مقالات
حوزه های تخصصی:
پویش قدرت در جنگ داخلی سوریه از طریق موازنه سازی هوشمند بین سه خرده شبکه مقاومت، ترکیه و کردها شاخص سازی عینی شده است. هر یک از واحدهای دولتی در خوشه شامات و خلیج فارس با استفاده از طراحی های راهبردی خود به دنبال دستکاری در پویش قدرت و به تبع آن تأثیرگذاری بر نظم امنیتی آینده در خوشه شامات بوده اند. پرسش اصلی پژوهش پیش رو این بوده که «پویش قدرت در نظم امنیتی منطقه غرب آسیا در قالب جنگ داخلی سوریه چگونه بر راهبرد امنیتی رژیم صهیونیستی به عنوان دولت پیرو در این جنگ تأثیر داشته است؟» در پاسخ به پرسش مطرح، این فرضیه مورد آزمون قرار گرفته که به دلیل سلسله مراتبی بودن شبکه نظم جهانی، پویش قدرت در نظم امنیتی منطقه غرب آسیا و جنگ داخلی سوریه از طریق اثرگذاری بر راهبرد امنیتی دولت حامی بر راهبرد امنیتی دولت پیرو مؤثر بوده است. بر این اساس رژیم صهیونیستی با توجه به اثرگذاری پویایی قدرت در جنگ داخلی سوریه بر راهبرد امنیتی آمریکا، راهبرد امنیتی خود را به تبعیت از راهبرد امنیتی آمریکا در این جنگ طراحی کرده است. روش پژوهش در این مقاله روش مدل سازی قیاسی است.
راهبرد آمریکا در منطقه ایندوپاسیفیک و تأثیر آن بر روابط هند و چین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله با بهره گیری از نظریه ثبات هژمونیک درصدد پاسخگویی به این پرسش بوده است که «راهبرد آمریکا پس از 11 سپتامبر 2001 چگونه بر مناسبات دو کشور هند و چین اثر گذاشته است». نویسندگان با روش توصیفی- تحلیلی این فرضیه را مورد آزمون قرار داده اند که ایالات متحده آمریکا از رهگذر بالا بردن وزنه هند در منطقه ایندوپاسیفیک و تلاش برای مهار چین درصدد تداوم هژمونی خود در این منطقه برآمده است؛ زیرا باور داشته که چین تهدیدی نزدیک و هند تهدیدی دوردست به شمار می رود. بر این اساس و با این اندیشه که هند به عنوان قدرت متوسط در آینده ظرفیت به چالش کشیدن منافع آمریکا را در منطقه مزبور ندارد، درصدد کنترل چین از طریق تقویت هند برآمده است. نگارندگان این مقاله ضمن تبیین نظریه ثبات هژمونیک و تشریح سیاست آمریکا در منطقه ایندوپاسیفیک به تجزیه وتحلیل تأثیر آن بر سیاست ها و مناسبات هند و چین پرداخته اند.
رقابت چابهار و گوادر: از تصور تا واقعیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از زمان امضای موافقت نامه سه جانبه میان کشورهای ایران، افغانستان و هند برای «توسعه همکاری بر محور بندر چابهار»، این مفروض که توسعه این بندر در تقابل با بندر گوادر قرار دارد، به طور گسترده ای مطرح شده است. بر این اساس مقاله حاضر، در تلاش بوده است با بهره گیری از نظریه منطقه گرایی، طرح های همگرایانه با محوریت چابهار و گوادر را در قالب روند همگرایی آسیایی بررسی کند. پرسش های اساسی پژوهش حاضر این بوده است که «با توجه به نظریه منطقه گرایی جدید، دولت های میزبان چه جایگاهی را در روند توسعه همگرایی دو بندر چابهار و گوادر دارند و چه اهدافی را دنبال می کنند و الگوی حاکم بر روابط ایران و پاکستان، چه اثراتی بر روند همکاری های آینده محور این دو بندر بر جای خواهد گذاشت؟» فرضیه این مقاله در پاسخ به پرسش های مطرح این بوده است که بر طبق تحلیل های رایج درباره بندرهای چابهار و گوادر، دو کشور چین و هند تنها متغیر مستقل و اثرگذار بوده و به نقش کشورهای میزبان همچون ایران و پاکستان کمتر توجه شده است؛ این در حالی است که رقابت یا همکاری این دو بندر تا حد زیادی از کمیت و کیفیت رابطه بین ایران و پاکستان متأثر بوده است. با وارد کردن رابطه ایران و پاکستان و کاوش در ارتباط بنادر چابهار و گوادر، نتایج متفاوتی حاصل شد که برخلاف تحلیل های رایج، وجود ظرفیت همکاری بین این بندرها را نشان داده است. روش پژوهش این مقاله، کیفی و با تأکید بر مطالعات اسنادی بوده است.
