فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۱۲۱ تا ۳٬۱۴۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
The monotheistic religions that valorize love typically believe that their love for God should be extended to God's creatures and, in particular, to one's fellow human beings. Yet, in practice, the love of the Christian or Muslim or Hindu monotheist doesn't always extend to the love of the religious other. Precisely how, then, should the adherents of the major monotheistic religions respond to the obvious diversity of these religions? The arguments of philosophical theology largely depend on what John Henry Newman called our "illative sense" or faculty of informal reasoning. Even the most fully developed illative sense can vary from one person to another, however. As a consequence, Christian, Muslim, and Hindu monotheists are unlikely to fully agree on matters of philosophical theology. I argue that this precludes neither mutual respect, though, nor a rational adherence to the philosophical and theological views of one's own tradition.
بررسی تطبیقی ادراک حسّی از منظر ملاصدرا و هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۹
99-115
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا و هگل هر دو ادراک حسّی را آغاز شناخت می دانند. با این تفاوت که ملاصدرا برای شناسایی، مراحل حسّی، خیالی و عقلی قائل است و ادراک کلی را پس از گذر از ادراک حسّی و خیالی ممکن می داند یعنی ادراک کلی، آخرین مرحله شناخت است. ولی هگل از همان آغاز، شناسایی را به واسطه مفاهیمِ کلی می داند و تعارض میان جزئیت و کلیت در این ادراک را عامل ارتقاء ادراک به مرحله بعدی می داند. مقایسه ادراک حسّی در ملاصدرا و هگل نشان می دهد که پذیرفتن مبانیِ مختلف در حوزه های منطق، طبیعت و انسان، چگونه می تواند شروع از نقطه واحد را به سرانجام های متفاوت برساند. ادراک حسّی در هگل سرآغاز کشف تضاد در فعالیت ادراکیِ آدمی است که این تضاد، در وحدت شناسایی و هستی پایان می یابد. اما پیشرفت آگاهی در فلسفه صدرا در ارتباط آدمی با واقعیت و گذر از مراتب پایین هستی به مراتب بالاتر و تعالی و بسط مرتبه وجودیِ آدمی است.
نقش بندگی در معناداری زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال هجدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۷۰)
131-148
حوزههای تخصصی:
پرسش از «چیستی معنای زندگی» پرسشی است که در عمق وجود آدمی برای همه انسان ها مطرح است. ازاین رو انسان همواره در جست وجوی پاسخی قانع کننده به آن بوده است تا بتواند با تکیه بر آن، به آرامش روحی دست یابد و به زندگی امیدوار باشد. این پرسش ازجمله پرسش هایی است که برای همه کسانی که به سطح خودآگاهی عمیق برسند مطرح می شود. مراد از سطح خودآگاهی عمیق توجه انسان به خویشتنِ خویش است که از کجا آمده است و به کجا می رود و هدف و فلسفه زندگی او چیست. فیلسوفان درباره معنا و هدف زندگی، تفسیرهای گوناگونی ارائه داده اند. برخی از این تفسیرها مادی گرایانه و برخی دیگر غیرواقعی و پنداری است. در مقابل برخی از فیلسوفان، معنای زندگی را در خداباوری می جویند. در جهان بینی توحیدی براساس آموزه های اسلام، زندگی با خداباوری و بندگی معنا می یابد. ما در این مقاله برآنیم تا موضوع را از نگاه تعالیم اسلام بررسی کنیم.
