مقالات
حوزه های تخصصی:
قدرت یابی قدرت های نوظهور، موضوع اصلی مناظره های نظری سال های اخیر در هر دو سطح منطقه ای و جهانی بوده است. بریک و یا بریکس، عناوین و سرواژه های مختلفی هستند که در اشاره به گروه بندی کشورهای برزیل، روسیه، هند، چین و افریقای جنوبی کاربست یافته اند. با توجه به اهمیت فزاینده قدرت های نوظهور در دوران گذار نظام بین الملل، واکاوی و بررسی مشخصه ها، چشم اندازها و آثار جهانی قدرت یابی آنها می تواند فهم و شناخت ما را از نظام بین الملل در حال تحول، ژرف تر سازد. نگارندگان در پاسخ به پرسشی پیرامون نقش قدرت های نوظهور در دوران گذار نظام بین الملل، به ارزیابی این فرضیه پرداخته اند که «قدرت های نوظهور، نقش تعیین کننده ای در شکل دهی به ساختار قدرت نظام بین الملل پساانتقالی ایفا می نمایند». برمبنای نتایج و یافته های پژوهشی مقاله حاضر، قدرت های نوظهور به رغم موانع و چالش های ملی، منطقه ای و بین المللی موجود، از طریق هویت سازی بین المللی و زمینه سازی برای جابه جایی تدریجی قدرت و بازتوزیع نقش و نفوذ، از جایگاه برجسته ای در اقتصاد و سیاست جهانی برخوردار می شوند.
الگوی رفتاری امریکا در مواجهه با تحولات کشورهای عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از منظر امریکایی ها هریک از کشورهای خاورمیانه عربی و شمال افریقا که درگیر ناآرامی های سیاسی -اجتماعی داخلی شده اند، دارای پویایی و پیچیدگی های خاص خود بوده و لذا اثرگذاری های متفاوتی نیز بر سیاست و منافع بلندمدت آن کشور در خاورمیانه از خود بر جای خواهند گذاشت. از این منظر، تحولات اخیر به طور مشخص می تواند سیاست اعمال اصلاحات سیاسی – اقتصادی در منطقه، رویکرد این کشور در قبال کشمکش فلسطین و اسرائیل، امنیت انرژی و راهبرد مبارزه با تروریسم در خاورمیانه را تحت الشعاع خود قرار دهد. نوشتار حاضر درصدد است تا به این پرسش پاسخ دهد که چه نسبتی میان سیاست های امریکا در منطقه خاورمیانه از یک سو، و تحولات اخیر در کشورهای عربی از سوی دیگر، وجود دارد؟ فرضیه اصلی مقاله حاضر در پاسخ به پرسش مطرح شده نیز این است که در دو دهه اخیر نقش یک سویه امریکا در شکل دهی به تحولات خاورمیانه به یک رابطه دوسویه تبدیل شده است و رفتار این کشور در فرایند تحولات اخیر، متأثر از حضور مردم کشورهای عربی در صحنه سیاست داخلی کشورهای خود در موارد متعددی به یک رفتار واکنشی تبدیل شده است. در نهایت باید گفت که تعارضات میان جامعه و حکومت در خاورمیانه عربی، به عنوان یکی از چالش های عمده امریکایی ها در روند تصمیم سازی و مدیریت ناآرامی های منطقه محسوب می شود. از طرف دیگر، فقدان یک دستورالعمل و استراتژی مشخص توسط امریکایی ها و حرکت براساس الگوهای نتیجه محور، یکی دیگر از مشکلات امریکا در مواجهه با انقلاب های عربی است.
جهان اسلام/ دیگری بنیادگرا و اسطوره آرمان امریکایی در سیاست خارجی امریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به دنبال حادثه 11 سپتامبر و تحولات پس از آن، تمرکز بر بنیاد گرایی در سیاست خارجی امریکا صورت آشکارتری یافته و قطبیسازی مانوی جهان به دو محور خیر و شر مبنای دستورکار مبارزه با تروریسم قرار گرفته است. در این دستورکار، جهان اسلام به عنوان دیگری بنیادگرا برساخته می شود و با فرض وجود کنشگر بنیادگرایی که تهدیدکننده منافع و هویت امریکایی است، موضع گیری در برابر آن هدایت می شود. با توجه به محوریت مسائل هویتی در تعیین الگوهای دوستی و دشمنی یا «خود» و «دیگری»، پرسش اصلی مقاله حاضر این است که اسطوره آرمان امریکایی چگونه در برساختن دیگری بنیادگرا تاثیر داشته است. دعوی اصلی مقاله آن است که «آرمان امریکایی» به عنوان نماد اسطوره ای در هویت سیاست خارجی امریکا می تواند از یک سو هویت ملی و بازنمایی هویت و تفاوت را ساخته و پرداخته کند و از سوی دیگر، خط مشیهای سیاست خارجی را هدایت کند یا رویدادی را بازنمایی کند. در این چهارچوب، دیگری بنیادگرا و آرمان امریکایی می تواند به حفظ هویت و وضع موجود کمک کند، محور رویه های گفتمانی قرار گیرد و یا فرایندهای درون گذاری و برون گذاری را بر مبانی هویت و منافع ملی امریکا برسازد. این مقاله با بررسی اسناد امنیتی/راهبردی امریکا نشان می دهد که بازنمایی دیگری بنیادگرا/مسلمان و اسطوره آرمان امریکایی، سرچشمه های هویتی دارد و بر مبنای نوعی نقشه نگاری استعاره ای است که با طرح واره اسطوره آرمان امریکایی، همخوانی دارد.
