مقالات
حوزه های تخصصی:
با استمرار خیزش چین و هند، دامنه رقابت این دو کشور به حوزه های منطقه ای سرایت کرده و دو دولت مقدمه تبدیل شدن به قدرت جهانی را کسب جایگاه قدرت برتر در آسیا تلقی می کنند. در حالی که آثار مناسبات هند و چین، غالبا به بررسی روابط آن ها در پیوند با قدرت های بزرگ مخصوصا ایالات متحده می پردازند، موج نوین رقابت های منطقه ای هند و چین در عصر «ابتکارهای کلان اتصال»، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. مقاله حاضر با کاربست روش توصیفی-تبیینی، مناسبات هند و چین را خارج از سطح سیستمی قدرت، تحت تاثیر ابتکار کمربند-راه چین و مجموعه اقدامات موازنه ای هند در سطح منطقه ای مورد بررسی قرار داده است. در پاسخ به این سوال که تاثیرات کمربند-راه بر مناسبات هند و چین طی 2022-2013 چیست، فرضیه مقاله بر این اساس قرار دارد: کمربند-راه، تهدید های جدی علیه هند در آسیا ایجاد و منجر به اتخاذ اقدامات موازنه ساز این کشور شده است. در این خصوص استدلال می شود، هند در برابر نقض حاکمیت ادعایی بر کشمیر، محاصره ژئوپلتیکی توسط چین و نگرانی از ایجاد نظم چین محور در آسیا، از طریق تغییر سیاست دیرینه خود در کشمیر، مخالفت رسمی علیه کمربند-راه، ارائه ابتکارهای منطقه ای و نقش آفرینی در موازنه منطقه ای علیه چین به موازنه سازی علیه کمربند-راه دست زده است. یافته های این مقاله ضمن تایید تطبیق نسبی کمربند-راه و نظریه موازنه تهدید والت، پنجره های جدید را برای بازسازی روایی این نظریه معرفی می کند.
بحران کرونا و نقش یابی مرزها در عصر پساوستفالیایی دولت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مرزها به دلیل پویایی درونی از یک سو، و از دیگر سو اتکای به یک کلیت فلسفی در تفکیک هویت ها و منطق عقلایی مستحکم در دفاع از حاکمیت و امنیت ملی، از بین نمی روند، بلکه دچار باز تعریف در کارکردها می شوند. معتقدین به فروپاشی نظام وستفالیایی به تأسی از بنیان های نظری فرااثبات گرایانه و متعاقباً تحولات ناشی از فرایند جهانی شدن، عقیده دارند که جهان کنونی وارد دوره ای موسوم به نظام پساوستفالیایی شده، که همانند گذشته پدیده های مدرنِ حاصل از میراث عصر وستفالیایی، نظیر دولت، سرزمین و مرز و غیر، دیگر آن کارایی سُنَتی خود را ندارند. این نوشتار با مقایسه ماهیت، هویت و کارکرد مرز در دو عصر دولت وستفالیایی و عصر پساوستفالیایی دولت، عقیده دارد جهان کنونی به وسعت همه پیشرفت هایش در فناوری و تکنولوژی، درگیر بحران ها و تهدیدهای روزافزون است؛ نطیر بحران ویروس کرونا. اغراق نیست اگر بگوییم این بحران، عامل خیزش مجدد مرزهای جغرافیای سیاسی در همه مقیاس ها، از محلی/ مکانی تا بین المللی بود. بحران نام برده، ضمن یادآوری مفاهیم پایه در جغرافیای سیاسی (سرزمین، ملت، زیستگاه، حاکمیت، حکومت، امنیت، دولت، قلمرو، مرز و...)، با یادآوری نقش مرزها در دفاع از اصل امنیت ملی، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، استقلال ملی، قلمرو آرایی و...، هشدار مجددی بود در جهت فلسفی اندیشی و نگرش عقلایی و واقع بینانه به هستی و کارکرد مرزها. در حقیقت بحران ناشی از ویروس کرونا مثال قابل دفاعی از ماندگاری مرزها در عصر پساوستفالیایی دولت است.