یادگیری عمیق ماشینی؛ چالش های فلسفی و رهیافت ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۲۰)
185-202
حوزههای تخصصی:
پیشرفت شگرف بشر در تولید و ذخیره سازی انبوه داده ها و نیز استفاده از آن ها در ساختن ماشین استنتاج گر، امروزه در قالب یک فناوری پیشرفته به نام «یادگیری عمیق ماشینی» ظهور یافته است. این فناوری با الهام از اتصالات موجود در ساختار مغز جانداران طراحی شده و از شبکه های عصبی مصنوعی عمیق قدرت می گیرد. توانایی آن در استنتاج خبره گونه در زمینه های مختلف و یا تولید آثار مشابه افراد زبردست، با وجود مزایای بسیار، انسان امروز را با چالش های مختلفی رو در رو می سازد. این نوشتار تلاش می کند با رویکرد نظام مند عقلی- فلسفی به تحلیل و معرفی چالش های اخلاقی یادگیری عمیق ماشینی و ارائه رهیافت مناسب در قبال هر یک از این چالش ها بپردازد. اگرچه یادگیری عمیق ماشینی چالش های قابل توجهی بر سر راه انسان قرار داده، با آگاهی و چاره اندیشی نسبت به آن ها، می توان در عین بهره بردن از مزایای چشمگیر این فناوری، ارزش های انسانی را نیز آگاهانه محافظت نمود. واژگان کلیدی یادگیری ماشین، یادگیری عمیق، شبکه های عصبی مصنوعی، اخلاق اطلاعات، چالش فلسفی.
Theory of Knowledge in Islamic Intellectual Tradition(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
332 - 356
حوزههای تخصصی:
Early Muslim philosophers, theologians, logicians and experts in jurisprudence understand knowledge as “firm true belief supported by evidence”. They consider conjectures as a kind of ignorance, the domain of certain knowledge confined in necessary truths; and the domain of uncertain knowledge limited to contingent facts. From their definitions and postulates, we can conclude that they took “having appropriate source” as the criterion of knowledge. For this reason, they included the qualifications “firm” and “immutable” in their definition of knowledge in lieu of distinction between the definition and the criterion of knowledge and separation of cognitive characteristic features of beliefs from the non- cognitive ones. Their approach in epistemology is externalistic but it accommodates foundationalism and fallibilism while evading epistemological relativism. In this approach, knowledge is defined as true belief with proper source. Having proper source is a criterion for knowledge which is not explicitly stated but is implied by different qualifications introduced by them. A source of belief is proper iff it bears a causal relation of some sort to the state of affairs the belief depicts.
الهیات سلبی در حوزه هستی شناسی صفات الهی در اندیشه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
326 - 307
حوزههای تخصصی:
«الهیات سلبی» به مثابه نظریه ای مهم در حوزه «زبان دین»، در الهیات یهودی، مسیحی و اسلامی پیروان زیادی دارد و در سه حوزه هستی شناسی، معرفت شناسی و معناشناسی صفات الهی مطرح است و میان آنها پیوند مستحکمی برقرار است. از رهگذر این جستار مشخص می شود که بر پایه یافته های این تحقیق، علامه طباطبایی در برخی رساله های فلسفی و عرفانی و در مواردی از تفسیر المیزان، با گذر از الهیات ایجابی در حوزه هستی شناسی صفات الهی و با تأثیرپذیری از عرفا به ویژه سیداحمد کربلایی، الهیات سلبی را در این حوزه پذیرفته، بر این باور است که فیلسوفان بزرگی نظیر فارابی، ابن سینا و حتی صدرالمتألهین به درک این دیدگاه نرسیده اند. به باور علامه طباطبایی، نامتناهی بودن ذات الهی از یکسو و محدودیت مفهوم بما هو مفهوم از سوی دیگر، توجیه کننده الهیات سلبی و مانع پذیرش الهیات ایجابی و صدق مفاهیم کمالی بر ذات الهی است.