ایران و امریکا: چرخه منفی برسازی و استمرار مناقشه هسته ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یک دهه از تبدیل شدن برنامه هسته ای ایران به یک مناقشه در روابط ایران و قدرت های بزرگ و قرار گرفتن آن در کانون توجه محققان، سیاستمداران، افکار عمومی جهان و نهادهای بین المللی مربوطه می گذرد. اهمیت شناخت این مناقشه به منظور رصد و برخورد مقتضی با آن در حجم انبوهی از تحقیقات و گزارش های انجام گرفته در مورد آن و همچنین میزان قابل ملاحظه ای از قطعنامه ها و بیانیه های صادر شده از سوی طرفین و نیز نهادهای بین المللی مانند شورای امنیت سازمان ملل و آژانس بین المللی انرژی اتمی، کاملاً نمایان است. محققان و صاحبنظران زیادی از زوایای مختلف در مورد چگونگی و چرایی شکل گیری این مناقشه و همچنین چگونگی برخورد با آن اظهارنظر کرده اند. با این وجود، در مورد اینکه چرا این مناقشه یک دهه استمرار پیدا کرده، کار تحقیقی مستقل و جدی انجام نگرفته است. این مقاله با هدف پُرکردن این خلأ پژوهشی نگارش شده است. سئوالاتی که در این تحقیق قصد پاسخ به آنها را داریم عبارتند از اینکه چگونه نوع روابط ایران - امریکا باعث استمرار مناقشه هسته ای ایران شده است؟ و در این میان هدف نهایی امریکا در این مناقشه چیست؟ فرضیه اصلی که در این مقاله مورد بررسی قرار می گیرد، این است که استمرار مناقشه هسته ای ایران ریشه در «چرخه منفی برسازی» در روابط میان ایران و امریکا دارد. با وجود این چرخه، هدف نهایی امریکا در این مناقشه برچینش هسته ای است. روش تحقیق در این مقاله اسنادی - کتابخانه ای است.
تبارشناسی سیاست خارجی عربستان سعودی: راهبردی واقع گرایانه بر بستری هویتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عربستان سعودی یکی از مهم ترین دولت های هویتی منطقه خاورمیانه است که فرقه وهابیت نقش زیادی در فرایند تشکیل و تداوم حیات سیاسی آن کشور داشته و در حال حاضر مهم ترین منبع مشروعیت سیاسی رژیم آن کشور است. سئوالی که در این مقاله مطرح شده، این است که آیا این مؤلفه (هویت) تأثیری بر سیاست خارجی آن کشور داشته است یا نه؟ فرضیه نویسندگان در این مقاله این است که دیپلماسی خارجی عربستان سعودی از ابتدای تأسیس تاکنون، «دیپلماسی مبارزه با تهدید» بوده و سرشت، ماهیت و منبع تهدیدات، تعیین کننده سیاست خارجی آن کشور در قبال سایر کشورها بوده و عنصر هویت، تأثیرگذاری چندانی بر سیاست خارجی آن کشور نداشته است. این مقاله با رویکردی تبارشناسانه (تاریخی ـ تحلیلی) نگاشته شده است و مهم ترین یافته علمی این پژوهش این است که سیاست خارجی عربستان سعودی، بیش از هرچیز تحت تأثیر نگرانی ها و ملاحظات امنیتی آن کشور است.