راهبرد چین جهت گسترش همکاری با طالبان پس از خروج آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در 30 اوت 2021 و به دست گرفتن کنترل کابل توسط طالبان، پویایی دیپلماتیک و امنیتی در آسیای جنوبی و مرکزی و کشورهای همسایه افزایش یافت. چین به عنوان کشور همسایه افغانستان در گذشته و اکنون به صورت ویژه نسبت به تحولات افغانستان حساس بوده و از طرق مختلف درصدد اثرگذاری بر تحولات افغانستان برآمده است. در دو دهه اخیر، طالبان به عنوان گروه اثرگذار در تحولات افغانستان موردتوجه سیاست خارجی پکن قرار گرفته است. با توجه به کنشگری چین در رابطه با طالبان، ضرورت دارد تا راهبرد چین نسبت به طالبان پس از حاکمیت در اوت 2021 تبیین گردد. در این راستا، با روش تکوینی-تبیینی به این پرسش پاسخ داده شده است که چین چگونه در پی اثرگذاری بر معادلات افغانستان در عصر طالبان و گسترش همکاری با این گروه است؟ در پاسخ فرض بر این است که تهدیدهای امنیتی و الزامات اقتصادی طالبان برای چین سبب شده تا این کشور از طریق تعامل سازنده در ابعاد اقتصادی و امنیتی درصدد گسترش حوزه نفوذ راهبُردی خود و دسترسی به شریک راهبردی در مجموعه امنیتی منطقه ای آسیای جنوبی در قالب همکاری با طالبان باشد. یافته ها نشان می دهد که مؤلفه های امنیتی و اقتصادی در رابطه چین و طالبان قبل از خروج آمریکا و در دوره حاکمیت کنونی طالبان برجسته شده و پکن به دنبال «مداخله سازنده و تبدیل شدن به بازیگر مؤثر» در مجموعه امنیتی منطقه ای جنوب آسیا از طریق همکاری با طالبان است.
الگویابی بنیان های هیدروپلیتیک همگرایانه و واگرایانه بین ایران، افغانستان و ترکمنستان در حوضه های آبریز مرزهای شرقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
افزایش تقاضا و کاهش عرضه، دو روند همزمانی بوده اند که در طول چند دهه اخیر باعث تشدید بحران و رقابت بر سر منابع آبی مشترک در سطح منطقه گردیده اند. از یک طرف افزایش جمعیت، مصرف بی رویه و افزایش مصارف اقتصادی باعث جهش شدید تقاضا برای منابع آبی شده و از طرفی دیگر نیز تغییرات اقلیمی، منجر به کاهش عرضه آن گردیده است.بر همین اساس رقابت بر سر دستیابی به سهم بیشتری از منابع آبی در حوضه های آبریز مشترک پیرامون ایران به خصوص در حوضه های آبریز مرزهای شرقی شامل هامون (هیرمند) و سرخس (هریرود) بین ایران، افغانستان و ترکمنستان تشدید شده است. در این چارچوب، پرسش اساسی پژوهش حاضر این است که بنیان های هیدروپلیتیک همگرایانه و واگرایانه ایران در حوضه های آبریز مشترک مرزهای شرقی چگونه قابلیت تبیین و الگویابی دارند؟فرضیه پژوهش حاضر مبتنی بر این گزاره است که بنیان های هیدروپلیتیک همگرایانه ایران با افغانستان و ترکمنستان در حوضه های آبریز مشترک بر مبنای هیدرولیبرالیسم و مبتنی برهیدرو-دیپلماسی، دیپلماسی کارکردگرایانه و همکاری حقوقی است در حالی که بنیان های هیدروپلیتیک واگرایانه ایران با این کشورها بر مبنای نظریه هیدرورئالیسم و مبتنی بر منازعات بر سر حقابه، دیدگاه رهبران سیاسی افغانستان، فقدان حکمرانی پایدار آبی در افغانستان، تغییرات اقلیمی و اختلافات بر سر رژیم حقوقی،قابلیت الگویابی دارد.
راهبرد سیاست خارجی نسل سنتی رهبران عرب و رویکرد آن ها نسبت به جمهوری اسلامی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله راهبرد سیاست خارجی رهبران سنتی عرب در سه کشور «عربستان سعودی»، «امارات متحده عربی» و «مصر» مورد مطالعه قرار گرفت و با خوانش سیاست گزاری خارجی آنها ویژگی هایی مانند؛ سیاست عدم تقابل با ایران، وابستگی اقتصادی به کشورهای غربی، غرب گرایی و به رسمیت نشناختن اسرائیل مورد واکاوی قرار گرفت. با این اوصاف، پژوهش حاضر در پی پاسخ گویی به این پرسش اساسی است که راهبرد سیاست خارجی رهبران سنتی عرب، چگونه بود و آن ها چه رویکردی را نسبت به ایران اتخاذ می کردند؟ راهبرد رهبران سنتی عرب نسبت به سیاست خارجی مبتنی بر واقع گرایی تدافعی بوده است. با اتخاذ این راهبرد رهبران عرب با در پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار از رفتارهای هزینه ساز و شتابزده نسبت به منازعات منطقه ای پرهیز می کردند. آنها در قبال جمهوری اسلامی ایران نیز رویکرد محافظه کارانه را به رویارویی و تقابل ترجیح می دادند. در این مقاله، از نظریه «تصمیم گیری جیمز روزنا » و «رئالیسم تدافعی» به عنوان چارچوب نظریه تلفیقی بهره گرفته شده و روش تحقیق توصیفی-تحلیلی است و برای گردآوری داده-ها از روش کتابخانه ای-اسنادی استفاده شده است. یافته های پژوهش حاضر نشان می دهد که رهبران سنتی عرب بر خلاف نسل جدید، در سیاست خارجی راهبردی محافظه کارانه و تدافعی را دنبال می کردند و رویکردشان نسبت به ایران مبتنی بر سیاست صبر و انتظار و به دور از تقابل و تهاجم بود.