تحویل و واقع گرایی ساختاری وجودی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
197 - 219
حوزههای تخصصی:
تحویل علمی یکی از مسائل مهم فلسفه علم است که به دیگر مسائل آن، از جمله به واقع گرایی علمی مربوط می شود. در این مقاله با اتخاذ موضعی مشخص درباره «مفهوم تحویل» و «رویکرد به تحویل» که آن را رویکرد «ساختاری-پیشینی در زمان مشخص» نامیده ایم، به بررسی برقراری روابط حدی و روابط ساختاری میان دو نظریه می پردازیم. همچنین با فرض واقع گرایی ساختاریِ وجودی، بیان صریح جنبه معناشنا ختی مسئله تحویل و فرض برقراری جنبه معرفت شنا ختی آن، به دو اشکال که به رویکرد ساختارگرایانه وارد شده است، پاسخ می دهیم؛ این دو اشکال، یکی اشکال ناشی از قضیه شفنر است و دیگری، اشکال هستی شناختی نامیده شده است. همچنین نشان می دهیم هیچ یک از اشکالات به رویکرد ساختاری-پیشینی در زمان مشخص وارد نیست. همین طور استدلال می کنیم که ادعای قضیه شفنر به رویکرد ساختارگرایانه، به معنای عام هم وارد نیست، و اشکال هستی شناختی هم تنها به بهای هزینه گزاف فرض های متا فیزیکی نه چندان مقبول وارد می شود؛ یعنی تنها بر اساس فرض های متا فیزیکی ای چون جوهر، این بودن، ویژگی ذاتی، خودبودگی یا چیزهایی شبیه به این ها، که بر اساس آن ها بتوان بین امور تمایز برقرار کرد، می توان اشکال را وارد دانست؛ فرض هایی که هزینه قبول آن ها بیش از قبول رویکرد ساختارگرایانه است.
پوچ گرایی پسامدرن: حقیقتی وجود ندارد حتی این حقیقت که حقیقتی وجود ندارد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۶۳)
87 - 112
حوزههای تخصصی:
هرگاه گفته شود که حقیقتی وجود ندارد، این سؤال پیش می آید که پس خود این حقیقت وجود دارد یا ندارد؟ به این سوال به دو شکل می توان پاسخ داد. اول این که حقیقتی وجود ندارد، جز این حقیقت که حقیقتی وجود ندارد (پوچ گرایی مدرن). دوم این که حقیقتی وجود ندارد، حتی این حقیقت که حقیقتی وجود ندارد (پوچ گرایی پسامدرن). این مقاله پاسخ دوم را با تشریح مصادیق آن واکاوی می کند؛ یعنی نشان می دهد منظور از پوچ گرایی پسامدرن چیست و مصادیق آن در پسامدرنیته کدام اند؟ درحالی که تکثرگرایی می گوید هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد، پوچ گرایی می گوید که مطلقاً حقیقتی وجود ندارد و پوچ گرایی پسامدرن می گوید خود این حقیقت هم حقیقت ندارد. پس پوچ گرایی پسامدرن به تعبیر حقیقت باور، خودمتعارض و به تعبیر پوچ گرا خودبازتابی است. پساساختارگرایی از لحاظ معرفت شناختی پوچ گراست، زیرا مدعی است هیچ معرفتی قابل تعمیم و قابل انطباق بر جهان نیست. اما از لحاظ نشانه شناختی احتمالاً پوچ گرا نیست، زیرا اصل دلالت را نفی نمی کند. شالوده شکنی برای کسی که پیرو مولف محوری و مرکزمحوری است، پوچ گرایانه و مخرب است اما مفهوم غیاب نزد دریدا مترادف نیستی نیست. پوچ گراییِ هسته ای نگران نیستیِ نهایی توسط یک فاجعه هسته ای است، با این حال برخی معتقدند که پوچ گرایی آسیب زننده نیست. پوچ گرایی پسااستعماری هم نشان دهنده نابودی و نفی هویتِ سرزمین استعمارزده است و هم نشان دهنده نفی هویت اقلیت های نژادی مثلاً سیاه پوستان. پوچ گراییِ جنسیتی به نفی جنسیت می پردازد و پوچ گراییِ نظریه نابهنجاری، هر گونه بهنجاریِ جنسی، جنسیتی و هویتی را نفی می کند.
