علل طبیعی بود. در اوایل قرون وسطی، به دلیل گرایش به افلاطون و فلوطین، ماوراءگرایی و استناد به معرفت وحیانی روش دانشمندان در شناخت طبیعت بود. اما در اواخر قرون وسطی، به دلیل نفوذ ارسطو، روش طبیعت گرایانه به فضای علمی غرب بازگشت. با نقد ارسطو در رنسانس و انقلاب علمی در قرون شانزدهم و هفدهم شیوه جدیدی از طبیعت گرایی روش شناختی به عنوان روش علم پذیرفته شد. فیزیک کلاسیک با نگاه دئیستی به عالم و نظریه تکامل با طرد هر گونه طرح و نظم الهی طبیعت گرایی جدید را در فضای علمی تثبیت کردند و همچنان این مشخصه به عنوان پارادایم علم شناخته می شود.
مسئله اجتماعی از منظر پارادایم مدرن و پست مدرن (با تأکید بر اندیشه های مارکس، دورکیم، وبر، و دریدا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر این است که «مسئله اجتماعی» را از منظر دو پارادایم مدرن و پست مدرن مورد مطالعه و واکاوی قرار دهد. سیر اندیشه اجتماعی در اروپا، پس از رنسانس شاهد ظهور دو منظومه فکری مجزا بوده که در قالب دو جریان «مدرن» و « پست مدرن» قابل تفکیک است. هریک از این رویکردها، مبتنی بر بنیادهای معرفت شناختی خود، مسئله اجتماعی را به شیوه ای خاص تعریف و معنا می کنند. به گونه ای که در هریک از رویکردهای نظری مدرن و پست مدرن، مسئله اجتماعی وجه تعریفی و چارچوب تبینی متفاوتی می یابد. در همین راستا، با اتکا بر «روش تحلیل محتوای کیفی» اندیشه های اجتماعی «کارل مارکس»، «امیل دورکیم» و «ماکس وبر» به عنوان متفکرین کلاسیک و مدرن جامعه شناسی و «ژاک دریدا» به عنوان مهم ترین چهره پساساختاگرایی، پیرامون مفهوم مسئله اجتماعی مورد واکاوی قرار گرفته است. نتایج تحلیل نشان می دهد که از منظر اندیشه اجتماعی مدرن، مسئله اجتماعی، وجودی عینی داشته و می توان از طریق علمِ جامعه شناسی آن را کشف، تبیین و پیش بینی نمود. درحالی که از نظر دریدا، مسئله اجتماعی برساخته ای اجتماعی است که منبع تولید آن قدرت است و هیچ معیار صدق و کذبی جهت شناخت آن وجود ندارد. متفکرین مدرن در حوزه مسئله اجتماعی درصدد «مسئله شناسی» و تعیین مکانیسم شناخت مسئله اجتماعی هستند ولی در نقطه مقابل، اندیشمندان پساساختارگرا قائل بر «مسئله سازی» هستند.
آسیب شناسی زمینه های علمی در تمدن اسلامی از دیدگاه سید حسین نصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه تاریخ اسلام سال اول بهار ۱۳۹۰ شماره ۱
109-135
حوزه های تخصصی:
به گفته نصر، هر تمدنی برای دست یابی به بالندگی، باید از کاستی ها و دارایی هایش آگاه باشد. اسلام نیز در جایگاه دین و تمدن، با این روی کرد به آسیب هایی در همه زمینه ها مانند زمینه های علمی، دچار می شود. ماهیت فراگیر این دین و تمدن و اندازه التزام مسلمانان به اصول ماندگارش، آن را آسیب پذیر می کند. از سویی، هجوم علم و فن آوری غربی و القای پی گیر مطالعات غربیان درباره نابودی تمدن اسلامی و از سوی دیگر تغییر جهان بینی و بنیادهای علوم از سنتی به جدید ( Modern ) بدون روی کرد انتقادی بدانها و هم زمان اجرای کورکورانه نظام آموزش غربی در کشورهای اسلامی و بدبختانه سردرگمی و رفتار منفعلانه اندیشه ورزان و نخبگان جهان اسلام درباره اسلام و تمدن اسلامی، تمدن اسلامی را در عرصه علم به آسیب های مهمی دچار کرده است.