راهبرد قدرت هوشمند چین در آفریقا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با پیچیده شدن روزافزون روابط میان کشورها و نیاز به تأثیرگذاری و نفوذ برای اجرای استراتژی های موردنظر، قدرت سخت مانند گذشته کارآمد نیست؛ از طرفی صرف وجود قدرت نرم نیز محدودیت هایی دارد. در سال های اخیر، با مطرح شدن نوعی از قدرت تحت عنوان «قدرت هوشمند» و با پیشتازی ایالات متحده برای بهره گیری از آن، کشورهای دیگر نیز ضرورت به کارگیری آن را دریافته اند. از این میان چین نیز با به کارگیری قدرت هوشمند جایگاه خود را به عنوان یکی از قدرت های بزرگ جهان در عرصه سیاست خارجی مشخص کرده است و در نقاط مختلف جهان از این قدرت بهره می گیرد، قاره آفریقا نیز یکی از مناطق پر اهمیت برای چین در جهان است. با توجه به نقش عمده این نوع قدرت در سیاست خارجی چین در قبال آفریقا، این مقاله با تکیه بر روش پژوهش تلفیقی به دنبال پاسخ به این سوال است که چین از چه ابزارهایی برای حضور فعال در آفریقا بهره گرفته است؟ فرضیه پژوهش این است که چین با ایجاد ارتباط نزدیک و حضور در سازمان های بین المللی، تلاش در سطوح مختلف دیپلماسی اعم از فرهنگی، رسانه ای و مبادله ای در جهت سوق فرهنگ و ارزش های مورد نظر خود به قاره، همکاری در زمینه علمی، پژوهشی و حوزه فناوری به عنوان یکی از بخش های حائز اهمیت در روابط دو طرف، روابط بسیار نزدیک اقتصادی به خصوص در دو حوزه تجارت و سرمایه گذاری و در آخر ایفای نقشی پررنگ در بهبود شاخص های توسعه اعم از امنیت غذایی، زیرساخت ها، مراقبت های بهداشتی، محیط زیست و...، توانسته است حضور فعالانه ای داشته باشد.
چرایی و پیدایی محور مقاومت و تحلیل ساختاری مسائل مرتبط از منظر آینده نگاری راهبردی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جمهوری اسلامی ایران، از ابتدای پیدایش مطابق با اصول مکتبی خود و با پشتیبانی قانون اساسی، همواره به دنبال حمایت مادی و معنوی از جریان های مقاومت اسلامی و نهضت های آزادی بخش بوده و در این مسیر متحمل هزینه های بسیاری نیز شده است. موفقیت های مقاومت اسلامی لبنان در مقابل رژیم صهیونیستی، شکل گیری بسیج مردمی (حشد الشعبی) در عراق برای مقابله با گروه تروریستی داعش ، در کنار رشد فکری و سیاسی سال های اخیر مردم کشورهای منطقه غرب آسیا و گره خوردن مطالبات ایشان با آرمان هایی چون استقلال طلبی، عدالت جویی، اسلام خواهی، کوتاه کردن دست قدرت های مداخله گر از منطقه، در کنار خیزش بیداری اسلامی مردم ستمدیده در کشورهایی مانند بحرین، یمن، فلسطین، سوریه و ... همگی فرصت مناسبی را فراهم آورده است تا بتوانیم با نگاهی ژرف تر، به تحلیل چرایی و پیدایی جبهه مقاومت و مبانی فکری آن در حوزه سیاست خارجی بپردازیم و از منظر آینده نگاری راهبردی و ابزارهای مرتبط با آن، مؤلفه های این جبهه را بررسی نماییم. در این پژوهش با استفاده از روش های آینده نگاری راهبردی، در ابتدا از طریق پویش محیطی به شناسایی پدیده ها و مسائل مرتبط با چرایی و پیدایی جبهه مقاومت پرداخته شده است و پس ازآن با استفاده ازنظر خبرگان، اولویت های مهم این مسائل دسته بندی شده اند. در پایان نیز با کمک روش تحلیل تأثیر متقابل و نرم افزار میک مک، عوامل کلیدی اثرگذار و تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم آن ها ارزیابی و مهم ترین مسائل مرتبط با چرایی و پیدایی محور مقاومت موردبررسی قرارگرفته است.