بررسی اهمیت پرورش تفکر انتقادی درکودکان با تکیه برداستان های مثنوی مولوی(رهیافتی آموزشی براساس نظریه لیپمن)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف ا ز این پژوهش، دستیابی به تفکر انتقادی در داستان های مثنوی به منظور تبیین تفکر انتقادی در تعلیم و تربیت کودک است. پژوهش پیشِ روابتدا جایگاه اهمیت پرورش تفکر انتقادی در کودکان را بررسی کرده، سپس به تحلیل داستان های موجود در مثنوی ازجهت مهارت های تفکر انتقادی براساس دیدگاه لیپمن پرداخته است. روش پژوهش، توصیفی-تحلیلی است. این پژوهش درصدد پاسخ به این پرسش است که آیا داستان های مثنوی به لحاظ موضوع و ساختار به نیازهای کودکان در جهت پرورش فلسفی آن ها پاسخ می دهد؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که بیش از 211 داستان ِمثنوی علاوه براین که در زمینه عاطفی نیرومندند، چالش های بالقوه ای را نیز برای پردازش شناختی در کودک فراهم می کنند. ویژگی ساخ تاری داستان ها به شی وه غیرمستقیم و تنوع موضوعات، می تواند تفکر کودکان را تحت تأثیر قراردهد و منجر به شکل گیری مهارت هایی درتفکر انتقادی ؛ مانندپرسش، استنباط و...در کودکان شود وآن ها به کمک این مهارت ها قادر خواهند بود مسائل پیرامون خویش را به روشنی درک و ارزیابی کنند
منطقِ هگل به مثابه روشی معرفت شناختی-وجودشناختی برایِ یگانه گردانیِ اندیشه و وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به باورِ هگل، منطق نمی تواند ازپیش برایِ تعیّناتِ اندیشه صورتی برسازد، بل که هر تعیّنی صورتِ ویژه یِ خود را دارد. جوهره یِ دگرگون شده یِ روح در منطقِ سنّتی احساس نمی شود و به همین سببْ منطقِ سنّتی به تعیّناتِ پیشینِ روحْ دل خوش است ولذا نه می تواند تعیّناتِ جدیدِ روح را مفهومی کند، و نه متافیزیکِ ویژه ای برایِ هر قومبرسازد. چُنین منطقی به سببِ ناتوانیِ در مفهوم سازی سرانجام به شکاکیّت منجر خواهد شد. در این نوشتار تبیین نموده ایم که چگونه منطقِ معرفت شناختی-وجودشناختیِ هگل سرشتِ اندیشه را دگرگون می سازد.از نظر او،رسالت منطقنه اندیشه ورزیِ صوریِ صِرفْ، بلکه یگانه گرداندن و این همان نمودنِاندیشه با«وجود» است. از این رو منطقِ ویافزون بر اینکهدارای محتوا است،محتوایِ آن تعیّناتِ اندیشه ورزی را نیز آشکار می سازد. منطقِ هگل یک نظامِ فلسفیِ کامل را دربَر دارد، و به سببِ کارآمدی در مفهوم سازی برایِ تمامیِ تعیّناتِ روح؛ اندیشه را به جست وجویِ یک متافیزیکِ نظام مند وامی دارد، بنابراین در منطقِ معرفت شناختی-وجودشناختیْ متافیزیک شدنی است بی آن که به دامِ دگماتیسمی که کانتْ ما را از آن پرهیز داده-امّا خود در آن گرفتار شده-بود، گرفتار شویم.
کارنپ و کواین، رویارویی در فراوجودشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنوز نظریه کارنپ پیرامونِ وجودشناسی جان نگرفته بود که کواین به آن تاخت؛ و این، تاخت و تازی را میان دو فیلسوف برایِ بیش از نیم قرن موجب شده. هم چونان پرسش این است: حق با کدام یک بود/است؟ در مقاله پیشِ رو، با مرورِ نظریه کارنپ، نقدهایِ جسته و گریخته کواین را در سه عنوان به مواضعِ او روایت کرده ام. نشان داده ام که چگونه نظریه کارنپ را می توان از این سه نقد مبرا داشت. پس، با لحاظ کردنِ این که کواین موضعِ اختلاف را اشتباه تشخیص داده، و نه اختلافِ موضع را، به داوری میانِ دو فیلسوف نشسته، توضیح داده ام اگرچه کارنپ و کواین، هر دو، به نسبیتِ وجود قائل اند، آن-یک به’نسبیتِ عام‘ باور دارد و این یک، به ’نسبیتِ خاص‘. از منظری دیگر، اگرچه دو فیلسوف در وجودشناسی شک گرا هستند، آن یک ’شک گرایِ مرتبه دوم‘ است و این یک، ’شک گرایِ مرتبه نخست‘. به عبارتِ دیگر، نشان داده ام که چگونه در روی کردِ وجود شناختیِ دو فیلسوف "عاملِ توافق، عاملِ تخالف است". در میانِ این پیچیدگی ها، نتیجه گرفته ام که هر داوری یک سویه، بر موافقت یا مخالفتِ صرف، نادرست خواهد بود.