بررسی مقایسه ای رویکرد سیاست خارجی آمریکا در دوران اوباما و ترامپ در منطقه آسیای شرقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«سیاست موازنه مجدد» اوباما در منطقه آسیای شرقی با هدف بازتعریف منافع، تهدیدات و راهبردهای سیاسی، اقتصادی و نظامی پیگیری شد. با روی کار آمدن دونالد ترامپ، موازنه مجدد جای خود را به سیاست «نخست آمریکا» داد که در آن منافع ایالات متحده بیش از هر موضوع دیگری مورد توجه قرار گرفت. پرسش اساسی مقاله حاضر آن است که «سیاست موازنه مجدد» اوباما و «سیاست نخست آمریکا» ترامپ چگونه در جهت ارتقای منافع آمریکا در آسیای شرقی پیگیری شده است؟ در پاسخ به این پرسش، نگارندگان معتقدند که سیاست موازنه مجدد با اتخاذ رویکردی چندجانبه گرایانه و تمرکز بر جلوگیری از رشد اقتصادی و نظامی چین، با هدف اجماع سازی میان کشورهای همسو با سیاست های ایالات متحده در آسیای شرقی دنبال شده است؛ درحالی که سیاست های ترامپ با رویکردی یک جانبه گرایانه در حوزه اقتصاد و چندجانبه گرایانه در حوزه های نظامی و سیاسی و با تمرکز بر بحران شبه جزیره کره، در راستای بسط رقابت منطقه ای با چین در این منطقه پیگیری می شود. در این مقاله روش پژوهش «تحلیلی و توصیفی و با استفاده از منابع کتابخانه ای» بوده و با بهره گیری از مکتب کپنهاگ تلاش شده است که با تبیین و تحلیل سیاست های اوباما و ترامپ در آسیای شرقی، به بررسی تمایز، وجوه مشترک و رویکردهای هر یک پرداخته، جهت گیری جدید سیاست خارجی ایالات متحده را در دوره ترامپ در منطقه آسیای شرقی ترسیم نماید.
خاورمیانه پساداعش؛ کاهش یا استمرار خشونت های بنیادگرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از دهه 2000 به این سو با گسترش شتابان جهانی شدن و دگرگونی در جنبش های اجتماعی و بنیادگرا، معمای امنیت بسیار پیچیده شده است. با تشدید دخالت ها و نقش آفرینی های منفی قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای و گروه های هویت بنیاد مذهبی، قومی و سلفی- تکفیری به ویژه داعش در خاورمیانه، پیچیده تر شدن معمای امنیت در این منطقه بیش از مناطق دیگر مشاهده شده است. این پژوهش با روش تبیینی- تحلیلی و آینده پژوهی و از منظر جامعه شناختی سیاسی درصدد ارائه پاسخ تحلیلی به این پرسش بوده است که «آینده امنیت خاورمیانه پساداعش چگونه خواهد بود؟» فرضیه پژوهش بر این امر استوار بوده که نهادینه شدن و ریشه دار بودن تفکر بنیادگرا و استمرار بسترهای شکل گیری گروه های تکفیری- سلفی همچون تحقیر و تهدیدهای هویت بنیاد دینی از ناحیه جهانی شدن و جهانی سازی شتابان ارزش ها و فرهنگ سکولار غربی، فقر، نابرابری و شکاف طبقاتی ناشی از نوسازی و توسعه وابسته به غرب و جهانی شدن اقتصاد نئولیبرال، حکومت های ناکارآمد، وابستگی سیاسی حکومت های منطقه به غرب و دلایلی از این دست، سبب شده است که خاورمیانه پساداعش، شاهد استمرار ناامنی و خشونت های ناشی از ظهور گروه های تکفیری جدید باشد. یافته های این پژوهش نشان داده است که تا وقتی بسترها و نارضایتی های یادشده وجود داشته باشد، تفکر داعشی و تکفیری به ویژه در بدنه های اجتماعی حفظ خواهد شد و با شکست داعش از بین نخواهد رفت! در واقع خشونت های تکفیری در منطقه با ترتیبات سیاسی- نظامی و بین المللی شاید به صورت موقتی کاهش یابند، اما از بین نمی روند! بر این اساس نیازمند ایجاد بسترهای فکری و اجتماعی و جنبش اجتماعی فرا منطقه ای با عضوگیری از نخبگان و فعالان صلح بر ورای تعصبات مذهبی، فرقه ای و ملی- قومی، همراه با اصلاح فکری و باوری در بدنه اجتماعی یا توده ها بوده است.