مسئله شر، علم مدرن و خداناباوری «بررسی انتقادی استفاده از علم مدرن در تقویت خداناباوری»(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹
63 - 82
حوزه های تخصصی:
در عصر جدید تعارض میان علم و دین به یکی از مهم ترین دغدغه های خداباوران تبدیل شده است. برخی از خداناباوران با بهره از فرضیه های علمی، باور های دینی را به چالش کشیده اند و عده ای دیگر تلاش دارند بر اساس یافته ها و فرضیه های علم مدرن، درتقویت مسأله شر، به عنوان اصل ترین دلیل فلسفی برای خداناباوری، دفاعیه ها و تئودیسه هایی که خداباوارن برای حل مسئله ی شر ارائه داده اند را تضعیف کنند. در این مقاله با بررسی علم مدرن در ساختار، دلالت و روش، نشان خواهیم داد که علم مدرن را نمی توان به عنوان استدلالی برای خداناباوری در نظر گرفت و همچنین با بررسی مسئله ی شر در دو بخش شر اخلاقی وشر فیزیکی، بدون آنکه بخواهیم میزان موفقیت مؤمنان در ارائه ی دفاعیه ها و تئودیسه ها در مسئله ی شر را داوری کنیم، بیان خواهیم کرد که چه در شر اخلاقی و چه در شر فیزیکی، علم نمی تواند دفاعیه ها و تئودیسه های خداباوران را تضعیف کند و به طور غیر مستقیم مؤیدی بر خداناباوری باشد.
امکان سنجی مهندسی تمدن نوین اسلامی ازمنظر مدل ارتباطی دین و علم مدرن در اندیشه علامه جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ازجمله مسئله های کلیدی که درحوزه تمدن سازی، بر پایه آموزه های اسلامی، نیازمند تحلیل و بررسی است، امکان و مطلوبیت تحقق آن می باشد، در حقیقت پرسش از امکان و مطلوبیت مهندسی تمدن، مستلزم تحلیل ارکان و مقومات تأسیس یک تمدن می باشد. در این میان دو متغیر اساسی که در ارکان مهندسی تمدن اسلامی، نیازمند بررسی و تحلیل است، یکی متغیر دین، به عنوان اساس و پایگاه اسلامی کردن تمدن و متغیر دیگر، علم به عنوان ابزار جریان دین در حوزه مهندسی تمدن می باشد؛ اما مسئله ای که نیازمند دقت مضاعف می باشد، مدل یا الگوی ارتباط میان این دو متغیر می باشد،یعنی بسیاری از اندیشمندان تأسیس هر تمدنی را از یک سو نیازمند مکتب، دین، معرفت دینی و از سوی دیگر مستلزم علم و معرفت علمی می دانند، اما در اینکه مکتب و دین با چه الگو و مدل ارتباطی با علوم مدرن و نظریه های کارشناسی جدید، به دنبال تحقق اهداف تمدن خود می باشند، دچار اختلاف اساسی می گردند. درواقع در مهندسی تمدن، این مدل ارتباطی میان دین و علوم و به تبع مدل ارتباطی «معرفت دینی» و «معرفت علمی» است که تعیین می کند که اساساً ما نیازمند به تأسیس یک تمدن جدیدی هستیم؟ یا تمدن های بشری موجود و ابزارهای تمدنی آن می تواند اهداف و مطلوبیت های ما را محقق کند و نیازی به تأسیس تمدن نمی باشد؟ در حقیقت نظریه پردازان حوزه تمدن، در مواجه کلان با ظرفیت موجود تمدنی خود و غیریت های تمدنی دیگر والگویی که در مواجهه با ابزارها و متغیرهای درون تمدنی خود و برون تمدنی دیگری اخذ می کنند، تعیین کننده است که آیا ایجاد تمدن نوین اسلامی امری ضروری و ممکن و مطلوب است یا نه؟ یا تحصیل حاصل است؟ به همین روی در این مقاله یکی نظریه هایی که با دغدغه حداکثری دین و تولید علم دینی، رویکرد تمدن سازی را دنبال می کند، می پردازیم، درواقع این نظریه بر این باور است که الگو و مدل ارتباطی که میان دین در معنای حداکثری و علم جدید اخذ کرده، تولید علم دینی را امری ممکن و مطلوب تلقی کرده و درنتیجه از این رهگذر امکان تأسیس تمدن اسلامی ممکن و مطلوب می داند. بر همین اساس این مقاله به دنبال تحلیل و بررسی نظریه استاد علامه جوادی آملی در تبیین الگوی ارتباطی علم و دین می باشد، در ادامه با تبیین آسیب های نظری و نقادی الگوی ارتباطی نظریه فوق، امکان تحقق تمدن نوین اسلامی مطلوب را از این رهگذر مورد خدشه قرارمی دهد.