شعرزدگی و دوگانه اصالت و فرهنگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۸۲
23-38
حوزههای تخصصی:
در این مقاله پس از تمایز نهادن میان دو نوع مواجهه ی ممکن با طبیعت از حیث زیباشناختی، ذات این تمایز در تاثیر مخصوصی که هنر بر مخاطب خود می گذارد جستجو شده است. این تاثیر از آن رو که در اساس بیشتر بر مبنای هنر زبانی ایجاد می شود به شعر منتسب شده و از آن رو که نسبت اصیل و نخستین انسان با جهان و در پی آن ثبات و نظم درونی او را از میان می برد همچون یک آفت در نظر گرفته شده و در نتیجه «شعرزدگی» نامیده شده است. شعرزدگی در عین حال عاملی برای ایجاد و حفظ فرهنگ قلمداد شده است زیرا امکان درک عواطف و حالات «دیگری» را تسهیل می کند و این خود به پذیرش و فهم تفاوت ها و در نهایت امکان شکل گیری تمدن در معنای دقیق کلمه منجر می شود. نشان دادن وجود این دوگانه ی میان اصالت و فرهنگ و نشان دادن اینکه این دوگانه اساسا مبتنی بر رویکردی است که در قبال هنر اتخاذ می شود غایت اصلی این مقاله است. اما در نهایت طرحی ناقص و اجمالی از افقی برای یک پاسخ ممکن به این دوگانه نیز ارائه می شود که به امکان شکل گیری یک فرهنگ عقلی اشاره می کند.
ذهن مبسوط، انتقادها و محدودیت های آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۹
79 - 94
حوزههای تخصصی:
ایده اصلی مندرج در فرضیه ذهن مبسوط این است که قلمروِ ذهنْ به بدن یا سیستم عصبی محدود نیست. ادعا این است که برخلاف دیدگاه سنّتی (فیزیکالیستی) که ذهن را به مغز محدود می کند و مطابق آن مرزهای ذهن بر مرزهای مغز و سیستم عصبی منطبق می شود ، حالات ذهنی و شناختی می توانند به خارج از مرزهای سیستم عصبی بسط پیدا کنند. در این پژوهش، تلاش بر این است که علاوه بر شرح و بیان استدلال هایی در تأیید این فرضیه، به برخی اشکال ها و محدودیت های ناشی از آن پرداخته شود. انتقادی در این پژوهش ملهم از استدلالی موسوم به «استدلال معرفتی» است. مطابق این انتقاد، حالات پدیداری را نمی توان به سیستم های ترکیبی متشکل از سیستم عصبی و عنصر محیطی نسبت داد. به علاوه، نشان داده می شود که فرضیه ذهن مبسوط، در بهترین حالت، تنها به حالات غیرآگاهانه محدود می شود و البته به نظر نمی رسد با پذیرش این قید بزرگ، مدافعان این فرضیه در بیان این ادعا موجه باشند که با محدودکردن دامنه بسطِ مفهوم «ذهن»، مدلولشان از این لفظ همچنان به اندازه کافی با مدلول مدافعان دیدگاه سنّتی هم پوشانی معنایی دارد. انتقاد دیگر به این فرضیه، به این اشاره دارد که مفهوم سنّتی ذهن به لحاظِ تبیین و پیش بینی باروَر بوده است؛ حال آنکه بعید است مفهوم مبسوط ذهن به چنین انتظام های متعدد قانون واری منجر شود.