چالش های اساسی در گذار از نظم نوین جهانی: فرا یک جانبه گرایی و ظهور چین در نقش قدرت جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«نظم نوین جهانی» دوره ای در موازنه قدرت و باور ایدئولوژیکی است که تحقق نظم نوین جهانی را از طریق فهم، شناسایی و رفع مشکلات جهانی، فراتر از توان واحدهای ملی میسر می داند. این اصطلاح به اصول «ویلسون»، «جورج هربرت واکر بوش» و «گورباچف» برای نظم پس از جنگ جهانی دوم بازمی گردد. فرا یک جانبه گرایی گذار از این نظم نوین جهانی است. مسئله اصلی این است که به دلیل بروز منازعات میان قدرت های بزرگ مدعی رهبری جهان در عصر حاضر، از جمله آمریکا و چین، نظم نوین کنونی فاقد مشروعیت و نهادهای کارآمد برای رفع موانع تکوین ساختارهای نظام حکومتی جهانی است. پژوهش حاضر درصدد بوده است که عمده ترین چالش های عبور از نظم نوین جهانی به سمت گذار از یک جانبه گرایی را تبیین نماید. با این فرض که عبور از نظم نوین جهانی، ترجمان فرا یک جانبه گرایی و ظهور قدرت های جهانی بوده، فرضیه قابل پردازش این است که چالش های گذار از یک جانبه گرایی ریشه در دوگانگی ساختار نظام بین الملل، بروز دیدگاه مبتنی بر گذار از نظام وستفالیایی و قواعد و موانع امنیتی و ایدئولوژیکی داشته باشد. یافته های پژوهش بیانگر جاه طلبی رو به افزایش قدرت های بزرگ، تضعیف چشمگیر نقش ایالات متحده آمریکا در نظام بین الملل، تکوین قدرت های جدید اقتصادی و سیاسی و عبور از نظام تک قطبی بوده است.
سطوح همکاری، رقابت و منازعه در مناسبات ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی بین ایران و هند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کشور هند به عنوان یک واقعیت پایدار با مجموعه ویژگی های ژئوپلیتیکی سرزمینی، قومی، مذهبی، فرهنگی و اقتصادی تعریف مشخصی در منافع ملی ایران و جایگاه خاصی در سیاست خارجی ایران دارد. روابط ایران و هند از دیرباز تحت تأثیر عوامل ژئوپلیتیکی قرار داشته است، در این راستا پژوهش حاضر به بررسی روابط ژئوپلیتیکی دو کشور ایران و هند و دلایل شکست این دو کشور در ایجاد یک همکاری استراتژیک پرداخته است. با توجه به نزدیکی جغرافیایی و موقعیت ژئوپلیتیکی ایران و هند، دو کشور در سطح منطقه از منافع مشترک زیادی برخوردارند. از آنجایی که نیاز روزافزون هند به انرژی بر کسی پوشیده نیست، برای تأمین بلندمدت انرژی خود، به ایران در جایگاه مهم ترین تأمین کننده انرژی می نگرد. ایران نیز قدرتمند شدن هند را در راستای سیاست دنیای چندقطبی و مخالفت با یک جانبه گرایی آمریکا می داند و آن را در چهارچوب منافع ملی خود ارزیابی می کند. هند در جنوب ایران و بندر چابهار نیز حضور گسترده ای دارد که مهم ترین زمینه این همکاری وجود منافع انرژی این کشور در خلیج فارس است. در این میان، موضوعات چالش برانگیزی نیز در روابط ایران و هند وجود دارد؛ مانند نزدیکی هند به ایالات متحده آمریکا و همگام شدن با این کشور در پی تحریم های آمریکا علیه ایران، ملاقات مقامات سطح بالای هندی با کشورهای حوزه خلیج فارس به ویژه امارات متحده عربی، بحرین و قطر که باعث شده رابطه دو کشور هند و ایران به دلیل چالش های منطقه ای ایران در این حوزه، به خوبی پیش نرود.
سیاست خارجی مصر از مرسی تا سیسی: تغییر درون پارادایمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این مقاله بررسی مبانی و ابعاد نوین سیاست خارجی مصر در دوره «عبدالفتاح السیسی» است. مصر در دوره پس از «مبارک» تحولاتی گسترده در سطوح داخلی و سیاست خارجی تجربه کرد. با سرنگونی «محمد مُرسی» و روی کار آمدن نخستین رئیس جمهور منتخب در تاریخ مصر، این کشور وارد مرحله نوینی در سطوح داخلی و خارجی شد. از آنجا که سیاست خارجی تداوم سیاست داخلی مصر بوده، توجه سیسی به سیاست و روابط خارجی و به ویژه پیشبرد برخی تغییرات در آن اهمیت داشته است. با توجه به مسئله مقاله، یعنی «تغییرات و آورده های سیسی در سیاست خارجی مصر»، پرسش مقاله بر «چرایی و سطح وقوع تغییر در سیاست خارجی مصر در دوره سیسی» متمرکز بوده است. بنا بر فرضیه اولیه مقاله، تغییر سیاست خارجی حاصل تحوّل جهان بینی نخبگان حاکم بر مصر- در گذار از مرسی به سیسی - و منافع صنفی متناظر با آن است؛ تغییری که نه در سطح پارادایم حاکم بر سیاست خارجی، بلکه درون پارادایم یادشده رخ داده است. در این مقاله برای تبیین علل تغییرات در سیاست خارجی مصر در دوره سیسی و نیز سطح آن از روش «تحلیل علّی پس رویدادی» استفاده شده است. افزون بر این روش، در بحث و توضیح روایت های جدید سیاست خارجی مصر در دوره سیسی، از تحلیل گفتمان استفاده شده و محدوده زمانی پژوهش دوره پس از کودتای 2013 مصر بوده است.