موازنه سازی چارچوبی تحلیلی برای تبیین رفتار سیاست خارجی اسرائیل در برابر جمهوری اسلامی ایران در بازه زمانی 2012 تا 2022(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به دنبال لشگرکشی ایالات متحده به افغانستان در 7 اکتبر2001 و تهاجم به عراق در20مارس2003 و حذف طالبان و صدام، جمهوری اسلامی ایران با اتکا به مولفه هایی نظیر 1)ارتقای روزافزون توان مندی های نظامی(بالأخص در بخش موشک و پهپاد)، 2)طراحی یک برنامه منطقه ای جهت حمایت از متحدان(محور مقاومت) و 3)پیگیری برنامه صلح آمیز هسته ای، خود را در قامت یک قدرت منطقه ای مطرح ساخت. هم زمان اسرائیل تضعیف مولفه های قدرت جمهوری اسلامی ایران را در دستور کار خود قرار داد. بنابراین این پژوهش در پی پاسخ به این سوال اصلی که «اسرائیل در بازه زمانی 2012 تا 2022 از موازنه-سازی در قبال جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک رفتار سیاست خارجی چه اهدافی را دنبال نموده است؟»، این فرضیه را ارائه می دهد که «اسرائیل به واسطه موازنه سازی که یک استراتژی یا رفتار دولتی است، می کوشد در راستای: 1)افزایش توان-مندی های خود؛ و 2)تضعیف توان مندی های جمهوری اسلامی ایران به منظور الف)هم سطح(برابر) شدن با توان مندی های جمهوری اسلامی ایران و/یا ب)کسب طیف بهتری از نتایج گام بردارد». در این راستا هفت شیوه موازنه سازی اسرائیل در برابر جمهوری اسلامی ایران شامل تشکیل ائتلاف منطقه ای(پیمان ابراهیم)، تلاش در راستای تشکیل ائتلاف دفاع هوایی منطقه-ای، دیپلماسی درهم تنیده، موازنه سازی نیابتی، استراتژی ایجاد شکاف [یا گوه ای]، ممانعت سرزمینی و اقدام پنهان مورد بررسی قرار می گیرد. هدف این پژوهش استخراج یک الگوی منسجم به منظور تحلیل رفتار سیاست خارجی اسرائیل در بازه زمانی 2012 تا 2022 می باشد. از این رو، در این پژوهش مفهوم موازنه سازی به منظور تحلیل رفتار سیاست خارجی اسرائیل انتخاب گردیده است. این پژوهش از نوع توصیفی-تحلیلی می باشد. دادههای مربوطه از منابع وب محور(اینترنتی) و کتاب-خانه ای استخراج و گردآوری گردیده است.
چالش های پیشرو انتقال انرژی جمهوری اسلامی ایران به قفقاز جنوبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
منطقه قفقاز جنوبی و منطقه خزر جزء مناطق با اهمیت ژئواستراتژیک است که به عنوان یک کریدور ارتباطی از اروپا به آسیای مرکزی عمل می کند. همچنین ذخایر غنی حامل های انرژی ایران و نیاز مبرم کشورهای منطقه و اروپایی به این انرژی، ایران را از نظر جایگاه تبادل انرژی مهم جلوه داده است. با وجود فراهم آمدن فرصت هایی برای ایران در جهت گسترش نفوذ خویش در منطقه قفقاز جنوبی و همچنین شکل گیری بستر مناسب و امن در قالب همکاری با کشورهای اوراسیا با چالش های جدی روبه رو بوده است. سوال اصلی پژوهش این است که چرا جمهوری اسلامی ایران با وجود برخورداری از ذخایر عظیم انرژی و ظرفیت های ترانزیتی در انتقال انرژی به قفقاز جنوبی در قیاس با رقبا ناموفق عمل کرده است؟ برای پاسخ به پرسش حاضر از منابع و اطلاعات مستند و معتبر که به روش کتابخانه ای گردآوری شده است، بهره گرفته شد. یافته های پژوهش حکایت از آن دارد با وجود مهیا بودن بازار مناسب در این منطقه برای انتقال انرژی ایران ولیکن وجود برخی از چالش هایی همچون: حضور قدرت های بزرگی همچون آمریکا و اتحادیه اروپا در منطقه قفقاز جنوبی، سیاست کاهش وابستگی به انرژی ایران و تمایل به کمرنگ کردن حضور ایران در منطقه از سوی کشورهایی همچون روسیه و ترکیه، پیدایش بعضی از کریدورهای رقیب برای ایران در راستای اهداف و منافع سیاسی کشورهای اروپایی و روسیه، زمینه را برای مانور انرژی ایران در منطقه قفقاز جنوبی با اختلال روبه رو ساخته است.