تمایز "مدینه" و "شهر" در یونان و روم باستان و اهمیت مفهوم مدینه در فهم فلسفه سیاسی معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پولیس یا مدینه، موضوع فلسفه سیاست کلاسیک است. با بررسی متونی کلاسیک مثل تاریخ جنگ پلوپونزی توسیدید و سیاست ارسطو و پژوهش های جدیدی همچون تمدن قدیم فوستل دوکلانژ و پولیس هانسن به درکی از تفاوت مدینه و شهر پی می بریم که می تواند در فهم ما از مبانی و مبادی فلسفه سیاست مدرن موثر باشد. مدینه، جامع ترین و والاترین شکل جامعه سیاسی و غایت آن نیکبختی بود، یعنی جامع ترین و والاترین خیری که یک جامعه می تواند به آن دست یابد. مدینه بر خلاف شهر دارای هویتی اجتماعی و سیاسی بود و تا زمانی که رشته مدنی-سیاسی افراد آن از هم نگسسته بود، برقرار بود. از ویژگی های اصلی مدینه یکی این بود که اعضای آن در زندگی شریک یکدیگر بودند و نیکبختی مردمان آن به هم وابسته بود. ویژگی مهم دیگر مدینه که آن را در نسبت با فرونسیس قرار می دهد، پرسش پذیری آن بود. باز اندیشی در مفاهیم مدینه و فرونسیس و نسبت آنها امروزه می تواند مجالی را فراهم کند تا به بنیادهای خودنقاد اندیشیدن بیاندیشیم، بدون اینکه در دام جزم اندیشی گرفتار شویم. دیگر اینکه تامل در مفاهیمی چون پولیس فرصتی است برای شناخت ریشه های سنت دموکراتیک غرب و درک عمیق تر از نهادها و ارزش هائی که فرهنگ غربی را قوام می بخشد.
قاعده الواحد از منظر توماس آکوئیناس و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
221 - 241
حوزههای تخصصی:
قاعده الواحد، به عنوان یکی از مهم ترین قواعد فلسفی، در جهت تبیین پیدایش کثرات عالم از واحد همواره مورد توجه فلاسفه بوده است. اغلب فلاسفه مفاد آن را پذیرفته و برخی از متکلمان نیز منکر آن بودند. پذیرش قاعده الواحد و اعتقاد به مبدأ واحد برای همه موجودات کثیر، فیسلوف را به مسئله چگونگی صدور کثرت از خداوندی که از جمیع جهات واحد است، رهنمون می سازد. در این میان، توماس آکوئیناس و ملاصدرا نیز بر مبنای مبانی فلسفی و وجودشناختی خود، دیدگاه های خویش را درباره آن بیان کرده اند. اینکه چگونه موجودات کثیر از واحد بسیط نشئت گرفته اند، ذهن هر دو را به خود مشغول کرده است و باید همچون دیگر فلاسفه راهی برای آن می یافتند. این مقاله در نظر دارد با مطالعه آثار توماس و ملاصدرا و شارحان و محققان به شیوه تحلیلی و پژوهشی، نظر دو فیلسوف را درباره قاعده الواحد بررسی کند تا مشخص شود آیا آن دو به اصل قاعده اعتقادی دارند؟ دلایل ردّ یا پذیرش قاعده از نظر آنها چیست؟ هرکدام چگونه پیدایش کثرات از واحد را توجیه می کنند؟ توماس بر مبنای وجودشناختی خود به انکار قاعده پرداخته است و قائلان به آن را مورد انتقاد قرار می دهد؛ اما ملاصدرا با پذیرش اصل قاعده، به ترمیم آن پرداخته و بر اساس مبانی فلسفی خود، طرح نوینی از آن ارائه داده است.
