مقالات
حوزه های تخصصی:
با گذشت دو دهه از مناقشه درباره برنامه هستهای ایران و به رغم توسعه تمام عیار آن، این برنامه همچنان غیرتسلیحاتی است. آژانس بین المللی انرژی اتمی بارها اعلام کرده که ایران دارای مواد و ظرفیت کافی ساخت سلاح هسته ای است ولی اطلاعاتی وجود ندارد که نشان دهد ایران برنامه ای برای ساخت چنین تسلیحاتی دارد. نهادهای اطلاعاتی غربی، از جمله آمریکا هم ارزیابی مشابهی دارند. انگیزه برنامه ایران از منظر رئالیستی امنیتی است، با این حال پرسش پراهمیت این است که چرا تاکنون برنامه هسته ای ایران غیرتسلیحاتی مانده به ویژه با توجه به اینکه جهان، دولت هایی را تجربه کرده که بعد از دستیابی به ظرفیت لازم، سلاح هسته ای ساخته اند. فرضیه مقاله این است که فرهنگ استراتژیک در ایران، دو عنصر مهم دارد که غیرتسلیحاتیماندن برنامه هسته ای را توضیح میدهد؛ عنصر اول، توسعهنیافته و بسیط ماندن مفهوم قدرت است که منجر به توسعه مفاهیم پایهای رئالیسم مانند بازدارندگی هستهای و موازنه قوا بهمعنایی نشده که قدرتهایجهانی آنها را فهم و تجربه کردهاند. از دیگرسو، تجربه ایران از تهدید و بقا، همچنان در سطح سنتی است، یعنی ایران هیچگاه مانند امریکا، شوروی، چین یا حتی پاکستان، در معرض تهدید هستهای مستقیم یا فوری نبوده و درنتیجه بهرغم تولد و توسعه برنامه ایران مبتنی بر دغدغه های امنیتی، تصمیمسازان استراتژیک هیچگاه در معرض جبر تکمیل آن نبوده اند. بهعلاوه، سنتیماندن تجربه ایران از تهدید و بقا، نگاه تصمیمسازان و افکار عمومی به تسلیحات هستهای را تکچهره ای کرده، یعنی سلاح هستهای صرفاً وسیلهای برای کشتار جمعی تلقی میشود نه بازدارندگی. عنصر دوم، برجستگی بعد غیرمادی قدرت در اندیشه ایرانی است که
دولت های استانی و سیاست خارجی؛ لایه مغفول کنش دیپلماتیک چین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ساختار قدرت و شیوه تصمیم گیری درحوزه سیاست داخلی و سیاست خارجی در چین، دستکم از دید ناظران خارجی همواره دچار ابهام،تناقض و گمانه زنی های بسیار بوده است. سازوکار تصمیم گیری در حوزه سیاست خارجی بر مبنای روایت های رسمی و سازوکارهای نهادی موجود، یکپارچه، متمرکز و از بالا به پایین جلوه می کند اما امروز شواهدی فزاینده از متکثرتر شدن، مبهم تر شدن وحتی متناقض تر شدن کنش دیپلماتیک چین در بسیاری از حوزه ها به چشم می خورد که بر مبنای الگوی نظام تصمیم گیری یکپارچه نمی توان توضیحی برای آن بیان کرد. مقاله حاضر ادعا می کند که کلید درک این پیچیدگی ها و بعضا تناقض ها در کنش دیپلماتیک چین، کنار گذاشتن ایده بازیگری یکپارچه و متمرکز حزب-دولت چین در عرصه سیاست خارجی و توجه به نقش حکومت های محلی استانی در کنش دیپلماتیک این کشور است. در همین راستا، پرسش اصلی مقاله بر مبنای روش توصیفی و تحلیلی این است که حکومت های محلی استانی چگونه به عرصه تصمیم گیری سیاست خارجی این کشور وارد شدند و از چه روش هایی برای تاثیرگذاری بر تصمیم گیری های سیاست خارجی بهره می گیرند؟مقاله در همین راستا، رد پای بازیگران استانی در بسیاری از حوزه های سیاست خارجی چین از جمله حوزه انرژی، رویکرد امنیتی و سیاست منطقه ای در دریای چین جنوبی، سیاست درهای باز چین در شرق آسیا و سرانجام شیوه شکل گیری و پیشبرد عملی طرح احیای جاده ابریشم به عنوان جاه طلبانه ترین ابتکار سیاست خارجی چین را نشان می دهد.
