خودمداری، تک روی و اقتدارگرایی ازجمله مفاهیمی هستند که در رویکرد استشراقی در تبیین و توصیف هویت ملی ایرانی بر آن تأکید شده است. استدلال غالب اصحاب این رویکرد در ریشه شناسی این معضلات هویتی، استبداد تاریخی حاکم بر این سرزمین را منشأ شکل گیری آن می دانند و تأکید می کنند که این هویت خودمدارانه و استبدادزده موجب بازتولید استبداد می شود. این دست پژوهش ها، ویژگی های فردگرایانه و خودمدارانه جامعه ایرانی را وجه تمایز ما با جوامع غربی می دانند. این مقاله می کوشد این روایت از هویت ملی ایرانیان را نقد کند و نشان دهد تأکید بر معضلات هویتی ناشی از استبداد، نباید مانع از توجه به ابعاد روحیه جمع گرایی، مشارکتی و همیاری به عنوان ارکان و فضایل زیست مدنی ایرانیان شوند. این پژوهش یک بررسی توصیفی و تحلیلی است و در گردآوری داده ها از روش مطالعه اسنادی با تأکید بر سفرنامه های خارجی و ایرانی از دوره صفویه تا انقلاب اسلامی استفاده شده است.
همگرایی و انسجام ملی و پرهیز از ایجاد واگرایی یکی از مهم ترین کارکردهای دولت ها برای بهره مندی حداکثری از منابع کشور و ممانعت از ایجاد فرصت برای بیگانگان جهت نفوذ و تاراج این منابع است. این موضوع از این منظر اهمیت مضاعف دارد که بدون انسجام ملی و بهره وری به عنوان کلیدواژه اصلی بهره مندی صحیح از منابع جهت ایجاد امکان رقابت با سایر کشورها و بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای فراهم نخواهد شد. لذا این پژوهش کوشید تا در کنار سایر عوامل مؤثر بر همگرایی ملی که در بسیاری از مطالعات علوم اجتماعی به آن پرداخته شده، به این پرسش پاسخ دهد که آیا توسعه متوزان منجر به همگرایی ملی در مناطق مرزی می شود؟ برای پاسخ به این پرسش از روش داده بنیاد یا گراندد تئوری استفاده شد. در این روش محقق می کوشد تا با بررسی و واکاوی پدیده ها و حقایق آشکار شده و انجام تحقیقات میدانی و پرسش و تحقیق از نخبگان مربوطه به یک تئوری یا سازه مفهومی درخصوص موضوع مورد تحقیق دست پیدا کند. در این تحقیق از 84 نفر از نخبگان که عمدتاً از استان های مرزی انتخاب شدند، درخصوص هشت شاخص اقتصادی به عنوان متغیرهای مؤثر (مثبت و منفی) بر همگرایی ملی که نمایندگی توسعه یا عدم توسعه متوازن را داشتند، تحقیق شد.
یافته های تحقیق نشان می دهد پنج شاخص توسعه اقتصادی، سرمایه گذاری در زیرساخت ها، سرمایه گذاری در سرمایه اجتماعی، سرمایه گذاری عمرانی دولت، توسعه انسانی بیش از 60 درصد به عنوان عامل قوت همگرایی ملی و بیش از 70 درصد به میزان زیاد و خیلی زیاد بر همگرایی ملی تأثیر دارد. سه شاخص بیکاری جوانان، فساد اقتصادی در جامعه و شکاف طبقاتی یا توزیع نامناسب منابع به عنوان عامل ضعف مطرح هستند. نتایج آزمون اختلاف میانگین نیز نشان می دهد که تقویت 5 شاخص اول تا حد زیادی منجر به افزایش همگرایی و انسجام ملی در مناطق مرزی خواهد شد و تقویت سه شاخص بعدی نتیجه عکس به دنبال خواهد داشت.