قیاس شرطی اقترانی مشترک در جزء غیرتام از نگاه کشی، ابهری و خواجه نصیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
151 - 180
حوزههای تخصصی:
منطق دانان مسلمان از قیاس شرطی که جزء مشترک در آن غیرتام است، به دو روش متفاوت نتیجه گیری کرده اند. در این مقاله روشی که زین الدین کشی مبتکر آن است بررسی شده است. این روش از سوی منطق دانان بعدی شرح و بسط داده شده است. با بررسی اختلاف آراء در باره اقسام، شرایط انتاج، ضروب منتج و دلیل انتاج این نوع قیاس بدست می آید که اولاً اعتبار این قیاس مبتنی بر قیاسی است که جزء مقدمات آن در جزء تام مشترک اند و ثانیاً عدم تفکیل دستگاه استنتاجی منطق حملی و منطق شرطی و نیز دخالت دادن مضامین منطق حملی در تبیین ساختار قیاس شرطی انسجام دستگاه استنتاجی قیاسهای شرطی را از بین برده و فهم آن را دشوار کرده است. در پایان سعی شده است با شناسایی دو قیاس اصلی و پایه و نیز قواعد بکار رفته در اثبات قیاسهای غیرپایه، دستگاه استنتاجی نهفته در این روش آشکار شود.
بررسی و مقایسه دیدگاه استاد مطهری و یاسپرس پیرامون ایمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نوشتار حاضر، دیدگاه استاد مطهری، فیلسوف و متکلّم مسلمان ایرانی و کارل یاسپرس، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی در باب «ایمان» را مورد بررسی قرار داده و تلاش می کنیم به اهمّ نکاتی که در این دو دیدگاه، قابل مطالعه تطبیقی هستند، بپردازیم. بدین منظور، ابتدا با روش توصیفی، اسنادی به گردآوری و تحلیل دیدگاه هریک از دو اندیشمند در باب مقوله ایمان پرداختیم و در این راستا تلاش کردیم در مطالعه ای تطبیقی، آراء ایشان را در ذیل محورهای متناظر گرد آوریم. درنهایت، نقاط اشتراک و افتراق را برشمردیم. هر دو متفکر بر ضرورت ایمان تأکید می کنند. ایمان استاد مطهری، ایمان وحیانیِ مشتمل بر دو رکن «شناخت» و «تسلیم» است. عقل در کسب این ایمان از جایگاه ویژه ای برخوردار است. مطهری، عمل را داخل در مفهوم ایمان نمی داند، امّا به لحاظ وجودی، به رابطه وثیقی میان این دو قائل است.ایمان، دارای مراتب بوده و حدّ اعلای آن،یقین است. ایمان یاسپرس، ایمان فلسفی است، چراکه او وحی مورد قبول ادیان را انکار می کند. ایمان از نظر یاسپرس، جزئی و تاریخی و از سنخ تجربه وجودی است. ایمان فلسفی گرچه غیرعقلانی نیست امّا فاقد یقین و قطعیت است. عبادات، مناسک و نیایش های زبانی، در ایمان فلسفی، هیچ جایی ندارند.
ویژگی های گفتمان های رویکرد به غرب در سیاست خارجی ایران نمونه پژوهی: دوره های محمد مصدق (1332 – 13330) و پهلوی دوم (1357 – 1342)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش پیش رو شناسایی ابعاد مختلف سیاست خارجی ایران با روش تحلیل گفتمان است. برای این منظور دو دوره زمانی برجسته در تاریخ معاصر ایران، مورد توجه واقع شده است. سیاست خارجی محمد مصدق از سال 1320 تا 1332 و سیاست خارجی محمدرضا پهلوی از سال 1342 تا 1357. سوال اصلی این پژوهش بر این پایه است که،گفتمان های محمد مصدق (1332 – 1330) و پهلوی دوم (1357-1342) در قبال غرب در سیاست خارجی ایران چه همانندی ها و ناهمانندی هایی داشته اند؟ فرضیه ]چنین است : به نظر می رسد گره گاه های گفتمانی، در گفتمان های رویکرد به غرب در هر یک از دوره های محمد مصدق (1332 – 1330) و پهلوی دوم (1357- 1342) با بر ساختن معناهای مورد نظر خود باعث طرد و به حاشیه راندن سایر گفتمان های ممکن در سیاست خارجی ایران شدند. بر این اساس : الف) همانندی گفتمان های مذکور به حاشیه راندن سایر گفتمان هاست. ب) ناهمانندی این گفتمان ها در این است که : 1. در دروان نخست وزیری مصدق گفتمان ملی گرایی وی که در بستر آن رویکرد استقلال خواهی در برابر غرب به اجرا درآمد، مبنای سیاست خارجی او بود. 2. گفتمان جهان گرایی محمدرضا شاه که بر اساس سیاست شباهت با غرب، مبنای سیاست خارجی شاه را تشکیل داد.