تبیین رویکرد منازعه و همکاری در حوزه آبریز اروندرود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آبراه های مرزی در منطقه خاورمیانه با محرک هایی مانند تغییرات آب و هوایی، افزایش جمعیت، توسعه اقتصادی و شهرنشینی، باعث افزایش تقاضا و فشار برمنابع آب شیرین شده است. این مساله در حوضه رودخانه های مشترک باعث کمبود آب و به رویکردی تنش زا تبدیل شده و ابعاد جدیدی را به تعاملات دولتی افزوده است و باعث ایجاد مثلثی از ناامنی آب، منازعه و همکاری در میان کشورها در مورد بهره برداری و مدیریت آن گردیده است. اختلاف بر سر بهره برداری، مدیریت، تعیین خط مرزی و میزان کیفیت آب شیرین در رودخانه اروندرود باعث گردیده که ادراک همکاری و منازعه توأمان در این حوضه آبی وجود داشته باشد. مفاهیم منازعه_ همکاری محور تعاملاتی را سازمان دهی می کنند و بر مبنای تأثیرگذاری و تأثیرپذیری این محور سطوح ادراکی شکل می گیرد. پژوهش پیش رو با روش توصیفی _ تحلیلی، قیاسی _ فرضیه ای و بنیان نهادن چارچوب نظری به دنبال پاسخ گویی به این پرسش است که چگونه می توان رویکرد منازعه و همکاری در سیاست خارجی ایران در حوضه رودخانه اروندرود را مدیریت نمود؟ سیاست آبی ایران در رودخانه اروندرود از طریق امنیتی زدایی و دیپلماسی آبی می تواند بحران آب را مدیریت نماید. پردازش این مهم با استفاده از چارچوب مفهومی و برآیند اختلافات آبی ایران و عراق در رودخانه اروندرود به عنوان مطالعه موردی بررسی می گردد.
الگوی نوسازی تدافعی، رویکرد روابط خارجی و توسعه اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در طول قرن بیستم کشورهای مختلف، راهبردهای گوناگونی را برای دستیابی به توسعه اقتصادی اتخاذ کردند که از این جمله می توان به الگوهای توسعه از قبیل نوسازی یا مدرنیزاسیون، عدم وابستگی، جایگزینی واردات و توسعه صادرات اشاره کرد. برنامه ریزی توسعه نیز یکی از روندهای نوظهور در اقتصاد سیاسی جهان بود که در قالب راهبردهای مزبور با هدف دستیابی سریع تر به توسعه اقتصادی انجام می شد. رویکرد روابط خارجی بسیاری از کشورها نیز تحت تاثیر پیگری اهداف توسعه قرار گرفته و از این رو از مولفه های تاثیرگذار بر توسعه اقتصادی کشورها به شمار می آمد. جمهوری اسلامی ایران نیز تجارب بسیاری در زمینه پیگیری راهبردهای توسعه اقتصادی از جمله نوسازی تدافعی داشته و برنامه های مختلفی را نیز در این راستا پیگیری کرده است. پرسش اساسی مقاله حاضر در مورد ارزیابی راهبرد نوسازی تدافعی و رویکرد روابط خارجی آن بر توسعه اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران است. برای پاسخ به این مسئله، دوره آغازین پبشبرد راهبرد نوسازی تدافعی پس از دفاع مقدس و به خصوص برنامه های اول و دوم توسعه به عنوان مطالعه موردی، با روش توصیفی تحلیلی بررسی گردید و این نتیجه حاصل شد که در دوره اجرای راهبرد نوسازی تدافعی، گرچه در برخی از حوزه ها همچون کشاورزی موفقیت های محدودی حاصل شد، اما در عمده بخش ها از جمله تجارت خارجی، کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی، رشد اقتصادی، تولید، رشد صنعتی، بخش خدمات، عدالت اجتماعی و تورم ناکام ماند.