این پژوهش باهدف فهم نقشِ فعالیت های ورزشی و سینمایی در غرور ملی انجام شده است. روش پژوهش کیفی و استراتژی مطالعاتی نظریه داده بنیاد، و گردآوری داده با روش مصاحبه نیمه ساختاریافته انجام شده است. در تحلیل داده ها با استفاده از کُدگذاری باز و متمرکز مفاهیم و مقولات تحلیلی استخراج و مُدل مفهومی پژوهش بر مبنای این کُدها ترسیم شده است. مُدل جامع غرور ملی نشان می دهد فعالیت های ورزشی و هنری متأثر از سه دسته از شرایط علّی، زمینه ای و مداخله ی است که از بُعد شرایط علّی مؤلفه هایی همچون نیاز جامعه به فعالیت های ورزشی و سینمایی، ضعف در برنامه ریزی فعالیت های ورزشی و سینمایی، موفقیت های کشورهای هم جوار در سینما و ورزش، ضعف دستاوردهای ورزشی و سینمایی، سرخوردگی ورزشی و... نیاز به شناخته شدن در عرصه های بین المللی، شرایطی هستند که توجه به غرور ملی ناشی از فعالیت های ورزشی و سینمایی را برای جامعه لازم و ضروری می داند.
امروزه فارسی زبانان تنها در سه کشور ایران، تاجیکستان و افغانستان متمرکز هستند. مردمان این کشورها به رغم داشتن سه ملیت جداگانه به یک فرهنگ تعلق دارند. مسأله ی اصلی این پژوهش تحلیل سازه های هویت ملی فارسی زبان در میراث شعری گل رخسار صفی اوا (تولد 1947م.)، بانوی شهیرِ ادب معاصر تاجیک است. نگارنده این پژوهش را در چهارچوب مکتب رمانتیسم سامان داد و کلان هویت ملی آریایی تباران را ذیل «سرزمینِ مادری (آریانا)؛ نظامِ اسطوره ایِ ملی (ملتِ خورشید)؛ تبارِ ملی (ایران و توران)؛ زبانِ ملی (زبان مادری)؛ شاهکارِ ملی (ذیلِ شاهنامه ی فردوسی و بازتولید و بازآفرینی آن)» در دیوان شاعر دسته بندی و تحلیل کرد. تحلیل دیوان شاعر نشان داد روند رجوع شاعر به سازه های کلان هویت ملی ارتباط مستقیمی با تحولات تاریخی و اجتماعی شاعر در دوره ی زندگی وی داشته است. این رجوع در دوره ی استقلال بسیار معنادار بوده؛ به گونه ای که می توان شکل گیری و تکامل دستگاه اندیشگی وی را در این زمینه به همین دوره مرتبط دانست.
با توجه به سکونت نیمی از جمعیت کشور در استان های مرزی و اهمیتی که از لحاظ امنیتی برای کشور دارند، شناخت فرایند مهاجرت در این استان ها برای سیاستگذاران جمعیتی و اجتماعی اقتصادی اهمیت دارد. مهاجرت به سبب پیامدهای زبانی، اجتماعی، فرهنگی و روانی اش، هویت و ارزش های مهاجر را دستخوش تغییر می سازد. هدف این مقاله، بررسی روند و الگوهای مهاجرت در استان های مرزی کشور طی دو دهه ی اخیر است. روش تحقیق، توصیفی و مبتنی بر تحلیل آماری داده های سرشماری است. نتایج پژوهش نشان می دهد که جریان مهاجرت در استان های مرزی روند کاهش داشته و الگوی غالب، افزایش مهاجرت های برون استانی است. هم چنین، روندهای مهاجرت حاکی ست که استان های خوزستان، کرمانشاه و سیستان و بلوچستان از قطب های اصلی مهاجرفرست، و بوشهر، گیلان، مازندران و هرمزگان از قطب های اصلی مهاجرپذیر هستند. به طورکلی، با توجه به حجم انبوه جمعیت در سن کار، سطح پایین توسعه، میزان بالای بیکاری و کمبود فرصت های شغلی، مهاجرت به ویژه از نوع برون استانی افزایش یافته است.