بررسی اثربخشی آموزش فلسفه به کودکان بر تفکرانتقادی دانش آموزان پایه ششم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی تأثیر آموزش فلسفه به کودکان بر تفکرانتقادی دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهرری است. این پژوهش از نوع کاربردی و تجربی و به روش نیمه آزمایشی با استفاده از طرح پیش آزمون – پس آزمون همراه با گروه کنترل صورت گرفت. از میان جامعه آماری دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی شهرری، 60 نفر به عنوان نمونه انتخاب شد. آن ها در دو گروه 30 نفری کنترل و آزمایش به صورت تصادفی گمارده شدند. آموزش برای گروه آزمایش طی 10 جلسه یک ساعته انجام شد اما گروه کنترل بدون دریافت آموزش به فعالیت معمول خود ادامه دادند. آموزش با استفاده از برنامه آموزش فلسفه برای کودکان لیپمن صورت گرفت. ابزار پژوهش پرسشنامه تفکرانتقادی ریکتس بود که پایایی آن پس از اجرای اولیه بر 30 دانش آموز با استفاده از آلفای کرونباخ 82/0 به دست آمد. داده های حاصل از پژوهش با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تحلیل گردید. نتایج تحلیل داده ها نشان داد که آموزش فلسفه برای کودکان بر تفکرانتقادی و مؤلفه های آن (خلاقیت، تعهد، بالندگی) تأثیر معناداری داشته است و موجب افزایش آن در دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهرری شده است.
تحلیل شگردهای وانمودگی و بی مرزی در تفکر کودکان با نگاهی به داستان های کودکانه احمدرضا احمدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
واژه پسامدرن در رشته های گوناگون علوم انسانی چون جامعه شناسی، روان شناسی و فلسفه وارد شد. یکی از نظریه پردازان پسامدرن ژان بودریار است که نظریه وانموده به جای واقعیت و بی مرزی را مطرح کرد که از طریق تخیل فلسفی قابل دریافت است. کودکان داستانهای کودکانه احمدرضا احمدی با تجربه انسان معاصر برای زیستن در جهانی که قطعیت ها را مورد تردید قرار می دهد و او را وارد حیطه بی مرزی می سازد، آشنا می شوند. آنان با خوانش آثار کودکانه احمدی همواره در دنیای خیال و واقعیت، کودکی و بلوغ، مرزها و بی مرزی ها نوسانی تعلیق گونه را تجربه می کنند. هدف پژوهش حاضر بررسی شگردهای وانمودگی و بی مرزی در آثار احمدی بر مبنای دیدگاه بودریار، از دیدگاه تفکر کودکان و به روش توصیفی تحلیلی است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که نویسنده می خواهد با وانموده هایی مانند وارد کردن اتفاقات دنیای خواب به دنیای واقعی، استفاده از نوشتار جادویی و شگردهای سورئالیستی و... تفکر کودکان را به سمت فلسفیدن درباره زندگی در دوران آشفتگی ها و سرگردانی های حاصل از بحران مدرنیته هدایت کند تا بدین طریق ذهن آنها را برای دست یافتن به دنیایی که امید را القا می کند و تلخی زیستن را کاهش می دهد، مهیا سازد.