استراتژی تهدید وجودی اسرائیل و امنیت ملی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با افزایش نقش و قدرت منطقه ای ایران، به ویژه پس از مطرح شدن پرونده هسته ای آن در مجامع بین المللی در سال 2003، رژیم اسرائیل با طرح مسئله «تهدید وجودی»، ایران را به عنوان تهدیدی علیه موجودیت خود معرفی کرده است. ریشه های اتخاذ این استراتژی چیست؟ این استراتژی چه پیامدهایی برای امنیت ملی ایران دارد؟ بحث اصلی نویسندگان این است که بزرگ نمایی تهدید برنامه هسته ای ایران و ارتباط دادن آن به مسئله تهدید وجودی، بیشتر سیاستی برای کنترل و مهار ایران و ایجاد بازدارندگی در مقابل افزایش نقش و قدرت منطقه ای آن است که خود باعث تنزل جایگاه و نقش رژیم اسرائیل در خاورمیانه می شود. نویسندگان برای آزمون این فرضیه از ترکیبی از نظریه های سازه انگاری و نئورئالیستی استفاده می کنند. سازه انگاری مباحث ارزشی و هویتی را منشا عملکرد دولت ها در روابط خود با دیگران می داند، اما رویکردهای امنیتی نظریه نئورئالیسم شامل رئالیسم تهاجمی و رئالیسم تدافعی، به ترتیب افزایش قدرت نسبی و امنیت نسبی را ملاک عمل دولت می دانند. نتیجه پژوهش این است که این سیاست علاوه بر کمک به برخی از اهداف داخلی در اسرائیل و توجیه کمک های امریکا، برنامه ای است برای مهار و بازدارندگی ایران که باعث شکست انحصار هسته ای و تنزل جایگاه اسرائیل در خاورمیانه شده است.
دکترین مسئولیت حمایت و تلاش برای مقابله با فجایع انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
همواره بحث و اختلاف نظر میان موافقان و مخالفان بر سر لزوم، مشروعیت و نحوه اعمال مداخله نظامی با هدف حمایت از انسآنها وجود داشته است. این اختلاف منجر به این شد تا مجمع عمومی و دبیرکل وقت سازمان ملل در سال 2000، از جامعه جهانی بخواهند تا یک بار و برای همیشه یک راه حل برای این چالش پیدا کنند. در پاسخ به این درخواست بود که دکترین «مسئولیت حمایت» مطرح شد و در اجلاس سران کشورها در سال 2005، مورد پذیرش رهبران جهان قرار گرفت. اما ماهیت «مسئولیت حمایت» و تعهدات جامعه جهانی و به خصوص شورای امنیت در راستای این دکترین چه می باشد و چگونه می توان در زمان ناکارآمدی شورا به این دکترین متوسل شد؟ «مسئولیت حمایت»، در واقع پذیرش تعهد و وظیفه حمایت از انسآنها در برابر 4 جرم نسل کشی، جنایات جنگی، جنایت علیه بشریت و پاک سازی قومی در سه بعد «پیشگیری»، «واکنش» و «بازسازی» است. این وظیفه در وهله اول به عهده کشور حاکم و در زمان ناتوانی یا عدم تمایل این کشور برعهده جامعه بین الملل خواهد بود؛ البته در این میان جامعه جهانی ایفاء این مسئولیت را تنها از طریق شورای امنیت مشروع می داند؛ اما شاید با کمک این دکترین بتوان چهارچوبی مشخص برای شرایطی خاص که توسل به زور بدون مجوز شورای امنیت ممکن می شود را تحدید و تعیین کرد.
نقد نظریه امنیت ملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مقاله حاضر امنیت ملی، برداشتی ملی گرایانه از امنیت تلقی می شود و بر همین اساس مورد نقد قرار می گیرد. مقاله حاضر که می تواند ذیل نقد عمومی ایدئولوژی ناسیونالیزم قرارگیرد، مدعی است نظریه و نیز تاریخِ دولت ملی با ایجاد تصوری خاص خود از امنیت، فحوای کهن و اصیل امنیت را به زوال برده و تصوری نه فقط نادرست بلکه مخرب از امنیت را جایگزین آن نموده است. پرسش اصلی مقاله حاضر آن است که آیا امنیت اصولاً می تواند«ملی» باشد؟ به عبارت دیگر، آیا نظریه امنیت ملی یا تصور امنیت در چهارچوب ملت - دولت مدرن، تصوری معقول و مفید است؟ پاسخ یا فرضیه این مقاله آن است که در اصطلاح امنیت ملی، امنیت، نقطه مقابل ایده ملیت (ناسیونالیزم) قرار دارد؛ یا نظریه موسّعِ امنیت ملی به نحو پراهمیتی، یک اصطلاح متناقض است. «امنیت» چنان که خواهیم دید، محصول کنش آزاد و خودجوش و غیرآگاهانه انسان ها در مناسبات بیناقومی و جمعی شان است، حال آنکه «ملیت» یا ناسیونالیزم، ایدئولوژی ای نه فقط حاوی یک تمایزطلبی آگاهانه، بلکه حاوی اراده برتری و لاجرم به دنبال آن، اندیشه تجاوز است. براین مبنا، اساساً تصور مدرن یا ملی از امنیت، تصوری بی معنا و غیرقابل تصدیق (به دلیل تناقض ذاتی)، و از این طریق دارای نتایج عملی مخرب است. در ادامه، براساس این فرضیه، شرایط گذشته و حال سیاست خارجی ایران مورد بررسی قرار می گیرد.