روند پژوهی تداوم جنگ تجاری آمریکا علیه چین (2018-2022)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جنگ تجاری آمریکا علیه چین در دولت ترامپ آغاز شد و بر معادلات سیاسی و اقتصادی جهان تاثیرزیادی گذاشت. در این پژوهش سعی می شود به این سوالات پاسخ داده شود. نخست اینکه، چرا جنگ تجاری در دوره ترامپ مورد توجه قرار گرفت؟ دوم، چرا باوجود افزایش تنش اقتصادی دولت ترامپ با دیگرکشورها، در نهایت جنگ تجاری آمریکا بر روی چین متمرکز شد؟ و در نهایت، آیا در دوره بایدن جنگ تجاری مورد نظر ترامپ فروکش کرده و اگر نه چه تغییر و تحولاتی در اجرای آن بوجود آمده است؟ بنابر فرضیه، تاکید بر جنگ تجاری در سیاست خارجی ترامپ متاثر از سیاست ملی گرایانه وی در باز تعریف روابط اقتصادی آمریکا با دیگر کشورها بوده است، اما به دلیل رقابت استراتژیک آمریکا با چین، جنگ تجاری آمریکا بر روی چین متمرکز شد. در دوره بایدن نیز علی رغم تاکید دولت وی بر کاهش تنش تجاری با چین، رویکرد جنگ تجاری علیه چین تداوم یافته است. در یافته های پژوهش مشخص شد دولت بایدن بجای تاکید مستقیم بر جنگ تجاری، سعی می کند اقدامات خود بر علیه چین را با دلایل دیگری غیر از جنگ تجاری همراه کند و عملا به دنبال دستیابی به یک ائتلاف جهانی و منطقه ای در آسیا در اطراف چین است. ماهیت این پژوهش توصیفی تحلیلی است و جمع آوری اطلاعات و تجزیه و تحلیل آنها به روش کیفی در قالب روند پژوهی انجام گرفته است.
الگوهای دوستی و دشمنی و روابط عربستان سعودی و سوریه در مجموعه امنیتی غرب آسیا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روابط عربستان سعودی و سوریه از زمان ورود دو کشور به عرصه دولت های ملی فراز و نشیب های متعددی را تجربه کرده است. حضور ریاض و دمشق در اردوگاه های رقیب در دوران جنگ سرد زمینه ساز واگرایی در مناسبات دوجانبه بود. با روی کارآمدن حزب بعث در سوریه، روابط دو طرف متشنج شد. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و گذار مناسبات تهران و دمشق به مرحله اتحاد راهبردی نیز از سوی رهبران سعودی بر مبنای نشانه های تهدیدآمیز ادراک گردید. از این رو، با آغاز بحران سوریه، ریاض به یکی از حامیان اصلی جنگ نیابتی و سیاست تغییر رژیم تبدیل شد. با این حال، با تسریع روند حل وفصل سیاسی بحران و شروع دوره بازسازی اقتصادی، سعودی ها نیز به مانند سایر کشورهای حوزه غرب آسیا و شمال آفریقا مسیر عادی-سازی روابط با دمشق را در پیش گرفته اند. پرسش اصلی مقاله حاضر این است که چرا وضعیت واگرایی، سویه غالب در روابط بین عربستان سعودی و سوریه بوده است؟ در این ارتباط با بهره گیری از گزاره های نظریه مجموعه امنیتی منطقه ای این فرضیه به آزمون گذاشته می شود که نقش های متفاوت ریاض و دمشق در مجموعه امنیتی غرب آسیا از جمله موضع متمایز آنها در قبال مسئله رژیم صهیونیستی- فلسطین، دگرسازی ریاض در برابر محور مقاومت و ژئوپلیتیک شیعه و فقدان همسبتگی فرهنگی، مذهبی، نژادی، واگرایی را به سویه غالب در روابط دو طرف تبدیل کرده است. مقاله حاضر توصیفی و تحلیلی بوده و اطلاعات موردنیاز به روش کتابخانه ای و مراجعه به منابع اینترنتی معتبر گردآوری می شود.