اگر بپذیریم که انسان، بخش مهمى از هویت خود را از محیط می گیرد و نسبت دادن خود به محیط و الگوهاى غالب در آن، ادراک انسان را تحت تأثیر قرار می دهد، آنگاه می توان اهمیت نقش الگوهایى از معماری سنتی، همچون «باغ ایرانى» را درک کرد. از این رو این پژوهش سعی دارد که با استفاده از یک مدل مفهومی، ارتباط وجوه هویتی معماری سنتی را با وجوه انسانی بررسی و مفهوم «هویت مکان» را براساس ادراکات حسی در باغ ایرانی تبیین کند. این مقاله با رویکرد کیفی و به صورت توصیفی تحلیلی و با نگاهی تفسیری انجام گرفته است. نتایج حاکی از آن است که باغ ایرانی به عنوان «مکان» یک پدیده ی کیفی و متشکل از «تجربه ای حسی» است که در وهله ی اول با دیدگاهی بصری و فضایی، همه ی داده های حسی را انتظام می بخشد و سپس ویژگی خاص خود را در همین راستا و از طریق ایجاد ساختار ذهنی و تداعی معانی وجودی جهت خاطره سازی در بستر زمان نمایان می سازد. بدین ترتیب میزان احساس «این همانی» انسان با وجه کیفی باغ ایرانی درجه ای از احراز «هویت مکان» است.
عنصر اصلی احساس هویت ملی، سرزمین مشترک است. احساس تعلق به یک سرزمین همواره با ملاحظات جغرافیایی شروع می شود و همیشه میان دلبستگی به آن و احساسات جهانی نوعی تعارض و کشمکش وجود دارد که نقش هویت ملی را آشکارتر می کند. تعرض به مرزهای هویتی ایران، در پی جنگ های ایران و روس، در شمار مهم ترین حوادث تاریخ معاصر است. شهنشاه نامه صبا به عنوان اثری شاخص در این برهه حساس شکل می گیرد. در این پژوهش میزان توجه صبا به مرزهای ایران و حساسیت وی، نسبت به هویت جغرافیایی را با روش تحلیلی توصیفی و با رویکرد تحلیل محتوا، مورد بررسی قرار می دهیم. بسامد بالای واژه مرز در شهنشاه نامه و تأکید صبا روی شهرهای مرزی ایران همراه با تأسف وی نسبت به شکست ایرانیان در جبهه های مرزی یا تعصب نسبت به پیروزی های عباس میرزا نشان می دهد میزان بازتولید مؤلفه های هویت جغرافیای در این اثر به مراتب از سایر مؤلفه های هویت ملی بالاتر است.
نوشتار حاضر به واکاوی سیاست های شاهان هخامنشی در فرایند شکل گیری و تثبیت هویت ایرانی در این دوران می پردازد و به این پرسش پاسخ می دهد که هویت ایرانی در برنام ه ه ای سیاسی، دینی و فرهنگی پادشاهی هخامنشی چه جایگاهی داشته است؟ این پژوهش با رویکرد تاریخی، سیاسی و جامعه شناسی و براساس روش پژوهش توصیفی تحلیلی نوشته شد ه ا ست. یافت ه های پژوهش نشان می دهند که ایرانیان مادی و پارسی پس از چیره ساختن عنصر ایرانی بر فلات ایران، هویت ایرانی را در دنیای باستان معرفی و تثبیت کردند. داریوش با بهر ه برداری از فرصت شورش های دودمانی پس از مرگ کمبوجیه، کوشید با در پیش گرفتن سه رویکرد هویت بخش فرهنگی (زبان آریایی)، سیاسی جغرافیایی (هسته مرکزی سرزمین های ایرانی) و دینی (قرار دادن اهور ا مزدا در مقام خدای آریاییان)، هم میان ایرانی ها همبستگی ایجاد کند و هم پیوند آنها با امپراتوری هخامنشی را به منزله ی پادشاهی ایرانیان استوارتر سازد. این رویکردها، در ابعاد تاریخی، سیاسی،جغرافیایی، دینی و فرهنگی، به هویت ایرانی تداوم و پویایی بخشید و زمینه ساز مفهوم ایران در معنای سیاسی در دوران ساسانی شد.