بررسی و نقد کتاب تحلیل هویت علم دینی و علم مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
رخداد عمده فرهنگی و تمدنی امروز جهان، تقابل دو فرهنگ و تمدن اسلامی و مدرن است. عامل طراحی و تحلیل هر فرهنگ، علم و معرفت آن فرهنگ است. از این رو در محافل علمی یکی از مسائلی که مورد توجه می باشد تحلیل هویت علم در فرهنگ های مختلف است. نویسندگان متعددی در این موضوع قلم زده اند. این مقاله به دنبال دریافت نظر نویسنده محترم کتاب حاضر در این مورد و به خصوص ملاحظه نوع تحلیل ایشان از تقابل علم دینی و علم مدرن است. از این رو ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺑﻪ ﻧﻘﺪ و ﺑﺮرﺳی ﺷکﻠی و ﻣﺤﺘﻮایی کﺘﺎب فوق ﭘﺮداﺧﺘﻪ است. در بررسی محتوائی پس از بیان خلاصه ای از بخش های کتاب، در هر قسمت نقد مربوط به آن آمده و در انتها در نتیجه گیری نقد ساختاری و محتوائی آن بیان شده است. نویسنده کتاب معتقد است هیچ حرکت و تغییر و به تبع آن رشد و تکاملی بدون تعیین غایت و جهت گیری خاص، ممکن نخواهد بود، لذا همه جریان های علمی، بسته به تفسیری که از رسالت و هدف گذاری کلان زندگی فردی و اجتماعی خود دارند، غایت جهان و علمشان متناسب با آن تعیین می شود. ایشان با توجه به تعبیر جهت دار بودن علوم، معتقد است علم مدرن درکلیت خود نه تنها در تولید نرم افزار تمدن اسلامی کارآمد نیست بلکه مانع جدی ساختاری و محتوایی در این مسیر خواهد بود. این کتاب با نقد پایگاه معرفت شناختی علم مدرن و تحلیل روندهای تاریخی آن در سه دوره ی انقلاب علمی، پوزیتویسم و پساپوزیتویسم قائل به هویت بنیادین و جهت داریِ علم مدرن است و مشخصه ها و ویژگی های آن را بیان می دارد. کتاب حاضر رویکردی تفصیلی از مطالب دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم می باشد که در کتب دیگر در سطوح دیگری به آن ها اشاره شده و در واقع گردآوری شده آن آثار می باشد.
میزگرد حوزه و نظامات علمی مدرن
نسبت آزاد با علوم اجتماعی؛ تحول در نسبت ما با علوم اجتماعی و نسبت علوم با دیگر شئون اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
این تلقی که علوم جدید، ملهم از بنیادهای متافیزیکی است و برای تحول در آن باید مبانی دیگری را از قرآن، روایات، مجموعه علوم اسلامی حوزوی و به خصوص از فلسفه اسلامی جایگزین آن ساخت، تلقی نادرستی نیست؛ اما اغلب گرفتار تصورات تصنعی و مکانیکی است و کمتر با ماهیت و مختصات واقعی علم تطابق دارد. لازمه چنین مهمی، درک واقعی و دریافت وجودی از جهان، تمدن و علوم مدرن است، حاصل شدن این درک با نوعی احساس بیگانگی و غربت در جهان مدرن همراه است. انس با جهان مدرن، موجب نقد گزاره ای و ذهنی علوم مدرن خواهد شد؛ چنین نقدی متوجه ظواهر خواهد بود و با تمسک به بنیادهای اصلی جهان مدرن، تحول در علوم انسانی را در افق تاریخی مدرن پی گیری خواهد کرد. لازمه دست یابی به تحول علم در افق انقلاب اسلامی، زندگی در مناسباتی متناسب با انقلاب اسلامی است که با اعراض از مبانی الحادی جهان مدرن همراه است. از مهم ترین مصادیق این بنیادهای الحادی، مناسبات انسانی سازمانی موجود، سودای مهندسی کلان، ابژه انگاری جهان، جوامع و دیگر انسان ها، سوژه انگاری خود و درنتیجه میل به تصرف و کنترل جوامع و انسان ها است. علوم اجتماعی جدید، پس از آنکه تصرف در جوامع انسانی ضرورت یافت، پدید آمد.