متغیرهای تأثیرگذار بر آینده زنجیره مقاومت در منطقه غرب آسیا (با تأکید بر یمن، عراق، سوریه و لبنان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محور مقاومت به عنوان مفهومی پذیرفته شده در فضای سیاسی همواره محل بحث بوده، باوجوداین به نظر می رسد این مفهوم چندان نمی تواند گویای تلفیق رفتاری این نیروها با شرایط بومی و متغیرهای جدید باشد به همین خاطر مفهوم «زنجیره مقاومت» می تواند میزان بیشتری از انعطاف و درعین حال تنوع را در خود جای دهد. گذشته از این؛ آنچه اهمیت پیدا می کند این است که رفتار نیروهای مقاومت تا چه میزان ایدئولوژیک یا ژئوپلیتیک و یا حتی ژئواکونومیک است و اینکه الگوی دوستی و دشمنی حاکم بر این نیروها چیست؟ در سوی دیگر اینکه مسیر حرکتی و آینده این محور به چه سمت و سویی است هم می تواند پیش بینی ناپذیر باشد. حال با توجه به این مقدمه، سؤال اصلی می تواند این گونه در نظر گرفته شود که متغیرهای اصلی تأثیرگذار بر آینده زنجیره مقاومت چیست؟ در پاسخ باید گفت که پنج متغیر کلیدی شامل ساختار اقتصادی، الگوی دوستی و دشمنی که در درون خود نوع تعامل و ارتباط با بازیگر مرکز، نوع تعامل و ارتباط با دشمن نزدیک، نوع تعامل و ارتباط با دشمن دور و نوع تعامل و ارتباط با دولت میزبان را دربرمی گیرد، ساختار سیاسی نیروها، جایگاه اجتماعی نیروهای مقاومت در میان توده مردم و درنهایت اهداف سازمانی که می تواند ایجابی یا سلبی باشد بر آینده زنجیره مقاومت تأثیر خواهد گذاشت. پژوهش حاضر تلاش کرده است تا با استفاده از روش تحلیلی-توصیفی و بر اساس گردآوری اسنادی داده ها به سؤالات مذکور پاسخ دهد.
ارزیابی راهبرد دریایی ایالات متحده آمریکا در برابر چین؛ مزیت ها و چالش ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه دو قدرت اصلی دریایی جهان، ایالات متحده آمریکا و جمهوری خلق چین هستند که به پشتوانه راهبردها و تجهیزات نظامی خود وارد فرایند بیشینه سازی قدرت و موازنه سازی متقابل شده اند. مقامات آمریکا بر مبنای مفروضات رئالیسم تهاجمی بر این باورند که چین به پشتوانه قدرت اقتصادی خود درصدد ارتقای قدرت نظامی خود به ویژه در حوزه دریا (انتقال از ثروت به قدرت) است. در این راستا، سؤال اصلی مقاله این است که الزامات دریایی آمریکا و چین در عرصه قدرت افکنی جهانی چیست و از چه مختصات تئوریکی و عملیاتی برخوردارند؟ مقاله حاضر با استناد به نظریه رئالیسم تهاجمی و بهره گیری از ادبیات علوم استراتژیک/نظامی، این فرضیه را مورد آزمون قرار می دهد که الزامات دریایی آمریکا برای قدرت افکنی دریایی علیه چین دربرگیرنده ی ایده های راهبردیِ «قابلیت رزم مشترک» و «تفکر شاخه ای نظامی» است که از یک شبکه واحد فرماندهی و کنترل در آرایش نیروهای نظامی هوایی، دریایی، زمینی و بکارگیری تجهیزات عملیاتی متناسب در مقابل چین برخوردار است. در مقابل، الزامات دریایی چین مبتنی بر راهبرد «ضد دسترسی و ممانعت منطقه ای» با این ایده مرکزی است که برای غلبه بر آمریکا به عنوان یک دشمن دور، بایستی با استفاده از تجهیزات مناسب ترکیبی، از دسترسی و استقرار نیروهای آن به صحنه درگیری در منطقه خودی یا مناطق پیرامونی ممانعت به عمل آورد.