نقد نگاه هستی شناختی علم مدرن از منظر علامه مصباح یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
41-62
حوزه های تخصصی:
یکی از عناصر اصلی تمدن جدید غربی که عالم و آدم را فرا گرفته است، علم مدرن غربی است. علم مدرن که از جمله آن علوم انسانی است؛ دارای بنیان های معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی و ارزش شناختی خاص به خود است و در آن ریشه دارد. لازمه پذیرش این علوم، تن دادن به این مبانی و پیش فرض هاست. این تحقیق با روش توصیفی-تحلیلی در صدد است در مرحله نخست به شناسایی این مبانی و در مرحله دوم بر اساس اندیشه های علامه مصباح یزدی به نقد و بررسی مبانی هستی شناختی علم مدرن بپردازد. نتایج حاصله حکایت از آن دارد که علم مدرن دارای مبانی هستی شناختی چون طبیعت گرایی، تسلط بر طبیعت، طبیعت منبع ابزار و وسایل، قدرت آفرینی طبیعت، تلقی مکانیکی از طبیعت، نفی حکمت و غایت از طبیعت است و تمامی این پیش فرض ها از دیدگاه علامه مصباح یزدی دچار اشکالات متعدد و درنتیجه ناپذیرفتنی است.
تاریخچه و پیشینه علوم انسانی اسلامی در ایران بعد از انقلاب اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به دلیل ماهیت اسلامی بودن انقلاب 1357 در ایران، موضوع اسلامی سازی علوم انسانی در اوایل انقلاب و سالهای بعد از آن از سوی رهبران انقلاب اسلامی برجسته شد. هدف: هدف این پژوهش، بررسی تاریخچه و پیشینه علوم انسانی اسلامی بعد از انقلاب اسلامی و همچنین بررسی تلاشهای صورت گرفته در زمینه علم دینی در این برهه زمانی بوده است. روش: روش این پژوهش، توصیفی- تحلیلی بوده که با استفاده از منابع کتابخانه ای انجام شده است. یافته ها: در سال های بعد از انقلاب اسلامی، نهادهای بسیاری در کشور تشکیل شده اند که علوم انسانی با آموزه های اسلامی منطبق شود. از جمله آنها، نهادهای تأثیرگذار حوزه و دانشگاه بوده اند که تلاشهایی را برای تطبیق محتوای دروس دانشگاهها با آموزه های اسلامی انجام داده اند که البته این تلاش ها به صورت ریشه ای تأثیرگذار نبوده است. نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان می دهد که با وجود تلاش های زیادی که در زمینه اسلامی سازی علوم انسانی در کشورمان بعد از انقلاب انجام شده است و نهادهای زیادی در این راستا تاسیس شده اند اما این تلاشها انتظارات رهبر معظم انقلاب را برآورده نکرده است.
فرانسیس بیکن در مقام یک فیلسوف سیاسی سقراطی: تأملی در چهره ژانوسی پیشاهنگ پروژه علم مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۴ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
123 - 103
حوزه های تخصصی:
فرانسیس بیکن پیش قراول پروژه علم مدرن است. روش او برای پژوهش در طبیعت، گسستی انقلابی از روش قدما بود. توصیف مجدد او از رابطه میان انسان و طبیعت نیز به همان اندازه با توصیف قدما تفاوت داشت. او با این رأی دیگر فیلسوفان مدرن اولیه موافق بود که انسان تنها قادر است چیزی را بشناسد که خودش ساخته باشد و این مؤید صورتی از فروبستگی نسبت به امر استعلایی در معنای قدمایی کلمه بود. اما باید پرسید که آیا بیکن، در مقام فیلسوف، می توانست با این فروبستگی موافق باشد؟ آیا او در لحظه بنیانگذاری بیکنیسم، خودش یک بیکنیست بود؟ بررسی دقیق تر آثار بیکن نشان می دهد که پاسخ تا حدی منفی است. اگر روش سقراطی فلسفه ورزی را به عنوان معیار بپذیریم، آنگاه فیلسوف در مقام فیلسوف نمی تواند به معنای دقیق کلمه قائل به آموزه های جزمی باشد. در اینجا میان فیلسوف به ما هو، و قرار گرفتن در جایگاه مرجعیت مجموعه ای از آموزه های جزمی، فاصله ای وجود دارد که در مورد بیکن نیز صدق می کند. لاجرم می توان از دو بیکن سخن گفت: فیلسوفی با چهره ای ژانوسی. بیکن در مقام پیشاهنگ پروژه علم مدرن، و بیکن در مقام فیلسوفی سقراطی که از آن حیث که فیلسوف است، در آموزه های جزمی خودش نیز شک می کند. به نظر می رسد چهره بیکنی بیکن، با وجود فاصله ای که او در مقام فیلسوفی سقراطی از آن می گیرد، در نهایت چهره اخیر را دستخوش تغییر ساخته و دچار ابهام می کند. در این مقاله می کوشیم با پرتو افکندن بر این دو چهره، زوایایی از تنش موجود میان آنها را در معرض دید قرار دهیم.